Status             Fa   Ar   Tu   Ku   En   De   Sv   It   Fr   Sp  

انقلاب ايران و نقش پرولتاريا

(خطوط عمده)

حميد تقوائى - منصور حکمت


١- نفى کامل ديکتاتورى حاکم در ايران و برقرارى حقوق دمکراتيک در جامعه، ضرورتِ حياتى بسيج طبقه کارگر ايران براى انقلاب سوسياليستى است. از نقطه نظر منافع آنى و آتى طبقه کارگر، عمق، دامنه و محتواى عملى دموکراسى بايد چنان باشد که بسيج مستقل و وسيع طبقه کارگر براى سوسياليسم عملاً امکان‌پذير گردد.

٢- نفى کامل ديکتاتورى و برقرارى دموکراسى مورد نياز طبقه کارگر مستلزم نابودى کامل سلطه امپرياليسم در ايران است.

    الف: وجه توليد حاکم در ايران به معناى عام سرمايه‌دارى است و به معناى خاص‌تر سرمايه‌دارى وابسته يا به عبارت ديگر سرمايه‌دارى عصر امپرياليسم در کشور تحت سلطه است.

      الف ١- به معناى عام: توليدِ اجتماعى عمدتاً در چهارچوب رشد و بسط سرمايه انجام ميپذيرد. توليد کالایى تعميم‌يافته در کشور حاکم است، نيروى کار کالا شده است، کار مزدى شکل عمده اشتغال را تشکيل ميدهد، توليد اضافه، به شکل ارزش اضافه عمدتاً از طريق توليد کالا به تملّک صاحبان ابزار توليد يعنى سرمايه‌داران در ميآيد،...

      الف ٢- به معناى خاص: سودآورى سرمايه (توليد ارزش و ارزش اضافه) در ايران متکى و مطابق کارکرد و نيازهاى سرمايه انحصارى خارجى است.

      الف ٣- همه اقشار سرمايه در کشور در چهارچوب بالا (يعنى در رابطه با نيازها و شرايط ايجاد شده توسط سرمايه انحصارى) سودآورى ميکنند.

      الف ٤- سطح متوسط نرخ سود سرمايه در کشور، نظر به شرايط شديد استثمار امپرياليستى طبقه کارگر، بسيار بالاست و اقشار مختلف سرمايه در ايران دقيقاً به اعتبار سودآورى بالاى حاصله از کارکرد نظام امپرياليستى در ايران به آن وابسته شده‌اند.

      رقابت موجود ميان سرمايه‌هاى مختلف (پديدۀ ذاتى هر نوع سرمايه‌دارى) ابداً نافى اشتراک منافع کليه اقشار سرمايه در حفظ نظام موجود نيست.

      الف ٥- به اين ترتيب وابستگى سودآورى سرمايه در ايران به کارکرد امپرياليسم، اساس وابستگى سرمايه‌دارى ايران به امپرياليسم را تشکيل ميدهد. بروز مشخص‌ اين وابستگى در سطح توليدى به صورت مکان مشخصى است که اقتصاد ايران در تقسيم کار جهانى سرمايه انحصارى يافته است. توسعه نيروهاى توليدى جامعه در چهارچوب نقش اقتصاد ايران در اين تقسيم کار جهانى شکل ميگيرد و حرکات آن در رابطه با نيازهاى مشخص سرمايه‌دارى امپرياليستى در هر مقطع زمانى معيّن انجام ميپذيرد.

    ب: ديکتاتورى حاکم در ايران روبناى سياسى ضرورى سرمايه‌دارى امپرياليسم در کشور ماست.

      ب ١- ديکتاتورى روبناى سياسى ضرورى سرمايه‌دارى عصر امپرياليسم است (لنين)

      اين ضرورت از کارکرد درونى سرمايه‌دارى انحصارى برخاسته و مستقيماً متوجه طبقه کارگر است، کارکرد عملى قانون فوق (يعنى رابطه ضرورى امپرياليسم و ديکتاتورى) در شرايط مشخص تقسيم امپرياليستى کشورهاى جهان به کشورهاى متروپل و تحت سلطه، به اين نحو است که از يک سو در کشور تحت سلطه ديکتاتورى خشن و عريان، سرکوبى و نفى کليه حقوق دمکراتيک شرط لازم و گريزناپذير استثمار کار ميگردد، و از سوى ديگر در کشور متروپل "دموکراسى بورژوايى" به دليل ايجاد شرايط عينى مشخص توسط امپرياليسم (رشد اشرافيت کارگرى بهره‌مند از فوق سودهاى امپرياليستى) و شرايط ذهنى ناشى از آن (نفوذ شديد ايدئولوژى بورژوایى در طبقه کارگر و سازمانهاى سياسى آن) به حيات خود ادامه ميدهد. بروز هر دو اين پديده‌ها (ديکتاتورى عريان و "دموکراسى" بورژوايى) اثبات ديالکتيکى اين درک لنينى است که ديکتاتورى روبناى سياسى ضرورى سرمايه‌دارى در عصر امپرياليسم است. دموکراسى بورژوايى کشور متروپل (که خود رو به زوال دارد) کاملاً بر اساس ابقاء ديکتاتورى هر چه خشن‌تر و خونخوارتر در کشورهاى تحت سلطه استوار است.

      ب ٢- محتواى طبقاتى ديکتاتورى حاکم در ايران (بعنوان کشور سرمايه‌دارى تحت سلطه) کاملا بورژوايى است و هدف عمدۀ آن سرکوب سياسى هر چه قاطعتر طبقه کارگر در حال رشد ايران و ابقاء و تشديد استثمار اين طبقه، از طريق برنامه‌هاى اقتصادى و سياسى، در چهارچوب نظام سرمايه‌دارى وابسته است. به اين ترتيب اين ديکتاتورى شرايط عام تشديد استثمار را براى همه اقشار سرمايه فراهم ميسازد.

      تمام اقشار سرمايه در اين ديکتاتورى ذينفعند و حکومت سرمايه در ايران نميتواند جز ديکتاتورى همه جانبه و عريان چيز ديگرى باشد. در يک جمله، ديکتاتورى موجود در ايران در مبارزه طبقاتى بورژوازى و طبقه کارگر بعنوان ابزار ضرورى سرکوب در خدمت تمام اقشار سرمايه عمل مينمايد.

      ب ٣- نظام امپرياليستى حاکم در ايران استثمار دهقانان را به طرق مختلف تشديد ميکند. صرفنظر از رشد پرولتارياى ده (سرعت اين رشد در اينجا مورد بحث ما نيست) که با توسعه کار مزدى و سرمايه در روستا مستقيماً توسط سرمايه استثمار ميشوند، بخش عمدۀ اضافه توليد دهقانان "مستقل" نيز (که با اتکاء بر نيروى کار خود و خانواده خويش کشت ميکنند) به انحاء مختلف (از طريق کارکرد سرمايه‌هاى ربائى دولتى و خصوصى، سرمايه تجارى، سياست واردات و قيمت‌گذارى کالاهاى کشاورزى، ماليات‌ها و باج‌هاى مستقيم و غيره) به مالکيت بورژوازى وابسته ايران در ميآيد. اين استثمار با رشد نظام سرمايه‌دارى وابسته هر چه بيشتر تشديد ميشود. شرط لازم ابقاء اين نظام نيز سرکوب هر چه خشن‌تر مبارزات و اعتراضات دهقانان به وسيله حکومت سرمايه امپرياليستى در ايران است.

      ب ٤- بدون شک اين سرکوب نميتواند بدون نفى تمام حقوق دموکراتيک ، بدون نفى تمام ابعاد دموکراسى بورژوايى مؤثر واقع شود. اين ضرورت از نهاد سرمايه انحصارى برخاسته و در کشور تحت سلطه آشکار بروز مينمايد. به اين ترتيب در حالی که هدف اصلى اين سرکوب کارگران و زحمتکشان جامعه هستند، حکومت بورژوازى در ايران، بنا بر ضروريات سرمايه‌دارى عصر امپرياليسم، قادر نيست حتى حقوقى را که سنّتاً "بورژوا-دموکراتيک" تلقى شده‌اند به رسميت شمارد. از يک سو ديکتاتورى همه جانبه ضرورت ابقاء حاکميت سرمايه بر کار و در تحليل نهايى تنها شکل ممکن حکومت بورژوازى در ايران است. از سوى ديگر نفى تمام ابعاد دموکراسى بورژوايى در عمل عرصه فعاليت سياسى را حتى براى اقشار ناراضى بورژوازى و خرده-بورژوازى محدود ميسازد.

    ج: حکومت بورژوازى در ايران نميتواند دموکراتيک باشد.

    حکومت بورژوازى (يعنى حکومت سرمايه‌داران) در ايران بايد الزاماً از ضروريات رشد سرمايه‌دارى (توليد و تجديد توليد سرمايه) در ايران تبعيت کند. در نظام سرمايه‌دارى وابسته ايران، توليد ارزش و ارزش اضافه، نرخ استثمار کار و نرخ سود در رابطه با کارکرد سرمايه انحصارى (در سطوح اقتصادى و سياسى) تعيين شده و نيروهاى مولده کشور در رابطه با نيازهاى جهانى سرمايه انحصارى توسعه يافته‌اند. "حفظ سرمايه و استقلال از امپرياليسم" (اين تخيلى‌ترين ايده‌آلها در عصر امپرياليسم) الزاماً به معناى افتادن نرخ سود سرمايه در ايران و بلااستفاده ماندن بخش اعظم نيروهاى توليدیى است که اکنون پايه فيزيکى کارکرد سرمايه را تشکيل ميدهد. استقلال از امپرياليسم خلاف منطق سودآورى سرمايه در ايران است. و حتى در صورت تصور چنين شرايطى (يعنى در نظام سرمايه‌دارى "مستقل" ايران!) ابقاء نرخ سود در سطح بالاى کنونى آن (شرايط امپرياليستى) مستلزم حمله شديد بورژوازى "به استقلال رسيده" ايران به طبقه کارگر و زحمتکشان، رجعت اَشکال عقب‌افتاده کار و توليد ارزش اضافه مطلق است که خود بار ديگر ضرورت ديکتاتورى عريان و سبعانه را براى بورژوازى آشکار خواهد کرد. قابل ذکر است که "بورژوازى ملى و مستقل" صرفاً ميتواند بازتاب طبقاتى وجود "سرمايه ملى و مستقل" باشد و فرض وجود اين دومى در ايران از پايه پوچ و بى معنى است و تنها بيانگر عدم درک صحيح از سرمايه بعنوان يک رابطه اجتماعى، ميباشد. بايد توجه کنيم که در شرايط کنونى انقلاب ايران خودِ بورژوازى، حتى ليبرال‌ترين آن نيز (از طريق ايدئولوگ‌ها و رهبران سياسى خويش) ابداً خواستار استقلال از امپرياليسم نيست. بنابراين در سطح عملى مسأله فوق به اين صورت فرموله ميشود که بورژوازى ايران نه ميخواهد و نه ميتواند از امپرياليسم مستقل باشد و در هر حالت محتاج ابقاء ديکتاتورى عريان است.

٣- انقلاب کنونى ايران، با وجود حاکميت سرمايه، دقيقاً به اعتبار خصلت ضد امپرياليستى خود، انقلابى دموکراتيک است.

گفتيم که نظام حاکم در ايران سرمايه‌دارى است. اما اين سرمايه‌دارى قرن نوزدهم نيست، بلکه سرمايه‌دارى عصر امپرياليسم است که به قانونمندى عام آن در سطوح اقتصادى و سياسى و کارکرد اين قوانين در جامعه تحت سلطه ايران به اندازه کافى اشاره کرديم. استبداد عريان و استثمار شديد زحمتکشان ايران، بويژه طبقه کارگر، خصلت ذاتى اين نظام سرمايه‌دارى امپرياليستى است. به اين جهت، با وجود عمده بودن مبارزه طبقه کارگر و بورژوازى ايران، انقلاب ايران بلاواسطه انقلابى سوسياليستى نيست بلکه انقلابى دموکراتيک است. چرا که:

    الف: گفتيم که حل مسأله دموکراسى خود پيش‌شرط بسيج مستقل و وسيع طبقه کارگر براى سوسياليسم است. کمونيستها نميتوانند بدون در هم شکستن ديکتاتورى امپرياليستى حاکم طبقه کارگر را، با وجود رشد کمّى آن، از شرايط ذهنى لازم (ايدئولوژيک، سياسى، تشکيلاتى) براى حرکت به سوى سوسياليسم برخوردار سازند.

    ب: از سوى ديگر همين رابطه امپرياليستى حاکم، شرايط عينى وجود طبقات انقلابى ديگرى را فراهم ساخته است (دهقانان، خرده بورژوازى در حال تجزيه شهرى...) که در سرنگونى امپرياليسم و امحاى استثمار شديد و ديکتاتورى خشن آن ذينفع هستند و بر عليه نظام موجود به شيوه‌هاى مبارزاتى انقلابى دست ميزنند. لذا طبقه کارگر تنها طبقه‌اى نيست که در انقلاب کنونى ايران خواستار تحولات انقلابى است.

بنابراين انقلاب ايران دموکراتيک است چون نظام امپرياليستى حاکم در ايران تحت سلطه خود از نقطه نظر شرايط عينى (استثمار شديد اقتصادى و سرکوبى سبعانۀ سياسى طبقه کارگر و طبقات زحمتکش ديگر: دهقانان، خرده بورژوازى شهر...) و هم از نقطه نظر شرايط ذهنى (وجود طبقاتى در کنار طبقه کارگر - عمدتاً دهقانان - که بنابر شرايط عينى زندگى اجتماعى خود آمادگى پذيرش شيوه‌هاى انقلابى مبارزه بر عليه نظام موجود را دارا هستند) به انقلاب ايران محتوايى دموکراتيک بخشيده است. بايد تأکيد شود که در ايران، به خاطر حاکميت نظام سرمايه‌دارى امپرياليستى، طبقه کارگر ايران بيش از هر انقلاب دموکراتيک پيشين در جهان، نيروى عمده اين انقلاب را تشکيل ميدهد.

٤- انقلاب ايران در عين اينکه مستقيماً و بلاواسطه انقلابى سوسياليستى نيست، مستقيماً و بلاواسطه جزء لايتجزاى انقلاب سوسياليستى جهانى است.

    الف: حل مسأله دموکراسى در جامعه بشيوۀ انقلابى خود محتواى عملى ضرورى حرکت به سوى سوسياليسم را در ايران (کشور سرمايه‌دارى و تحت سلطه امپرياليسم) تشکيل ميدهد. با وجود آنکه مبارزات انقلابى کنونى بر عليه سرمايه انحصارى (امپرياليستى) و در تحليل نهايى در ماهيّت خويش بر عليه نظام سرمايه‌داری است، با وجود آنکه طبقه کارگر نيروى عمدۀ مبارزه بر عليه ارتجاع بورژوايى را تشکيل ميدهد، انقلاب ايران در محتواى عملى خويش نميتواند "مستقيما" و بلاواسطه انقلابى سوسياليستى باشد. خصلت مميزۀ انقلاب ايران، عقب‌افتادگى نيروهاى ذهنى انقلاب سوسياليستى از شرايط عينى توسعه سرمايه‌دارى و رشد کمّى طبقه کارگر است. اين عقب‌افتادگى ابداً تصادفى نيست و دقيقاً از کارکرد اقتصادى و سياسى سرمايه‌دارى در عصر امپرياليسم ناشى شده است. امپرياليسم چيزى جز سرمايه‌دارى در بالاترين مرحله مشخص تسلط سرمايه انحصارى نيست. همانطور که قبلاً نيز توضيح داده شد حرکت جهانى سرمايه انحصارى قانونمندى عام خود را در بسط شرايط خاص متفاوت در کشورهاى مختلف آشکار ميکند. تقسيم ناگزير جهان به کشورهاى تحت سلطه و متروپل مهمترين و تعيين کننده‌ترين نتيجه مشخص کارکرد امپرياليسم است. رشد سرمايه‌دارى در کشورهاى متروپل و تحت سلطه، شرايط عينى و ذهنى متفاوتى ايجاد ميکند. شرايطى که لاجرم براى کمونيستها وظايف عملى متفاوت و مشخصى را براى حصول سوسياليسم در دستور روز قرار ميدهد.

    ب: در سطح اقتصادى امپرياليسم در کشور تحت سلطه شديدترين شرايط استثمار را بر طبقه کارگر و ديگر طبقات زحمتکش اِعمال ميکند و در کشور متروپل، دقيقاً بر مبناى همين پروسه توليدِ فوق سود، پايه‌هاى مادى ايجاد اشرافيت کارگرى - بخشى از طبقه کارگر که از اين فوق سود بهره‌مند ميشود- را ايجاد ميکند.

    در سطح سياسى، در کشور تحت سلطه طبقات و اقشار ديگر زحمتکش در کنار طبقه کارگر به مبارزه انقلابى کشيده ميشوند و در کشور متروپل بخشى از خودِ طبقه کارگر - اشرافيت کارگرى - خصلت انقلابى خود را از دست ميدهد و به پايه مادى نفوذ ايدئولوژى بورژوازى در طبقه کارگر و سازمانهاى سياسى آن بدل ميگردد. امپرياليسم در کشور تحت سلطه عمدتاً با تکيه بر ديکتاتورى عريان و در کشور متروپل عمدتاً با تکيه بر رفرميستها، رويزيونيستها و اپورتونيستهاى سازشکار جنبش کارگرى حاکميت بورژوازى را تثبيت ميکند.

    ج: بنا بر اين در عين اينکه محتواى عملى مبارزات کمونيستها در کشور تحت سلطه و متروپل الزاماً متفاوت است، اين تفاوت خود چيزى بجز بروز متفاوت مبارزه يگانه طبقه کارگر جهان بر عليه سرمايه‌دارى در عصر امپرياليسم نيست. به اين معنا انقلاب دمکراتيک ايران مستقيماً و بلاواسطه جزء لايتجزاى انقلاب سوسياليستى جهان است:

      ج ١- شکست امپرياليسم در ايران شرايط لازم حرکت نهايى طبقه کارگر ايران به سوى سوسياليسم را به وجود ميآورد.

      ج ٢- شکست امپرياليسم در ايران بر حاکميت امپرياليسم بر ديگر خلقهاى جهان و کارگران انقلابى کشورهاى متروپل ضربه‌اى قاطع ميزند.

      ج ٣- حذف ايران از حلقه جهانى استثمار سرمايه‌دارى انحصارى اساس سودآورى نظام جهانى امپرياليستى را تضعيف کرده و با دامن زدن به بحران جهانى سرمايه‌دارى به تزلزل پايه‌هاى مادى نفوذ ايدئولوژيک-سياسى بورژوازى کشورهاى متروپل در طبقه کارگر اين کشورها کمک ميکند و از اين طريق به انقلابيون اين کشورها امکان ميدهد تا رفرميسم، رويزيونيسم و اپورتونيسم حاکم بر جنبش کارگرى اين کشورها را از ريشه بخشکانند.

      ج ٤-....

٥ - شرط لازم پيروزى انقلاب دمکراتيک ايران تأمين هژمونى (سرکردگى) پرولتاريا در اين انقلاب است.

    الف - بر اساس آنچه تا کنون در باره وجه توليد حاکم بر کشورمان (سرمايه‌دارى وابسته) و ماهيت ضد امپرياليستى انقلاب دمکراتيک ايران گفته‌ايم اين نتيجه حاصل ميشود که در بين طبقات و اقشار انقلابى جامعه، طبقه کارگر يگانه طبقه تجزيه‌ناپذير و تا به آخر انقلابى و پيگيرترين و آشتى‌ناپذيرترين مبارز در اين انقلاب است.

    ب - درست بخاطر نقش اقتصادى-اجتماعى‌اى که وجه توليد حاکم به طبقه کارگر ميدهد، اين طبقه در مبارزه عليه امپرياليسم و سرمايه‌دارى وابسته، از بيشترين امکانات برخوردار است و قادرترين طبقه در اين مبارزات ميباشد.

    ج - اگر طبقه کارگر بعنوان يک طبقه مستقل و مسلح به ايدئولوژى طبقاتى خويش پا به ميدان مبارزه نگذارد، تسلط ايدئولوژيک بورژوازى ليبرال بر نيروهاى انقلابى، و حتى خود طبقه کارگر، احتراز ناپذير خواهد بود. در واقع عدم تأمين هژمونى طبقه کارگر بر ديگر اقشار و طبقات همدوش وى در انقلاب دموکراتيک، به تسلط هژمونى بورژوازى ليبرال، "مهار کردن" نيروهاى انقلابى و در نهايت شکست انقلاب دموکراتيک منجر خواهد شد.

    د - تنها هژمونى سياسى پرولتاريا در انقلاب دموکراتيک است که ميتواند کليّه طبقات و اقشار انقلابى را در راه اصولى‌ترين اهداف بسيج نمايد و با طرح قاطع‌ترين شعارها و انقلابى‌ترين شيوه‌ها دستيابى به اين اهداف را ممکن ساخته و پاسدارى از دستاوردهاى انقلاب را تضمين کند.

٦- پيروزى انقلاب دموکراتيک ايران به چه معنى است

با توجه به آنچه گفته شد واضح است که تا زمانی که قدرت سياسى در ايران در دست بورژوازى (هر "بخشى" از آن) باقى بماند سلطه امپرياليسم بر کشور ما نفى نشده و لذا دموکراسى لازم براى بسيج طبقه کارگر به سوى سوسياليسم (تنها معنایى که پيروزى انقلاب ميتواند براى طبقه کارگر داشته باشد) به دست نمیآيد. از طرف ديگر شکل مشخص ارگانهاى سياسى-مبارزاتىِ تضمين کننده اين دموکراسى (حکومت موقت انقلابى، جمهورى دموکراتيک خلق، ارتش آزاديبخش، شوراهاى مسلح کارگرى-دهقانى و...) خود کاملاً به تناسب قواى اقشار و طبقات انقلابى در اين مبارزات، تاکتيکها و شيوه‌هاى انقلابى که رشد مبارزات در مقابل انقلابيون قرار خواهد داد (قيام و جنگ توده‌اى عليه نيروهاى اشغالگر و....)، درجه و نحوه دخالت قدرتهاى امپرياليستى در سرکوبى انقلاب ايران و... بستگى داشته و لذا از هم‌اکنون دقيقاً قابل پيش‌بينى نيست. آنچه مسلّم است صرفاً قدرت مستقل و متکى بخود کارگران و زحمتکشان مسلح، به رهبرى کمونيستهاى انقلابى ايران ميتواند ضامن واقعى و عينى تثبيت و دفاع از دستاوردهاى انقلاب دموکراتيک بوده و منشأ اصلى قدرت ارگانهاى حکومت انقلابى را - به هر شکل که باشد - در مقابله با ارتجاع امپرياليستى تضمين کند.

بايد تأکيد کنيم که شعار برقرارى جمهورى دموکراتيک خلق که با قاطعترين و جامعترين شکل شرايط لازم براى حفظ و دفاع از دستاوردهاى انقلاب را در بر ميگيرد، شعار مبارزاتى در مرحله کنونى است.

نکاتى در باره وظايف ما

در شرايط فعلى، ايجاد تشکيلات مستقل کمونيستى حول مواضع لنينى به منظور بسيج هر چه بيشتر طبقه کارگر و تعميق آگاهى پرولتاريا در مبارزات دموکراتيک و به اين طريق رشد و اعتلاى هر چه بيشتر اين مبارزات، اساسى‌ترين وظيفه کمونيستها است. وظيفه مبرم و آنى کليه گروهها و سازمانهاى مارکسيستى (با هر امکاناتى) اين است که تمام انرژى و توان خود را صَرف آنچنان فعاليتهاى مشخص سياسیى نمايند که عملاً در جهت تحقق اين وظيفه سياسى باشد.

    الف - حرکت به سوى تشکيلات مستقل کمونيستى و نهايتاً ايجاد حزب طبقه کارگر سالهاست که مسأله اساسى کمونيستهاى ايران را تشکيل ميدهد. در اين جا قصد ما اين نيست که بار ديگر به اثبات لزوم ايجاد حزب کمونيست ايران، اصلى که در واقع نيازى به اثبات ندارد، پرداخته و در باره اين وظيفه اساسى به تفصيل سخن بگویيم. اصل تأمين هژمونى طبقه کارگر بر ساير طبقات و اقشار همدوش وى در انقلاب دموکراتيک، خود بتنهايى ضرورت استقلال هر چه بيشتر ايدئولوژيک، سياسى و تشکيلاتى پرولتاريا را در اين انقلاب محرز ميسازد. سعى ما در اينجا بيشتر بر اين است که خصوصيات عام و ضرورى وظايف عملى گروهها و سازمانهاى مارکسيستى فعال در انقلاب دموکراتيک را، که بايد در خدمت تحقق اين هدف اساسى باشد روشن سازيم.

    ب - اگر قبول کرده‌ايم که پرولتاريا به تشکيلات مستقل خود نيازمند است، اگر پذيرفته‌ايم که تأمين هژمونى پرولترى در جنبش کنونى ضرورتى تعيين کننده دارد، حرکت عملى در جهت تحقق اين اهداف، از هم اکنون و با هر امکاناتى، وظيفه مبرم ما خواهد بود. کمونيستها تنها بر اساس برخورد با مسائل انقلاب دموکراتيک ايران از زاويه منافع مستقل طبقه کارگر، از طريق کار تبليغى، ترويجى و تشکيلاتى بين کارگران حول مسائل مبارزاتى مشخصى که شرايط انقلابى جامعه بر سر راه جنبش وسيع و عمدتاً خودبخودى اين طبقه قرار داده است، از طريق تبليغ و ترويج مارکسيسم-لنينيسم در سطح جامعه، از طريق افشاى بى‌امان سازشکارى بورژوازى ليبرال (و از طريق هر عمل مشخص ديگرى که در خدمت اعتلاى جنبش کارگرى است) ميتوانند و بايد به وظايف مبرم خود جامه عمل پوشند. اين تنها مِلاک واقعى تشخيص کمونيستها از فرصت‌طلبان خرده-بورژوا و سازشکاران است. قبول شعار لزوم هژمونى پرولتاريا در حرف و طفره رفتن از انجام اين وظايف مبرم، از حرکت در جهت تحقق تشکيلات مستقل کمونيستها، در عمل ، به معناى به سازش کشيدن جنبش کارگرى و تسليم فرصت‌طلبانه به ايدئولوژى التقاطى خرده-بورژوايى و تقبّل هژمونى بورژوازى ليبرال و در تحليل نهایى به شکست کشاندن انقلاب دموکراتيک ايران است.

    ج - هر گونه سهل‌انگارى و ناديده گرفتن اين وظايف به بهانه "حفظ وحدت خلق" در واقع چيزى بجز خدمت به بورژوازى حاکم در ايران نيست. تنها حرکت در جهت تحقق استقلال ايدئولوژيک، سياسى و تشکيلاتى پرولتاريا است که عملاً اتحاد اصولى طبقات و اقشار انقلابى را ممکن ميسازد. در واقع هر قدر که تشکيلات سياسى پرولتاريا در انقلاب دموکراتيک مستقل‌تر و اتکاء اين طبقه به ايدئولوژى و نيروى خود بيشتر باشد، وحدت وى با ساير طبقات و اقشار انقلابى بر پايه‌هاى اصولى‌ترى استوار بوده و بالنتيجه انقلاب دموکراتيک ايران اعتلا و عمق بيشترى خواهد يافت. زمينه عينى وحدت طبقات و اقشار مختلف - از جمله طبقه کارگر - در انقلاب دموکراتيک را نياز مادى اين طبقه به نيروى انقلابى يکديگر فراهم ميسازد. اما اين فقط ايدئولوژى پرولترى است که قادر به ايجاد شرايط ذهنى وحدت است. اين فقط ايدئولوژى پرولترى است که دقيقاً بخاطر ماهيّت ضد‌امپرياليستى انقلاب دموکراتيک ايران، قادر به ارائه چنان شعارها، رهنمودها و شيوه‌هاى انقلابى است که از جانب طبقات و اقشار انقلابى ديگر با خواستهاى طبقاتى مختلف‌شان در انقلاب دموکراتيک، قابل قبول بوده و لذا عملاً اتحاد خلق را در زير پرچم پرولتاريا ممکن ميسازد. وحدت اصولى پرولتاريا با طبقات و اقشار انقلابىِ ديگر بايد بر اين پايه استوار گردد. بر هر اساس ديگرى و تحت هر لواى ديگر جز برنامه پرولتاريا "وحدت خلق" عملاً و در نهايت در خدمت بورژوازى خواهد بود.

    د - به اين دلايل است که هر عمل مشخص گروهها و سازمانهاى مارکسيستى که اصل تأمين هژمونى پرولتاريا در انقلاب دموکراتيک، اصل حرکت در جهت تحقق تشکيلات مستقل کارگرى را سر لوحه کار خود قرار داده‌اند، بايد از زاويه منافع مستقل طبقه کارگر صورت گيرد. بدون پاسخگويى به اين ضرورت، استقلال هر چه بيشتر طبقه کارگر و لذا وحدت انقلابى و استوار خلق غير ممکن بوده و انقلاب دموکراتيک ايران به سر انجام نخواهد رسيد.


پيش بسوى پيوند با جنبش طبقه کارگر!
پيش بسوى تشکيل حزب کمونيست ايران!
پيروز باد مبارزات ضد امپرياليستى خلق ايران!
برقرار باد جمهورى دموکراتيک خلق!

محفل مارکسيستى آزادى کارگر
آذر ماه ١٣٥٧



hekmat.public-archive.net #0080fa