درباره تاکتيکهاى ما در شرايط کنونى
نوشته داخلى اتحاد مبارزان کمونيست
رفقا!
نوشته حاضر ابدا بهترين فرمولبندى و موجزترين شکل بيان منظور من نيست، اما بى شک بخش اعظم آنچه را ميخواهم بگويم گفتهام. ترتيب بحثها و سطوح تجريد (کلى بودن و مشخص بودن) آنها الزاما رعايت نشده و بخصوص آنجا که به وظايف و نتيجهگيرى پرداخته شده، ترتيب شمارهها ابدا اولويتها را بيان نميکند و بعلاوه بسيارى از نتيجهگيرىها فىالواقع اجزاء استنتاجات کلىترى هستند که در همان ليست آمدهاند. کلاً فشرده بحث من اينست:
١) بايد از بيانيه ٢٨ خرداد فراتر رفت: مبانى اين بيانيه و وظايف کلى که در دستور ميگذارد پابرجاست و من تکرارشان نکردهام.
٢) خط مشى تاکتيکى ما در اين دوره بايد "ساختن آلترناتيو پرولتارياى انقلابى در قبال قدرت سياسى باشد".
٣) نتيجهگيريهاى کلّى که از بحث فوق ميشود: اتکا به اتخاذ تاکتيک و نه صرفا تبليغ آن / کار حزبى و غير حزبى / اهميت پيشروان طبقه.
٤) نتيجهگيرىهاى عملى عمومى
٥) نتيجهگيرىهاى ويژه ا.م.ک. (که الزاما همه در ضرورت "فراتر رفتن از بيانيه" ريشه ندارد، بلکه در مواردى مشکلات کهنه ما هستند و تحقق تاکتيکهاى ما به رفع قاطع آنها منوط است).
اين نوشته را براى طرح بحث فشردهاى روى تاکتيک و وظايف ما با اتکاء به بحثهايى که در کميته مرکزى صورت گرفته عرضه ميکنم. اين نوشته لزوما جمعبندى بحثهاى درون کميته مرکزى نيست و يا همه مفاد آن مورد توافق همه رفقا نيست، اما طبعا به رفقاى ديگر کمک ميکند که موارد احتمالى اختلاف نظر خود را فرموله بيان کنند و بصورت اصلاحيه و يا ردّيه و يا آلترناتيو ارائه دهند. تسريع در جمعبندى بحث تاکتيک حياتى است.
درباره تاکتيکهاى ما در شرايط کنونى
مقدمات
١) دوره پس از ٣٠ خرداد شاهد تغييرات مهمى در موقعيت رژيم جمهورى اسلامى و در خصلت سياستهاى اين رژيم در مقابله با جنبش دمکراتيک– انقلابى و کارگرى ايران (صرفنظر از کردستان) بوده است. در طول هشت ماه گذشته رژيم نقاب فريب و سياست "سرکوب انقلاب تحت نام انقلاب" با اتکا بر توهّمات اقشار عقبافتاده مردم را کنار گذاشته و آشکارا با تهاجم پليسى و نظامى خود در کل کشور به بقاياى دستاوردهاى دمکراتيک قيام و به سازمانهاى سياسى اپوزيسيون و بويژه به سازمانهاى کمونيستى و دمکرات و حتى معترضين در اصناف و اقشار مختلف، بى هيچ پردهپوشى به توده مردم زحمتکش اعلام نموده است که ديکتاتورى خويش را علنا و رسما در مقابل مردم و بر قدرت سرنيزه ارگانهاى سرکوب متکى و مستقر نموده است،
٢) تاکتيکهاى سازشکارانه، متزلزل و جبونانه ليبرالها و پس از آن سياستهاى ليبرال– آنارشيستى مجاهدين خلق و بنىصدر و نيروهايى چون اقليت، به رژيم امکان داد تا اولا بحران سياسى حاد در بالا را با تصفيه جناح ليبرال تخفيف بخشد، ثانيا مبارزه سياسى و تودهاى در سطح جامعه را موقتا به رکود کِشد، و ثالثا با تهاجم خويش بر اردوگاه انقلاب و بويژه به کمونيستها، مطلوبيت تداوم موجوديت خود را براى مدت بيشترى به دُوَل امپرياليستى غربى خاطرنشان ساخته و اين دُوَل و اپوزيسيون بورژوا- امپرياليستى تحت حمايت آنان را در تکاپوى عملىشان در جايگزينى رژيم، متزلزل و مردد سازد و لذا از ثبات سياسى نسبىاى برخوردار شود،
٣) تهاجم وسيع رژيم بورژوايى جمهورى اسلامى، آنارشيسم اپوزيسيون ليبرال–چپ، در شرايطى که طبقه کارگر ايران از نقطه نظر مبارزاتى همچنان تحت سيطره تفکر، اهداف، تاکتيکها، شيوهها و تشکلهاى خردهبورژوايى قرار داشت (و دارد) به عقبنشينى سريع جنبش کارگرى و به تَبَع آن جنبش تودهاى از مبارزه سياسى و حتى دفاع فعال اقتصادى منجر شد، و لذا عليرغم اينکه اقشار آگاهتر طبقه کارگر، آگاهانه خواستار سرنگونى است، بى آنکه بخواهد و يا عملا قادر باشد، قدرت سياسى را به نيروى خود تسخير کرده و به ارگانهاى انقلابى و طبقاتى خود بسپارد.
٤) بحران اقتصادى، که پس از سه سال بحران سياسى، فرار سرمايه و انقباض سرمايهگذارىها، کاهش صدور نفت، هزينه جنگ، کاهش قابل ملاحظه و کمبود ارز خارجى، کمبود مواد اوليه و دورنماى توقف کامل توليد در بسيارى از کارخانجات، بىثباتى بازار تجارت داخلى و خارجى و... ميرود تا از ابعاد بيسابقهاى برخوردار شود، از يکسو بار ديگر يکپارچگى و انسجام در دولت بورژوايى را به مخاطره ميافکند، و از سوى ديگر عوارض ناگزير و عمومى آن، و نيز سياستهاى ضدکارگرى و سرکوبگرانه متعددى که رژيم در نهادن بار سنگين بحران اقتصادى بر دوش طبقه کارگر و توده زحمتکش بنا بر ماهيت خود و به ناگزير اتخاذ ميکند، به نارضايتى عمومى و بويژه به نارضايتى کارگران دامن ميزند و زمينههاى عينى معيّنى براى بسط اعتراضات تودهاى و تحرک جنبش خودبخودى طبقه کارگر لااقل در عرصه مبارزه اقتصادى بوجود ميآورد.
٥) ذهنيت سياسى (ولو خردهبورژوايى) طبقه کارگر که خود حاصل سه سال تجربه در متن انقلاب است، و اين واقعيت که حتى اقشار ميانه طبقه کارگر اين نکته را دريافتهاند که رهايى از فشار شاقّ اقتصادى کنونى و بازپس گرفتن دستاوردهاى صنفى و سياسى پس از قيام، بدون ايجاد (و يا "رخ دادن") تحولى در کليّت رژيم سياسى و در تحليل نهايى بدون سرنگونى جمهورى اسلامى ممکن نيست زمينه بسيار مساعدى براى فراتر بردن جنبش طبقه از مبارزات و اعتراضات پراکنده و اقتصادى به مبارزهاى بر سر قدرت سياسى، و براى جلب طبقه به زير پرچم جنبش کمونيستى و دمکراتيسم پيگير پرولترى فراهم ميسازد.
٦) اما طبقه کارگر ايران و پيشروان عملى او، به مثابه نيروى اصلى و شاخص جنبش تودهاى، پا به جنگ قدرت و مبارزه براى سرنگونى رژيم نخواهند گذاشت مگر آنکه بتوانند در اذهان خود و در عرصه عملى و بالفعل مبارزه خود، آن آلترناتيو برنامهاى، سياسى و تشکيلاتى مشخص را که قدرت سياسى بايد به آن منتقل شود، ترسيم کرده و بشناسند و بپذيرند. و به طريق اولى طبقه کارگر هيچگاه به گونهاى مستقل و طبقاتى در جنگ قدرت شرکت نخواهد کرد مگر آنکه آلترناتيو برنامهاى، سياسى و تشکيلاتى (اعم از حزبى و غيرحزبى) طبقاتى خود را بمثابه هدف، بستر و ابزار مبارزه، راهنما و مبناى واحد حرکات مبارزاتى متنوع خويش در سطح عمومى جامعه بشناسد و دست بکار ساختن آن باشد. طبقه کارگر و پيشروان عملى او براى تسخير انقلابى قدرت حرکت نخواهند کرد مگر آنکه بدانند اين قدرت را در چه اَشکال معيّن سياسى و تشکيلاتى به خود و به متحدان خود منتقل ميکنند و در خدمت کدام اهداف معيّن بکار ميگيرند. پرولتاريا نه براى انهدام قدرت، بلکه براى انتقال قدرت حرکت خواهد کرد. به اين ترتيب آن آلترناتيو طبقاتى (که با توجه به آنچه گفته شد روشن است که صرفاً يک آلترناتيو برنامهاى نيست، بلکه مجموعهاى از برنامه، خط مشى و تاکتيکهاى مبارزاتى ويژه و سازماندهى درون طبقاتى اعم از حزبى و غيرحزبى در سطح پيشروان و توده کارگران است)، خود نه تنها شرط پيروزى نهايى دمکراسى انقلابى به رهبرى طبقه کارگر و استقرار جمهورى انقلابى است، بلکه پروسه بوجود آمدن و شکل گرفتن آن نيز پيوند مستقيمى با بسط مبارزات کارگران دارد.
٧) اين واقعيات، يعنى تداوم بحران اقتصادى و به تَبَع آن حدّت يافتن بحران سياسى رژيم، ذهنيت سياسى پرولتاريا و فقدان يک آلترناتيو پرولترى در سطح جامعه و در عرصه مبارزه، کارگران و زحمتکشان را به تحولات از بالا در قدرت سياسى دلخوش ساخته و ميتواند آنان را به حاميان منفعل اپوزيسيون بورژوا–ليبرالى و يا سلطنتطلب تبديل سازد.
٨) از سوى ديگر ورشکستگى پوپوليسم و پيشروى مارکسيسم انقلابى و بخصوص دستاوردهاى برنامهاى آن، زمينههاى بسيار مساعدى براى برداشتن گامهاى اوليه و اساسى در راه ايجاد حزب کمونيست ايران، بمثابه جزئى تعيين کننده در ساختمان آلترناتيو پرولترى در قبال قدرت سياسى، بوجود آورده است. حزب امروز نه فقط از نقطه نظر جايگاه عمومى آن در مبارزات پرولتاريا، بلکه از ديدگاه مسائل مبرم تاکتيکى اهميت ويژهاى کسب کردهاست. ساختن حزب به يک نياز تاکتيکى تبديل شده است.
٩) خط مشى تاکتيکى "دفاع از دستاوردهاى انقلاب و بسط آن" ناظر به دوره عروج و استقرار جمهورى اسلامى و تلاش رژيم در تثبيت مشروعيت خود به عنوان "ثمره انقلاب تودهها"، سرکوب انقلاب تحت نام انقلاب و بازپس گرفتن دستاوردهاى موجود انقلاب بود. حال آنکه دوره کنونى اولا دوره احتضار جمهورى اسلامى، دوره رسوايى عمومى آن در نزد تودهها و دوره اتکاء تقريبا يکجانبه آن به ارگانهاى سرکوب براى حفظ موجوديت خود است، و ثانيا دورهاى است که در آن عملا تمامى دستاوردهاى عينى اقتصادى و سياسى قيام بازپس گرفته شدهاند. طبيعى است که خط مشى فوق ابداً در دوره کنونى (پس از وقايع٣٠ خرداد و انهدام اپوزيسيون ليبرال– مجاهدينى) موضوعيتى ندارد. بيانيه ٢٨ خرداد ا.م.ک. خود حاوى تغيير اصولى در تاکتيکهاى ما به تناسب شرايط جديد بود که اساس آن طرح مسأله ضرورت نزديک شدن به قدرت سياسى در بطن يک بحران سياسى، حادّ و مشخص موجود در بالا و گشوده شدن عملى مسأله قدرت سياسى در سطح جامعه بود.
١٠) اسنتاجات عملى ما، از مبانى تاکتيکى اصولى بيانيه ٢٨ خرداد در آن بيانيه متکى بر تصويرى از سير محتمل اوضاع بود. بقاى بحران در بالا و گشوده ماندن عملى مسأله قدرت در سطح جامعه براى مدت معيّنى که به جنبش تودهاى و کارگرى امکان ابراز وجود بدهد، يکى از مفروضاتى بود که استنتاجات عملى ما در بيانيه ٢٨ خرداد بر آن متکى بود. بند ٧ همان بيانيه نقش تعيين کننده تاکتيکهاى ما را در ميانمدت، در شرايطى که حرکت تودهاى که در آن زمان زمينههاى مساعدى براى شکلگيرى داشت، عملا بوقوع نپيوندد، مورد بحث قرار داده بود. امروز روشن است که اولا به دلايل مختلف که فوقا مورد بحث قرار گرفت، بحران در "بالا" با سرعت بيشترى از حدّت و شدّت افتاد و ثانيا، عدم آمادگى تاکتيکى– تشکيلاتى ما عملا امکان استفاده از شرايط موجود در کوتاه مدت را براى اتخاذ استنتاجات عملى و نسبتا فورى بيانيه ٢٨ خرداد از ما سلب نمود. نزديک کردن پرولتاريا به قدرت سياسى با اتکاء به ارگانهاى قدرت تودهاى و تحت پرچم برنامه مستقل خويش (مبانى و اهداف تاکتيکى عمومىتر بيانيه ٢٨ خرداد) امروز بايد عملا و در شرايط متفاوتى در دستور ما قرار گيرد. از اين نظر تفاوت اصلى در اين است که عجالتا مسأله قدرت – به اعتبار تخاصمات درونى رژيم – گشوده نيست، و پرولتارياى انقلانى ناگزير است اولا نزديکى به قدرت سياسى را اساسا از زاويه تلاش مثبت و مستقل خود براى سرنگونى رژيم در دستور قرار دهد. به عبارت ديگر گشودن مسأله قدرت سياسى در سطح جامعه، با تخفيف بحران در بالا (هر چند موقت و سطحى باشد) از يک وضعيّت عينى و بالفعل (اواخر خرداد و اوائل تير) به يک هدف تاکتيکى مبارزه پرولتاريا، که بايد به آن دست يافت، تبديل شده است. ثانيا، اَشکال عملى مبارزه ما براى تحقق اهداف بيانيه ٢٨ خرداد در شرايط حاضر نميتواند با شرايط پس از ٢٨ خرداد يکسان باشد. اگر در اوج رقابتهاى درونى بورژوازى، اتخاذ سريع گامهاى عملى در عالىترين و سياسىترين و نهائىترين شکل ممکن دخالت سياسى طبقه و با اتکا بر ارگانهاى قدرت تودهاى در يک جدال بالفعل و موجود بر سر قدرت سياسى بود که طبقه کارگر در آن شخص ثالث محسوب ميشد، امروز بحث بر سر از سر گرفتن اين جدال، در شرايط سکون نسبى و مضمحل شدن يکى از طرفين تخاصم قبلى، و بالفعل کردن آن توسط نيروى خود طبقه است. و اين گامهاى فورى و اَشکال تاکتيکى عملى متفاوتى را در دستور کمونيستها قرار ميدهد، گامهايى که بايد خود ضامن بوجود آوردن شرايطى باشند که استنتاجات عملى بيانيه ٢٨ خرداد اين بار حتى از موضعى قوىتر و با توده کارگر و زحمتکش بعنوان يک سوى اصلى جدال آتى بر سر قدرت – ميتواند مجددا در دستور کار کوتاه مدت ما قرار گيرد. باز بعبارت ديگر اگر در مقطع٣٠ خرداد، رژيم جمهورى اسلامى عملا و به اعتبار تلاشهاى جناحهاى مختلف بورژوازى در آستانه اضمحلال قرار داشت، امروز بايد مجددا و اين بار به نيروى طبقه و براى اهداف طبقه آن را به آستانه سرنگونى سوق داد. و اين ما را از همان مبانى تاکتيکى بيانيه به گامهاى عملى متفاوتى متناسب با شرايط جديد، رهنمون ميشود.
١١) يک نقص هميشگى جنبش کمونيستى، و ما بمثابه جزئى از آن، نديدن ارتباط ميان تاکتيکهاى متناسب با برنامه و وضعيت سياسى هر دوره از يکسو و با وضعيت بالفعل (و نه بالقوّه) مقطعى مبارزه طبقه کارگر از سوى ديگر بوده است. استنتاجات عملى تاکتيکى ما همواره صِرفا (و يا عمدتا) پتانسيل مبارزاتى طبقه و نه وضعيت بالفعل آن را، در نظر داشتهاند (آنها که ميخواستند جنگ ايران و عراق را به جنگ داخلى تبديل کنند کارشان از اين نظر از ما بسيار خرابتر بود). در بحث دفاع از دستاوردها، در بحث دفاع از جنبش خلق کُرد، در بحث اتحاد کارگرى عليه بيکارى، در بحث شوراها و غيره، ما صِرفا از پتانسيل طبقه حرکت کردهايم. ضميمه آخر بسوى سوسياليسم ٤، استثنائى در اين زمينه بود و تلاشى بود در ايجاد پُلى ميان آنچه طبقه هم اکنون ميتواند انجام دهد با آنچه در دوره حاضر، در شرايط عمومى موجود، بالقّوه قادر به انجام آن است و ما او را به آن فرا ميخوانيم. اين نقص مهم، يکى از دلايل روى کاغذ ماندن تاکتيکهاى ما است. رابطه ميان حفظ مواضع موجود مبارزاتى طبقه با ايجاد مواضع مطلوب براى رسيدن به اهداف انقلابىش، رابطه ميان اَشکال قانونى و غيرقانونى فعاليت، رابطه ميان کار علنى و مخفى، آکسيون اعتراضى و آکسيون سازمانيافته انقلابى، و... همواره در نزد ما خام و مخدوش مانده است. اگر ميخواهيم تاکتيکهاى ما در دوره جديد فعاليت (پس از زدنِ سوت اصلاحات در سبکِ کار) روى کاغذ نماند، لازم است آن گامهاى عملى که در جهت فعليّت بخشيدن به توان بالقّوه طبقه بايد برداشته شود نيز بدقت تعريف شوند.
نتيجهگيريهاى عمومى:
- با توجه به آنچه گفته شد لازم است مشىِ تاکتيکى ما (چهارچوب و خط کلى تاکتيکهاى خاص ما) در دوره حاضر، با برسمى ت شناختن مبانى بيانيه ٢٨ خرداد درباره جايگاه طبقاتى رژيم و برخورد مستقل طبقه کارگر به مسأله قدرت سياسى از يکسو، و تفاوتهاى موجود در شرايط کنکرت سياسى و توازن قواى طبقات به نسبت زمان انتشار بيانيه ٢٨ خرداد از سوى ديگر، بر مبناى ارکان زير تعريف شود:
الف) ضرورت سرنگونى رژيم جمهورى اسلامى و استقرار پرولتارياى انقلابى
ب) تشخيص و برسمى ت شناختن آلترناتيو برنامهاى، سياسى و تشکيلاتى پرولتاريا در قبال قدرت و در جدال قدرت بمثابه حلقه مفقوده در امر بسيج و سازماندهى نيروى مستقل طبقه کارگر و به تَبَع او نيروى زحمتکشان غير پرولتر و دمکراسى انقلابى در مبارزه براى کسب عملى قدرت سياسى.
ج) تشخيص و برسمى ت شناختن رکود موقت جنبش کارگرى بمثابه يک واقعيت و لذا تشخيص اهميت برخورد فعال به زمينههاى عينى و ذهنى گسترش اعتراضات و مقاومت تودهاى در سطوح مختلف و تلاش عملى و آگاهانه براى سازماندهى و گسترش اعتراض و مقاومت متشکل کارگران حتى بر سر مسائل جزئى و مقدماتى، با هدف احياى روحيه مبارزاتى، انضباط و تشکلپذيرى و کسب سنگرهاى معيّن براى پيشروى بَعدى، در کوتاهمدت.
١- چهارچوب و جهت عمومى تاکتيکهاى خاص ما در دوره حاضر (بعبارت ديگر مشىِ تاکتيکى ما در دورهاى که ناظر به احتضار جمهورى اسلامى است) بعقيده من "ساختن آلترناتيو برنامهاى، سياسى و تشکيلاتى پرولتارياى انقلابى در قبال قدرت سياسى" است.
توضيح ١: عبارت "ساختن آلترناتيو" به اين منظور آمده است تا بر اين امر تأکيد گذارد که اين آلترناتيو نه فقط يک موجوديت "برنامهاى" بلکه موجوديتى "برنامهاى، سياسى و تشکيلاتى" در سطح طبقه کارگر است. و نيز اينکه پروسه دستيابى به اين هدف نه فقط بر محور تبليغ و ترويج برنامه و تاکتيکهاى ما، بلکه بر اقدامات گسترده و در عين حال معيّن و مشخصى در زمينه سازماندهى (حزبى و غيرحزبى) پرولتاريا نيز متکى است. بعبارت ديگر غرض از اين آلترناتيو، يک کميته و مجمع و شوراى فوق تودهها، چون "شوراى ملى مقاومت" (منتهى با برنامهاى کمونيستى) نيست که تودهها را به "حمايت" از خود و برنامه خود و به مبارزه براى "روى کار آمدن" خود فرا خواند. کاملا برعکس، وقتى ما از ساختن آلترناتيو پرولتارياى انقلابى سخن ميگوييم، نه صِرفا از يک آلترناتيو حزبى، نه صِرفا از يک آلترناتيو برنامهاى، بلکه از يک آلترناتيو طبقاتى سخن ميگوييم، از ساختن يک نيروى سازمانيافته سياسى در سطح طبقه کارگر متشکل از نيروى بخشى از خود طبقه – فعالترين و آگاهترين بخش آن - سخن ميگوييم که نه فقط توده طبقه را به برنامه، تاکتيکها و اَشکال مبارزاتى خويش فرا ميخواند، بلکه اين امر را اساسا از طريق سازماندهى تودههاى طبقه در ارگانهاى مستقل اِعمال قدرت خويش و از طريق رهبرى عملى آنها در اتخاذ تاکتيکها و اَشکال مبارزاتى پيشنهادى خويش در عرصههاى مختلف به پيش ميبرد.
توضيح ٢: ذکر اينکه آلترناتيو پرولتاريا، آلترناتيوى در قبال قدرت سياسى است، تأکيدى است بر اهميّت مسأله قدرت سياسى از نقطه نظر تاکتيکى و ناظر به ضرورت حرکت در جهت سرنگونى رژيم جمهورى اسلامى است. با اين عبارت کوشيدهايم جلوى اين سوء تعبير پاسيفيستى را بگيريم که "ساختن آلترناتيو" يک سياست درازمدت براى تربيت و آموزش پرولتاريا است.
توضيح ٣: شک نيست که با توجه به توازن قواى طبقات در بحران انقلابى کنونى، آلترناتيو پرولتاريا در قبال قدرت سياسى، آلترناتيوى سوسياليستى نيست، بلکه آلترناتيوى دمکراتيک–انقلابى است، آلترناتيوى است مبنى بر دمکراتيسم پيگير پرولترى. اين استنتاجى تئوريک از بحثى درباره "مرحله انقلاب" نيست و همانطور که گفتم بر ارزيابى ما از نيروهاى موجود طبقه و دورنماى رشد آنها در دل بحران انقلابى کنونى متکى است. اما مسير مبارزه و درجه آمادگى پرولتاريا در جريان کسب قدرت، خصلت و کاراکتر طبقاتى انتقال قدرت را در تحليل نهائى تعيين خواهد کرد (ر.ک. به شيوه برخورد لنين به انقلاب ١٩١٧ در مقاله اول "درباره تاکتيکها"). آنچه در اين مرحله براى آن ميکوشيم تحقق آلترناتيو انقلابى–دمکراتيک پرولتاريا است، اما براى اينکه به رفرميسم و ليبراليسم درنغلطيم لازم است بر اهميت کار سوسياليستى در درون طبقه و بخش حداکثر برنامه تأکيد کنيم و تأکيد کنيم که "شرط لازم پيروزى انقلاب (دمکراتيک) حاضر، وجود بخش وسيعى از کارگران است که به منافع درازمدت خود واقف باشند و پيروزى در اين انقلاب را گامى در جهت رسيدن به هدف نهائى خود، سوسياليسم بدانند" (نقل به معنى از اسطوره ١).
٢- "ساختن آلترناتيو پرولتارياى انقلابى در قبال قدرت سياسى" اساسا امرى مبارزاتى است. هم از اين نظر که پرولتارياى انقلابى مبارزهاى ديگر توسط نيروهاى محرکهاى ديگر و براى اهدافى ديگر را در مقابل اَشکال و اهداف مبارزاتى اپوزيسيون غيرپرولترى قرار ميدهد و هم از اين نظر که تحقق بخشيدن به صف مستقل طبقه کارگر در مبارزه دمکراتيک– انقلابى و تأمين رهبرى پرولتاريا بر جنبش انقلابى، در گروى شرکت فعال در رهبرى عملى جنبش کارگرى است. معنى کردن برنامه و خط مشى تاکتيکى به تاکتيکهاى خاص در جنبش کارگرى و اتخاذ عملى اين تاکتيکها به نيروى طبقه، کليد اصلى ساختن آلترناتيو انقلابى پرولتاريا است. آلترناتيو ما در جريان مبارزه ساخته ميشود.
٣- مبارزه، از نظر تبليغ، ترويج و سازماندهى، بايد در دو زمينه حزبى و غيرحزبى–تودهاى به پيش رَوَد. آلترناتيو نه يک آلترناتيو حزبى (سازمانى) جُدا از طبقه است که صرفا به اتکاء نيروى اعضاء و هواداران سازمانى طرح و ساخته شود (روش چريکى) و نه برنامه زُعَماى سياسى است که از بالا ارائه شود تا تودههاى غيرمتشکل از پايين آماده پذيرش آن شوند. آلترناتيو ما يک جنبش سياسى است، متکى بر قدرت رهبران و تودههاى طبقه که هم در تشکل حزبى و هم در تشکلهاى غيرحزبى و تودهاى سازمان يافته و در جهت برنامه و تاکتيکهاى انقلابى پرولترى دست به مبارزه ميزنند. مبارزهاى براى ساختن آلترناتيو در دو بُعد حزبى و غيرحزبى که از نظر تحليلى متمايز و از نظر عملى در ارتباط تنگاتنگ با يکديگر هستند بايد به پيش رود:
الف: ايجاد و بسط نفوذ حزب کمونيست ايران، امروز صَرف نظر از جايگاه برنامهاى آن از فوريّت عملى و تاکتيکى نيز برخوردار شده است. يک رکن تفکيکناپذير " ساختن آلترناتيو..." ايجاد حزب کمونيست به منزله ستاد رهبرى سراسرى پرولتاريا است. مبارزه براى حزب، منحصر به مبارزه براى وحدت "مارکسيست-لنينيستها" حول برنامه مارکسيسم انقلابى نيست، بلکه يک جزء اساسى آن را جلب بخش قابل ملاحظهاى از پيشروان و رهبران عملى جنبش کارگرى به مبارزه حزبى، سازماندهى کمونيستى آنها و بسط رهبرى جنبش کمونيستى بر بخش مؤثرى از جنبش طبقه کارگر تشکيل ميدهد.
ب: آلترناتيو پرولتاريا در قبال قدرت سياسى نه صرفا با قرار دادن حزب خود در برابر دولت بورژوايى و احزاب بورژوا، بلکه با قرار دادن حزب ارگانهاى تودهاى طبقه و مبارزه واقعا موجود خود (با اَشکال و ارگانهاى ويژه آن) در مقابل حکومت و نيروهاى اپوزيسيون بورژوايى و پراتيک سياسى آنها، عملا و واقعا شکل ميگيرد. پيشبرد مبارزه تودهاى غيرحزبى طبقه کارگر و تقويت، تحکيم و بسط ارگانها و اَشکال مبارزاتى انقلابى و مستقل پرولترى در جنبش تودهاى طبقه يک جزء لايتجزاى پروسه ساختن آلترناتيو پرولتارياى انقلابى در قبال قدرت سياسى است. فعاليت تبليغى، ترويجى و تشکيلاتى ما در اين هر دو عرصه بايد همزمان و در پيوند و اتکاء متقابل به يکديگر به پيش بُرده شود.
٤- با توجه به آنچه گفته شد، روشن است که کارگران پيشرو و رهبران عملى جنبش کارگرى مکان ويژه و بسيار پراهميتى را در تحقق سياست ما ايفا ميکنند. اين قشر کارگران در هر زمينه مبارزاتى حزبى و غيرحزبى نقش تعيين کنندهاى ايفا ميکنند و در عمل نقطه اتصال و پيوند اين دو وجه مبارزه هستند. تمرکز انرژى بر اين قشر با هدف بحرکت در آوردن آن در ايفاى اين نقش تعيين کننده، شرط لازم پيروزى ما است. در اين زمينه وظايف کلى زير بر عهده ما است:
الف: جلب بهترين و فعالترين کارگران پيشرو و رهبران عملى جنبش کارگرى به مبارزه براى ايجاد حزب و فعاليت تحت پرچم برنامه حزبى و تحت رهبرى تشکل حزبى. جلب پيشروان به حزب و سازماندهى حزبى پيشروان.
ب: تجهيز و تسليح اين کارگران به روشنترين رهنمودهاى عملى و موثرترين ابزارهاى تشکيلاتى براى تبليغ، ترويج و سازماندهى در جنبش تودهاى طبقه در عرصههاى مختلف. مبارزه براى تحکيم و بسط نفوذ پيشروان کمونيست در پيشاپيش جنبش تودهاى و تلاش در بسط جنبش تودهاى به رهبرى آنها.
درباره ارتباط ناگسستنى اين دو محور فعاليت توضيح و تأکيد زيادى ضرورى نيست، هرچه کارگران پيشرو و رهبران عملى جنبش کارگرى به مارکسيسم انقلابى و برنامه و تاکتيک و تشکيلات آن متکىتر و متعهدتر باشند، و هرچه در عرصه کار تودهاى فعالتر و کاربُرتر باشند و در موضع رهبرى يک جنبش بالنده کارگرى از موقعيت مستحکمترى برخوردار شوند، نفوذ تشکل حزبى طبقه بسط يافته و ايمان و اعتقاد پيشروان و تودههاى بيشترى به تشکيلات حزبى جلب خواهد شد.
نتيجهگيرىهاى عملى عمومى:
الف) اقدامات عاجل و فورى در جهت انسجام بخشيدن به صفوف جنبش طبقه در مقابل هجوم سياسى و اقتصادى رژيم، و تقويت و گسترش مبارزات جارى کارگرى و ايجاد تکيهگاههاى اوليه براى حرکات گسترده تعرضى بَعدى از قبيل:
١) تبليغ گسترده در جهت احياء روحيه مبارزاتى کارگران و خنثى کردن سياست ارعاب رژيم.
٢) سازماندهى اتحاد عملهايى از کارگران پيشرو با ابتکار کارگران کمونيست، بمنظور مقابله با سياستهاى تعرضى رژيم در سطح فابريکها و محلات، رهبرى آکسيونهاى اعتراضى، بر مبناى پلاتفرمهاى مبارزاتى ويژه: آزادى کارگران زندانى، اعتصابات اعتراضى، دفاع از سطح معيشت، مبارزه عليه اخراج، و...
٣) مبارزه تبليغى و فعاليت تشکيلاتى پيگير براى تشکيل منظم مجمع عمومى در فابريکها و بعنوان گام اول در منظم کردن صفوف طبقه و ايجاد شوراهاى واقعى، تبليغ شوراهاى واقعى.
٤) مبارزه براى پس راندن جَوّ اختناق در کارخانه، از طريق تبليغات، آکسيونهاى اعتراضى، تشکلهاى تودهاى کارگرى.
٥) جلب پيشروان منفرد و يا متمايل به سازمانهاى غيرکمونيستى و پوپوليستى (مجاهد، اقليت، پيکار و...) به تبعيت از رهنمودهاى تاکتيکى ما، به اتحاد عملهاى مبارزاتى حداقل.
٦) پخش و تبليغ وسيع "کارگر کمونيست" بمثابه نشريه کارگران پيشرو و تلاش عملى در جهت اتخاذ رهنمودهاى عملى آن.
٧) حمايت فعال از جنبش مقاومت خلق کُرد.
٨) ازسرگرفتن تبليغات "کميته ايجاد اتحاد کارگرى عليه بيکارى" و تلاش عملى در جهت ايجاد هستههاى پايه از کارگران پيشرو اعّم از بيکار، اخراجى و آواره و يا با ضريب احتمال کمترى کارگران شاغل، بمنظور تأمين رهبرى جنبش کارگرى عليه بيکارى.
٩) در حد امکان، مبارزه براى جلب اقشار تحت ستم جامعه از زنان، اقليتهاى مذهبى، و... به مقاومت و اعتراض متشکل.
١٠) تلاش در جهت فعال کردن يک جنبش عمومى براى آزادى زندانيان سياسى و خاتمه دادن به جنايات رسمى رژيم در دادگاهها، زندانها و...
١١) برخورد فعال به مسائل جارى و اَشکال مقاومت و اعتراض موجود، و حتى مقدماتى و خُرد، در جنبش طبقه، ارائه رهنمودهاى عملى به پيشروان. تلاش در اتخاذ فورى اين رهنمودها به همّت کميتههاى فابريکى و محلهاى موجود، تلاش در متشکل کردن و انسجام بخشيدن به اين مبارزات.
توضيح
١- در ليست فوق ترتيب اولويت، الزاما رعايت نشده است.
٢- در تمامى اين موارد تلفيق صحيحى از اَشکال قانونى و زيرزمينى فعاليت ضرورى و حياتى است.
ب) مبارزه براى ساختن آلترناتيو به معناى اخص:
I- در بُعد حزبى و سوسياليستى مبارزه:
١) تثبيت برنامه مارکسيسم انقلابى در جنبش کمونيستى / پيگيرى انتشار و تبليغ و ترويج برنامه مشترک / جلب نيروهاى هرچه وسيعتر به اين برنامه / نقد آخرين مواضع پوپوليستها (شليک تير خلاص به پوپوليسم)، از قبيل برنامه و مواضع رزم انقلابى و پيکار / تأمين بُعد تشکيلاتى برنامه مشترک و مبارزه در جهت انعقاد کنگره سراسرى مقدماتى جنبش کمونيستى براى تصويب برنامه و ترجيحاً رئوس تاکتيکهاى حزبى و نقشه عملى تدارک کنگره اول حزبى / تلاش در رفع شکاف و اختلافات تاکتيکى احتمالى با کومهله و بر مبناى وحدت برنامهاى و تاکتيکى، تلاش در هماهنگى کامل تشکيلاتى تا قبل از انعقاد کنگره وحدت مارکسيسم انقلابى / تشديد مبارزه ايدئولوژيک براى رفع موانع پوپوليستى و رويزيونيستى تثبيت برنامه.
٢) نقد علنى و گسترده سبکِ کار پوپوليستى و تدوين اصول کار تشکيلاتى کمونيستى / تلاش در متّکى کردن نيروهاى برنامه مشترک به سبک کار اصولى کمونيستى.
٣) برخورد به برنامه و تاکتيکهاى رويزيونيسم جاندار اقليت، راه کارگر و سهجهانىها.
٤) جلب کارگران پيشرو و رهبران عملى جنبش کارگرى به برنامه مارکسيسم انقلابى و به تشکيلات کمونيستى (ا.م.ک. و يا با رشد برنامه مشترک به بستر تشکيلاتى آن).
٥) سازماندهى کمونيستى کارگران پيشرو در کميتههاى کارخانجات و محلات و تقويت و تحکيم موقعيّت کميتههاى کمونيستى ا.م.ک. تبديل اين کميتهها به اَرکان واقعى تشکيلات، از طريق تمرکز انرژى، اختصاص امکانات و پيگيرى در تحقق سبکِ کار جديد.
٦) تبليغ و ترويج وسيع و پيگير برنامه مارکسيسم انقلابى (برنامه ا.م.ک. يا برنامه مشترک در صورت انتشار آن) در ميان کارگران پيشرو در تقابل با کليه برنامهها و پلاتفرمهاى غيرکمونيستى.
٧) نقد نيروهاى خردهبورژوا–راديکال بمنظور جلب کارگران پيشرو متمايل به آنان، به م.ل. ما.
٨)...
II - در بُعد غيرحزبى مبارزه:
١) تبليغ وسيع سراسرى و منطقهاى – فابريکى برنامه و تاکتيکهاى ما در جنبش طبقه کارگر.
٢) تبليغ و تلاش عملى در جهت ايجاد ارگانهاى تودهاى اِعمال قدرت انقلابى کارگران (و زحمتکشان) شوراهاى انقلابى، جنبش سراسرى شوراهاى انقلابى زحمتکشان روستا، اتحاد کارگرى عليه بيکارى، کميتههاى انقلابى کارخانه / و بطور کلى ارگانهايى که ابزار سازماندهى و رهبرى يک قيام پيروزمند بر عليه جمهورى اسلامى بوده و براى انتقال قدرت به خود مبارزه ميکنند.
٣) تسليح و تجهيز کارگران پيشرو به رهنمودهاى عملى روشن در برخورد به جنبش تودهاى طبقه از طريق ارگانهاى سراسرى و منطقهاى تبليغى و آژيتاسيون شفاهى.
٤) مبارزه براى خلع شوراهاى زرد و انجمنهاى اسلامى در کارخانجات و مؤسسات اقتصادى و فرهنگى و جايگزينى آنها با شوراهاى واقعى.
٥) تبليغ و ترويج برنامه حداقل بمثابه پرچم دمکراسى انقلابى در کشور چه در جنبش کارگرى و چه در ميان زحمتکشان غير پرولتر و اقشار تحت ستم جامعه.
٦) تبليغ ضرورت سرنگونى جمهورى اسلامى به نيروى تودهها و استقرار جمهورى انقلابى دمکراتيک کارگران و زحمتکشان.
٧) افشاى اپوزيسيون بورژوايى رژيم، اعّم از سلطنتطلب، ليبرال، سهجهانى و غيره و افشاى خصلت ضد دمکراتيک و ضد پرولترى تمامى تلاشهاى اين نيروها به جايگزينى رژيم اسلامى از بالا.
٨) مبارزه وسيع تبليغى، ترويجى و تشکيلاتى در دفاع و حمايت از جنبش انقلابى خلق کُرد.
٩) افشاى بىامان ماهيت برنامه و عملکردهاى حزب توده و اکثريت و اعوان و انصارشان.
١٠) حمايت از و شرکت در مبارزه مسلحانه تودهاى عليه رژيم هر جا که اين مبارزه، اولا قابليت جلب حمايت و شرکت تودههاى کارگر و زحمتکش را داشته باشد و بر ارگانهاى قدرت تودهاى (شوراهاى مسلح و...) متکى باشد، ثانيا از دورنماى عملى و واقعى ايجاد مناطق آزادشده برخوردار باشد، ثالثا، بعنوان تابعى از مبارزه سياسى و در تداوم رشد و تکامل مبارزه سياسى شکل گرفته و ابزارى در خدمت بسط اين مبارزه و تبليغ، ترويج و سازماندهى انقلابى تودهها باشد، رابعا از نظر نظامى امکان پايدارى در آن وجود داشته باشد و خامسا، رهبرى پرولترى بر اين وجه مبارزه حاکم بوده و اهداف حداقل پرولتاريا و جمهورى انقلابى هدف آن را تشکيل دهد. در شرايط کنونى چنين جنبشى تنها در کردستان جريان دارد، و مبارزه مسلحانه در شمال ميبايد از اين زاويه دقيقا مورد بررسى قرار گيرد و موضع ما در قبال آن روشن و اعلام شود.
١١) مبارزه براى جلب اقشار تحت ستم جامعه به برنامه حداقل مارکسيسم انقلابى و به شعار جمهورى انقلابى...
١٢) سازماندهى آکسيونهاى مبارزاتى در زمينههاى فوق، هر جا و هر وقت اين آکسيونها از زمينههاى تداوم و گسترش کافى براى کسب سنگرهاى مبارزاتى و آموزش تودههاى وسيع طبقه کارگر برخوردار باشد.
١٣)...
نادر ب. ١٣/١١/١٣٦٠
٭ ٭ ٭
ضميمه: نتايج عملى ويژه براى ا.م.ک. با توجه به موقعيت کنونى آن
١) تمرکز انرژى بر روى کارگران پيشرو.
٢) پيگيرى در انتشار و تحکيم روابط تشکيلاتى و تودهاى ضرورى براى انتشار "کارگر کمونيست" با فرکانس، کيفيت و پيگيرى کافى.
٣) دنبال گرفتن و بفرجام رساندن امر انتشار برنامه مشترک، رفع موانع اوليه، مبارزه براى رفع ابهامات موجود در کومهله و توضيح دقيق مبانى انقلابى و مارکسيستى لنينيستى اين برنامه در دو تشکيلات.
٤) تسريع در يگانگى تاکتيکى ا.م.ک. و کومهله
٥) فعاليت بر اساس نقشه عمل معيّن براى تأمين وجه تشکيلاتى برنامه مشترک (کميته هماهنگى، کنفرانس دائم و نهايتا ارگان مشترک نيروهاى برنامه.
٦) بها دادن به هواداران ما در رزمندگان و پيکار، تدقيق وظايف اين رفقا و استفاده مبارزاتى از نيروهاى آنها در تبليغ، ترويج و سازماندهى روزمره: جذب مستقيم عناصر فعال اين نيروها به بدنه.
٧) تخصيص توان و انرژى لازم براى انتشار يک دوره بسوى سوسياليسم (شماره هاى ٥، ٦، ٧) براى کندنِ قالِ پوپوليسم: نقد رزم انقلابى، نقد پيکار، نقد فدائى، نقد مجاهد، توضيح برنامه، توضيح مبانى تاکتيکى ما، تدارک کنگره اول، گامهاى عملى بسوى حزب، رئوس مقالات اين سه شماره هستند.
٨) تمرکز انرژى براى ايجاد چند دژ فابريکى و محلهاى معيّن که در آن هستههاى ما تا سرحد امکان تمامى رهنمودهاى تاکتيکى را دنبال ميکنند، تقويت کميتههاى فابريکى و محلهاى درجه اول و جهت دادن گروه به تسهيل مبارزه اين کميتهها.
٩) ايجاد ارتباط ارگانيک ميان کميتههاى فوق با "کارگر کمونيست".
١٠) تقويت قدرت تبليغى کميتههاى فوق، تخصيص انرژى لازم به کميته اصفهان: ذوبآهن يکى از مهمترين دژهاى ما باشد.
١١) روشن کردن نهايى موازين اساسنامهاى ما (تکميل قطعنامههاى تشکيلاتى)، تدوين آييننامههاى تشکيلاتى لازم، روشن کردن موقعيت عضويت در گروه: تأمين سانتراليسم دمکراتيک.
١٢) انسجام و توان بخشيدن به رهبرى: پايان دادن به رهبرى موروثى بيعت کردن رسمى اعضاء با رهبرى بر مبناى وظايف گروه در دوره کنونى پايان دادن به محفليسم، مخدوش بودن اتوريته در بالا: طرح اين کار تهيه و تصويب شود.
١٣) سفت گرفتن هرچه بيشتر موازين امنيتى و انضباطى در گروه: مسأله را با ايجاد ديسيپلين محکم در ميان اعضاء و در گام بعد در پيشعضوها بايد آغاز کرد. عضويت در ا.م.ک. بايد تقدس خود را در رفتار سازمانى مشخص معيّن کند.
١٤) تخصيص انرژى لازم به امر ارتباطات / تحکيم ارتباطات / شعار ٢٠٪ پرسنل و امکانات در هر سطح در ارتباطات فعال شوند! بد شعارى نيست.
١٥) احياى نامههاى دبير به منظور توجيه عمومى رفقا و حفظ روحيه مبارزاتى و اعتماد به تشکيلات.
١٦) حل اصولى مسأله مالى و بودجه ارگانها.
١٧) دفع کامل ليبراليسم، محفليسم و آماتوريسم در گروه.
١٨) آموزش مبانى پايهاى کار تشکيلاتى در تمام سطوح / برخورد علمى به امر سازماندهى و خاتمه دادن به سازماندهى ديمى و سهلانگارانه / توجيه وظايف، تعريف حدود اختيارات، تعريف دقيق ابزارهاى ارتباطى ارگانهايى که سازمان داده ميشوند، حسابرسى بدون رودربايستى، تعريف مجارى رسمى انتقاد و انتقاد از خود، سازماندهى با توجه به امکانات و رشد امکانات و اجتناب از اکملگرايى از يکسو و سَمبَلکارى از سوى ديگر / دلسوزى به مسائل رفقاى تحت مسئوليت از يکسو و مخدوش نکردن اين دلسوزى ضرورى با موازين اساسنامهاى و حقوق تشکيلاتى از سوى ديگر / ايجاد ارتباط معنوى عميقتر در سطح عضو و پيشعضو / ترسيم مداوم دورنماى حرکت براى توده سازمانى بطور کلى و براى ارگانهاى معيّن بطور اخص – هر کس بداند به چه سَمتى بايد برود و برويم / و... اينها اجزاء اجتناب ناپذير برخورد علمى به کار سازماندهى هستند.
١٩) پُر کردن خلاء تئوريک و در حال رشد بين بالا و پايين و بها دادن به آموزش عمومى رفقا در سطح لازم (طبعاً نه از زاويه آکادميستى) براى درک برنامه و قابليت دفاع از برنامه.
٢٠) تدوين جزوات توضيحى پايهاى (جزوات به زبان ساده)
٢١) ايجاد ارتباط معنوى ويژهاى با رفقايى که در بخشهاى فنى، تدارکاتى و ارتباطاتى به کار تکنيکى مداوم مشغولند و ارتقاء درک اين رفقا از اهميت و جايگاه وظايفى که به عهده دارند و دلسوزى کامل به مسائل اين رفقا و جلوگيرى از عقب افتادن نظرى اين رفقا.
٢٢) توضيح اهميت کار ما روى برنامه مشترک براى رفقا و زدودن شائبههاى سکتاريستى که احتمالا در برخى سطوح وجود دارد.
٢٣) درک و تفهيم اهميت آژيتاسيون شفاهى پرولترى با نقد اولا آژيتاسيون کوچه و خيابانى دوره قبلى و ثانيا کتبىگرايى صِرف در آژيتاسيون فابريکى تاکنونى. توضيح نقش تجمُعّهاى منظم تودهاى کارگران و زحمتکشان در امر آژيتاسيون شفاهى، توضيح اهميت مجمع عمومى فابريکى / درک و اقدام بر اساس درک اين مسأله که آژيتاتورهاى ما بايد از محيط مبارزه کارگرى و از ميان کارگران آگاه و پيشرو جلب شوند. بدون آژيتاسيون شفاهى حرفى از مبارزه تودهاى و انقلاب نميتواند در کار باشد.
٢٤) استاندارد کردن رفتار سازمانى رفقا از طريق آييننامهها و آموزش حضورى توسط مسئولين مُجرّبتر، بسط درک آگاهانه از رفتار سازمانى (در قرارها، در انتقاد، در گزارش، در حفظ امنيت فرد و گروه در دستگيرى، در سازماندهى کمونيستى، در پخش و...) با هدف تثبيت سنّتهاى اصيل پرولترى در مبارزه درونى و بيرونى گروه که بنوبه خود خروارها خُردهکارى را از دوش ما بر خواهد داشت.
٢٥) آزاد کردن رهبرى براى رهبرى و مشغول کردن فعال منطقهاى، فابريکى و محلهاى به کار خود / سازماندهى اصولى ستادهاى لازم براى تسهيل فعاليت ستون (مسئول CFL دنبال IMZهاى همسايه نرود، کميته مرکزى پُست فلانى را جمع نکند، CF و CL و CFL به کارخانه و محله مشغول باشند و...)
٢٦) يکبار براى هميشه ختم شايعهپردازى، کنجکاوى هاى زائد و انتقال افقى درد دلها، از طريق تقويت گزارشدهى در سلسله مراتب ستون و تقويت حضور ذهن ارگانهاى مرکزى اجرائى.
٢٧)....
نادر ب. ١٣/١١/٦٠
اين اولين نوشته از يک جزوه فتوکپى با نام "سه نوشته درباره تاکتيک (داخلى ا.م.ک.)" است. متن توسط فاتح شيخ تايپ و مقابله شده است.
منتخب آثار منصور حکمت، ضميمه شماره ٢ - آوريل ٢٠٠٧
hekmat.public-archive.net #4035fa.html
|