Status             Fa   Ar   Tu   Ku   En   De   Sv   It   Fr   Sp  

نامه به دو رفيق

درباره اختلاف و تشکيل فراکسيون در حزب کمونيست کارگرى عراق



رفقاى عزيزم آسو غريب و به مو على،
با سلامهاى گرم وآرزوى تندرستى،

نامه مورخ ١٤ خرداد شما درباره اختلافات درون حزب کمونيست کارگرى عراق را گرفتم. از اظهار لطف شما و اينکه نظر مرا خواسته‌ايد متشکرم.

با اينحال رفقا، نامه شما از جهات زيادى متأسف کننده است. در شرايطى که براى اولين بار در کل تاريخ يک منطقه يک حزب کمونيستى کارگرى با اين اعتقادات راديکال ظهور کرده و انحصار احزاب ملى و ارتجاعى را بر فضاى سياسى لااقل کردستان شکسته است، در شرايطى که کل ارتجاع در منطقه ما را بعنوان دشمن مشترک خود تعريف کرده‌اند، در شرايطى که اوضاع عراق و اوضاع جهانى يک فرصت گرانقدر و قطعا کوتاه مدت براى دخالت سرنوشت‌ساز ما بوجود آورده است، جاى تأسف زياد است که ما نتوانيم مثل يک صف متحد و شاداب و يکپارچه ظاهر بشويم. جاى تأسف زياد است اگر مجبور باشيم حتى يک روز به شکافهاى داخلى خود بپردازيم. جاى تأسف زياد است اگر يکبار ديگر نشان داده شود که کمونيستها متخصص تير زدن به پاى خود آنهم در خطيرترين لحظاتند. ما بايد در فرصت کوچک تاريخى‌اى که تصادفا براى ما در عراق و کردستان فراهم شده است کار مهمى را به سرانجام برسانيم. دو بار به ما فرصت نخواهند داد. بخشودنى نيست اگر اين فرصت را هدر بدهيم.

رفقاى عزيزم، مستقل از اينکه ريشه اين اختلافات کجاست، بر سر چيست، حق با شماست يا خير، آيا تقصيرى هست و مقصر کيست و غيره، براى ما که اينجا دور از صحنه و با دست بسته با اشتياق به فعاليت شما چشم دوخته‌ايم، اين واقعه عميقا متأسف کننده است.

بحث من بر سر اتحاد به هر قيمت و سرپوش گذاشتن بر سر اختلافات جدى سياسى نيست. اگر مواضعى غلط هستند بايد اصلاح شوند، روشهاى نادرست بايد درست شوند و اين هرگز بدون جدل و مبارزه در درون احزاب کمونيستى ممکن نيست. اما کسى که بخصوص از نبود سنت کمونيستى سخن ميگويد، بايد بداند که يکى از سنتهاى مهم و فراموش شده کمونيسم مارکس و لنين، سنت جدل آزاد و سياسى در متن مبارزه مشترک و پراتيک متحدانه کمونيستى است. متأسفانه تصويرى که از نامه شما بدست ميآيد اين نيست.

رفقا، از چند روز قبل که نامه شما را گرفته‌ام تمام فکرم مشغول اين بوده است که پاسخ اصولى من به شما چه بايد باشد. من در اين نامه قصد ندارم از هيچ فرد و ارگانى دفاع کنم. اطلاعات کنونى من از مضمون و سابقه اختلافات کمتر از آنست که امکان چنين دخالتى را داشته باشم. چند عامل دخالت در مضمون مباحثات را براى من دشوار ميکند:

١- شما از يک اختلاف سياسى با رهبرى و خط مشى حزب عراق سخن ميگوييد که ظاهرا چنان بالا گرفته است که به اظهار شما حزب را قطبى کرده و وحدت حزب را زير سؤال برده است. اما من حتى يک سطر در باره مضمون اين اختلاف سياسى، مسائل مورد اختلاف، سابقه آن، مراحل قبلى آن، نظرات اثباتى شما، پلاتفرم سياسى شما و آلترناتيو شما نديده‌ام. گمان نميکنم مسأله صرفا بر سر بى‌اطلاعى من باشد. رفقايى از دفتر سياسى حزب عراق که من با آنها تماس داشته‌ام نيز اسنادى نديده‌اند. کل مسأله بشدت ابتدا به ساکن و بى‌مقدمه بنظر ميرسد. نامه شما مناسب حال وضعيتى است که در آن يک خط سياسى تعريف شده، با پلاتفرم و اسناد مکتوب، قطعنامه‌ها و قرارهاى سياسى و عملى، سياستهاى آلترناتيو و غيره پس از چندين ماه مباحثه و جدل با رهبرى و خط رسمى از مجارى حزبى، حال تصميم به شکل دادن يک فراکسيون گرفته باشد. اگر اين جدلها و مباحثات روى داده، آنوقت هر کس که به اظهار نظر و قضاوت دعوت ميشود، چه من و چه هر رفيق عضو حزب کمونيست کارگرى عراق که مورد خطاب شما قرار ميگيرد، بايد منطقا به اين اسناد نگاه کند و تصميمش را بگيرد. اگر اين اسناد وجود دارد، خيلى خوشحال ميشوم اگر براى منهم بفرستيد تا سابقه بحث را بفهمم. اگر اين اسناد و اين سابقه مدون از اختلافات وجود ندارد، آنوقت سؤال من و هر عضو حزب اين خواهد بود که چرا قبل از طى شدن اين مراحل اختلافات در اين شکل حاد و پيشرفته طرح ميشود.

٢- به همين ترتيب، اتهامات تشکيلاتى سنگينى به رهبرى وارد کرده‌ايد، از قبيل سرکوب مخالفين، بوروکراتيسم، تأييد تکريم کنندگان، جعل واقعيت حزب، توطئه‌گرى و دفاع از موقعيت خود به هر قيمت. درباره اين اتهامات پايين‌تر نکات ديگرى را خواهم گفت. ولى تا همينجا سؤال من، و هر ناظر ابژکتيو ديگر، اين است که چه مدارکى دال بر اين نوع بى‌اصولى‌هاى تشکيلاتى وجود دارد؟ اين مدارک و نمونه‌ها قبلا از چه مجارى تشکيلاتى مطرح شده‌اند؟ کدام شکايتها از جانب شما صورت گرفته و پاسخ رهبرى به اين شکايتها چه بوده؟ اين اتهامات در کدام مرجع تشکيلاتى مطرح شده؟ اگر اين شواهد و اين شکايات وجود دارد، هر ناظرى که به اظهارنظر فرا خوانده ميشود، بايد در جريان آن قرار بگيرد. و اگر نه، آنوقت سؤال اين است که آيا در يک حزب واقعى، يک حزب جدى، اين مراحل نبايد ابتدا طى شود؟ آيا قبل از وارد کردن اتهام علنى به کسى نبايد بدوا تلاش کرد تا در يک مرجع مشروع تشکيلاتى آن را به ثبوت رساند؟ رهبرى حزب و کميته‌هاى رهبرى حزب در سطوح مختلف، که خود شما رفقا عضو آن هستيد، به شکايتهاى رسمى و کتبى شما چه پاسخهايى داده‌اند که از نظر شما کافى و جوابگو نبوده است؟

٣- شما از من خواسته‌ايد نظر بدهم. حتى در نهايت محبت اشاره کرده‌ايد که شايد نظر من نزد شما وزنى داشته باشد. اما آيا واقعا از نظر شما براى اين کار دير نشده است؟ کسى را به داورى خوانده‌اند، اما وقتى خبرش کرده‌اند که محاکمه پايان يافته، حکم صادر و حتى اجرا شده و همه تصميمشان را گرفته‌اند، مجرم را برده‌اند و همگى رفته‌اند. من چه ميتوانم به اين بحث اضافه کنم وقتى هم اکنون در پيشگاه شما جرم رهبرى حزب محرز شده و نه فقط عملکرد گذشته‌اش، بلکه نيّات و حرکات آينده‌اش (مثل رفتارش در کنگره آتى) محکوم شده است. از اين فراتر، حتى تکليف مدافعان بالفعل و بالقوه رهبرى نيز معين شده؛ ميگوييد "بجز افراد معدودى که مقاصد خاصى دارند کسى به رهبرى اعتماد ندارد"، "حمايت شما (يعنى من) از اينها بدون حل معضلات درونى سؤالات و ناباورى‌ها را بيشتر ميکند". اين قالب خيلى تنگ و محدودى براى اظهار نظر ايجاد ميکند. چطور ميشود دخالت کرد وقتى در نظر يک طرف، موافقت با طرف ديگر از پيش مردود و نشان سوء‌نيت و بى‌اطلاعى اعلام شده است؟

به هر حال همانطور که گفتم من اينجا قصد دفاع از شخص و ارگان و نظر و سياست خاصى را ندارم چون موضوعات مورد مشاجره و نظر دو طرف درباره آنها را نميدانم. اميدوارم هر چه زودتر اسناد اين مباحثات به من و رفقاى ديگر اينجا هم برسد تا شايد بتوانيم دخالت مستقيم‌ترى در اين مباحثات داشته باشيم.

اجازه بدهيد چند نکته در مورد چهارچوب عمومى مسأله و اصولى که بايد در اين ميان تأکيد بشود بگويم.

١- ميگوييد در حزب ما تناقض ميان تئورى برنامه با تئورى تشکيلات است. ميگوييد مسأله بر سر فاصله تئورى کمونيستى حزب از پراتيک خرده بورژوايى آن است. خواننده انتظار دارد بر اين اساس تحليلى از علل تاريخى، سياسى، اجتماعى و مادى اين فاصله تئورى و عمل بشنود. اما نتيجه‌‌گيرى شما کل مسأله را به عده‌اى افراد ربط ميدهد که "روى اين پراتيک" ايستاده‌اند. مسأله بر سر رهبرى است. بنظر من هم ميان تئورى و پراتيک ما فاصله واقعى وجود دارد، ولى ترديد دارم بشود تقصير يک چنين معضل تاريخى-اجتماعى را، که راستش نبودش در اين مرحله از جنبش ما جاى تعجب ميداشت، گردن چند تن از رفقا انداخت. در ثانى رهبرى کيست؟ آيا منظور دفتر سياسى است؟ کميته مرکزى است؟ کميته رهبرى تشکيلات کردستان است؟ کميته سليمانيه است؟ خود شما رفقا و قطعا رفقاى بيشترى از ميان کسانى که همنظر شما هستند در اين کميته‌ها عضو هستيد. تحليلى که مشکل را به اشخاص ربط ميدهد، وظيفه دارد که هويّت اين اشخاص را هم مطرح کند. در طى چه روندى معلوم شد که بايد از کل اين دهها نفر قطع اميد کرد؟ چگونه معلوم شد که تک تک اينها از سنتهاى خرده بورژوايى دفاع ميکنند؟ بعضى از اين رفقاى رهبرى تا آنجا که من ميدانم تازه امروز دارند براى اولين بار از نظرات و اختلافات شما مطلع ميشوند. حزب در آغاز کار است. کميته مرکزى تنها جلسات معدودى داشته است و تازه دارد بصورت يک واحد بخودش شکل ميدهد، حال چگونه پافشارى تک تک اعضايش بر پراتيک خرده بورژوايى عيان شده و به ثبوت رسيده؟ درک اين نتيجه‌گيرى، با اين دامنه شمول فراگير، براى من سخت است.

٢- اتهامات تشکيلاتى‌اى که به "رهبرى" ميزنيد (سرکوبى و غيره)، اتهامات سنگينى است. سرکوبگرى و استفاده از ابزار تشکيلاتى عليه مخالفين سياسى، در سنت ما مردود و محکوم است. کسى که اين روشش باشد جايش در جنبش ما نيست. اما دقيقا به همين دليل هيچکس نميتواند سهل‌انگارانه چنين اتهاماتى به رفقاى حزبى، چه بالا چه پايين، وارد کند. کسى نميتواند چنين خطاهايى را بدون آنکه قبلا در يک مرجع رسمى تشکيلاتى به ثبوت رسيده باشد علنا به کسى نسبت بدهد. ما در برنامه‌مان، که شما هم بدرست ميخواهيد پراتيکمان با آن منطبق باشد، افترا، يعنى وارد کردن اتهامى که رسما ثابت نشده را ممنوع دانسته‌ايم. ما ميخواهيم اين حقوق را براى همه مردم تضمين کنيم. بياييد اين را در حزب خود خودمان پراتيک کنيم. نامه خودتان را يکبار ديگر بخوانيد. شايد از نظر شما نسبت دادن اين اَعمال به رهبرى حزب (که هويّتش را هم ذکر نکرده‌ايد و لاجرم شامل همه ميشود) منصفانه و واقعى باشد. اما رفقاى عزيزم، مِلاک ما اثبات جرم در محضر شاکى نيست. ما يک حزب سياسى جدى هستيم، يا قرارست باشيم. قبل از روى کاغذ آوردن يک صدم اين اتهامات به هر عضو حزب، تا چه رسد به رهبرى‌اش، بايد صحت آنها را در يک مرجع رسمى و ذيصلاح تشکيلاتى به ثبوت رسيده باشد. آيا چنين شده؟

براى من اين سنگين‌ترين وجه مسائل اخير و نامه شماست. اختلاف سياسى نه فقط چيز ترسناکى نيست، بلکه بسيار مثبت و سازنده است. مشروط بر اينکه سياسى باشد و سياسى بماند و ميان انسانهاى سياسى جريان داشته باشد. بگذاريد توجه‌تان را به وجه ديگرى از اين مسأله جلب کنم. اين اتهامات نه فقط سنگين‌اند، بلکه بطرز شگفت‌آورى آشنا هستند. رفقاى عزيز، اين تصادفى نيست که در هر تلاقى و کشمکش جناحها در احزاب چپ، در طول دهها سال، اتهام "سرکوب مخالفين و اِعمال ديکتاتورى" به رهبرى اين سازمانها زده شده است. اين اتهامات را چه قبل از جنگ سرد و چه بويژه در طول آن، بورژوازى و غرب مخصوص احزاب چپ و کمونيست تهيه کرده‌اند. در مواردى شايد اين اتهامات صادق بوده است. اما علت رواجش اين نيست. اين تصويرى است که راست با آن مردم را از چپ ميترساند. اين يکى از سلاحهاى مهم در زرّادخانه ضد کمونيستى بورژوازى است. من را ببخشيد اگر از پيش نسبت به آن رفقايى که به مجرّد بروز اختلاف نظر با "رهبرى" و "بالا" دست به اين کلمات آشنا و آلوده ميبرند و بروى رفقايشان پرتاب ميکنند سمپاتى ندارم. اخبار را دنبال کنيد، ببينيد رئيس حزب محافظه‌کار و کارگر انگلستان با مخالفانشان چه ميکنند و چه حقوق گسترده‌اى براى تحميل نظر و سياستشان يا اخراج عضو و کادر و عضو مرکزيت حزبشان دارند. ببينيد تصفيه و سرکوب مخالفان در احزاب ليبرال و سوسيال دمکرات اروپا در چه ابعادى و با چه سهولت و مشروعيتى دنبال ميشود. اختيارات رؤساى اين احزاب در سلب آزادى بيان معاونين خودشان را نگاه کنيد، در همان محيط پيرامونى خودتان ببينيد آقاى طالبانى چه اختيارات نوشته و ننوشته‌اى دارد و در درون اتحاديه ميهنى چه ميکند. اگر بنا باشد واقعا دنبال سرکوبگر و ديکتاتور و سنت سرکوب مخالفين بگردند از حزب کمونيست کارگرى عراق شروع نميکنند. من ضوابط حزب کمونيست کارگرى عراق را نميدانم. اما اگر در حزب کمونيست ايران کسى بخصوص اين اتهامات آشنا را قبل از طرح رسمى و اثبات آن در يک مرجع ذيصلاح حزبى، به رفقا و کميته‌هاى تشکيلاتى وارد کند، بشدت مورد انتقاد قرار ميگيرد و بايد آنها را پس بگيرد و عذرخواهى کند.

رفقا، اگر اختلاف شما با "رهبرى" اختلافى سياسى است، سياسى نگاهش داريد. کشيدن اين اختلافات به بُعد تشکيلاتى نه لازم است و نه مفيد. شک ندارم که در چنين کشمکشى خطاهاى تشکيلاتى، قطعا از هر دو سو، صورت ميگيرد و بايد مورد رسيدگى قرار بگيرد. اما کشيدن بحث به اتهاماتى از نوع فوق و سيستم ساختن از آنها نه فقط فى‌نفسه ضعيف و غير مجاب کننده است، بر اختلاف سياسى مهمتر و محتوايى‌ترى که ميگوييد داريد سايه مياندازد. چرا حتما بايد طرف مقابل بحث شما بى اصول و ديکتاتور تصوير شود تا حرف شما طرفدار پيدا کند، چرا به قدرت بحث سياسى‌تان اتکاء نميکنيد؟ اين را از من بعنوان يک قانون مبارزه سياسى بپذيريد: هيچکس از موضع مظلوميت رهبر کسى نميشود. کسى نميتواند خود را از نظر سياسى قوى کند وقتى در همان زمان دارد ضعيف بودن و زير ضرب بودن و مظلوم بودن و شکننده بودن خود و مطلق بودن قدرت طرف مقابل را تبليغ ميکند. شکل دادن به يک رهبرى آلترناتيو، که ظاهرا هدف شماست، تنها از طريق به قضاوت گذاشتن نظراتتان ممکن است.

من مانند هر عضو جدى يک حزب کمونيستى کارگرى اصل را بر شرافت، برائت و اصوليت رفقاى حزبى و ارگانهاى رهبرى حزبم قرار ميدهم. به صِرف طرح شکايت و يا وارد شدن اتهام عليه رهبرى پشتش را خالى نميکنم و اعتمادم را نسبت به آن از دست نميدهم. جرم بايد ثابت شود. از نظر من هر عضو حزب و به طريق اولى هر ارگان رهبرى حزبى تا عکس آن ثابت نشده معتبر، محترم و مشروع است. اين يک اعتماد کورکورانه و فرمايشى نيست. اين به معناى توهّم به افراد و يا خطاناپذير ديدن حزب و رهبرى نيست. اين يک پرنسيپ مهم اجتماعى و سياسى است. اولا اصل بر برائت است، و اگر من اين را براى متهمين به جرائم جنايى معتبر ميدانم، به طريق اولى براى رفقاى کمونيست خودم، تا چه رسد به کسانى که رهبرى حزب را بر عهده دارند هم معتبر ميدانم. ثانيا، من بعنوان عضو يک حزب کمونيست کارگرى، جنبش و حزب و رهبرانم را مفت بدست نياورده‌ام که بخواهم مفت از دست بدهم. به اين حزب پا گذاشته‌ام تا بتوانم کنار اينها باشم و برايشان احترام و اعتبار قائلم و طبيعى است که تا عکس آن ثابت نشده، از کنار آنها دور نميشوم. برخوردار بودن از اعتماد اعضا (مادام که کسى ناحق بودن آن را اثبات نکرده است) حق رهبرى يک حزب کمونيست است. رهبرى فعلى حزب عراق اين حق را دارد، شما هم اگر روزى به رهبرى اين حزب انتخاب شويد، اين حق را داريد. بحث بر سر اشخاص و افراد و حتى سياستها نيست، بلکه بر سر اعتبار مقام رهبرى در حزبى است که در سخت‌ترين شرايط براى آزادى و برابرى مبارزه ميکند.

٣- تشکيل فراکسيون در سنت ما نه کفر است نه تابو. اما اگر کسى امروز در حزب کمونيست کارگرى ايران بخواهد فراکسيونى اعلام کند بعنوان دبير کميته مرکزى اين حزب، حداقل اين نکات را به او خواهم گفت:

- پلاتفرم سياسى-برنامه‌اى آلترناتيوتان را بدهيد.
- اسامى اعلام کنندگان و سخنگويان اصلى فراکسيون را بدهيد.
- از آنجا که فراکسيونى در برابر خط رسمى تشکيل ميدهيد، لازم است رسما و کتبا بر دفاعتان از انضباط و موازين تشکيلاتى حزب، قبول قانونيت مجارى رسمى حزب براى طرح نظرات و اختلافات، قبول مشروعيت مصوبات کميته‌هاى حزبى، قبول مشروعيت رهبرى و ارگانهاى حزبى تأکيد کنيد. تشکيل فراکسيون نه فقط به معنى خروج از انضباط و موازين حزب نيست بلکه تأکيد بيشترى بر وفادارى به آن را ايجاب ميکند.
- اکثريت هم متقابلا حق دارد در مقابل شما بعنوان يک فراکسيون سازمان يافته ظاهر شود.

و بعنوان يک عضو خواهم گفت:

- چرا فراکسيون؟ چرا از موازين روتين بحث و تصميم‌گيرى در حزب براى طرح سياستها و نظرات پيشنهادى‌تان استفاده نميکنيد؟ چرا نظرات شما نميتواند مثل نظرات هر کس ديگر در خود کميته‌هايى که عضو آن هستيد طرح و بحث شود و مورد رأى‌گيرى قرار بگيرد؟
- تشکيل فراکسيون شما چگونه حزب را قوى‌تر ميکند؟
- اسنادى که در آنها تفاوتها و سياستها و طرحهاى آلترناتيو شما بيان شده کدام است؟

٤- رفقا، همانطور که گفتم اظهار نظر در مورد مضمون مباحثات شما نيازمند دريافت اسناد شماست. اميدوارم اين اسناد هر چه زودتر بدستم برسد. راجع به خيلى جنبه‌ها، از جمله راجع به برخى نکاتى که شنيده‌ام مورد بحث شماست، من هم نظر دارم. وظايف خطيرى به عهده داريم و حقيقت اين است که نقاط ضعف زيادى داريم. همفکرى راجع به اينها، بحث و جدل و داد و فرياد راجع به اينها، شرط ضرورى پيشرفت ماست و در سنت ما هيچ کارى مشروع‌تر و پذيرفته‌تر از نظر داشتن و نظر دادن و جدل کردن نيست. کاش اما، يادمان نرود که در دل تمام اين تلاقى نظرات، همه هنوز عضو حزبى هستيم که بايد روز به روز قويتر شود و قويتر ظاهر شود.

کاش امکان ديدار و بحث حضورى مفصل داشتيم. به اميد ديدار. رويتان را ميبوسم و دستتان را ميفشارم.

منصور حکمت
٢٧ ژوئن ١٩٩٦


hekmat.public-archive.net #4009fa.html