دستنوشته
نامه به کورش مدرسى، ٢٩ خرداد ١٣٦٥
"خلقيات عقبمانده در حزب"
کورش جان، با سلام و احوالپرسىهاى خيلى گرم!
نکاتى که در نامهات نوشته بودى اينجا همزمان مسأله ما هم شد. در مورد اشتها به کار در د.س اين مشاهده تو کاملا درست بود. ما در يک جلسه با آن رفقايى از ک.م که ميتوانستيم جمع و جور کنيم يک طرح ضربتى (و بنظر من انقلابى) براى خروج از اين اوضاع ارائه کرديم و فورا دست بکار عملى کردن آن شديم. حسين در جريان ريز مسائل هست و مفصلتر برايتان خواهد گفت. چکيده مسأله تعريف يک دوره چند ماهه کار فشرده (و با نُرمهاى قبلى طاقتفرسا) براى اعضاى د.س در مورد مسائلى بود که حل و فصل آنها واقعا گرههاى جدى از کار ما باز ميکند. اولين سرى بحثها ديروز تمام شد و حاصل آنها روشن شدن نکات زيادى درباره سازماندهى ما در شهرها، نقاط ضعف تاکنونى ما و اقدامات آتى بود. مقالات مربوطه از کمونيست ٢٧ به بعد عرضه ميشود. بحث ديگرى داشتيم درباره استراتژى ما در کردستان، که پس از طرح اوليه سؤالات، رفقا شعيب و جعفر (Dr) قرار شده است با متنهاى لازم در نشستهاى بعدى بيايند. همينطور درباره اهداف و سبک کار ما در خارج و اقدامات بينالمللى ما بحث شد که حاصل آنها را هم در کمونيستهاى ٢٧ به بعد (يا شايد از ٢٦ به بعد) خواهيد ديد. هدف اين دوره کار ما نگارش و تعيين تکليف مسائل است و نه بحث "حول" آنها. با توصيف اوضاع واقعىاى ک در آن هستيم (تهييج از طريق توضيح خيطى اوضاع) همه رفقا فعلا در وضع روحى بسيار مساعدى براى کار قرار گرفتهاند که بنده سعى ميکنم افت نکند. بهرحال حسين ليست کامل مسائل مورد بحث ما، تحليل از اولويتها و غيره را با شما در ميان خواهد گذاشت (خود آمدن حسين هم يکى از اجزاء اين اقدامات ضربتى ما براى حل مسائلمان بود).
در مورد اعلان جنگ به خُلقيات عقبمانده، راستش فکر ميکنم يک حزب سياسى اگر آئينه و انعکاسى از طبقه مربوطهاش نباشد (که در مورد ما چنين است) قطعا بازتاب سيماى رهبرى خودش است. من اشکالات کارمان را در روحيات درون تشکيلاتى ناشى از جَزم و جُفت نبودن، پُرکار نبود و الگو نبودن رهبرى خودمان ميدانم. معنى اين حرف اين نيست که هر عيب و نقص و عقب ماندگى فکرى و اخلاقى به نحوى تقصير رهبرى است. اين عقب ماندگى از جامعه به درون ما حمل ميشود، اما ميتواند خصلتنماى ما نباشد، ميتواند در موضع تدافعى و بدهکارى نسبت به سُلطه روحيه پيشرو در حزب قرار بگيرد. افت انقلاب اگر با افت رهبرى همراه بشود ديگر از رشد گرايشهاى خودبخودى موجود در جامعه، در حزب نميتوان جلو گرفت. تصور من هم هرگز اين نبوده که با "بولتن و بسوى سوسياليسم" ميتوان بساط تنگنظرى را برچيد، بلکه ميتوان به حزب هويتى داد، و لذا خودآگاهىاى داد، که جنبههاى اخلاقى فردى، منافع و مصالح شخصى و و آن روحيات و اخلاقياتى که بهرحال افراد به درون يک سازمان حمل ميکنند را تحت الشعاع قرار دهد. من هميشه همين آدم فعلى با تنگنظرىها و غيرهام بودهام، اما در بهمن ٥٧ يا در زمان تشکيل حزب، يا در کنگرهها و غيره فرصت و امکان مادى بروز آنها را نيافتهام. بدرجهاى که معضل و هدف سياسى و اجتماعى ما برجسته شود، محيط براى بروز عقبماندگىهاى فردى نامساعد ميشود. محيط نامساعد بعلاوه آموزش و پراتيک آموزنده اصولى هم لابد خود اين عقبماندگىها را تضعيف ميکند. متکى شدن به خود طبقه کارگر، تغيير بافت حزب و غيره هم البته جاى خود را دارد. از لحاظ اساسنامهاى و تشکيلاتى زياد مطمئن نيستم بتوان کارى در اين زمينه کرد. قطعا بايد با موارد بىاخلاقى و بىاصولى برخورد جدى کرد. قطعا بايد بر اين مبنا تصفيه هم کرد، اما دشوار ميتوان به يک چنين معيارهايى جنبه اساسنامهاى داد. خود من زياد نگران اخلاق و روحيات کسانى که با آنها کار ميکنم نيستم. حزب کمونيست و مبارزه کمونيستى يک پروسه پيوسته است که مداوما توسط انسانهاى مختلفى به پيش برده ميشود. مسأله اينجاست که مکانيسمى درست کنيم که همانطور که افراد به موقع ميآيند و بارى بدوش ميگيرند، به موقع هم بروند و اگر ميخواهند بگندند جاى ديگرى بگندند. من ترجيح ميدهم يک حزب از لحاظ سياسى روى خط و از لحاظ نظرى توانا داشته باشيم که انسانهاى انقلابى اصيل جامعه را به خود جلب ميکند، تا حزبى از لحاظ اخلاق فردى و پرنسيپهاى شخصى "شريف" که به دليل ناتوانى سياسى قربانى هجوم گرايشهاى اخلاقى خرده بورژوازى در کل جامعه است. در حالت اول روابط و مناسبات و اخلاقيات اصولى را ميتوان بدست آورد، در حالت دوم عاقبت همان ميشود که در اين يکسال- دوسال اخير ديدهايم. شرافت و امانت، روحيه انقلابى رهبرى ما، حتى سنگربندى درستى در برابر روحيات عقب مانده در متن عقب نشينى جنبش نتوانسته است ايجاد کند. در يک کلمه، بنظر من با آدم سياسى، نظردار روى خط و توانايى که از خودگذشتگى ندارد و جاه طلب است ميتوان کار سياسى کرد، اما با آدم فداکار و از خود گذشتهاى که تعجيل سياسى ندارد، حرف خاصى ندارد و ساکت و صامت آدم را نگاه ميکند، نميتوان کار زيادى کرد. اين البته فقط سليقه و ترجيح من است و نميخواهم اصل از آن بسازم. داستان دستکشهاى سفيد و ابريشمى پلخانف را که در ١٩٠٣ حال نمايندگان بخش داخل را گرفته بود، حتما ميدانى. پلخانف عليرغم ژيگولبازىهايش بهرحال پلخانف بود و سهم خود را ادا کرد، به موقع هم اردنگى مربوطه را خورد. هنگامى که عقبماندگىهايش معنى اجتماعى- سياسى خود را پيدا کرد.
در مورد اوضاع ما، و همينطور مشکلات ما و راههايى که براى حل آنها جستجو ميکنيم، بهتر ميدانم در اين نامه چيزى ننويسم و تقاضا کنم مُفصّل و از نزديک با حسين صحبت کنى. حسين نقش جدىاى در متوجه کردن د.س به اين معضلات داشت و بخوبى ميتواند نوع مسائل ما را براى شما تشريح کند. بهرحال ما يک دوره چند ماهه براى آنکه د.س نقش خود را برعهده بگيرد و عقب ماندگىها را جبران کند گذاشتهايم. من تا حدودى به موفقيت اين دوره اميد دارم. البته تهِ دلم ملاحظات و دلواپسىهايى هم دارم که اميدوارم درست از آب درنيايد.
از قول من به همه رفقا سلام برسان. از بابت عکسها خيلى ممنونم. دخترم با ٣-٤ هفته تعجيل بدنيا آمد و تا اينجا کلى وقت صرف امور بيمارستانىاش شده. حالش خوبه و داره سر فُرم ميآد. دستتان را ميبوسد. از قول من همچنين خيلى به اعظم سلام برسان. تحقيق او درباره زنان قاليباف کردستان (شهلا برايم فرستاده) خيلى جالب بود. سئوال من اين است که آيا ميتوان آن را در کمونيست چاپ کرد يا نه (يعنى از جانب شما اجازه داريم يا نه) و چه اسمى بايد پاى مقاله گذاشت. با پيام اين را از تـَکِش* خواهيم پرسيد. اما اگر اين نامه زودتر از پيام بدست شما رسيد لطفا با پيام به ما خبر بدهيد. آذر به همه سلام ميرساند. از قول من همه رفقا را ببوس و سلام برسون.
قربان تو و به اميد ديدار بزودى
نادر ٢٩ خرداد (١٣٦٥)
٭ ٭ ٭ ٭
* تکش اسم مخفف کميته تشکيلات شهرها
اين مقاله اعظم کم گويان با عنوان "گزارشى از کار و زندگى زنان کارگر قاليباف خانگى در کردستان" - در کمونيست، ارگان مرکزى حزب کمونيست ايران، شماره ٢٨ - مهر ١٣٦٥ به چاپ رسيده است.
- اصل اين نامه عنوان ندارد. "خُلقيات عقبمانده در حزب"، بعنوان تيتر انتخاب شده تا نامه در ليست آثار قابل جستجو و رجوع باشد.
- نامه دستنوشتهاى است در پنج صفحه.
hekmat.public-archive.net #3854fa.html
|
|