بيانيه نشريه ما
سرمقاله اولين شماره بسوى سوسياليسم، ارگان تئوريک سياسى اتحاد مبارزان کمونيست اول مرداد ١٣٥٩
3
جنبش کارگرى ايران مهمترين دوران تاريخ خود را ميگذراند. بر بستر تعميق مبارزه طبقاتى، جذبههاى آن "وحدت کلمه"اى که به خرده بورژوازى اجازه داد که به نام آن هژمونىاش را بر مرحله نخست انقلاب تحميل کند، جذبههاى "وحدت کلمه"اى که از فقدان آگاهى در بين کليه طبقات مردم نسبت به مناسبات واقعى بين منافعشان و عدم درک روشن آنان از تناسب قوا، شيوههاى عمل و اهداف نزديک و دور يکديگر ناشى ميشد، فروميريزد. طبقات مختلف که قيام با آنچنان نيروى شگرفى آنان را "به خود" آورد و وادارشان ساخت که به نحوى صريحتر و قطعىتر نسبت به يکديگر و نسبت به کل مساله ارتجاع سياسى امپرياليستى تعيين روش سازند، اکنون نه تنها در برنامهها و شعارهاى تاکتيکىِ ارائه شده از طرف رهبرانشان، بلکه در تداوم حضورشان در زندگى و مبارزه سياسى، غسل تعميد يافته، طبيعت واقعى خود را آشکار ساخته و سيماى سياسى واقعى خود را باز مييابد. احزاب مختلف بورژوائى و رژيم کنونى سرمايه با تلاشهاى سبعانه براى تحکيم دوباره ارتجاع سياسى و با بخون کشيدن جنبش کارگرى، بطور اخص، و جنبشهاى "حق طلبانه" بطور اعم، به پرولتاريا و ديگر طبقات زحمتکش اين واقعيت را که مطالباتشان از انقلاب، "نان، استقلال و آزادى"، در چهارچوب جمهورى "عدل اسلامى" تحقق ناپذير است تفهيم ميکنند و آنان را بار ديگر به عرصه نبردهاى بزرگ طبقاتى فراميخوانند. طبقه کارگر زنجير خرافهها را ميگسلد، "درسهاى قيام" و روزهاى قيام هر روز براى او زندهتر ميگردد و هر دم آن رويارويى طبقاتى بزرگ که بايد مساله اساسى انقلاب - مساله قدرت حاکمه - را يکسره سازد، نزديکتر ميشود. تمايلات پرتوانى که اکنون کارگران نسبت به "سوسياليسم" - سوسياليسم و نه الزاما کمونيسم - از خود نشان ميدهند، حاکى از کوشش و آمادگى پرولتاريا براى متمايز ساختنِ طبقاتى خويش در عرصه انقلاب بر اساس سياستى واقعا پرولترى است.
4
از سوى ديگر، دامنه گسترش و شتاب رشد بىسابقه جنبش کارگرى ايران، که ستون فقرات و نيروى عمده حرکت انقلاب حاضر را ميسازد، آنچنان است که ميتوان گفت در شرايط کنونىِ جهان کم نظير است. پرولتارياى ايران، به حکم موقعيت کشور ما در کلِ نظام سرمايه دارى امپرياليستى جهانى و به خاطر جايگاه خود در کل مناسبات اجتماعى ايران، بطور کلى و به دليل وجود شرايط انقلابى در جامعه ما بطور اخص، پيشاپيش پرولتارياى منطقه قرار گرفته و وظيفه قرار گرفتن در صفوف مقدم پرولتارياى جهانى را فراروى خود دارد. اينچنين است که اکنون "شبح کمونيسم ايران" براى بورژوازى، رژيم کنونىاش و احزاب مختلفش چنان دهشتى واقعى برانگيخته است که در پس هر "تزلزل" ليبرالى در صفوف خود، و در وراى هر گونه "التقاط" فکرى و سياسى خرده بورژوايى نيز چهره توفنده آن را ميبيند. بورژوازى "جهاد اکبر" خود را عليه کمونيسم آغاز کرده است. نشريات کمونيستى را توقيف ميکند، چاپخانهها را ميبندد، کمونيستها را به زندان ميافکند، تصفيه مينمايد، اعدام ميکند، ولى هر روز بر تعداد کمونيستها افزوده ميشود. اينک اين امر که "به جاى هر کمونيستى که بر زمين ميافتد ده ها تن سر برميآورند" نه يک رويا که واقعيت است. کمونيستها در تداوم فداکارىها و شهامت انقلابى قهرمانان مرحله پيشين، ايمان و عزم راسخ خود را به امر رهايى پرولتاريا نشان ميدهند. جنبش کمونيستى به موازات جنبش کارگرى توقف ((نميکند)) و با گامهاى بلند به پيش ميرود.
5
((در چنين)) شرايطى است که کمونيسم ايران فرصت آن را يافته است تا در تلفيق با جنبش طبقه کارگر از يک جنبش اجتماعى روشنفکران به حزب انقلابى پرولتاريا ارتقاء يابد. ضرورت ايجاد حزب کمونيست ايران به حدى نيرومند است که هيچ انقلابى کمونيست و نيز هيچ کارگر آگاهى نيست که "مطلوبيت" ايجاد حزب را درنيافته باشد و بر آن تاکيد نورزد. فشار روزافزون اين ضرورت و ناتوانى جنبش ما در پاسخگويى به آن، موجد بحرانى است که گرفتار آنيم. اين بحران چيست و موانع سد راه تحقق اين هدف - ايجاد حزب کمونيست - کدامند؟
6
اعتلاى جنبش خودبخودى طبقه کارگر بدون پيوند با جنبش کمونيستى و در متن يک بحران انقلابى که وسيعترين تودههاى کارگر را به درون جنبش جذب کرده و ميکند، نميتوانست موجب رشد ايدئولوژى بورژوايى در ميان کارگران نگردد. طبقه کارگر که در جريان مبارزه اقتصادى خود در انقياد ايدئولوژيک بورژوازى - تريديونيسم - بود، در مبارزه دمکراتيک- ضدامپرياليستى نيز به هژمونى خرده بورژوازى تن در داد. پذيرش هژمونى خرده بورژوازى از طرف تودههاى کارگرى که اسير خرافههاى کهن و عقايد ريشهدار بورژوايى بودند، باعث شد که کارگران در مبارزات مستقيم و انقلابى خود، و در اوج اين مبارزات، يعنى قيام بهمن، نه تنها از لحاظ سياسى- عملى، بلکه از لحاظ ايدئولوژيک نيز فروکوفته شوند. بدين ترتيب نقدى که پرولتاريا بر متن انقلاب از ايدئولوژى بورژوايى آغاز کرد، نقدى که پرولتاريا ابزارها و شيوههايش را از خود بورژوازى ميگرفت، از سوسياليسم در چهارچوب دمکراسى بورژوايى - يعنى سوسياليسم اتوپيک - فراتر نرفت و نميتوانست برود.
7
جنبش کمونيستى محروم از يک بنياد استوار تئوريک، بى آنکه حساب خود را با جريانات فکرى بورژوايى در درون خود تصفيه کرده و به درکى روشن و تثبيت شده از اهداف، وظائف و شرايط مبارزه پرولتاريا دست يافته باشد، در استقبال از جنبش طبقه کارگر در برابر هر دو شکل مبارزه کارگران - اقتصادى و سياسى - به آسانى سر فرود آورد. اين سر فرود آوردن يا دنباله روى از جنبش خودبخودى طبقه کارگر، در شرايط رشد و توسعه پرشتاب اين جنبش، موجب تشديد و بارز شدن انحرافات ((مضمر)) در درون جنبش کمونيستى گرديد. لذا براى جنبش کمونيستى ما دنباله روى نه به معناى انحراف در زمينه تاکتيک، بلکه متناظر با اپورتونيسم هم در عرصه برنامه و هم در عرصه تاکتيک است:
8
اپورتونيسم در برنامه، بر مبناى جايگزينى سوسياليسم خلقى (خرده بورژوايى) بجاى سوسياليسم پرولترى که مشخصه عمده آن عبارت است است: نقد ويژگىها و کاستىهاى سرمايه دارى ايران بجاى نقد کليت اين سرمايه دارى و توضيح تناقضات اقتصادى جامعه بر اساس اين ويژگىها و کاستىها، نفى وجود مبارزه طبقاتى در درون "جبهه خلق"، برخورد اخلاقى به انترناسيوناليسم، مخدوش کردن وظايف انقلاب دمکراتيک و انقلاب سوسياليستى، و تخفيف و فراموشى نقش ديکتاتورى پرولتاريا.
9
در سطح مشخصتر، از اين درک غيرپرولترى از سوسياليسم دو استنتاج تئوريک "راست" و "چپ" به عمل ميآيد. درک "چپ" آنارکو-سوسياليسم، که ميخواهد سوسياليسم را بدون مبارزه طبقاتى پرولتاريا و ديکتاتورى پرولتاريا و از طريق يک انقلاب دمکراتيک "پيروزمند" متحقق سازد، و درک "راست"، رفرميسم و يا تحقق سوسياليسم از طريق اصلاحات تدريجى در رژيم سرمايهدارى.
10
اپورتونيسم در عرصه تاکتيک: که با فراموشى و انکار اصول تاکتيک پرولتاريا در انقلاب دمکراتيک يعنى نقش هژمونى پرولتاريا به عنوان پيششرط پيروزى اين انقلاب و نقش ضدانقلابى بورژوازى در آن، خود را در بىاصولى و نوسان سياستها در برخورد به رژيم کنونى بورژوازى، نقد غيرپرولترى از احزاب بورژوايى و خرده بورژوايى، و تابع نگردانيدن وظايف در قبال مبارزه اقتصادى کارگران به وظيفه اساسى تربيت و سازماندهى سياسى طبقه کارگر، بارز ميسازد.
11
اکونوميسم و "فدائيسم" دو شکل عمده اپورتونيسم - با محتواى طبقاتى يکسان - در جنبش کمونيستى ماست. درباره اکونوميسم در سطح جنبش بسيار گفته شده و هنوز بايد گفته شود. اما در مورد فدائيسم - که نه محدود به سازمان چريکهاى فدائى خلق ميباشد و نه مورد حمايت تمام رفقاى منتسب به اين سازمان - کار ٥٩ با موعظه صلح و صفاى طبقاتى، به رسميت شناختن نقش دولت به عنوان ارگان سازش طبقات، سقوط کامل به ناسيوناليسم، استقبال از تشديد تضييقات عليه کمونيستها و مبارزات انقلابى پرولتاريا بطور اعم و مبارزات انقلابى زحمتکشان کـُـرد بطور اخص، و مطالبه تحکيم دستگاهِ اين تضييقات، يعنى دستگاه دولتى، به صراحت نشان داد که "فدائيسم" چيزى جز انعکاس ليبراليسم بورژوايى - يا به بيان سياسى دقيقتر آن، بنى صدريسم - در درون جنبش کمونيستى نيست.
12
البته چون هميشه اين معاصى اپورتونيستى بى کيفر باقى نميماند. از يکسو آوانتوريسم اين رسالت را برعهده ميگيرد که مبلـّـغ يک سياست "فعال" و "انقلابى" باشد - (هسته هاى مسلـّـح خلق را سازمان دهيم - چريکهاى فدائى)، و از سوى ديگر تخفيف و فراموشى نقش ديکتاتورى پرولتاريا، و ناتوانى در پاسخگويى به مسائل مبرم جنبش کارگرى، گرايشهاى آنارکوسنديکاليستى، روحيه ضد حزبى و گريز از روشنفکران کمونيست رشد ميکند - (خبرکارگر، نشريه مشورت و ايضا "پيکار"گرانى که هنوز پاى در زنجير گذشته دارند).
13
بحران اپورتونيسم در جنبش کمونيستى ما خود را در شکل پراکندگى اين جنبش - که امرى است بر همگان معلوم - آشکار ميسازد. براى جنبش کمونيستى ايران پراکندگى نه نتيجه محدود ماندن فعاليت به "کار محلى"، "خردهکارى" و فقدان ادامهکارى، بلکه نتيجه تداوم اپورتونيسم "سراسرى" است. به عبارت ديگر امروز پراکندگى جنبش کمونيستى بيش از هر چيز جدايى "خط"هاى مختلف، جدايى در درون اين "خط"ها و جدايى گروههاى منتسب به اين "خط"هاست. "خط"هايى که تمايزشان نسبت به يکديگر بيش از هر چيز در کيفيت و چگونگى مخدوش ساختن اهداف، ماهيت و شرايط مبارزه طبقاتى پرولتاريا بوده و لاجرم "سکتاريسم"ِ حاملين آن را موجب ميشود.
14
در اينکه وظيفه کمونيستها ايجاد حزب کمونيست ايران است، ترديدى نيست. سؤال اين است: کدام گامهاى عملى معينى را بايد در جهت تحقق اين هدف برداشت؟ در اينجا صحبت نه بر سر وظايف دائمى و وقفه ناپذير کمونيستها، ترويج، تهييج و سازماندهى - بلکه سخن بر سر حلقه اصلى مبارزه است. حلقه اصلى مبارزه براى ايجاد حزب کمونيست ايران کدام است؟
15
براى فائق آمدن بر پراکندگى جنبش کمونيستى بايد بر بحران اپورتونيسم که موجد اين پراکندگى است، فائق آمد. همه پذيرفتهايم که براى وحدت سازمانى، وحدت ايدئولوژيک و مرزبندى قاطع ضرورى است. به اعتقاد ما تنها مرزبندى لنينى، مرزبندى قاطع و روشن بر اساس برنامه و تاکتيک است و هر وحدتى بجز وحدت در برنامه و تاکتيک (به مفهموم گسترده آن)، وحدتى غير لنينى خواهد بود. شکست کنفرانس وحدت، انشعاب گروههاى وابسته و سرنوشت محتوم "وحدت"هايى که از آغاز نطفه انشعاب را در خود مىپرورانند، نشان ميدهد که وحدت بر سر اساس مؤلفههايى بجز اين دو مؤلفه، متزلزل، موقت و صورى است.
16
حزب کمونيست ايران تنها ميتواند حزبى با برنامه کمونيستى باشد. دستيابى به برنامه و تاکتيک کمونيستى (تاکتيک به مفهوم گسترده آن) جدا از مبارزه پيگير تئوريک (که خود مستلزم پژوهش خستگى ناپذير تئوريک نيز هست)، مبارزهاى که در پيوند ناگسستنى با جنبش واقعا تودهاى و واقعا انقلابى باشد، امکان پذير نيست. مبارزه تئوريک يکى از اشکال مبارزه طبقاتى پرولتاريا است و از اين رو نميتواند در انزوا از اشکال ديگر اين مبارزه در هر مقطع دنبال شود.
اين "سوسياليست ها"، يا آن طور که خود را اطلاق ميکنند "سوسياليستهاى حقيقى"، ادبيات کمونيستى خارجى را نه بمثابه تظاهر و حاصل يک جنبش واقعى، بلکه صرفا به مثابه نوشتههاى تئوريکى مينگرند که ... در جريان يک پروسه "فکر محض" تکامل يافته اند. اين هرگز به خاطر اينان خطور نکرده است که اين نوشتهها، حتى وقتى يک سيستم را تبليغ ميکنند، از نيازهاى عملى و کليت شرايط زيست يک طبقه معين در يک کشور معين مايه ميگيرند...
اينان سيستم ها و مقالات جدلى کمونيستى را از جنبش واقعى، يعنى چيزى که خود صرفا بيان آنند، جدا ميکنند... اينان ذهنيت عرصههاى معين و تاريخا مشروط زندگى را از خود اين عرصهها جدا ميکنند...
در اين حرکت اينان پايه هاى تاريخى واقعى را رها ميکنند و از آنجا که از ارتباط واقعى اين دو بىخبرند، به سهولت به کمک "مطلق" و يا شيوه ايدئولوژيک ديگرى، اين ارتباط را برقرار ميکنند.
(کليات آثار مارکس و انگلس، جلد ٥، انگليسى، صفحات ٤٥٥ تا ٤٥٧)
23
پس درک صحيح از مکان و نقش مبارزه تئوريک مستلزم آن است که با دو برداشت و تلقى نادرست مرزبندى کنيم: اولا مبارزه تئوريک را به کوششى آکادميستى تبديل نسازيم و بکوشيم تا در هر قدم نشان دهيم که تلاش تئوريک ما چگونه در تطابق با شرايط زيست و مبارزه يک طبقه معين (پرولتاريا) در يک کشور معين (ايران) قرار دارد و چگونه راهگشاى مبارزه طبقاتى پرولتاريا در هر مقطع است. اين ملاک اساسى است و نه درجه "ملموس" بودن و يا "تجريدى" بودن مقولات، مفاهيم و روابطى که در مباحثات خود به آن ميپردازيم. مبارزه تئوريک ميتواند - و در موارد بسيارى بايد - حتى متضمن پرداختن به مسائل متدولوژيک و فلسفى نيز باشد بى آنکه ذرهاى از ارتباط مستقيم آن با مبارزه اقتصادى و سياسى کاسته شود. و ثانيا، به ديدگاهى عمل گرايانه در تئورى نغلطيم و تئورى را تا سطح ابزارى حقير در خدمت توجيه اين يا آن حرکت عملى و اين يا آن موضعگيرى تاکتيکى تنزل ندهيم، و اين مستلزم اتکاء بر دستاوردهاى تئوريک تثبيت شده جهانى پرولتاريا، مارکسيسم لنينيسم، خواهد بود.
24
اپورتونيسم و آنارشيسم هيچگاه مکان و اهميت مبارزه تئوريک را به مثابه يک شکل مبارزه طبقاتى درنيافتهاند. در جنبش کمونيستى ما نيز چنين است. وقتى که رفقاى پيکار بر اين اعتقادند که روش و تئورى سوسياليستى علمى در محتوا حاصل مبارزه طبقاتى پرولتارياست(١) به تسليم شدنشان در برابر جنبش خودبخودى لفافه تئوريک ميدهند. رفقاى پيکار فراموش ميکنند که تئورى سوسياليسم علمى از همانجا برخاسته است که مبارزه طبقاتى پرولتاريا از آن سرچشمه ميگيرد، يعنى از مناسبات اقتصادى و "از آن تئوريهاى فلسفى، تاريخى و اقتصادى نشو و نما يافته است که نمايندگان دانشور طبقات دارا تتبّع نمودهاند". وقتى رفقاى کومله دسترسى به تئورى انقلابى را بدون شرکت در پراتيک(٢) محال ميدانند، اساسا دسترسى به تئورى انقلابى را تعليق به محال ميکنند. رفقاى کومله از ياد ميبرند آن پراتيکى که به تئورى انقلابى شکل نهائىاش را ميبخشد فعاليت عملى جنبش واقعا انقلابى است، و جنبش وقتى انقلابى است و تا آنجا انقلابى است که تئورى انقلابى ناظر بر آن است. آلترناتيو رفقاى کومله: پاسخگويى به مسائل اساسى انقلاب مبتنى بر حوزه مادى فعاليت هر گروه(٣) ارزش آن را دارد که به مثابه فرمول پراتيسيسم تثبيت گردد.
25
توافق فدائيان خلق با اين نکته که: "در برخورد با هر مساله مشخص ابتدا بايد اصول ناظر بدان مساله را فراگرفت تا مسير خود را روشن نماييم"، تنها نشان دهنده اپورتونيسم آنهاست، زيرا بر خلاف ادعاهايشان حتى يکبار نيز در کردار به همين آموزش لنين وفادار نماندند. جنبش کمونيستى ميبايست به اين آموزش لنين وفادار بماند و به لاقيدى تئوريک خود فائق آيد. نقش و اهميت مبارزه تئوريک بويژه آنگاه که به کيفيتهاى زيرين توجه داشته باشيم، آشکارتر ميگردد.
26
اول آنکه سلطه اپورتونيسم بر جنبش ما امرى خودبخودى بوده است. نبايد از ياد برد که کمونيسم ايران حساب خود را با جهان بينى بورژوا- دمکراتيک تصفيه نکرده است. جنبش کمونيستى ما در انجام وظيفه بخصوص اولاى خود در انقلاب دمکراتيک، يعنى مبارزه اجتناب ناپذير براى جدا ساختن پرولتاريا از دمکراسى عام بورژوايى و بويژه مبارزه عليه گرايشاتى که اين دمکراسى در درون جنبش کمونيستى موجب ميشود، کمترين کار جدى و قطعىاى از پيش نبرده است. انحراف مسلط پيشين، تروريسم، در جريان يک مبارزه ايدئولوژيک مغلوب نشد، بلکه در نتيجه سترونى ذاتى خود در برابر جنبش خودبخودى تودهاى از پاى درآمد. "مشى چريکى" نه به مثابه جريان ايدئولوژيک- سياسى متعلق به طبقه معين، بلکه صرفا به مثابه يک تاکتيک "رد" شد. به اين خاطر مبانى تئوريک اين انحراف، درک غير مارکسيستى يا نقد غير پرولترى سرمايه دارى در ايران، برداشت غير لنينى از امپرياليسم، محو مرزبندىهاى طبقات، نفى مبارزه طبقاتى پرولتاريا و هژمونى اين طبقه به عنوان پيش شرط هر انقلاب پيروزمند در دوران معاصر، پراتيسيسم و... همچنان پابرجا مانده است و نقش خود را در اپورتونيسم کنونى جنبش کمونيستى بازى ميکند.
27
دوم اينکه، خصلت انترناسيوناليستى جنبش کمونيستى براى ما عملا به معناى انتقال انحرافات و سردرگمىهاى جنبش کمونيستى جهانى به ايران بوده است و نه بررسى مستقل تجربيات اين جنبش در ممالک مختلف و به کار بستن نقادانه آن. ما در اين مقطع با بسيارى انحرافات جنبش کمونيستى جهانى رو در روئيم بى آنکه توانسته باشيم از دستاوردهاى مثبت آن برخوردار گرديم. موقعيت کنونى جنبش جهانى کمونيستى، طرح مسائل به غايت پيچيده، و فقدان يک اتوريته بين المللى - مانند کمينترن - نقش و اهميت مبارزه تئوريک را به منظور استفاده نقادانه از تجربيات پرولتارياى ممالک ديگر که شتاب رشد جنبش کارگرى ما آن را کاملا ضرورى ميسازد از يک سو، و موضع گيرى مستقل جنبش کمونيستى ما از سوى ديگر، دو چندان ميسازد.
28
و سوم اينکه، جنبش کمونيستى ما نخستين قدم هاى جدى و عملى خود را در استقبال از جنبش طبقه کارگر، جنبشى که از وسعتى عظيم برخودار است، برميدارد. براى آن که در هر گامى که تودهها برميدارند به آنها کمک نمود تا از قيد نفوذ بورژوازى رها شوند و آگاهى آنان را در جهت سوسياليسم هدايت نمود، براى آن که هر مساله خاص را با وظايف عام پرولتاريا در انقلاب مربوط ساخت، براى آنکه با کار فعال و نفوذ ايدئولوژيک نقش رهبرى را در تمام سازمانهاى تودهاى و علنى کارگرى بر عهده گرفت، ما نه تنها بايد به شدتِ کوششهاى خود براى حصول برنامه مشخص طبقاتى که به وسيله آن بتوان تمامى فعاليت تهييجى و سازماندهى عملى در بين تودهها را هم جهت کرد و در تشکيلات واحد به يکديگر پيوند زد بيفزاييم، بلکه بايد در عين حال به تمام آن مسايلى که هم اکنون امر سازماندهى عملى تودهها فرارويمان گذارده است پاسخ گوييم. اين بدان معنا است که ما نه تنها بايد پاسخ بسيارى مسائل پيشين را بدست بدهيم، بلکه بايد در جهت حل بسيارى مسائل که در گذشته مطرح نبودهاند و امروز در زمره مسائل حاد و کليدى جنبش ما محسوب ميشوند حرکت کنيم. لذا اعتلاى جنبش خودبخودى تودهها آگاهى بسيار بيشترى را در کار تئوريک، سياسى و تشکيلاتى الزامى ساخته است.
29
فائق آمدن بر اپورتونيسم "خودبخودى" و دست يابى به وحدت معنوى ضرورت مسلم جنبش کمونيستى ماست. در پاسخ به چنين ضرورتى است که ما تصميم به انتشار يک نشريه تئوريک- سياسى گرفتهايم. مسائلى که در اين نشريه مطرح خواهند شد نيز از اين وظيفه منتج ميشوند. ما قصد داريم در حد توان خود تمامى مقولات برنامهاى و تاکتيکى (به مفهوم گسترده آن) را مورد بحث قرار دهيم. خواهيم کوشيد تا نشريه ما کيفرخواستى عليه کليت نظام سرمايه دارى ايران گردد. تناقضات اقتصادى اين نظام پوسيده را، به مثابه نظامى سرمايه دارى در کشور تحت سلطه امپرياليسم، از ديدگاه پرولتاريا به نقد کشد، ريشههاى استثمار تودههاى وسيع کارگر و زحمتکش را بر مبناى درک روشنى از سرمايه و امپرياليسم و نيز ويژگىهاى مناسبات سرمايه دارى در کشورى تحت سلطه امپرياليسم چون ايران، برملا و افشا سازد، و اجتناب ناپذيرى انکشاف آن را به سوى سوسياليسم در هر قدم آشکار و اثبات نمايد. خواهيم کوشيد تا نشريه ما ابزارى باشد در خدمت تسليح پرولتارياى ايران، به مثابه جزيى از ارتش جهانى پرولتاريا، به تئورى انقلابى که او را در ايفاى نقش دوران سازش به عنوان گورکن اين نظام قادر ميسازد. ما وظيفه خود ميدانيم که از هدف جنبش کمونيستى که سازماندهى مبارزه طبقاتى پرولتاريا براى تصرف قدرت سياسى توسط طبقه کارگر و سلب مالکيت از سلب مالکيت کنندگان و بناى جامعه سوسياليستى است دفاع کرده و با تمامى تلاشهايى که در جهت تخفيف اهداف جنبش، تضعيف خصلت انقلابى آن و مخدوش کردن وظايفش صورت ميگيرد قاطعانه مبارزه کنيم. ما معتقديم که وظيفه طبقاتى مقدم پرولتاريا عبارت است از کسب رهبرى طبقات زحمتکش جامعه در مبارزه عليه ارتجاع سياسى امپرياليستى، سرنگونى اين ارتجاع و استقرار جمهورى انقلابى- دمکراتيکى (به رهبرى طبقه کارگر) که با تامين حداقل پيروزىهاى اقتصادى- اجتماعى براى پرولتاريا، شرايط مبارزه پيروزمندانه او را براى سوسياليسم فراهم ميسازد. ما همچنين خواهيم کوشيد تا با ارزيابى وضعيت سياسى در هر مقطع، بر مبناى روابط طبقات، وظايف کمونيستها را در قبال اردوگاه ضدانقلاب و احزاب غيرپرولترى در عرصههاى مختلف مبارزه تعيين کرده و شيوههاى مبارزه کمونيستى در اين عرصهها را پيدا کنيم. به اين ترتيب نشريه ما ابزارى در خدمت بسط، نقد و تکميل پلاتفرمهاى تاکتيکى ما، و از اين طريق مبناى حرکت ما در جهت تحقق وحدت عمل کمونيستها در عرصههاى مختلف، خواهد بود. در اين راه بى شک مبارزه با تمامى انحرافات برنامهاى و تاکتيکى که فوقا بدان اشاره کرديم، انحرافاتى که در اشکال گوناگون بروز کرده و جنبش کارگرى را از تحقق پيروزمندانه اهداف خويش بازميدارند، را وظيفه خود ميدانيم.
30
ما به دشوارى وظيفهاى که در مقابل خود قرار دادهايم آگاهيم و ميدانيم که به تنهايى از عهده آن بر نخواهيم آمد، و چنين ادعائى نيز نداريم. وحدت معنوى کل جنبش کمونيستى و غلبه بر بحران اپورتونيسم خودبخودى کنونى، مستلزم شرکت کليه کمونيستها در اين امر خطير است و تلاشهاى ما تنها ميتواند بخشى از اين حرکت باشد. ما همچنين به بُرد يک نشريه تئوريک- سياسى واقفيم و تفاوت آن را با يک نشريه سياسى- تبليغى مد نظر داريم. از اين رو در عين اينکه ميدانيم اين نشريه براى بخش بينابينى و بطريق اولى بخشهاى عقب مانده پرولتاريا چندان مأنوس نخواهد بود، بر خلاف کسانى که هنگام گفتگو با کارگران کودکان را مد نظر دارند، معتقديم يک نشريه تئوريک- سياسى براى کارگران آگاهى که از بطن جنبش کارگرى برميخيزند و نيز براى روشنفکران م.ل. ضرورى و سودمند است و ما نيز همين کارگران و روشنفکران را مخاطب قرار ميدهيم.
31
و بالاخره به نکتهاى در مورد شيوه کار خود اشاره کنيم. اگر سکتاريسم - منافع گروهى را براى منافع کل جنبش کارگرى مقدم قرار دادن - دامنگير جنبش کمونيستى است، ما خواهيم کوشيد تا نه تنها سکتاريست نباشيم، بلکه تا آنجا که ممکن است با آن مقابله کنيم. ما صفحات معينى از نشريه خود را بر روى ديگر گروههاى جنبش کمونيستى، که در عرصه مبارزه مواضعى انقلابى اتخاذ ميکنند، ميگشاييم. هر چند اينجا و آنجا با آنان اختلاف نظر داشته باشيم. ما پيشرفت و رشد سازمانها و گروههاى کمونيست را پيشرفت و رشد خود ميدانيم چرا که خود را نه يک "قطب" بلکه جزئى از جنبش کمونيستى به شمار ميآوريم. به علاوه همانطور که در مبارزه تئوريک با ديگر گروهها و سازمانها صراحتا با اسم و رسم به آنان اشاره ميکنيم و برخلاف شيوههاى رايج با گوشه و کنايه با "اشباح" جدل نميکنيم، هر جا که دستاوردى تئوريک و يا رهنمودى پراتيک بر اساس مواضع لنينى طرح گردد نيز، از هر سو که باشد، باز صراحتا آن را به رسميت خواهيم شناخت و با جديت تمام به مبارزه براى تثبيت و تبليغ آن خواهيم پيوست.
* * *
اين متن سرمقاله اولين شماره بسوى سوسياليسم، ارگان تئوريک سياسى اتحاد مبارزان کمونيست است که بدون امضا در تاريخ اول مرداد ١٣٥٩ منتشر شده است.
اين متن از روى بسوى سوسياليسم اسکن شده تايپ شده است و کلماتى که در بين دو پرانتر ((...)) واقع شده اند کلماتى هستند که قابل خواندن نبوده اند و از سر حدس نوشته شده اند.
زيرنويسها
١ - رجوع کنيد به س.چ.ف.خ و جنبش نوين کمونيستى، از انتشارات سازمان پيکار
٢ - شورش شماره ١
٣ - شورش شماره ١
hekmat.public-archive.net #2660fa.html
|
|