Status             Fa   Ar   Ku   En   De   Sv   It   Fr   Sp  

درسهايى از شيوه برخورد لنين
به جنبش انقلابى دهقانان

الف. وظايف دمکراتيک پرولتارياى انقلابى

شايد بى‌فايده نباشد اگر با اين سؤال آغاز کنيم که اصولا پرولتاريا و کمونيستها را به مسأله ارضى و جنبش دهقانى چه کار؟ مگر نه اينست که پرولتاريا و کمونيستها براى نفى کامل مالکيت خصوصى بر وسايل توليد (و از جمله زمين) بطور اعم و استقرار مالکيت اشتراکى و مناسبات سوسياليستى توليد مبارزه ميکنند، حال آنکه مسأله ارضى در محتواى اقتصادى خود مسأله‌اى بر سر تعيين شکل مالکيت خصوصى بر زمين است و لاجرم حل آن از نظر اقتصادى نميتواند از چهارچوبى بورژوايى فراتر رود؟ و باز مگر نه اينست که پرولتاريا و کمونيستها در عرصه سياسى به دنبال تصرف قدرت سياسى و استقرار ديکتاتورى پرولتاريا هستند، حال آنکه آرمانهاى سياسى جنبش دهقانى حد اکثر در محدوده مبارزه براى دمکراسى بورژوايى باقى ميماند؟ به اين ترتيب آيا نبايد پرولتاريا در اين تعارض بين دهقانان و ملاکين در اين انتخاب تاريخى ميان اشکال دهقان- بورژوايى، فئودالى، و يا ملاک- بورژوايى مناسبات ارضى، بيطرف بماند؟

طرح مسأله به اين صورت بدون شک انتزاعى و انحرافى است. انحرافى چپ‌روانه که مسلما لااقل دامنگير جنبش کمونيستى ما نيست. اما نقد اين ديدگاه انحرافى اين امکان را فراهم ميکند تا در شيوه برخورد لنين به مسأله ارضى دقيق‌تر شويم:

آرى اين يک واقعيت است که آرمان پرولتاريا و کمونيستها ايجاد ديکتاتورى يگانه طبقه کارگر و نفى هر گونه مالکيت خصوصى بر وسايل توليد است. اما اين آرمان سوسياليستى ميبايد از طريق بسط و اعتلاى مبارزه طبقاتى پرولتاريا، بر متنى از شرايط عينى اقتصادى- اجتماعى مشخص و در مواجهه با نيروهاى سياسى ديگر طبقات اجتماعى، که هريک منافع مشخص خود را دنبال ميکنند، متحقق گردد. پرولتاريا ميبايد از طريق مبارزه زنده طبقاتى نظام اجتماعى موجود را به نظام اجتماعى دلخواه خود متحول کند و از اينرو ناگزير است که با تمامى نيروهاى طبقاتى‌اى که به انحاى مختلف در تغيير و يا ابقاء نظام موجود پا ميفشارند فعالانه برخورد نمايد.

چرا که او به دنبال ايجاد شرايط عينى و ذهنى‌اى است که مبارزه براى سوسياليسم را تسهيل ميکند و در هر قدم کسب قدرت سياسى را بوسيله طبقه کارگر ممکن‌تر ميسازد. مبارزات دهقانان برعليه ملاکين، مبارزه زنان براى کسب حقوق برابر در جامعه، مبارزه خلقهاى تحت ستم بر سر حق تعيين سرنوشت، مبارزات اقليتهاى مذهبى و... هيچيک بخودى خود و بلاواسطه مبارزه‌اى سوسياليستى نيست. بلکه بر سر بسط حقوق دمکراتيک در چهارچوب جامعه‌اى بورژوازى انجام ميپذيرد، و تحولات و تغييراتى را در چهارچوب مناسبات موجود طلب ميکند (اينکه اين خواستها از نظر عينى تا چه حد در چهارچوب نظام بورژوايى قابل حصولند در اينجا مورد بحث ما نيست). اما پرولتاريا را به اين بهانه (که اين مبارزات مستقيما بر سر سوسياليسم نيست) از دخالت در اين مسايل و از برخورد فعال به نيروهاى طبقاتى و سياسىِ درگير در آن بازداشتن و به "بيطرفى" خواندن معنايى نخواهد داشت جز سرنوشت تغييرات عينى جامعه را به تناسب قواى نيروهاى غير پرولترى و سياست و برنامه اين نيروها واگذاردن و محروم کردن پرولتاريا از اين حق مسلم که مُهر خويش را بر هر مبارزه دمکراتيک در درون نظام بورژوايى بکوبد و از اين طريق آن تغييراتى را که حرکت نهايى او را بسوى سوسياليسم تسهيل و تسريع ميکنند، باعث شود. از اينرو پرولتاريا و پيشاهنگان کمونيست آن در شرايط مشخصى وظايف دمکراتيک غير قابل انکارى بر عهده دارند:

"حزب سوسيال دمکرات بمثابه نماينده آگاه جنبش طبقه کارگر هدف خود را رهايى کامل توده‌هاى زحمتکش از کليه اَشکال ستم و استثمار قرار ميدهد. نيل به اين هدف - يعنى برانداختن مالکيت خصوصى بر وسايل توليد و ايجاد جامعه سوسياليستى - سطحى عالى از گسترش نيروهاى مولده سرمايه‌دارى و تشکل طبقه کارگر را ايجاب ميکند. بدون آزادى سياسى، گسترش کامل نيروهاى مولده در جامعه جديد بورژوايى، وجود مبارزه طبقاتى آشکار، آزاد و وسيع، آموزش سياسى، تعليم و بسيج پرولتاريا غير قابل تصور است. از اينرو مبارزه مصمم براى آزادى کامل سياسى و انقلاب دمکراتيک همواره هدف پرولتارياى آگاه بوده است"
(لنين، "وظايف سوسيال دمکراتيک پرولتارياى انقلابى"، ١٩٠٥)

بعبارت ديگر، پرولتاريا براى رهايى زحمتکشان از يوغ ستم و استثمار فقط يک راه نشان ميدهد - سوسياليسم، که خود در قدم اول در گرو تصرف قدرت سياسى بوسيله پرولتاريا است. پرولتاريا براى کسب قدرت سياسى نيازمند وجود شرايطى است که در آن مبارزه طبقاتى بگونه‌اى "آشکار، آزاد و وسيع" بر پايه "آموزش سياسى، تعليم و بسيج پرولتاريا" بسط و گسترش يابد. لاجرم مبارزه براى فراهم آوردن اين شرايط، اين پيش‌شرطهاى حرکت نهايى بسوى سوسياليسم، در دستور پرولتارياى انقلابى قرار ميگيرد. واضح است که از اين نقطه نظر مبارزات دمکراتيک براى پرولتاريا هدفى درخود و غايى نيست، بلکه حلقه‌اى در روند کلى مبارزه مستقل و طبقاتى او براى سوسياليسم است و تنها به اين اعتبار اهميت مييابد.

همينجا ميبايد بر اين نکته تأکيد کرد که: تحليل اين مسأله که در شرايط مشخص هر جامعه، و در هر مقطع معين از روند مبارزه طبقاتى، پيش‌شرطهاى حرکت نهايى بسوى سوسياليسم تا چه حد فراهم است، تحليل اينکه چه موانعى سد راه "رشد آزادانه، وسيع و آشکار مبارزه طبقاتى و آموزش سياسى، تعليم و بسيج پرولتاريا" گشته است، و از همه مهمتر تحليل پايه‌هاى مادى اين موانع و گرهگاههاى اعتلاى مبارزه طبقاتى پرولتاريا و شناخت نيروهاى سياسى‌اى که در هر مقطع قادرند دوشادوش پرولتاريا در رفع اين موانع مبارزه کنند، يک وظيفه مشخص و خطير کمونيستهاى هر کشور است. بديهى است که از اين نقطه نظر هيچ نسخه از پيش تعيين شده و جهانشمولى در باره چند و چون مسايل دمکراتيک همه جوامع و درجه اهميت آنها در مبارزه طبقاتى پرولتاريا وجود ندارد. اينکه "محور اساسى هر انقلاب دمکراتيک همواره و همه جا مسأله ارضى است" يک کلى‌گويىِ الگوسازانه خرده بورژوازيى است که آسان‌طلبانه در بسيارى از موارد جانشين تحليل مشخص از شرايط مشخص ميگردد. لنين و بلشويکها اهميت مسأله ارضى و جنبش دهقانى را، با توجه به تحليل خود از شرايط اقتصادى- طبقاتى روسيه اواخر قرن ١٩ و اوايل قرن ٢٠، با توجه به تحليل پايه‌هاى اقتصادى طبقاتى تزاريسم، بورژوازى ليبرال و جنبش انقلابى دهقانان، و با بررسى مشخص سياستها و شيوه‌هاى مبارزاتى جنبش دهقانى در روسيه استنتاج کردند. لنين و بلشويکها نشان دادند که چرا و چگونه مسأله ارضى به گرهگاه اساسى انقلاب روسيه بدل گشته است و نشان دادند که چگونه پرولتارياى روسيه ميبايد متحدينش را درمبارزه دمکراتيک نه در صفوف بورژوازى ليبرال، بلکه در جنبش انقلابى دهقانان جستجو کند.

اما آيا از اين واقعيت که پرولتاريا در مبارزات دمکراتيک شديدا ذينفع است، چنين استنتاج ميشود که وظايف دمکراتيک پرولتاريا به دفاع بدون قيد و شرط از مبارزات دمکراتيک طبقات و اقشار انقلابى غير پرولتر خلاصه ميشود؟ براى مثال در برخورد به مسأله ارضى و جنبش انقلابى دهقانان، آيا پرولتاريا ميبايد بدون قيد و شرط از دهقانان در مقابل ملاکين پشتيبانى کند و بر خواستها و شعارهاى اقتصادى و سياسى آنان بى هيچ چون و چرايى صحه بگذارد؟

پاسخ اين سؤال بى ترديد منفى است. اگر انحراف اول با نفى وظايف دمکراتيک پرولتاريا سرنوشت مبارزات دمکراتيک (و بطريق اولى انقلاب دمکراتيک) را يکسره به نيروهاى سياسى و سياستها و برنامه‌هاى طبقات غير پرولتر واميگذاشت، اين انحراف دوم با پذيرش و تبعيت از دمکراتيسم طبقات غير پرولتر عملا به همان نتيجه ميرسد. اگر انحراف اول برمبناى بينشى ايده‌آليستى و انتزاعى از مبارزه طبقاتى، اصولا از درک مکان و اهميت وظايف دمکراتيک پرولتارياى انقلابى در راه رسيدن به سوسياليسم عاجز ميماند، انحراف دوم با مخدوش کردن مرز موجود ميان دمکراتيسم پرولترى، که از مبارزه‌اش براى سوسياليسم مايه ميگيرد، با دمکراتيسم غيرپرولترى و خرده‌بورژوايى، که در غايت امر از محدوده اقتصاد و سياست جامعه بورژوايى پا فراتر نميگذارد، عملا پرولتاريا را به دنباله‌رَوى از بورژوازى ميکشاند. پس واضح است که برخورد پرولتاريا با هر جنبش دمکراتيک غير پرولترى ميبايد خصلتى دوگانه داشته باشد؛ چرا که پرولتاريا صرفا تا آنجا که هر جنبش انقلابى- دمکراتيک، و تحولات اقتصادى و سياسى‌اى که اين جنبش طلب ميکند، در خدمت ايجاد پيش‌شرطهاى حرکت نهايى طبقه کارگر بسوى سوسياليسم قرار ميگيرد، از آن پشتيبانى ميکند. لنين و بلشويکها در هر قدم بر خصلت مشروط و دوگانه حمايت خود از جنبش انقلابى دهقانان مُصرّانه تأکيد ميورزند:

"... فى‌الواقع سه طبقه وجود دارد که همگى در اهداف آنى و نهايى خود با يکديگر مغايرت دارند: ملاکين، دهقانان مرفه و بعضا دهقانان ميانه حال و بالاخره پرولتاريا. در واقع وظيفه پرولتاريا تحت اين شرايط لزوما حالت دوگانه دارد. تمام دشوارى‌اى که در تنظيم يک برنامه و سياست ارضى سوسيال دمکراتيک در روسيه وجود دارد در اين است که چنين برنامه و سياستى ميبايست شرايطى را که در آن پرولتاريا ميبايد بيطرفى را مراعات کند و شرايطى را که در آن پشتيبانى و "شوراندن" لازم ميشود، تا آنجا که ممکن است بروشنى و دقت تعيين نمايند".   (لنين، سرى ترجمه ٣، صفحه ٣١ تأکيدها از ماست)

"اين مسأله تنها يک راه حل ميتواند داشته باشد: به همراه بورژوازىِ دهقانى عليه تمام شيوه‌هاى سرواژ و عليه ملاکين صاحبِ سرف؛ به همراه پرولتارياى شهر عليه بورژوازى دهقانى و هر بورژوازى ديگر - چنين است "خطِ" پرولتارياى روستا و ايدئولوگهاى آن..."

يا باز به بيان ديگر:

"کمک به دهقانان وقتى مبارزه‌شان عليه ملاک به توسعه و تحکيم نيروهاى دمکراتيک کمک ميکند؛ بيطرفى نسبت به دهقانان وقتى مبارزه‌شان عليه ملاک صرفا موضوع تسويه حساب بين دو بخش از طبقه زميندار است، موضوعى که پرولتاريا و دمکراتها نسبت به آن بيتفاوتند". (صفحه ٣٢)



ب. ارزيابى محتواى اقتصادى مسأله ارضى

چگونه ميتوان مرز تعيين کننده موجود ميان دمکراتيسم پرولترى و دمکراتيسم دهقانان انقلابى را در عمل مشخص کرد و بر اين دشوارى عمده "تنظيم يک برنامه و سياست ارضى سوسيال دمکراتيک" فائق آمد؟ گام اول بى ترديد تحليل و شناخت محتواى اقتصادى مسأله ارضى است. تنها کسب چنين شناختى است که به بلشويکها امکان ميدهد تا اولا مکان مسأله ارضى را در سير تحول جامعه بدقت ارزيابى کنند، ثانيا پايه‌هاى مادى حرکت و نيز محتواى اقتصادى آرمانهاى جنبش دهقانى را بشناسند، ثالثا، با نقد خصلت بورژوايى (و در مواردى اتوپيک) خواستهاى اقتصادى جنبش دهقانى، پرولتارياى روستا را از نفوذ توهّمات خرده بورژوايى مصون داشته و وى را دوشادوش پرولتارياى شهر و در تشکيلات مستقل سوسيال دمکراتيک به مبارزه براى سوسياليسم فراخوانند و بالاخره به مبارزه ايدئولوژيک خود بر عليه جريانات و نيروهايى که بر اين توهّمات دامن ميزنند شدت بخشند.

سوسيال دموکراسى روس مسأله ارضى را بمثابه مسأله‌اى که حل آن راهگشاى بسط و توسعه سرمايه‌دارى در روسيه تزارى است ارزيابى مينمايد؛ يعنى برافتادن و از ميان رفتن روابط و مناسبات کهنه فئودالى در عرصه روستا و بسط و تثبيت مناسبات بورژوايى. لنين و بلشويکها در اين مورد کوچکترين توهّمى ندارند: حل مسأله ارضى در روسيه، صرفنظر از اينکه کدام نيروى طبقاتى (دهقانان يا ملاکين بورژوا) به حل آن نايل آمده باشند، بى هيچ ترديد به بسط مناسبات بورژوايى شدت ميبخشد. بر اين واقعيت نيز بخوبى واقفند که مناسبات جديد بورژوايى نه تنها استثمار توده‌هاى زحمتکش روستا را از ميان نخواهد برد، بلکه بر دامنه آن نيز به مراتب خواهد افزود. لنين و بلشويکها از برسميت شناختن خصلت کاپيتاليستى راه حل‌هاى مسأله ارضى (چه دهقانى و چه بورژوا ملاکى) طفره نميروند، بلکه برعکس بر آن تأکيد ميگذارند. تنها با برسميت شناختن اين واقعيت است که از يکسو ميتوانند مرز ميان دمکراتيسم پرولترى و برخورد پرولترى به مسأله ارضى را (که از مبارزه پرولتاريا براى سوسياليسم مايه ميگيرد) با شيوه‌هاى بورژوايى حل مسأله ارضى (اعم از دهقانى يا بورژوا ملاکى) مشخص سازند، و از سوى ديگر قادر ميگردند وجوه افتراق شيوه‌هاى بورژوايى مختلف حل اين مسأله را بروشنى تعيين نمايند و آن نيروى بورژوايى مشخص (دهقانان) را که ميبايد در انقلاب دمکراتيک روسيه مورد حمايت پرولتاريا قرار گيرد معلوم نمايند بى آنکه خصلت بورژوايى اين جنبش را پرده‌پوشى کنند و به دامان اتوپيسم و انحرافات عموم‌خلقى و ماوراء طبقاتى درغلطند.

"کارگران و دهقانان، سوسيال دمکرات‌ها و نارودنيک‌ها . . . همگى در لزوم "پاکسازى" کاپيتاليستى نظام پوسيده کشاورزى در روسيه از طريق امحاى مالکيت ارضى به زور توافق دارند. تفاوتشان در اينست که سوسيال دمکراتها خصلت کاپيتاليستى هرگونه انقلاب ارضى در جامعه کنونى - مونيسيپاليزاسيون و ملى کردن، اجتماعى کردن و تقسيم - را، هر قدر هم آن انقلاب راديکال باشد، درک ميکنند، در حاليکه نارودنيکها اين را نميفهمند و مبارزه‌شان براى صورتبندى دهقان- بورژوا در مقابل ملاک- بورژوا را در لفاف جمله پردازيهاى بيمايه و تخيلى در باره برابرى نظام ارضى عرضه ميدارند." (همان کتاب صفحه ٧٨)

لنين تأکيد ميکند که راه حل دهقانى مسأله ارضى نيز راه حلى کاپيتاليستى است و از اين نقطه نظر ذره‌اى با راه حل استوليپينى تفاوت ندارد. با اين وجود معتقد است که پرولتاريا بايد از يورش دهقانان بر عليه ملاکين حمايت کند، نه از آنرو که به توسعه سرمايه‌دارى در روسيه بعنوان هدفى در خود دلبسته است و نه به اين خاطر که در روسيه توسعه سرمايه‌دارى دورنماى بهبود اوضاع زحمتکشان را جستجو ميکند، بلکه به اين خاطر که "بناى اين روسيه کهنه، نفرين شده، فئودالى، استبدادى و برده‌دارى را با خاک يکسان نمايد، نسلى جديد از مردمان شجاع و آزاد بوجود آورد، کشورهاى جديد و جمهورى بنا کند که در آن مبارزه پرولترى براى سوسياليسم بتواند آزادانه گسترش يابد" . (همان کتاب صفحه ٧٨ تأکيد از ماست).

"در نظر يک سوسيال دمکرات روى آوردن از يک طبقه به طبقه ديگر و از يک رده به رده‌اى ديگر از زارعين و خرده مالکين، هيچ نتيجه‌اى ندارد، مگر آنکه با دستاوردهاى سياسى‌اى که مبارزه طبقاتى پرولتاريا را تسهيل کند همراه باشد".
(همان کتاب صفحه ٥٠ - تأکيد از لنين)

اما کدام نيرو يا نيروهاى اجتماعى و به چه شکل و يا اَشکالى امکان حل اين مسأله را دارند؟

اولا بدليل اينکه

"توسعه سرمايه‌دارى از مدتها پيش دو طبقه متخاصم بورژوازى و پرولتارياى روستا را در ميان دهقانان بوجود آورده است"، سياست استوليپين براى حل مسأله ارضى، يعنى "ابقاى مالکيت ارضى" و "تثبيت نهايى (تا انقلاب پرولترى) مالکيت خصوصى در تمام اراضى، هم اراضى ملاکين و هم اراضى دهقانان" ممکن و نه تنها ممکن بلکه "بسيار ريشه‌اى (راديکال) است زيرا که بنحوى ريشه‌اى (راديکال) در حال از هم پاشيدن کمون قديمى روستا و نظام کهنه فلاحت در روسيه است".

ثانيا راه رشد کاپيتاليستى ديگرى براى کشاورزى روسيه از نظر عينى ممکن است، يعنى راه حل دهقان- بورژوا بجاى راه حل ملاک- بورژوا: "امحاى مالکيت ارضى به زور"؛ يعنى پاکسازى کاپيتاليستى نظام پوسيده کشاورزى در روسيه از طريق برانداختن مالکيت بزرگ و مصادره انقلابى زمينهاى آنان بوسيله دهقانان.

اين دو راه حل بيشک توسعه سرمايه‌دارى در روسيه را تأمين خواهند کرد.

"تفاوت حقيقى راه حل دهقانى مسأله ارضى در انقلاب بورژوايى روسيه و راه حل استوليپين- کادتى آن در اينست که اولى بيشک مالکيت اراضى ملاکين را و دومى به ا حتمال زياد مالکيت دهقانى را از ميان خواهند برد. " (همان کتاب صفحه ٧٧)

اما اولى از طريق حرکتى انقلابى، سريع و همراه دستاوردهاى سياسى- دمکراتيک مناسبات فئودالى را دگرگون خواهد کرد؛ در حاليکه دومى از طريق رفرمها و اصلاحات تدريجى و همراه با بينوايى و عقب‌ماندگى پرولتاريا و دهقانان. راه حل استوليپين- کادتى مسأله ارضى

"بى شک توسعه سرمايه‌دارى در روسيه را تأمين خواهد کرد، ليکن توسعه‌اى بينهايت کـُند" (تأکيد از ما است) و
"براى پرولتاريا و دهقانان هزار بار دردناکتر از راه حل ديگر مسأله ارضى که از نظر عينى ممکن و نيز کاپيتاليستى است".

بر پايه چنين واقعياتى است که پرولتاريا از تلاش دهقان خرده‌پا براى خارج کردن زمين از چنگ ملاکين بزرگ پشتيبانى ميکند. پرولتاريا با درکى مارکسيستى از "محتوا، و اهميت اقتصادى مبارزه دهقانان براى زمين" از در نظر گرفتن "مبارزه نيروهاى واقعى جامعه، مبارزه‌اى براى اين يا آن راه از نظر عينى ممکن تکامل سرمايه‌دارى در کشاورزى" غافل نميماند، و چون ف. دان از طرفى و نارودنيکها از طرف ديگر به عبارت‌‌پردازى و تخيل درباره برابرى نظام ارضى نميپردازد.

پرولتاريا بى آنکه به جمله پردازيهاى توخالى و دمکرات‌منشانه بپردازد اذعان دارد که موفقيت استوليپين در حل مسأله ارضى غير ممکن نيست اما وظيفه دارد اولا به مردم بفهماند "اين موفقيت به چه قيمتى حاصل خواهد شد"، و ثانيا با تمام نيرو براى راه حل کوتاهتر و سريعتر توسعه سرمايه‌دارى در کشاورزى از طريق يک انقلاب دهقانى بجنگد. اما "اگر برغم مبارزه توده‌ها سياست استوليپين بتواند آنقدر دوام بياورد که موفقيت راه "پروسى" (راه بورژوا- ملاکى) را تأمين کند - آنوقت چه؟" آيا آنوقت لنين هم چون بخش وسيعى از جنبش کمونيستى کشور ما، اين واقعيت تاريخى را با برچسب و بهانه "فرمايشى" بودن و "ملوکانه" بودن و "از بالا" بودن نديده ميگيرد و به تکرار بيجان احکام کهنه شده ميپردازد؟ خير. لنين اين واقعيت را بمثابه يک واقعيت انکار ناپذير به رسميت ميشناسد، تحليل ميکند و تاکتيکهاى کمونيستها را بر اساس آن تعيين مينمايد: "آنوقت نظام ارضى روسيه کاملا بورژوايى خواهد شد، دهقانان بزرگ تمام سهم زمين را خواهند قاپيد، کشاورزى سرمايه‌دارى خواهد شد و ديگر هيچ "راه حلى" براى مسأله ارضى تحت نظام سرمايه‌دارى - خواه ريشه‌اى (راديکال) باشد و خواه غير ريشه‌اى - ممکن نخواهد بود. آنوقت ديگر مارکسيستهايى که با خود صادقند، همه "برنامه‌هاى ارضى" را يکجا به زباله‌دان ريخته و به توده‌ها خواهند گفت: "کارگران هرچه از دستشان ساخته بود انجام دادند تا نه يک يونکر، بلکه يک سرمايه‌دارى آمريکايى نصيب روسيه سازند، کارگران اکنون شما را به پيوستن به انقلاب اجتماعى پرولتاريا فرا ميخوانند، چرا که پس از "حل" استوليپينى مسأله ارضى هيچ انقلاب ديگرى که قادر باشد دگرگونى جدى‌اى را در شرايط اقتصادى زندگى توده‌هاى دهقانى سبب شود نميتواند وجود داشته باشد". (صفحه ٧٩)

ثالثا: بدليل اينکه "هرگونه انقلاب ارضى در روسيه کنونى هر قدر اين انقلاب مافوق راديکال باشد از خصلتى کاپيتاليستى برخوردار است"، سوسيال دموکراسى در يک برنامه پرولترى هرگز دست به ماجراجويى نميزند و هرگز اجازه نخواهد داد که افقهاى طلايى و خيره کننده در زمينه تغييرات در نظام ارضى از قبيل تقسيم به تساوى، ملى کردن، مونيسيپاليزاسيون و غيره، مبارزه طبقاتى عليه مالکيت بطور کلى را به فراموشى بسپارد. "نارودنيکها اين را نميفهمند و مبارزه‌شان براى صورتبندى دهقان- بورژوا در مقابل ملاک- بورژوا را در لفاف جمله‌پردازى‌هاى بيمايه و تخيلى در باره برابرى در نظام ارضى عرضه ميدارند". سوسيال دموکراسى از آنجا که نماينده منافع طبقاتى کارگر مزدى در کشاورزى است، بى هيچ پرده‌پوشى اعلام ميدارد که اينگونه مسايل را بهمراه کل طبقه کارگر با مبارزه‌اى مجدد يکسره خواهد کرد. چرا که: "تا يک انقلاب سوسياليستى کامل بوقوع نپيوندد، حتى راديکال‌‌ترين و انقلابى‌ترين تدابير يک رفرم ارضى، طبقه کارگر مزدى کشاورزى را از ميان نخواهد برد، خواب و خيال خرده بورژوا کردن همه مردم لاطائلاتى ارتجاعى است". (صفحه ٤٨)

ج. برخورد سوسيال دموکراسى به جنبش دهقانى

"در حال حاضر محاسبه ترکيب نيروهايى که "فرداى" انقلاب (دمکراتيک) درون توده دهقانى وجود خواهد داشت تخيلى پوچ است". اما آنچه براى سوسيال دموکراسى محرز است اين واقعيت است که گرايش به مالکيت در دهقان صاحب زمين، "هر چه انقلاب سريعتر پيش رود تعارضش با پرولتاريا بنحو سريعتر و شديدترى آشکار خواهد شد". جهل و عقب‌ماندگى دهقانان، عدم درک آنان از جنبه سياسى جنبش، عجزشان از دريافتن اين واقعيت که بدون تغييرى ريشه‌اى و دمکراتيک در "کل ساختار سياسى کل حکومت"، تحقق خواستهاى آنان ناممکن باقى خواهد ماند، و حرکت خودبخودى و غريزى آنان که اساسا ريشه در ناآگاهى سياسى‌شان دارد، واقعيتى است که سوسيال دموکراسى در برخورد با جنبش دهقانى مد نظر دارد. دهقان بزمين نياز دارد، و احساس انقلابى‌اش، حس غريزى و بدوى‌اش از دموکراسى نميتواند بيان ديگرى غير از دست گذاشتن بر روى زمين ملاکين بيابد".

"آنچه اکنون براى ما حائز اهميت است جنبه انقلابى و دمکراتيک قيامهاى دهقانى و تشکل پرولتارياى روستا بطور مشخص، در يک حزب طبقاتى است. اصل مطلب اکنون در آگاهى دهقانان نسبت به لزوم در هم شکستن انقلابى نظام کهن و عملى نمودن آنست، و نه تنظيم طرحهاى خيالى در باره "توزيع مجدد کلى زمين" يا ملى کردن اراضى؛ بهمين جهت است که "اس آر"ها (انقلابيون سوسياليست) بر اجتماعى کردن و غيره اصرار ميورزند و ما بر کميته‌هاى انقلابى دهقانى."

اولا، سوسيال دموکراسى بى آنکه ديدگاه طبقاتى را رها کند، بى آنکه در جستجوى راه حل جهانشمولى که هميشه جوابگوى مسأله است باشد، بى آنکه ماهيت دوگانه دهقان مرفه و ميانه‌حال را از نظر دور دارد، در رابطه با جنبش دهقانى به برخوردى دوگانه قائل است. "تحت شرايط خاصى، و در موقعيتهاى معينى، اين برخورد ميبايد نه تنها برخوردى داير بر همدردى، متضمن پشتيبانى مستقيم، و نه تنها پشتيبانى صِرف، بلکه عملا "شوراندن" باشد. تحت شرايط ديگرى، برخورد ميتواند و بايد بيطرفانه باشد". پرولتارياى انقلابى از جنبش دهقانان تا آنجا که جنبشى انقلابى- دمکراتيک است، پشتيبانى کرده، در جهت رشد و اعتلاى آن ميکوشد؛ اما به محض اينکه اين جنبش جنبه ارتجاعى پيدا کند، يعنى در مقابل منافع پرولتارياى روستا قرار گيرد، در جبهه مقابل آن و برعليه‌شان به مبارزه بر خواهد خواست. پشتيبانى پرولتاريا از جنبش دهقانى متکى بر تحليلى طبقاتى بوده و به هيچوجه يک پشتيبانى کور و ماوراء طبقاتى نيست. "به همراه بورژوازى دهقانى عليه تمام شيوه‌هاى سرواژ و عليه مالکين صاحب سِرف، به همراه پرولتارياى روستا عليه بورژوازى دهقانى و هر بورژواى ديگر". و بدينسان اگر پرولتاريا از جنبش دهقانان تا حد مصادره اراضى حمايت ميکند"... اين به هيچوجه به معناى پشتيبانى از هرگونه طرح خرده بورژوائى نيست". "تا آن حد که جنبش دهقانان جنبه انقلابى دمکراتيک دارد، از آن پشتيبانى ميکنيم ولى وقتى که، و درست به ميزانى که، اين جنبش جنبه ارتجاعى و ضد پرولترى بخود بگيرد، براى مبارزه بر عليه آن آماده ميشويم (همين حالا و بى درنگ آماده ميشويم). تمام جوهر مارکسيسم در اين وظيفه دوگانه نهفته است، و به سادگى و ابتذال کشيدن يا خلاصه کردن آن در يک وظيفه واحد و بسيط تنها از عهده کسانى ساخته است که مارکسيسم را درک نميکنند". (صفحه ٧٠)

ثانيا، سوسيال دموکراسى همواره و در همه شرايط خود را موظف به متشکل نمودن پرولتارياى روستا و پيوند هرچه مستحکم‌تر وى با پرولتارياى شهر ميداند. پشتيبانى سوسيال دموکراسى از جنبش دهقانى، و کمک به دهقانان در عرصه مبارزات دمکراتيک نيز به اعتبار تسهيل و تسريع گذار به وظيفه جديد و عالى‌تر، يعنى انقلاب سوسياليستى است که معنا و محتواى خود را باز مييابد. "زيرا ما از انقلاب دمکراتيک بيدرنگ و درست مطابق با ميزان نيروى خويش، يعنى نيروى پرولتارياى آگاه و متشکل، به انقلاب سوسياليستى گذر خواهيم کرد. ما هوادار انقلاب بى‌وقفه‌ايم". (تأکيد از ماست. صفحه ٧١)

سوسيال دموکراسى از آنجا که حزب سياسى پرولتارياست، با قاطعيت تمام و بدون کوچکترين انحرافى از موضع طبقاتى پرولتاريا تلاشى بيدريغ در جهت تشکل پرولتارياى روستا داشته و تعارض منافع وى را با منافع بورژوازى دهقانى توضيح ميدهد. "بايد پرولتارياى روستا را به پيکارى براى انقلاب سوسياليستى فراخوانده، برايش روشن سازيم که سِرِّ رهايى از فقر و ستم، نه در تبديل بخشهايى از دهقانان به خرده بورژوا، بلکه تنها در جايگزينى کل نظام بورژوايى با نظام سوسياليستى است". (صفحه ٢٩)

ثالثا، "براى آنکه بتوان به رفرم ارضى که در روسيه کنونى اجتناب ناپذير است، نقش دمکراتيک و انقلابى بخشيد تنها يک راه وجود دارد، رفرم ارضى بايد به ابتکار خود دهقانان، در رويارويى با ملاکين و بوروکراسى و رويارويى با دولت، به عبارت ديگر بايد به کمک ابزارى انقلابى انجام پذيرد. بدترين نحوه توزيع زمين، پس از انجام رفرمى از اين نوع، بر کليه نظريه‌هاى کنونى ما از هر جهت برترى دارد". سوسيال دموکراسى دست به طرح‌پردازى براى شيوه‌هاى عملى برنامه‌هاى مختلف ارضى نخواهد زد، اين مطلبى است که در تمامى نوشته‌هاى لنين در باب مسأله ارضى و در برخورد به جنبش دهقانى به نحوى، چه بطور مستقيم و چه غير مستقيم، و بر مبناى نقد نظرات انحرافى و اتوپيستى رايج، بيان شده است. اما حزب پرولتاريا موظف به ارائه شعارى قطعى و مشخص در رابطه با اين مسأله است، چرا که ". . . لحظه انقلابى کنونى به روشنى و صراحت شعارى قطعى و مشخص را طلب ميکند": تشکيل کميته‌هاى انقلابى دهقانى، و آنگونه که در ماده ٤ برنامه حزب تصريح شده است "تشکل کميته‌هاى انقلابى دهقانى به منظور امحاى تمامى بقاياى سرواژ، تغيير و تحول در تمامى مناسبات روستايى بطور اعم بر اساس موازين دمکراتيک، اتخاذ تدابير انقلابى به منظور افزايش سهم زمين دهقانان، حتى تا حد مصادره اراضى ملاکين". (صفحه ٣٨)

"ايده‌آل سوسيال دموکراسى ايجاد کميته‌هاى سوسيال دمکراتيک صِرف در تمام دهاتست، کميته‌هايى که تمام سوسيال دمکراتها و فقط سوسيال دمکراتها، يعنى کسانى که ايدئولوژى پرولتاريا را پذيرفته‌اند، را در بر دارد. و بعد ائتلاف اين کميته‌ها با تمام عناصر انقلابى- دمکرات و گروهها و محافل دهقانى براى ايجاد کميته‌هاى انقلابى. خواست سوسيال دموکراسى سوق دادن تمام دمکراتهاى انقلابى بطرف قيام است. دوش به دوش آنان ولى "بدون اختلاط و امتزاج با آنان" در سنگرهاى خيابانى شهرها و بر ضد ملاکين و پليس در دهات مبارزه خواهد کرد. کميته‌هاى انقلابى دهقانان آنگونه تشکلى است که خواستهاى دهقانان را فرموله ميکند، ليکن بدون وجود اين کميته‌ها هرگونه اصلاحات در حکم هيچ است. وجود اين کميته‌ها و اتکاء به آنها پيروزى قيام دهقانى را ميسر ميسازد".


مهدى ميرشاهزاده
منصور حکمت
اسفند ١٣٥٨



hekmat.public-archive.net #0200fa