بحث سياسى در مورد اشغال کويت و بحران منطقه
٢ نوامبر ١٩٩
متن پياده شده از روى نوار
١
نظر به حساسيت مسأله، تعدادى از رفقاى کميته مرکزى و کادرهاى حزب که در دسترس بودند، مصاحبه کمونيست در مورد بحران خاورميانه را خوانده باشند و اگر ملاحظات و نظرى داشته باشند، بگويند و با خود کمونيست با اين نوشته مواجه نشوند. بنابراين هر رفيقى اينجا ميتواند هم اصلاحاتش را بگويد، اينکه به نظر او مطلب چه تغييراتى بايد بکند و موضعش خودش را بگويد. مسأله تغييرات انشائى نيست چون خود ما ممکن است آنرا عوض کنيم. مسأله اصلى براى ما موضعى است که اينجا بيان شده است و راجع به اين موضع ميخواهم رفقا اظهار نظر کنند... اگر کسى نوبت صحبت ميخواهد، نوبت ميدهيم.
٢
- در مورد اين فاکتور دومى که ناصر گفت، من فکر ميکنم همانجا من هم گفتهام و هم نوشتهام که اوضاع بعد از ختم جنگ سرد اجازه داده تا ريشههاى مسائل وسيعتر و به اصطلاح تاريخىترى خود را بروز بدهند. ولى اينکه شروع کنيم به حمله کردن به حکومتها و دولتهاى شيخنشين خليج فارس، من حالت خوبى در آن نميبينم که بيش اندازه به آن بپردازيم. چون به نظرم به اندازه کافى در مورد آن گفتهام. علت چيست؟ يک کسى شروع کرده به حمله کردن به يک جايى و اين يک حالت پامنبرى پيدا ميکند. تا الآن ما هيچ چيزى راجع به حکومتهاى شيخنشين نگفتهايم و حالا ناگهان مثل اينکه چيزى هم در اين ميان براى ما هست، شروع ميکنيم ياد اين مسأله افتادن که اين حکومتها چه هستند، نبايد باشند و غيره. که اين يک مقدار زيادتر از آن حدى است که به نظر من قابل قبول است. موضع ما را به موضع عراق شبيه ميکند.
اينکه يک حکومتهايى هستند که تا ديروز قصد حمله به آنها را نداشتيم و پيشنهاد نميکرديم که کسى به اينها حمله کند و اشغالشان کند و تبليغاتمان راجع به آنها زياد خَم نميشد. الآن اين حالت را پيدا ميکند که مثلا وقتى ميخواهند نوريگا Noriega را بياندازند همه در دنيا ضد مواد مخدر ميشوند. تا ديروز اصلا مسأله مواد مخدر مسألهاش نبود اما به محض اينکه آمريکا داخل پاناما شد، هر کسى پاپيونش را ميزند که "بله جلوى مواد مخدر را بايد اينطور گرفت، بايد آنطور گرفت" - همان کسى که قبلا مسألهاش نبود. ميخواهم بگويم يک مقدار خارج از چهارچوب مسألهاى است که ما به آن جواب دهيم قرار ميگيرد.
راجع به جنگ و برگشتن شيخ کويت باز هم فکر ميکنم که روشن است که ما طرفدار برگشتن شيخ نيستيم منتها سؤال اين است که يک چنين جنگى براى برکنار کردن شيخ را قبول ميکرديد؟! من قبول نميکردم. جنگ به اين عظمت نتيجهاش تنها برکنار کردن شيخ است؟ حالا بگذاريد سر جايش باشد مَردُمش بالأخره فکرى به حالش بکنند. منظورم اين است که قابل مقايسه نيست. الآن که يکى زده و شيخ را انداخته است ما هم خيلى داغ ميگوييم که اين به هيچ عنوان نبايد برگردد. من نميدانم که چطورى ممکن است جنگ نشود. اگر شيخ کويت برگردد ولى جنگ نشود من آن را به نفع مردم عراق ميدانم. البته اگر جنگ نشود! چون در غير اينصورت اگر جنگ شود، سى سال در آن کشور سنگ روى سنگ روى هم بند نميشود. به نظرم ديگر نميشود آنجا دو کلمه حرف حساب زد. اگر جنگ بشود يک فرجه زندگى جديدى براى ناسيوناليسم و اسلام باز ميشود و از طرف ديگر يک قشونکشى شديدى که قربانيانش جنبشهاى چپ اين کشورها در صحنه جنگ خواهند بود که در جنوب شرقى آسيا نمونه آن را ديدهايم. هر کمونيستى را هر جا بگيرند تيرى به سرش شليک ميکنند. بنظر من حاصل اين جنگ مخدوش شدن جدّى مسائل مبارزه طبقاتى در منطقه است. اگر خود عراق راضى باشد که شيخ کويت برگردد - که فکر نميکنم هيچوقت راضى باشد و فکر نميکنم اصلا هيچ راه حلى در اين مورد هم باشد - ما ديگر نميتوانيم از عراق براى شيخ کويت حساستر باشيم و فردا بگوييم مثلا اى داد و بيداد که عراق هم سازش کرده و شيخ نميبايست برگردد!
کاملا با اين موضع موافقم که (شيخ کويت) نبايد برگردد و خواستم اين را بگويم که ملاحظاتم اين است که بيشتر از آن چهارچوبى که اين مسأله (بحران خاورميانه) کويت و عراق و غيره را مطرح کرده است، ما آنها را تبديل به موضوع نکنيم. براى اينکه کويت همان مقدار مسأله ما است که ديروز بود. ناگهان بيش از حد وارد جامعه شناسى کويت نشويم. قرار نبود ما برويم سر اين مسأله. اين بنظرم صورت خوشى ندارد. از هر طرف که بچرخيم توجيه کردن اتفاقى است، که از هر طرف، افتاده است.
من فکر ميکنم نتيجه عملى چنين حالتى اين است بعد نوبت عربستان هم ميرسد. که اگر آمريکايىها بگذارند بروند، حکومت عربستان تعطيل خواهد شد، همين الآن هم تعطيل شده. تا الآن اين يک نتيجه گرفته شده از اين ماجرا است.
٣
رفيق بهمن اثباتا در مورد نکاتى که موافق نيست گفت از جمله علل و زمينههاى اين واقعه و اشغال کويت، خوب است خودش حرف بزند و بگويد که ما محکوم ميکنيم يا نه؟ چون اين سؤال را ما پرسيديم و نميتوانيم الآن آن را خط بزنيم. راجع به بدخوانى سؤال اول ميخواستم بگويم که اينها توجيهات صدام حسين براى حمله نيست بلکه علتهاى اجتماعى است که من ميگويم پشت اين واقعه وجود دارد. نه توجيهات صدام حسين. مسأله فلسطين پشت اين واقعه است. چرا مردم عرب خوشحال ميشوند؟ بخاطر اينکه بنظرشان مسأله فلسطين جواب ميگيرد. بخاطر اينکه سالها زير دست اسرائيل و آمريکا تحقير شدهاند. در نتيجه خوشحال ميشوند و طرف را رهبر جهان عرب ميکنند. بحث اين نبود که يک شيخنشينى به يک شيخنشين ديگر حمله کرده است. هر شيخنشينى به شيخنشين ديگرى حمله کند و بعد عکس آن را در نوار غزه بالا ببرند به شما اين را نشان ميدهد که مستقل از اميال اين شيخنشين و آن شيخنشين، تنشهايى در منطقه وجود دارد که خود را نشان ميدهد.
تکه سؤال اول اين است که بعد از جنگ سرد اين تنشها بيرون ميزند، معلوم است که به شيوه از پايين و شورايى بيرون نميزند، معلوم است که بالأخره ناصر را گوشهاى و صدام را گوشه ديگر پيدا ميکنند. در سؤال عينا همين گفته شده که حمله به کويت خيلى ساده، بخاطر منافع عراق است. خيلى ساده براى منافع عراق است. ولى با حمله عراق به کويت به خاطر منافع خودش هزار و يک مسأله که در جهان عرب خفته است بيدار ميشود، از جمله مسأله فلسطين، محروميتها، فقر و غيره. معلوم است که صدام حسين بعداً ميگويد که من نماينده اين هستم که ثروتهاى انباشت شده در اينجا بايد دست همه اعراب باشد. ولى بعدا حرف دل مردمى را ميزند که سالها اين وضعيت را ديدهاند. بهمن ميگويد که اگر اردن حمله کرده بود همه ميفهميدند که فقرا حمله کردند به پولدارها. ولى هميشه يک پولدارى حمله ميکند به پولدار ديگر و ميگويد که من کِيس فقرا را در دست دارم و اگر فقرا آمدهاند پشت اين کسى خوب آمدهاند پشتش ديگر! دقيقا به خاطر اينکه اين واقعيت آنجا وجود دارد. چيزى که باعث شده اين اتفاق اين ابعاد را پيدا کند اين نيست که اين شيخنشين رفته يک شيخنشين ديگر را گرفته. اين است که اين يکى شيخنشين با اين کارش توانسته است روى رگهايى که عواطف اصلى جهان عرب را تکان ميدهد، دست بگذارد. من نگفتم که اين حرف يا انگيزههاى خودش است. گفتم که اين کار را براى منافع کشور خود کرده است ولى دست به يک واقعيت در جهان عرب بُرده است. بنابراين طبق صحبتهاى بهمن اينطور نيست که گويا من انگيزههاى صدام حسين را اينجا توضيح دادهام و در نتيجه ميشود آن را رد کرد. گفتيم که او اصلا اين مسألهاش نبود، معلوم است که پول نفت را ميخواهد، معلوم است که جايزه ميخواهد. خوب بله معلوم است که هر کارى ميخواهد بکند ولى آن چيزى که باعث ميشود که مردم نگويند "معلوم است"، اين است که وقتى اينکار را ميکند دل عدهاى خُنَک ميشود و عدهاى راه حل ميبينند، از جمله مردم فلسطين و عده اى که فکر ميکنند اين ثروت بيشترى در اختيار جهان عرب ميگذارد. از جمله مردم فکر ميکنند که يک رهبر براى جهان عرب پيدا شد که ميتواند در مقابل آمريکا ايستادگى کند. چکار دارند که چه کسى است. خودشان ميدانند که در چه نظامى زندگى ميکنند و با اين حال تشويق ميکنند و عکسش را بلند ميکنند. دروغ که نميگويند. جمهورى اسلامى وقتى حمله کرد لابد اميال آخوندها بود اما پشتش تنشهاى اصلى جامعه ايران و جامعه عرب بود. تحقيرى که به مسلمين روا شده وعظمتطلبى را ميشود ديد.
بحث اين است که علت اين واقعه که در اين ابعاد بروز کرده، چيست؟ چيزى که اينجا دارد ميگويد اين است که اوضاع دنيا بهم ريخته در نتيجه هزاران تنش بيرون زده است. اينجا صحبت بر سر انگيزههاى افراد و دولتها نيست. بنظر من در بحث بهمن تا مقدار زيادى دولت از گرايشات اجتماعى و از گرايشات مردم تفکيک نميشود. همانطور وقتى که ملک فيصل يا ملک سعود يا هر کسى هم گفته که فلسطين يک امر قديمى است حرف دل خودش را که نگفته. اين حرف در جهان عرب بُرد دارد. همانقدر که دارد در مورد عواطفى در خود جهان عرب حرف ميزند، خوب روى اين عواطف سرمايهگذارى ميکند. علتِ اينکه ميتواند جلوى آمريکا ايستادگى کند و بگويد نه و آرى بدهد اين نيست که يک مقدار معيّنى تانک و طيّاره دارد. علت اين است که ميداند وقتى آمريکا وارد شود جهان عرب عليهاش دراز مدت ميجنگد. اين را ميداند. آنها چرا ميجنگند؟ براى اينکه باورشان اين است که اين تقسيمات تصنعى است و اين پولها بايد مال جهان عرب شود، که ديگر به اندازه کافى تحقير شدهايم... من از دل اعضاى فلان کابينه فلان کشور که خبر ندارم ولى وقتى حرف ميزند دست به تنشهاى واقعى ميبرد. مسأله فلسطين تبليغات نيست! مسأله فلسطين يک زخم کهنه در جامعه عرب است براى همين است که اين همه وقت طول کشيده، براى همين است که براى ياسر عرفات طياره خصوصى دارد. مسأله فلسطين مطرح است و اين يک کارى ميکند که مطرحتر شود. از نظر اين، تبليغات است از نظر جهان عرب تبليغات نيست بلکه مسألهاى واقعى است و نميتواند اين واقعه را بر مبناى انگيزه بوش و صدام حسين توضيح بدهد. دنيا از کشمکشها آزاد شده است و دارد خود را نشان ميدهد. اين بحثى بود که ما اينجا کرديم.
راجع به تصنّعى بودن کويت بگويم که با تصنّعى بودن بعضى کشورهاى ديگر بيشتر فرق ميکند. بعد از جنگ هم اينطور نشده، بيست سال بعد از جنگ اينطور شده است. کويت کِيس ديگرى است موقعى که انگليس منطقه را تَرک کرد آنرا داد دست عده ديگرى و رفت. خيلى فرق ميکند با اينکه بعد از جنگ مثلا در بالکان يا کشورهاى فلان چه اتفاقى افتاده و هر ملتى و هر زيرملتى از آن کشور توانسته است در آن امپراتورى يک کشورى براى خود دست و پا کند. در اروپا اينطور نيست. در اروپا هيچ خطکش وگونيائى نيست. ملتهاى معيّنى بعد از تفرقه امپراتورى، حکومتهايشان را تشکيل دادهاند. يونان واقعى است، بلغارستان واقعى است. آن يکى واقعى است. بغل دستىاش هم واقعى است. من ميپذيرم که خود عراق هم همينطور است، من هم نگفتهام که عراق اينطور نيست گفتهام که اين جغرافيا تغيير ميکند. اين هم يک مکانيزم از بالا است که دارد تغيير ميکند.
راجع به وضع ضد انسانى حمله به يک کشور و يک عده که به خودشان گفتهاند کشور، خوب بله ميفهمم که هر خشونتى در دنيا اينطور است. اما من نميتوانم موضع خود را روى اين بگذارم. بالأخره آن طرفى که به حمله اجازه ميدهد، مردم عربى که آن طرف هستند و به به ميکنند و فضا را براى حمله بوجود ميآورند. آنها هم محروميتهاى ديگرى دارند. اين از جمله تقابل محروميتهاى مختلف با هم است. نه فقط تقابل يک دولت که ميخواهد باصطلاح نفت بفروشد با مردمى که در صلح و صفا نفت ميفروختند و زندگى ميکردند. يک عده پشت اين يکى دولت آمدند و گرنه نميتوانست حمله کند. آنها هم محروم بودند. اينها هر روز دارند ريپ ميشوند. در عربستان سعودى ريپ ميشوند. خوب من نميتوانم بر مبناى... (نوار قطع ميشود). بعضى وقتها جنگ است، بعضى وقتها مقاومت است. اين هم يک بلائى سرش آمده است.
در اين کِيس مشخص مشکل مهاجرين آن کشور، نه کارگرانى که آنجا کار ميکردند و ميشود از آنها حرف زد، مهاجرين اين کشور که به خودشان ميگفتند کشور با اينکار تبعيتشان زير سؤال رفته است. کارگرى که بدبخت دنيا بوده و در همان کشور بدبخت بوده است. مشکل اين است که تبعيتش از بين رفته و اين است که چطورى در عربستان سعودى جاى پارک براى بنزش پيدا کند. اين است که تبعه آنجا بوده و رفته فرار کرده است. محروميت او هم از اين جنس است. اما من نميتوانم موضعم را روى اين سوار کنم.
اگر قرار است اينجا اومانيسمى به خرج دهيم، بايد يک مقدار مقياس جغرافيايى اين اومانيسم را وسيع بببينم و ببينم چه چيزى دارد حل و فصل ميشود. من گفتهام که اشغال از بالا را تأييد نميکنم ولى نميتوانم محکومش کنم چون سربازان فلان قشون يک عدهاى را در کويت ريپ کردهاند. تازه يک عده از خود خارجيها هم که از خارج ميآيند ميگويند اينطور هم نيست اتفاقا تعدادى از مردم خود آنجا ريختند و اين کار را کردند، يا سربازانى اين کار را کردند و فورى هم آنها را گرفتند توبيخ هم کردند و يک تعدادى از آنها را اعدام کردند. جنگ است ديگر!! پيشمرگ خودمان ميرود با حزب دمکرات جنگ ميکند فردايش معلوم ميشود که با مردم بد رفتارى کرده ولى من نميتوانم موضع خودم را روى اين بگذارم. ميتوانم عليه اين پديده مقاومت کنم ولى نميتوانم موضعم را بگذارم و طرفدار يک صلح و صفاى بينالمللى در چهارچوب نظام موجود باشم. اين نظام دارد به هم ميريزد و من هم بايد به آن برخورد کنم.
به هر حال فقط اين را ميگويم که در بحث تحليلى ما داريم تنشها را ميگوييم و فکر ميکنم ما حکومت عراق را توجيه نکردهايم. بنظر من چيزى که مشخصا بهمن بايد توضيح دهد و بگويد جملاتش راجع به اين موضوعات چيست، يکى علل يک واقعه است. آن طورى که من فهميدم ميگويد که توسعهطلبى عراق است. علت اين امر توسعهطلبى عراق است. جواب من اين است که توسعهطلبى عراق ميتواند فورا توسط مردم منطقه محکوم شود مگر اينکه پايه مادى داشته باشد. مگر اينکه در اين توسعهطلبى مردم درى را ببينند يا تحولاتى فراتر از اين توسعهطلبى، و من راجع به اين حرف زدم.
راجع به اشغال کويت من اين طور ميفهمم که رفيق بهمن اشغال کويت را محکوم ميکند. و من ميگويم که اين موضع غلط و عقب ماندهاى است. کويت از يک اشغال به يک اشغال ديگرى درآمده است. و گرنه من نميدانم چه وقت مردم جمع شدهاند و گفتهاند که ما نفتمان را بفروشيم و دسته جمعى تقسيم کنيم. يادم نميآيد که اينطورى شده باشد يک موقعى که تحت اشغال انگليس بود تا الآن که تحت اشغال عراق باشد.
من قرار نگذاشتم که راجع به دست به دست شدن کولونىها به نفع وضعيت کلونياليستى قبلى موضع بگيرم. من اين قرار را نداشتهام. ميخواهم بگويم که اين مسأله خودش ابهام ايجاد ميکند. بنظرم محکوم کردن اشغال کويت يک موضع غلط است بخاطر اينکه موضوع اين بحث اشغال کويت نيست. کسى که هنوز ميگويد اشغال کويت را محکوم ميکند در واقع ميگويد که عدم اشغال آن را به ابزارهاى مختلف قبول ميکند. اين تمام بحث آن طرف است که من فکرميکنم درست نيست. پيشنهادم اين است که بهمن بعدا بيشتر صحبت کند.
٤
از جواب به امير شروع ميکنم. چون فکر ميکنم اگر اين را جواب بدهم يک مقدار چهارچوب جوابها روشن ميشود. رفيق امير ميگويد ما ميتوانستيم در کليّت حرف بزنيم و راجع به پديدههاى جهانى وارد اين مسائل نشويم و نشان بدهيم که موضوعيت ندارد. اتفاقا موضوعيت دارد! ما نگفتيم که اين تکهاش موضوعيت ندارد. تمام سؤال مردم اينجا است. اينکه در دنيا بعد از جنگ چه فاکتورهايى نقش پيدا ميکند همه ميخواهند بدانند و حتى در نشريه تئوريک در موردش مينويسند.
٥
يک جايى در بحث هست که شروع بحث بهمن هم از آنجا بود. گفته اين سؤال اول اينطور نيست و بحث ميکند که اصلا دلايل صدام براى حمله اينها نبود، اگر سؤال را بخوانيد ميگويد که "تحليل شما از بحران کنونى خاورميانه، علل و زمينههاى آن چيست؟" اينجا بايد جوابى ميداديم تا اين سوء تفاهم پيش نيايد. اگر براى بهمن پيش ميآيد حتما براى هزار نفر بيرون اين حزب هم پيش ميآيد. که بحران خاورميانه را اشغال کويت ميدانند. من ميگويم که بحران خاورميانه اصلا ديگر موضوعش اشغال کويت نيست، بحران خاورميانه در آن مقياسى است که گفتم. همه از اين ميترسند و دارند راجع به آن اظهار نظر ميکنند و جلوى آن را ميخواهند بگيرند. يکى از شرايط ختم بحران خاورميانه براى عدهاى اين است که عراق از کويت بيايد بيرون و براى عراق اين است که نيايد بيرون. ولى بحران خاورميانه تبديل شده به کشمکش جهانهاى مختلف، تبديل شده به کشمکش دهها کشور، تبديل شده به دورنماى جنگ هستهاى- تاکتيکى، دورنماى جنگ شيميايى، کنارش هزار فاکتور ديگر هست. اصلا يکى از جوانب بحران خاورميانه که خود بوش ميگويد اين است که روندى که داشت پيش ميرفت و همه براى آن به به ميکرديم را دارد کور ميکند. الآن عملا معلوم است اين کار را ميکنند. اگر اينجا جنگ شود جامعه شوروى بر ميگردد سر جاى اولش. يک عدهاى شروع ميکنند به اينکه قرار بود ما ابرقدرت نداشته باشيم، قرار اين نبود که پوزهمان را به کثافت بمالند! اينها کشورهاى متحد ما بودند. جناح ارتش شوروى حتما خيلى قوى خواهد شد. نميگذارند کسى بخواهد بعنوان نوچه آمريکا در خاورميانه عمل کند. بحران خاورميانه در اين ابعادى که مطرح است و همه در روزنامهها راجع به آن دارند مينويسند اشغال کويت نيست. دلايلى که اينجا شمردم علت بحران خاورميانه است، و گرنه بحران نميشد. عراق داخل کويت ميشد و آمريکا ميگفت نکن آقا جان، برو بيرون، اما بحران نميشد. کشتىهاى عظيمى که داخل منطقه شدهاند جزو بحران خاورميانه هستند، از بين رفتن قدوسيت مکّه و مدينه جزو بحران خاورميانه است. رفتن جهان اسلام پشت سر عراق و تبديل شدن اين تنشها به جنگ مسيحى و مسلمان بحران خاورميانه است. امنيت اسرائيل جزو بحران خاورميانه است. اينها مسأله مردم است که راجع به آن صحبت ميکنند. اگر سؤال اين بود که تحليل شما از اشغال کويت چيست، آن وقت ما اين دلايل را ميگفتيم بحث خيلى قلابى ميبود، ولى علت اينکه اين اتفاقات و صفبندىها شده بله اين است که مسأله فلسطين خارى است در پهلوى جهان عرب. بله علتش اين است که در جهان يک عده فقير و عدهاى ديگر غنى هستند. علت بحران خاورميانه، کويت نيست و گرنه عدهاى ميگفتند که عراق کويت را اشغال کرده پس حتما بيرون ميآيد.
در نتيجه اين بحثها به اين نميچسبد. اين بحثها نشان ميدهد که اين سؤال از اينجا توضيح داده شود. خود بحران خاورميانه اين است. حالا خود رسانههاى غربى دوست دارند بگويند که مسألهاى که الآن در خاورميانه هست اشغال کويت است. در صورتى که مسألهاى که در خاورميانه است در واقع ترکيدن جهان و کور شدن تمام روندى است که به نفع سرمايهدارى بازار بوجود آمده و به يک چيز ديگرى تبديل شده است. اينها فکر کردند که جنگ تمام شده است در صورتى که جنگ ميرود که شروع شود. اروپا اينطورى فکر ميکند. عواقب کوتاهمدت اين بحران که کسى آمده لشکرکشى کرده در درازمدتش هيچ چيزى جز قد عَلَم کردن اروپا عليه آمريکا نيست. اين جنگ را شروع کند يکى از مؤتلفين اروپايىاش، مگر انگليس که آن هم تا وقتى که مارگارت تاچر سر کار باشد، کنارش نميايستند، اگر بخواهد با جهان عرب جنگ کند کنار ميکِشند. اين يعنى بحران خاورميانه. اين يعنى پروسترويکا ماليده، اين يعنى همه آن کشورهايى که يک بار بازار و کاپيتاليسم آمده يکبار ديگر آن جناح ديگر ميآيد، جناح ديگر نمرده است، پا ميشود حرفش را ميزند ميگويد يادتان هست ١٠ سال پيش ما اينجا براى خودمان نيرويى بوديم. دارند جلوى چشم ما جمعبندى ميکنند. در طرح بعد از جنگ سرد قرار نبود آمريکا ژاندارم منطقه باشد. قرار بود بلوکهاى امريکا، اروپا، فلان، شرق در هم ادغام شوند و هويّت اروپايى به خود بگيرند، اينها ماليده و اين يعنى بحران خاورميانه.
ولى مسأله با اين ابعادى که بُروز کرده علل و زمينههايش چه ميتواند باشد؟ يک جواب اين است که صدام حسين پول و هژمونى ميخواسته که ارتشش قوىتر شود. دليل بحران اينها است؟ اينها را صدام تازگى ميخواسته و قبلا آن را نخواسته است؟ اصلا توسعهطلبى اخيرا مد شده است؟! چرا اين به يک بحران اجتماعى به اين وسعت منجر شده است که ما اسمش را گذاشتهايم بحران خاورميانه؟! به نظر من اگر سؤال را درست بخوانيد جواب درستى برايش خواهيد يافت. بحث من در مقابل اين است و فکر ميکنم هدف ما از بحث اين است که ملت را از فاز اشغال کويت بيرون آوريم. در پلنوم هم گفتم که اگر کسى از من موضعم را بپرسد درست از آنجا که ميگويم مسأله اين (اشغال کويت) نيست، در گفتنش ابهامى ندارم. بخاطر اينکه بايد اين مسأله (بحران خاورميانه) را جواب داد نه آن يکى (اشغال کويت). کسى قرار نيست به اشغال کويت برخورد کند. منتهى در ذهن رفيقى که ميآيد در همه اين تصوير عمومى ميگويد که اينجا ريپ شده است، آرامش اين کشور به هم ريخته است و اشغال را بايد محکوم کنيم، هنوز متوجه خود بحران خاورميانه نيست. از او در اين مورد بپرسند هم همينها را ميگويد. من نگرانيم همين است و ميخواهم اين مقاله را بنويسم که حزب کمونيست اين را نگويد. ميخواهم اگر از يک کمونيست سؤال کنند بيشتر از يک ژورناليست راديکال و سمپات مردم حرف داشته باشد بزند. بگويد اگر بحران از اينجا شروع ميشود و بايد جلوى اينها ايستاد. يک بحث اين است که جلو آمريکا بايد ايستاد. اصلا بحث بر سر اين نيست که در مقابل عراق ميايستيم نيست. خوشت ميآيد، خوب کارى بود، بد کارى بود، اينکه اصلا بحث اين نيست که در مقابل عراق ميايستى يا نه.
سؤال اين است که در برابر آمريکا ميايستيد يا نه! اين بحث اصلا ضد امپرياليستى هم نيست. همينقدر ضد امپرياليستى است که يانکى قديمى دنيا را به آشوب ميکشانند. اگر رفته بود داخل کشورى در يک گوشه دنيا مسأله ديگرى بود همانطور که داخل پاناما شد و ما چيزى دربارهاش نگفتيم. رفت در گواتمالا و ما محکوم کرديم و رفت پى کارش.
اما الآن دارند دنيا را به جايى ميکشانند که در محاسبات هيچ کسى نيست و وقتى به عواقبش فکر ميکنيد سايه جنگ اتمى و ميليونها نفر قربانيان جنگ سوم جهانى را ميبينيد. اگر کسى بحران خاورميانه را آنگونه که هست نبيند مثل اين است که بگويد جنگ جهانى اول به اين دليل شروع شد که وليعهد فلان جا را در صربستان ترور کردند و ما هم تحليلمان را در مورد جنگ اول بر ترور وليعهد مبتنى کنيم، که بنظر من اين پوچترين موضع است. ژورناليستهاى غربى راجع به اين حرف نميزنند. همه قبول کردهاند که از يک جايى چاشنى قضيه خورده ولى الآن مسألهاى که جلوى ما است اين است که چگونه آن را توضيح ميدهيد. موضعتان اينجا چيست؟ سؤالها و جوابهاى ما (در مطلب کمونيست) بايد طورى تنظيم شود که اين موضع را برساند. من هم قبول دارم که مثلا اگر رفقايى در اين جلسه ذهنشان اينجا ميرود ذهن هزاران نفر ديگر هم وقتى مطلب را بخوانند ميتواند به آنجا برود.
بنظر من چيزى که در اين جلسه بايد روشن باشد اين است که ما بايد در مورد بحران خاورميانه اظهار نظر کنيم نه در مورد اشغال کويت. اگر کسى از حزب کمونيست شروع کند به اينکه اشغال کويت را محکوم کند يک اشتباه مهم تاريخى کرده است. نشان ميدهد که موضوع را نفهميده است. ميگويد که اين ماجرا و سمپاتيها به کيسه فاشيستها در عراق نريزد، در صورتى که بنظر من اصلا فرصت نميکند که به کيسه کسى بريزد. نتيجه اين ماجرا قوى شدن ناسيوناليسم و فلان نيست بلکه يک جنگ خانمان برانداز در منطقه است که صدام حسينى به جا نخواهد گذاشت که چيزى به کيسهاش برود يا نرود. هيچ چيز در منطقه بجا نخواهد گذاشت. يک لشکرکشى وسيع غرب در منطقه خواهد بود که تا بمب اتم نزند و منکوب نکند از حرکت نميايستد، و گرنه پايان کاپيتاليسم است. پايان نظام کنونى جهان خواهد بود که با پروسترويکا شروع شد. پايان "پايان جنگ سرد" است. اگر نتوانند که جهان عرب را در صورت شروع جنگ به شيوه خيلى کولونياليستى مقهور کنند غير از آن شکست قطعى آمريکا در کل دنيا است و شروع انقلابات وسيعى در اروپا خواهد بود. من ميگويم مسألهاى که جلوى ما است اين است. مسأله جلوى ما اشغال کويت نيست.
راجع به خود نفس اشغال کويت
من فکر ميکنم که اين ضعيفترين حلقه بحث بهمن و خسرو بود. نکات ديگرى هم هست که راجع به آن ميشود صحبت کرد، اما اين بحث به نظرم بحث ضعيفى است. محکوم کردن يعنى يک کار ديپلماتيک کردن، بد آمدن داريم، تقبيح داريم، پلميک داريم. هزار جور کار داريم. به قول کورش اگر حالا يک صندلى سازمان ملل را به جاى رفسنجانى به شما ميدادند چکار ميکرديد؟! اگر بگويند تحريم اقتصادى جوابتان چيست؟ محکوم کردن يعنى اينکه در کدام صفبندى فعلى بر سر اشغال کويت قرار ميگيريد، در کدام صفبندى فعلى، نه اينکه اميالتان چيست و چه چيزهايى را دوست داريد و شما اخلاقيات و پرنسيبهايتان چگونه است. اينها را که الآن نپرسيدهاند! ميگويند ميآييد محکوم کنيد؟ ببينيد رفسنجانى و پادشاه بنگلادش هم که کرده است. شما هم ميخواهيد اين کار را بکنيد؟! شما ميگوئيد آرى ديگر! "خشونت شد" يک دليل کافى نيست. هر جور راه حل غير متعارف در جامعه خشونت بوده و خشونت به بار ميآورد. منتها راستش از قديم به من اينطور ياد دادهاند که همين الآن هم که هيچ حرکت غير متعارفى رخ نميدهد هزاران خشونت اتفاق ميافتد. خشونتها جايشان را به هم ميدهند ديگر. قابل اندازه گيرى نيست. سه روز در کويت جنگ بود بعد هم ديگر جنگ نشد. اگر شرکتها دائر بودند مردم ميرفتند سرِ کارشان و اگر نبودند نميرفتند سرِ کارشان. بعد روزهاى چهارم و پنجم که لشگر آمده و گفته الآن حمله ميکنيم اين ديگر خشونت است، خشونت عيله زندگى مردمى ديگر در آنجا. اما محکوم کردن اشغال عراق از نقطه نظر موضوع خشونت به نظرم گم کردن سوراخ دعا است. هر اتفاق غير منتظرهاى يک عده قربانى ميگيرد.
راجع به صحبت بر سر نظامها و غيره من نگفتم نظامها مربوط نيست و در موردش حرف نزنيم اتفاقا من ترجيح ميدهم که يکى بپرسد که نظام اجتماعى عراق چيست. يک نظام اجتماعى غير دمکراتيک حمله کرده است. من جواب اين سؤال را ميدهم و از آن طفره نميروم. اما بحث بر سر نظامها نيست. بحث بر سر مقابله نظامهاى برتر و پستتر نيست. بحث سيستمهاى ادارى حکومتها اينجا مطرح نيست. اگر کسى از آمريکا زنگ بزند و راجع به اين مسأله صحبت کند نميتوانم بگويم راجع به اشغال کويت نپرس، نميخواهم وارد اين مسأله بشوم، عمده ميکند، يا مثلا سطوح تحليل را به هم ميريزد. سؤال واقعى است و بايد جوابش را هم داد. سؤال مردم اين تکه است اينکه جهان بعدى چه ميشود را ما بايد بعنوان آگاهى ترويجى به ميان مردم ببريم. ولى الآن سؤال مردم اين است که جنگ ميشود يا نه؟ اشغال کويت را محکوم ميکنيد يا نه؟ خارجىها چه ميشوند و همين چيزهايى که اينجا گفتيم. من بايد اينها را جواب دهم. اگر ميخواهيد اولى را خط بزنم اگر فکر ميکنيد سطوح را به هم ميريزد. اين سؤال مردم است. خودم من راستش شخصا تخصص آن را دارم که به اين سؤالات جواب ندهم و مطلب بنويسم اما نميخواهم اين کار را بکنم. ميخواهم ببينم که مردم چه ميخواهند و به آنها جواب بدهم. ميگويند اردوگاه چه ميشود؟ جواب بدهيم، صدام حسين چه؟ جواب بدهيم. اگر سؤالى هست بر سر اينکه نظام اجتماعى عراق يک نظام قابل تائيد نيست شما چه ميگوييد؟ من جواب ميدهم براى اينکه به نظر من بحث بر سر نظام اجتماعى عراق نيست. ايرج توضيح داد. محکوم کردن اشغال يک خاکى، يک شهرى، همان اسمى که شما به آن ميدهيد يک کشورى يا هر جايى که حالا ده سال است بوجود آمده و خيلى هم بوجود آمده بايد بر مبناى يک پرنسيبى صورت گيرد، بالأخره هر چه بگوييد بايد من بتوانم پرنسيب پشتش را بکشم بيرون. ميگوييد ارتشىها ميريزند آنجا و فسق و فجور ميکنند، ميگويم خوب اين يک دليل براى محکوم کردن ميتواند باشد. حقوق بينالمللى که مردم دارند زير سقفش زندگى ميکنند نقض شد. حق يک ملت در تعيين سرنوشتش نقض شد. حق حاکميت مشروع حکومتى نقض شد. چيزى که نقض شده باشد را محکوم ميکنيم، اينجا چه چيزى نقض شده است؟! جوابش چيست؟ من چرا اشغال کويت را محکوم ميکنم؟ آيا اشغال تبت توسط چين را محکوم ميکنم؟ من اشغال تايوان توسط چين را، اگر پس فردا بريزند آنجا، محکوم نميکنم. چه دليلى دارد؟ چيانکايچک Chiang_Kai-shek را بردند و آنجا کشورى تشکيل دادند، بريزند در تايوان محکوم نميکنم. مثال مصر را ميزنم، اگر مصر داخل عربستان سعودى شود من آن را محکوم ميکنم؟ اى داد مصر عربستان را اشغال کرده است؟ کرده که کرده. پسرفتى در تاريخ نميبينم تا آن را محکوم کنم. مردم در عربستان زير حکومت فلانى خيلى راحتند؟ يا اينکه حکومت سکولار مصر از فردا بالا سر آنها باشد و براى هر کدام از آنها شناسنامه صادر کند و زنان حق رانندگى خواهند داشت. پسرفت محسوب ميشود؟ بنظر من که نه!
اگر مصر بريزد در عربستان سعودى من آنرا محکوم نميکنم و حکومت حسنى مبارک و انور سادات هم فکر نميکنم فرق زيادى با حکومت عراق داشته باشند. فقط نقض حقوق بينالمللى توسط فاشيستها را ما محکوم ميکنيم؟ اگر هندوستان قال اين ماجراى افغانستان را بکند من خوشحال خواهم شد. اگر قرار باشد اين شيخ پشمالدينها را در افغانستان جمع کنند من در ايران باشم ميگويم بريزيم آنجا را بگيريم. بالأخره يک عدهاى از مردم آنجا درد خواهند کشيد اما شصت سال ديگر کسى درد نخواهد کشيد. نقض حقوق بينالملل مسأله من نيست من که آن را ننوشتهام. ميگويند حقوق انسانى؟ چرا غذاى کودکان مدرسهاى را اينجا گرو گرفتهاند؟ چه شيوهاى است که ميشود شير و گوشت و خوراک مردم را گرو گرفت و اسمش هم هنوز متمدنانه است؟ لشگرى در پنج روز اول اشغال به سمت کسانى که در مقابلش مقاومت ميکنند توپ زدهاند و خوب يک عده آدم کشته ميشوند و بعد فردايش ريپ ميکنند.
چرا به بلوکه کردن راههاى آبى بينالمللى که خلاف مقررات است کسى اعتراض نميکند؟ من بايد شروع کنم از فردا ليست محکوميت صادر کنم؟ مگر من به عنوان مُبصِر مقررات بينالمللى و مُبصِر خشونت اينجا نشستهام و ميگويم که چه چيزهايى نقض شد؟ من ميگويم که خشونتهايى که پشت اين قضيه وجود دارد خشونت اخير را باعث شده است. خشونت اين است که زمين مردم را مدام ميفروشند به يک عدهاى که از روسيه آمده و او بايد برود آن طرفتر و بعد هم اگر چيزى بگويد يک فشنگ پلاستيکى به کلهاش شليک ميکنند. تازه اصرار ميکند که پلاستيکىاش را ميزنم! خوب اين خشونت است ديگر! همين باعث ميشود که يک نفر در جهان عرب پا شود و بگويد مرگ بر اين، و همه بروند پشتش. يک نفر که ميگويد ما عربها يک ارتشى داريم که خودمان ميتوانيم سرنوشت خودمان را در دست بگيريم. مسأله ملت عرب اين نيست که فقط کارگران آن تحت ستم هستند. مردم عرب را در خلال اين سى چهل سال بيچاره کردهاند. کسى آمده زور ميگويد و من از کجا محکوم کردن را شروع کنم؟ شيخ جابر کسى است که کيس دارد بهش ميگويند که نفت اندازه سهم خودت بفروش. ميگويد که نخير آمريکا گفته من بيشتر ميفروشم. ميگويند که اگر تو اندازه سهم خودت نفروشى و قيمت نفت پايين بيايد من جنگ کردهام هشتاد بيليون بدهکارم بايد از جيب ملت بدهم. اين خشونت عليه من است. استدلال طرف (عراق) در همين سطح بالأخره عليه يک چيزى هست. عراق ميتوانست وسط جنگ ايران و عراق داخل کويت شود، نرفت و اين کار را نکرد. ايران هم ميتوانست داخل کويت شود و نکرد. اگر ميکرد محکوم ميکرديم و ميگفتيم به کويت چکار داريد؟ بالأخره اين جنگ است و هر عدهاى جوابش را يک جورى پيدا کرده است. من نه مُبصِر حقوق بينالملل هستم و نه فکر ميکنم حق حاکميت آن عدهاى که در کويت بودند و به خودشان گفتهاند کشور کويت و شناسنامه براى همديگر صادر کردهاند از نظر من معتبر است. و نه فکر ميکنم که موضع علىالعموم ضد خشونت دارم. من شخصا موضع علىالعموم ضد خشونت ندارم. در دنيا هنوز خشونت پا بر جاست يک مدل آن اينطورى است و مدل ديگر اين است که در برزيل بچه سه چهار ساله هروئينى است. اگر يک نفر کانال پاناما را از دست آمريکا در آورد و بعد بگويند مردم اسپانيايى مردم آمريکاى لاتين را زدند، من آن را محکوم نميکنم. اگر کسانى از انگليس و اسپانيا داخل جيبوتى شوند من اصلا محکوم نميکنم. اگر به من بگويند که چرا محکوم ميکنى، چه جوابى بدهم؟ دقيقا چه بگويم در جواب اينکه چرا محکوم ميکنيد؟ ميگويند تائيد ميکنيد؟ هزار و يک صفحه دارم که بگويم تاييد نميکنم. من اينجا شخصا تصريح ميکنم که اشغال کويت را اصلا تائيد نميکنم، اين را روش حل مسائل آنجا نميدانيم. تائيد نميکنيم ولى محکوم هم نميتوانيم بکنيم. به چه دليلى داريم محکوم ميکنيم؟ کسى کارى را محکوم ميکند که به نظرش وضع سابق خوشايندتر از وضع فعلى باشد. به نظرم بر سر اين جمله بالأخره بايد يک جايى تصميم بگيريم. تا ديروز راجع به کويت کسى نظر من را نپرسيده است که چه کسى سر کار است، به چه کسى ميگويد چقدر کار کند، جامعه را به چه محروميتى انداخته است؟ امروز که يکى ديگرى داخل کويت شده از من ميپرسند نظرت راجع به دولت کنونى کويت چيست؟ ميگويم که به نظر من کوچکترين فرقى با ديروز از اين لحاظ که شما از من ميپرسيد ندارد. هر کشورى اين جنگ و جدالها بوده و ميگذرد. امروز يک عدهاى آنجا به خودشان دولت ميگويند. ديروز يک عده ديگرى آنجا بودند که به خودشان دولت ميگفتند.
برميگردم به سؤال سيصد هزار کارگر، اينها از چه حقوقى در کويت برخوردار بودند؟ علت اينکه رفتند اين است که طرف کمپانى و بيليون دلارش را بيرون برده است. در سوئيس و انگليس و آمريکا کويت را بعنوان يک شرکت تشکيل داده است و شرکت هوائىاش را دارد، به اين معنا کارفرما نيست و با سه ماه حقوق عقب افتادهاش فرار کرده است. اگر اشغال کويت رسميّت پيدا کند حداقل کارگر حقوق معوقهاش را ميگيرد. علتش اين است که حقوق بده (دولت کويت) نيست و پول را بُرده و حقوق نميدهد. علتش اين است که يکى ديگر ميگويد که ممکن است من هم سلاح تاکتيکى هستهاى به آنجا بزنم. که اگر من هم باشم، در ميان ملت خودم هم باشم، اشغال شده باشد و يا اصلا اشغال هم نشده باشد، يکى بگويد تا سه روز ديگر اينجا سلاح هستهاى تاکتيکى ميزنم، در ميروم. علتش اين نيست که مثلا کارگرم يا از وضعيت جديد خيلى بدم ميآيد ميخواهند من را اينجا بکشند به همان دليلى که اروپايىها از کويت در ميروند، خود اهالى کويت دارند در ميروند خوب چرا کارگر کويت خارج نشود. مگر وقتى که مجارستان توسط روسيه اشغال شد مجارستانىها با ماشينهايشان در رفتند؟ کشورشان بود و داشتند سر آن مقاومت ميکردند. علت اينکه الآن دارند در ميروند حاکى از تصنعى بودن اين وضعيت است. ميشود از آن کشور بيرون آمد و رهايش کرد. براى آن سيصد هزار نفر بنابراين معلوم است که براى وضعيتشان ادعانامه داريم ولى چرا ادعانامه داريم، ولى چرا ادعانامهاى عليه اينکه چرا کويت را اشغال کردهايد؟ مگر اينها (عراق) مقررات کمپانىهايشان را لغو کردهاند؟ مگر قانون کارش را عوض کردهاند؟ مگر شرکتهايش را منحل کردهاند؟ شاغل جايى بودند الآن يک عدهاى آمدهاند ميگويند که ما اينجا را گرفتيم. ميگويند گرفتيد ديگر شرکت من دائر است از ايشان حقوق ميخواهند در نتيجه در نميروند به اين خاطر که عراق آنجا را اشغال کرده است بلکه به اين خاطر که آنجا صحنه جنگ خواهد شد. از اردن که ديگر در نميرفت. اصرارى ندارد بماند چون ميداند آنجا صحنه جنگ ميشود. اين مسأله اصلى که مردم دارند از آنجا فرار ميکنند نه اينکه عراق کويت را اشغال کرده است.
به نظر من جواب آوارگى و خشونت اين سيصدهزار کارگر را با اين دادن که عراق کويت را اشغال کرده است سطحى ديدن مسأله است. قرار است آمريکا جنگ را تحميل کند. کافى است بگويند که ما حمله نميکنيم و راه ديپلماتيک را ميرويم. همه سر جاى خود ميمانند. نميآيند به ده پانزده ميليون مردم منطقه اعلام کنند که حمله نميکنند. برعکس دارد تفنگش را ميشمارد، ماسکهايش را بين مردم توزيع کرده است. معلوم است که مردم هم در کويت نميمانند. آوارگى اينها ناشى از تهديدى است که آمريکا روى خاورميانه گذاشته است و نه ناشى از اشغال مشخص کويت توسط عراق. در اين کيس مشخص اينطور است و من نميگويم که همه آوارگىهاى دنيا علتش اين بوده است. در اين مورد مشخص آوارگى اين آدمها اين است. علتش اين است که آخر اين چکاره آنجا است؟ اين از هيچ حقوقى برخوردار نيست و فقط قربانى است. بخاطر حکومت قبلىاش فقط قربانى است آنجا. چرا فرد مصرى مشغول بيرون رفتن از عراق است؟ آنجا را که کسى اشغال نکرده است! چون تبعه يک کشور ديگر است و ميتواند بيرون برود و از صحنه جنگ دور شود. چون قرار است جنگ بشود دارند بيرون ميروند نه بدليل اشغال کويت.
من فکر ميکنم اينجا اختلاف موضع هست، بخصوص سر اشغال کويت. مثال سفارت و غيره. يک خطرى که موضع ما را تهديد ميکند اين است که مترقى و غير مترقى کنيم و اعلام کنيم که حرکت عراق در مقابل امپرياليسم آمريکا مترقى است. اين موضع ما نيست. اين جمله را بايد اضافه کرد که ما بحث مترقى و غير مترقى نداريم. عين اين جمله را رفسنجانى گفته و من نميخواستم آنرا به کار ببرم. گفته که اين جنگ ترقىخواهى و عدم ترقىخواهى است. ما هم ميتوانيم بگوييم. ولى موضوعى که اينجا ميخواهد حل و فصل شود بسيار بسيار عظيمتر از منفعتهاى ملى عراق، منفعت دولت عراق، منفعت بعث عراق، منفعت حکومت کويت و دو ميليون آدم کويت است. مسألهاى که آنجا دارد حل و فصل ميشود آرايش جديدى در دنيا است که کافى است شما يک جايى چيزى بگوييد ارتشى آن نزديکىها وجود دارد متعلق به يک بلوک قوى اروپا غربى و آمريکا وجود دارد که همان دَم اول نفَستان را ميبرد. اين مسأله است! تا آنجايى که به آدم اپوزيسيون مربوط ميشود. به تاجرها و کسبه هم اينقدر مربوط ميشود که قرار است آمريکا با خرج آنها آنجا بماند، قرار است تقسيم جهان از اين به بعد به اين ترتيب صورت بگيرد.
اينها مسائل واقعى توده عظيم مردم است آن وقت ما بايد سر اشغال کويت حرف بزنيم؟ محروميت و کسب و کارى که تا ديروز داشتند. در خود جهان عرب فلسطينىها به هزار و يک در زدهاند اما در اين ماجرا يک سوراخى ميبينند. يک راهى براى حل مسألهشان ميبينند. در اردن ملک حسين در تلويزيون ميگويد که بندر ما، واردات ما، صادرات ما چه ميشود؟ بدبخت هيچ صادراتى ندارد. يک صادرات دارد آن هم فسفات است که نميدانم چه درصدى از فسفات دنيا در آنجا است. مردمى در اردن زندگى ميکنند و در يک جامعه ميخواهند درست زندگيشان را بکنند. مردمد به حکومتهايشان فشار ميآورن و گرنه حکومتهايشان که به خون جنبش فلسطين تشنهاند. ملک حسين خودش کسى است که اسلحه بدست گرفته از آنها کشته است. علت اينکه امروز اينجا ايستاده اين است که ميداند مردم عرب عقده دارند و يکى از عقدههاى آنها مسأله فلسطين است. و يکى از عقدههاى آنها رابطه با اسرائيل است. رابطه کولونياليستى چشمگير و تحقيرآميز در روز روشن عليه اين ملت توسط آمريکا و اسرائيل و جهان غرب است و براى همين هم نصف بيشترشان پرو-روس هستند، چرا که سرِ اسرائيل آن موضع را گرفته است. جهان عرب تحقير شده و ميبيند که از اين کانال ميتواند ادعاى چيزى را بکند. درست مثل مردم ايران ديگر. مردم ايران که بخاطر توهّماتشان به جمهورى اسلامى به جنگ نرفتند. تحقير شدند و به همين دليل رفتند پشت جمهورى اسلامى و جنگ. گفتند مستقل شديم ديگر.
چيزى که من دارم ميگويم از نظر خودم اين است. من شخصا هر چه در خودم ميگردم نميتوانم بفهمم که چرا بايد اشغال کويت را محکوم کنم چون موضع ضد خشونت را بطور کلى ندارم. نميفمهم چرا بقيهاش مثل روز روشن است که چرا نميشود درک کرد که چرا بايد آنرا محکوم کرد. ده تا نمونه ديگر دارم که بگويم مثل آنها در اين مورد هم نبايد محکوم کرد. در رابطه با خود جايگاه اشغال کويت و واقعهاى که به دنبال آن پيش آمد، فکر ميکنم مسأله اشغال کويت آنقدر مينيمال و آنقدر کوچک و بىارزش است که اگر کسى سرِ توپهايش را به طرف اين مسأله بگرداند مرتکب يک اشتباه تاريخى عظيم ميشود.
راجع به نظام اجتماعى عراق، بنظرم موضوع بر سر نظام اجتماعى عراق نيست. ابدا نيست. به همين دليلى که تا ديروز درباره نظام اجتماعى عراق اظهار نظر نکردهام در اين باره هم مصاحبهام نميکنم. اين موضوع کار من نيست. بپرسند اظهار نظر ميکنم. اگر يک روز از من بپرسند نظرت راجع به نظام اجتماعى عراق چيست ممکن است آنرا مسکوت بگذارم. اما اگر امروز از من بپرسند ميگويم که بحث بر سر نظامهاى اجتماعى نيست عزيز من! خودِ آمريکا به دليل اينکه فهميده که بحث بر سر نظامهاى اجتماعى نيست نميتواند بسيج کند. ميگويند مگر اينجا دمکراسى است که شما ميخواهيد بجنگيد؟ مردمش دارند اين را ميگويند. مگر در عربستان دمکراسى هست که شما داريد از آن دفاع ميکنيد؟! ده سال است که ميگويند ما مدافع دمکراسى در جهان هستيم. به کَتِ مردم آمريکا نميرود که يک نظام پستتر، يک نظام برتر را ساقط کرده است. چيزى که براى دنياى امروز مسأله شده است امتداد دورنماى نظام اجتماعى عراق در کويت نيست که ما برويم سرِ آن موضع بگيريم. بنظر من اينها همه تلههاى فکرى و سياسى است که ميتواند يک حزب سياسى در آن بيفتد. اگر در موضع محکوم کردن اشغال کويت بيفتم، در تله مهمى افتادهام که امروز جلوى پاى هر کسى که يک جُو شرف دارد گذاشتهاند. آن هم روى اين سوار شده است که معلوم است بنظر مردم اشغال جايى که مردمش داشتند در صلح و صفا زندگى ميکردند و کشورشان هم خيلى تميز بود و برق ميزد، خيلى بدش ميآيد. من ميگويم من در اين تله نميافتم. خوب اشغال کرده اما کويت هم گارانتى نبود که تا آخر عمر صلح و صفا باشد. يک جنگ هشت ساله بغل دستش بود يک خال به اين کشور نيفتاد. و گرنه ٢٢ شيعه را در کويت دستگير کردند بخاطر اينکه ميخواستند حکومت آن مملکت را ساقط کنند و کسى که نگذاشت حتما آن بغل دستى بود. حالا ميگويد نفت کم بفروش! اگر ميگفت چَشم قربان که اشغال نميکرد. اگر بنا بود انگيزه دولتها را بگوييم. اگر قرار است انگيزه دولتها را بگوييم مناسب نيست ديگر چون اگر اين ميگفت زنده باد دولت عراق و بله ما بايد نفت کمتر بفروشيم، او هم حمله نميکرد. اين را که نگفته بود. اگر گفته بود چشم! ميرفت و ميفروخت، ثانيه آخر... من چه ميدانم در جلسه مخفىشان چه ميگذرد. ميگفت کمتر ميفروشم اما موقع برگشتن شيرهاى نفت را باز ميکرد.
بحثى که من دارم اين است که اين يکى از مهمترين وقايع تاريخ معاصر است. مهمتر از شروع جنگ دوم جهانى. ميتواند شروع جنگ سوم جهانى باشد، تضمينى نيست که اتمى هم باشد و تنها مربوط به آمريکا، جنگى خواهد بود که همه به جان هم خواهند افتاد. اين موقعيت به همان اندازه مهم است. فاجعه انسانى که در انتظار مردم است وقتى اتفاق بيفتد آن عده ريپ شده در کويت به نظر خواهد آمد که امروز تفريح کردهاند، وقتى اين اتفاق بيفتد. چون قرار است اينها بمب شيميائى روى آنها بريزند و آنها هم بمب هستهاى تاکتيکى روى کله اينها بريزند. ميخواهند ٧٥٠ هواپيما در يک روز بلند کنند و حکومتى را فلج کنند و معلوم است که ديگر قرار است چه بشود. ما داريم راجع به اين چيزها موضع ميگيريم. بنظرم اگر اومانيسمى در کار است بايد جلوى اين را بگيرد. همه سياستمدارهاى معروف دنيا دارند اينطور فکر ميکنند، خودشان را در منطق و لاجيک و سير تقويمى اين ماجرا محبوس نميکنند. ميگويند هر کارى که فلانى کرد بايد امروز جلو اين را گرفت و راجع به اين موضع گرفت.
در مسأله آذربايجان ارامنه همديگر را کشتند، فجايعى شد که فکر نميکنم چنين فجايعى در کويت شده باشد. هيچکدام از ما به خاطر آن فجايع نگفتيم هم آذربايجان و هم ارمنستان محکوم است. ما گفتيم علت اين ماجرا اين چيزها است. ميشد فجايع را هم محکوم کنيم. چيزى که مورد بحث من است اين است که دو سه تا موضع اينجا است. اينجا چند نوع اپورتونيسم با هم بحث نميکنند مثلا پرو-عراقىها و پرو-آمريکايىها. بنظر من بحث بر سر يک موضع سوسياليستى در مقابل يک موضع اومانيستى- دمکراتيک است. من به عنوان يک سوسياليست وضعيت بورژوايى امروز دنيا را تأييد نميکنم که مرز آن را از نظر آرايش کشورى تأييد کنم، که نقض آن را محکوم کنم. بعنوان يک سوسياليست خشونت را قابله تاريخ ميدانم و خشونت فىنفسه برايم آنچنان مسألهاى نيست. خشونت صورت ميگيرد. بين بورژواها به طريق اولى! و مسئول حقوق بينالملل هم نيستم. از نظر نظام اجتماعى اين نيست که در آن کشور يک عده خواستند نظامى برقرار کنند و حالا فرو پاشيده يا حق حاکميتى که در تاريخ سوسياليسم آنرا قبول کرده است مثل حق تعيين سرنوشت اينها را هم شامل حالش نميدانم.
موضع مقابل بنظر من اين رگه را در خود دارد. يک اومانيسم محدود و يک درجه هم به نظر من مقهور تبليغات غرب است. اگر شما برويد راديو تلويزيون انگليس و آمريکا را نگاه کنيد ميچرخيد به اينکه بس کنيد ديگر! اى داد و بيداد که خارجىها دارند چنين و چنان ميکنند! معلوم ميشود که طرف در هتل شرايتون بوده و تا اين اواخر واليبال بازى ميکرده و حال برگشته... مينشينيد و در مقابل اين پديده فکرى به حال خودتان ميکنيد؛ که دارند ذهنيت يک اروپاى مسيحى براى يک جنگ صليبى- امپرياليستى بين جهان عرب مسلمان و جهان مسيحى کاپيتاليست پيشرفته بسيج ميکنند. دارند اينکار را ميکنند. ميخواهيد برويم اينجا موضع بگيريم؟ به نظرم اگر نخواهيم وارد اين قضيه شويم و موضع بگيريم موضعمان لوکس و فرمال و پيش پا افتاده ميشود. اگر هم بخواهم بروم در اين قضيه موضع بگيرم اول از همه بايد اين را تضمين کرده باشم که وقتى داخل ميشوم حواسم هست که چه اتفاقات متفرقهاى قبلش افتاده است، اين اتفاقات متفرقه را نبايد به مسأله اصلى تبديل کنم، چون طرفين اين دعواى بعدى است که دارند از اين چيزها بعنوان خوراک موضعگيرى مردم استفاده ميکنند و بسيج ميکنند. من که نميخواهم مردم بسيج توسط آمريکا بشوند. اگر معتقد بودم که اشغال کويت بد است حتما يکجورى ميگفتم که آب به آسياب آمريکا نريزد. حتى اين ملاحظه را آنوقت هم ميداشتم، الآن ندارم.
٦
هر چند تا سؤال هم بکنند من هم مثل سفير فلان جا ميگويم حرفم همين بود که گفتم. آخر نميخواهم اينجا به بحث نظامها کشيده بشوم. ميگويند آخر پس بچههاى کوچک انگليسى چه؟ ميگويم آقا جان من حرفم را گفتم. من براى محروميت آن چند تا بچه اروپايى متأسفم اما چند ده ميليون بچه ديگر هم هست که شما غذاى آنها را گروگان گرفتهايد. يک بار اين را ميگويم و ديگر وارد بحث اينکه خشونت ميشود، نميشوم. ميگويند "يک عدهاى کشته شدند!" ميگويم خوب آقا جان جنگ اينطورى است ديگر. داريم کلا در مورد تقابل و کشمکش و اينها بحث ميکنيم و عوارضش هم همينهاست. بايد راجع به تک تک اينها هم نظر بدهم؟ کشيده نميشوم به اين مسأله! نفس طرح اين سؤال را بايد توضيح داد که به چه چيزى خدمت ميکند. در مورد اشغال کويت خوب توضيح ندادم. من ميگويم نفس مطالبه "بيا اشغال کويت را محکوم کن" يک سؤال تبليغاتى است. يک سؤال بسيج کننده است. دارد من را به عنوان يک نيروى جهان معاصر بسيج ميکند. نخير! بنده با اين چيزها بسيج نميشوم. من براى محکوم کردن يا نکردن دليل خودم را دارم. اگر از دفتر سياسى حزب کمونيست يک جايى بحثى بيرون بياد که ما اشغال کويت را محکوم ميکنيم حزب به يک موضع غلط تاريخى خواهد افتاد. گويا در آسوس يکى از رفقايمان اين را گفته از او پرسيده اند نظرت چيست و او هم گفته شخصا محکوم ميکنم. اين اگر موضع حزب باشد، بنظر من حزب در يک موضع غلط تاريخى افتاده است.
- تا آنجا که من متوجه شوم که سوءتفاهمى از موضع ما ميشود آن سوء تفاهم را رفع ميکنم. اصلا تائيد نميکنم را بايد صريحا بگويم. جنگ ترقى خواهى و غير ترقى خواهى نيست، جنگ دمکراسى هم نيست را بايد بگوييم. اين جنگ تقابل منافع ملى است و پشت آن تنشهاى اجتماعى ايستاده است. اين را ميشود گفت و روشن کرد. تقابل منافع دولت ها و غيره هم در بطن اين ماجرا است. بايد بگوييم که معنى بحران خاورميانه را محدود نکنيد، معنى آن وسيعتر از اين است و ابعادش هم اين است. اينها را همه ميگنجانم اما تبديلش نميکنيم به اينکه آها پس شايد اشغال کويت را تائيد کرديم يا نکرديم. موضع مايى که در نشريه کمونيست ميرود اين است که اشغال کويت را نميتوانيم محکوم کنيم و محکوم هم نميکنيم. توضيح دادم. چون معيار و مبناى سياسى، عينى و تحليلى براى محکوم کردن اشغال کويت نداريم. و ميدانيم که محکوم کردن اشغال کويت معنايى بجز توجيه و تائيد کردن وضعيت قبلى اش نيست و ما اين کار را نميکنيم.
سؤال: نکاتى که گفتى نظير اينکه اينها مسائل حقوقى و فرهنگى و يا تله است و غيره و به مسائلى که مطرح ميکنند نميخواهم جواب بدهم را در نوشتهاى که در کمونيست ميآيد ميگنجانى؟ سؤال من اين است.
تا جايى که بدانم ممکن است از موضع بيان شده سوء تفاهم بشود، سوء تفاهم را رفع ميکنيم. مثلا اين را که ما [اشغال کويت را] تأييد نميکنيم، بايد صريحا بگوييم. اينکه اين جنگ ترقىخواهى و عدم ترقىخواهى نيست، جنگ دمکراسى و آنتىدمکراسى نيست را بايد بگوييم. اين تقابل منافع ملى است و در پشت سرش کششها و تنشهاى اجتماعى. اين را ميشود گفت و نوشت تا روشن بشود... تقابل منافع دولتها و غيره هم در اين ماجرا هست. يا اين بحث که بگوييم لطفا خود بحران خاورميانه را به معناى محدود برداشت نکنيد، معنايش وسيع است و اين بحران خاورميانه است، و ابعادش هم اينهاست. اينها را در نوشته ميگنجانم، ولى اينطور دوپهلو بيانش نميکنيم که اشغال کويت را شايد محکوم کنيم شايد نکنيم. اينکار را نميکنيم. موضع مايى که اين مطلب را در کمونيست مينويسيم اين است که ما اشغال کويت را محکوم نميکنيم، نميتوانيم محکوم کنيم. توضيحش هم همان است که گفتم، چون هيچ معيار و مبناى سياسى، عينى و تحليلى براى اينکه بگوييم اشغال کويت محکوم است نداريم، و اين را هم ميدانيم محکوم کردن اشغال کويت معنايى جز توجيه و تأييد کردن وضعيت قبلىاش ندارد و ما هم اين را دوست نداريم. تا اين حد تحليل ميکنيم.
راجع به اينکه نظام عراق چه هست يا نه، من اين را نميگنجانم. قرار بر اين بوده که کميتههاى تشکيلاتى و سه رفيق ديگر (هر کسى ديگرى داوطلب باشد ما به اين ليست اضافه ميکنيم) براى هر شماره کمونيست به ما سؤال بدهند، سؤالهايى که حزب کمونيست بايد به آنها جواب دهد. چه جواب آن سؤالها را خودشان بدانند چه نداند. سؤالاتى که کلا فکر ميکنند که حزب کمونيست بهتر است در نشريهاش به آنها جواب بدهد. هر شماره کمونيست يک چنين گفتگويى دارد. ميتواند موضع راجع به آربتارليستان [Arbetarlistan "ليست کارگرى"، يک اتحاد انتخاباتى تشکيل شده در سوئد ١٩٩٠- اديتور] باشد، ميتواند راجع به فدراسيون پناهندگان باشد، ميتواند راجع به مسائل سياسى باشد. اين سؤالات هر چه باشند ما جواب ميدهيم. اگر سؤال کنند که پس راجع به نظام عراق چى؟ شايد در اين مورد مشخص - اگر سؤالى برسد - آن را مشمول قانون مسکوت گذارى تبيين ميکنم ولى سؤال را جواب ميدهيم. اگر سؤالى هم نرسد من خودم سؤالى اضافه نميکنم که در مورد نظام عراق چه ميگوييد، من اينکار را نميکنم. اگر تا پس فردا سؤال واقعى از دفتر سياسى بيايد من آن را جواب ميدهم، اما خودم اين سؤال را طرح نميکنم.
٧
بنظر من ناصر يک موضع ماکزيماليستى دارد. ميگويد الآن که کويت را گرفتهاند ما بخواهيم که مسأله فلسطين و غيره حل شود و حرفمان را در اين مورد بزنيم. موضع من اين است که آقا جان ميخواهم حل نشود! الآن جنگ ميشود. من اينجا اومانيستم و اتفاقا فکر ميکنم از اول تا آخر اين بحث من يک اومانيست بودم. اين جنگ عواقب خيلى ناجورى براى همه دارد، براى آدمها، براى جوامع و غيره. اگر بگويند حتما و حتما مسأله فلسطين به اسرائيل ربط دارد من ميگويم ربط ندهيد. جنگ را ختم کنيد. تا يک هفته ١٠ روز ديگر آمريکا آمادگى نظامى شروع جنگ را دارد... بعيد نيست اين کار را بکند و احتمال آن زياد است. من نميخواهم اين روى بدهد، ميخواهم اين موضوع را به فلسطين وصل نکنيم. در مورد ختم اين وضعيت معيّن من موضع ماکزيماليستى ندارم... که فلان نيايد و مسأله فلسطين چه بشود. اينها طرحى ميدهند که حکومتهاى محل را راضى کنند و آنهايى که ميخواهند جنگ کنند را راضى کنند، و گرنه طرحى که من و تو را راضى کند زياد هست ولى به درد کسى نميخورد. من بحثم اين است که اين موضع کنکرت نيست. ماکزيماليستى است به اين معنى که مواضع برنامهاىمان را بگنجانيم. خود صاحب عزا کوتاه آمده است و من و تو آن پشت ميگوييم نه نشد اينکه مسأله فلسطين را حل نکرد.
راجع به آن موضوع جهان عرب، من ميخواستم يک سؤال جلوى خودمان بگذارم که ايران مثلا چه ميگويد؟ ميخواستم جواب بدهم که ايران اصلا حق ندارد در اين مسأله دخالت کند و به ايران مربوط نيست. ميخواستم در اين مورد حرف بزنيم آيا خود ما واقعا به عنوان يک عده آدم سياسى به ايران حق ميدهيم که در اين مسأله دخالت کند؟ بحث بر ميگردد به همان مقوله جهان عرب، عربيت، خاک عربى، سرباز عرب... اين فاکتور از جمله يکى از گرهگاههاى بحث است. من معتقدم اگر ايران بگويد که من در کويت ذينفعم ميگويم بيخود! به تو چه مربوط؟! شخصا ايران را در اين ماجرا ذيربط نميدانم، هر چند هم مرزش نزديک باشد.
٨
فکر ميکنم بحث ناصر هنوز يک اِشکال اساسى دارد. الآن آمريکا جنگ را با عراق شروع کرده و به اصطلاح اين وضعيت را پيش آورده است. کشورهايى دارند ارتش ميفرستند که اين کار جز لاشخورى سياسى معنى ديگرى ندارند. بايد گفت شما چه کاره هستيد؟ در اين دنيا هزار اتفاق ميافتد و شما هيچ کارى نميکنيد. از بغل منفعتهاى خودشان را پيش ميبرند. مثل انگلستان، هزار و يک عقده راجع به منطقه دارد ميخواهد از بغل امريکا اينها را رفع و رجوع کند. [با موضع ناصر] عکس اين براى ما پيش ميآيد. يک بابايى که اصلا کارش را تائيد نميکنيم رفته جايى را گرفته و ما شروع ميکنيم به دادن ليست مطالبات اين جنبش! من اين را درست نميدانم. به اين معنى "ما تائيد نميکنيم" موضع من قوىتر از موضع تو به نظر ميآيد. ما واقعا اين کار را تائيد نميکنيم.
ميخواهم بگويم من در اين بحث بين اين دو بحثى که اينجا شد قرار ميگيرم. ما تائيد نميکنيم و مطالباتى هم در اين ماجرا نداريم. ما مطالباتمان را مستقل از اين ماجرا داريم و حتما بايد دقت کنيم که آنها را مستقل از اين ماجرا طرح کنيم. حالا بياييم بگوييم که چون شما زدى و گرفتى فبها، من هم اينها را ميخواستم. انگار من و اين به نحوى داخل يک کمپى هستيم که او با روشهاى بوروکراتيک و غيره اين کار را کرده و من ميتوانم پروسه اشغال کويت را دمکراتيزه يا سوسياليزه کنم و آن را به يک پديده خوبى تبديل کنم! من ضعف اين استدلال را اينجا ميبينم که ما را به حالت لاشخورى که مثلا دانمارک يا کانادا نسبت به اين پروسه و نسبت به آمريکا دارد، به حالت لاشخورى در رابطه با عراق مياندازد. ايشان زده کويت را گرفته و پس حالا که اينطور است، شيخ کويت غلط کرده، بياييد فلسطين را از اسرئيل آزاد کنيد، اينکار را هم بکنيد، نخير نميشود و غيره به نظر من صورت خوشى ندارد.
اگر اينها مسائل ما است پس بايد آنها را مستقل از اين کانتکستها مطرح کنيم. در همان چهارچوبى آنها را مطرح کنيم که قبلا براى ما مطرح بودند. انگار به نظر ميآيد که ما الآن يادمان افتاده است و ميخواهيم از فرصت استفاده کنيم و ضرر اصلى آن لااقل براى من اين است که اين واقعيت اصلى را کمرنگ ميکند که اين جنگ بايد صورت نگيرد هر کسى با هر موضع ارتجاعى جلو اين جنگ را بگيرد به نظر من يک کار مترقى در اين دوره تاريخى کرده است. بايد جلو آن را بگيرند. هر کس، هر شيخى، هر چقدر پول ميخواهند به همديگر بدهند... اگر جلوى اين جنگ را بگيرند مهمترين اتفاق و درستترين موضع است.
٩
براى من اينکه بگوييم "جهان عرب" از اينجا در نميآيد که بايد "ملت" عرب براى خودش تصميم بگيرد يا غيره. تصورى که از اين بحث دارم اين است که اين فرمولى است براى اينکه جواب کنکرت به چيزى بدهيم. بگذاريد عربها خودشان تصميم بگيرند. اين تصميم راجع به شکاف ملتها و دولتها و مواضعشان نيست. فرمولى است براى اينکه اولا توجيه اجتماعى وسيعى دارد. ثانيا به نظر من جلوى جنگ را ميگيرد. فرض اين نيست که مصر و امثالهم شروع به جنگ با عراق نميکنند بلکه شروع به مذاکره ميکنند. همه دنيا که ميگويند به جهان عرب واگذار کنيد از سر اين موضع ميگويند که اگر به اينها واگذار کنيد احتمالا به صلح و صفا ختم ميشود و تغيير فاحشى در زندگى آدمها رخ نميدهد. اگر به من بگويند که شما دلتان ميخواهد چه کسى سرنوشتتان را تعيين کند، من ميگويم پرولتارياى کشورهاى جهان. اصلا سرنوشت ما را به دست انترناسيونال چهار بدهيد. من ميخواهم بگويم که اين موضع نشد. موضع تو به عنوان يک حزب سياسى اين است که الآن چکار کنيم؟ اين معقولترين موضع است، با همان معنى تخمينى "عرب" و "جهان عرب". ما نميتوانيم به هم ثابت کنيم که عرب و جهان عرب چيست؟ حقانيت نژادى و اقتصاديش چقدر است؟ اينها همه مقوله نسبى است.
اين پديده نسبى است اما آنقدر متعيّن هست که آدم در اين موقعيت يک راهحلى را به آن آويزان کند. من بحثم در اين حد است. اگر روى جهان عرب خيلى دقت کنيد آخرش شايد بگويم نميدانم، شايد در مورد تاريخ اينها حق با شما باشد، ولى من صحبتم اين است که تاريخ در بررسى "ملت" اصلا مهم نيست.
اگر فردا از من و تو در خيابان و پس فردا در راديو تلويزيون ميپرسند که راه حلتان چيست، من بايد بگويم که به کى واگذار کنيم؟ به سازمان ملل؟ سؤالات واقعى مقابل ما است، به کى واگذار ميکنيد؟ به مذاکره مستقيم آمريکا و عراق واگذار ميکنيم؟ به چى واگذار ميکنيم؟ ميپرسم به خود اعراب و ساکنين سرزمينهاى به اصطلاح کشورهاى عربى واگذار کنيم؟ اين موضع معقولى است.
١٠
ما آن عضو دفتر سياسى را که در آن شماره نشريه مصاحبه را انجام داده معرفى ميکنيم. به هر حال معلوم ميشود که اين جوابها را چه کسى داده است.
چيزى که من بعنوان کسى که بايد آن را بنويسم و بياورم اين است که نکات زيادى در اين بحث روشن شد که معنايش اين است که اين متن احتياج به جراحى و تعديل و گذاشتن نکاتى در متن و تغيير فرمولبنديهاى آن، اساسا با حفظ همين مواضع دارد. و اين کار را ميکنم. خلاصه چيزى که من ميخواهم لااقل شما بدانيد اين است که جوابهاى واقعى بدهيم. [صدا قطع ميشود] فکر ميکنم اين موضع جوابهاى واقعى بدهد... من عمداً از اينکه جوابهايى بدهم که نه سيخ بسوزد و نه کباب و خودم و حزبم جَنّتمکان مانده باشيم اجتناب کردم. راستش يکى از ملاحظات ما اين بوده است. گُود يک تعريفى دارد که داخل ميشويد و کُشتى ميگيريد، بايد کُشتىتان را بگيريد، نميتوانيد بايستيد. سعى کنيد از کشيده شدن به فلان سؤال اجتناب کنيد يا يک جواب خوب داده باشيد اما هيچى به کسى اضافه نکند فردا پلاريزاسيونى هم به نفع تو بوجود نميآورد. در آينده سؤالهاى بحث برانگيز، جنجالى يا هر چه راجع به خودمان و دنيا جواب ميدهيم. لا اقل اگر اينطور پيش برويم ياد ميگيريم که چگونه جواب کاملا اصولى بدهيم و هم مربوط باشد. خواهش من از رفقا، علاوه بر رفقاى کميتههاى تشکيلاتى و آن سه نفرى که آن موقع گفتيم سؤال طرح کنند، اين است که هر رفيقى پيش خودش فکر کند که اگر اين شماره کمونيست جواب به چه چيزى را داشته باشد مسائلى را حل کرده باشيم و توانستيم اين مسائلى را روشن کنيم. خواهشم اين است که سؤالات را به دفتر سياسى بدهيد. اين سؤالات ميتوانند پانزدهم هر ماه ميلادى به دست ما برسند. تصور من اين است که اگر ما وسيعتر خواسته بوديم سؤال طرح شود و ما جواب بدهيم، البته فرصت نبود و ما فورا مشغول نوشتن شديم. به هر حال خيلى سؤالات ميتوانست مطرح شود و ما از بين آنها انتخاب ميکرديم و جواب ميداديم.
تصور من اين است که کمونيست فقط شامل مواضع و توضيح مواضع مرکزى حزب باشد. از نظر من کمونيست جاى هيچ چيز تبليغى و خبرى نيست. يک روزنامه خواندنى شود براى کسانى که در عالم سياست ايران و مردم ايران تا بلادهاى ديگر ذينفعند. ما در کمونيست راجع به رضا پهلوى حرف خواهيم زد. راجع به موضعمان در مورد فدراسيون پناهندگان صحبت ميکنيم و در مورد آن مينويسيم. راجع به احزاب کارگرى که مشخصا اسم دارند مثلا آربتارليستان که سؤالات آن آمده است موضعمان را اعلام ميکنيم. راجع به کومهله، اعزام و هر چيزى حرف ميزنيم. فکر ميکنم که اين باعث بالا رفتن خوانندگان نشريه کمونيست ميشود. ما براى خالى نبودن عريضه نميخواهيم نشريه در آوريم ميخواهيم وارد گُود واقعى شويم که مسائل مردم در آن مطرح است و راجع به آنها بدون تکلّف اظهار نظر کنيم. اين شکل کار ما است.
خواهش ميکنم سؤالات را بفرستيد و رهنمودى هم اگر داريد سر فرصت برايمان بنويسيد.
اصل اين مطلب شفاهى است. اين متن توسط فواد عبداللهى پياده کرده و توسط آذر مدرسى مقابه و اديت شده است. فاتح شيخ آن را مجددا مقابله و اديت کرده است.
از منتخب آثار منصور حکمت، ضميمه شماره ٢ - آوريل ٢٠٠٧ (با پارهاى تغييرات)
hekmat.public-archive.net #3977fa.html
|