Status             Fa   Ar   Tu   Ku   En   De   Sv   It   Fr   Sp  

در مورد پيش‌نويس قطعنامه
پيامدهاى جنايت تروريستى



شماره ٧٨٨٧
١٩ سپتامبر ٢٠٠١
به رفيق اصغر و هيات دائمى و و دفتر سياسى
درمورد پيش نويس قطعنامه پيامدهاى جنايت تروريستى


بنظر من چند اشکال اصلى وجود دارد؛

١- اين متن مشخصات محتوايى يک قطعنامه حزب در مورد مسأله‌اى به اين اهميت را ندارد. سؤالات بسيار مهمى پاسخ نگرفته‌اند. قطعنامه خصلت يک راهنماى استراتژيک نسبت به دوره‌اى که وارد آن ميشويم را ندارد. پيامدهاى اين اقدام تروريستى اساسا از يک موضع اومانيستى فورى و يک تبيين کوتاه مدت از عواقب جامعه‌شناسانه مسأله بويژه در غرب بررسى شده است. پيامدهاى وسيعتر آن، در خاورميانه، در نظم نوين جهانى، در صفبندى‌هاى سياسى دنياى معاصر مورد اشاره قرار نگرفته‌اند. بعلاوه، تفاوتهاى ما گفته (يا برجسته) نشده است. تفاوت ما با موضع سنتى چپ (که جنايات اسلامى را بدليل ظلمى که بر مردم خاورميانه و جهان سوم شده است به ديده اغماض مينگرد) بروشنى تأکيد نميشود (رجوع کنيد به ستون اول انترناسيونال ١٦ در سال ٧٣ - جلد ٨ صفحه ٢٢٥). تفاوت ما با موضعى که نسبت به ميلتاريسم آمريکا و نتايج مرگبار آن در پس اين واقعه لاقيد است برجسته نميشود (هرچند به اين بيشتر پرداخته شده است.) قطعنامه، مردم را از دولتها و جريانات سياسى بروشنى مجزا نميکند و عدم مشروعيت جنبشهاى سياسى و دولتها در تبديل مشقات مردم به ابزارى ايدئولوژيک در جنگ قدرت را تأکيد نميکند. قطعنامه روش مشخص مبارزه با تروريسم اسلامى را بحث نميکند (حل مسأله فلسطين، عدم حمايت غرب از حرکات و دولتهاى اسلامى، تقويت جنبشهاى سکولار در اين کشورها، و غيره) و به يک اعلام نيّت و عزم بسنده ميکند. قطعنامه نظر روشنى درباره سياست کنکرت فعلى آمريکا، اقدام نظامى در افغانستان، اعلام جنگ جهانى به تروريسم، نميدهد (مشروعيت و عدم مشروعيت آن، خاصيت آن، عواقب آن). قطعنامه ما بايد تکليف روشن کند، نسبت به انحرافات هشدار بدهد، با چپ و راست خود مرزبندى کند، اصول را بگويد، اوضاع را پيش‌بينى کند. اين نوشته وارد اين عرصه‌ها نشده است. نميتوان بر اين مبنا حزب را آنطور که بايد فرموله و منسجم کرد.

٢- اين نوشته را از نظر سطح بحث، ميشود بعنوان اطلاعيه دوم حزب چاپ کرد. اما به اين عنوان هم اشکالاتى دارد. فرمول "يک جنگ اعلام نشده" (سطر اول) منطقا موضع بوش که "اين يک جنگ است" را تأئيد ميکند. در آن حالت چرا بايد به جنگ رفتن آمريکا محکوم شود. در ثانى طرف اعلام جنگش را بارها کرده است. بنظر من اين فرمول را بکار نبريم چون لزومى ندارد وارد اين بحث حقوقى که اين يک جنگ رسمى است يا نه بشويم.

٣- روح عمومى متن، ما را به چپ سنتى نزديکتر ميکند، چون بيشتر راجع به ميليتاريسم آمريکاست تا تروريسم اسلامى. بنظر من ما بايد نسبت به هردو سوى اين اختلاف بسيار صريح باشيم.

٤- "راسيسم وارونه اسلامى و شرقى و جهان سومى"، منظور چيست؟ بنظر من خصومت شرقى‌ها با غرب راسيستى نيست، سياسى و مذهبى است. "راسيسم ضد عرب و ضد مسلمان" هم فرمول خوبى نيست، راسيستها حتما فعال ميشوند، اما هر تحريک قومى و ملى راسيسم نيست. اگر انگلستان و آلمان جنگشان بشود، حتما عليه هم در کشور خود تحريک و کشتار ميکنند اما اين ربطى به راسيسم ندارد.

٥- بنظر من نبايد از پيش در موضعى قرار بگيريم که ورود سربازان آمريکا به افغانستان را محکوم کرده باشيم. اين از نظر اصولى، سياسى و حقوق بين‌الملل قلمرو خاکسترى‌ترى است. اگر هندوستان براى سرنگونى طالبان وارد کابل ميشد ما ميبايست محکوم ميکرديم؟

٦- بنظر من، يکهفته بعد از واقعه، اطلاعيه و يا قطعنامه ما بايد بيشتر روشنگر کننده باشد تا احساسى و محکوم کننده. ما محکوممان را کرده‌ايم. حالا ميخواهيم بگوييم ماجرا را چگونه ميبينيم.

نادر


از آرشیو کورش مدرسی - منتشر شده در "منتخب آثار منصور حکمت، ضميمه ١"، انتشارات حزب کمونيست کارگرى - حکمتيست، ژوئيه ٢٠٠٦ - صفحات ٥٤١ و ٥٤٢


hekmat.public-archive.net #3932fa.html