Status             Fa   Ar   Tu   Ku   En   De   Sv   It   Fr   Sp  

بی انصافی، ریا و ضوابط سازمانی

یک نامه



پرويز عزيز

از محبتت واقعا ممنونم. با بالا رفتن سن و شديد شدن حملات شخصى در اين چند ساله راستش اساسا همين محبتها مايه دلگرمى‌ام بوده است. آدم هيچوقت به بى‌انصافى و ريا عادت نميکند. اين رشته‌اى که من غفلتا واردش شده‌ام به يک تيپ روحى خاصى احتياج دارد. گاهى به پوست کلفتى و نگاه ابژکتيو اين سياستمداران بورژواى غربى غبطه ميخورم.

چرا بحث بهمن از اول در سطح کل اعضاء داده نشد. خيلى اسناد هست که به ک.م ميايد و بحث ميشود و ميرود. اين حزب به هر حال يک ساختار ادارى دارد. زندگى حزبى يک زندگى رفراندومى و اينترنتى نيست. هر کميته‌اى وظايفى دارد، مباحثاتى دارد، تصميماتى بايد بگيرد و غيره. بحث بهمن به ک.م ارائه شد و بايد در ک.م روى آن اظهار نظر ميشد. بخصوص که بحث از يکجا شروع شد و از جاى ديگرى سر درآورد. شتاب رويدادها قابل پيش‌بينى نبود. آدم تعجب ميکند، ولى تمام اين وقايع از اول تا آخر، ده روز طول کشيد. حتى الان هم من موافق تبديل اين نوشته به مشغله کسى نيستم. تخمير ذهنى يک نفر، آنهم براستى از نوع همان شخصيتهاى مونتى پايتون، وقت و انرژى واقعى خيلى‌ها را ميگيرد. بحث بايد واقعى باشد. از روى هوى و هوس نباشد. اگر مسأله استعفاها پيش نيامده بود، بحث بهمن نه بالا ميگرفت و نه کسى خواهان ارائه آن به تشکيلات ميشد.

بحثهاى "زشت" روى نت. ما بعنوان دفتر سياسى بايد روى نوار باريکى ميان "آزادى بيان" در حزب و "استالينيسم" راه برويم. فرهاد از نظر تشکيلاتى اجازه نداشت از زير انضباط کميته مرکزى خارج شود و فراخوان عمومى بدهد. کسى که تصميم ميگيرد از بيرون کميته‌اش با مصوبات آن مخالفت کند، بنا به سنت و عرف فعاليت متشکل بايد اول از کميته مربوطه استعفا بدهد و ثانيا اعلام کند که چنين قصدى دارد. (در يک پلنوم قبلى هم فرهاد و هم بهمن بخاطر عدم رعايت اين اصل در ماجراى فدراسيون مورد انتقاد شديد قرار گرفته بودند). اينبار اين خود فرهاد بود که کل اعضا را در يک سند تهييجى براى اِعمال فشار به يک کميته انتخابى که خودش عضو آن بود مورد خطاب قرار داد. اگر به کميته مرکزى رجوع کرده بود حتما در خود کميته حرفش را ميشنيدند و به رأى ميگذاشتند. اما وقتى فرهاد سرِخود از بيرون کميته عمل کرد، ديگر ما کارى جز دادن اجازه اظهار نظر به همه اعضاء نميتوانستيم بکنيم. کارى که ما کرديم اين بود که يک مرجع و يک کانال واحد تعريف کنيم و جلوى هرج و مرج در مسأله را بگيريم. اين اولين جدل حاد درون حزبى ما در عصر اينترنت بود. تلاش براى جلوگيرى از بحث، در چنين شرايطى ميتوانست علاوه بر اتهام سانسور، کلا با توجه به امکانات اينترنتى رفقا، باعث بى‌اعتبارى مراجع حزبى بشود. چون بحثها به هر حال ميرفت.

"روابط در تشکيلات خوب نيست". درست است در موارد زيادى اينطور است. ولى اين روابط محصول حزب نيست، محصول فرهنگ اجتماعى ماست. اگر چيزى بشود گفت اينست که حزبيت تازه باعث شده مقدار زيادى انصاف و ادب و تولرانس به حکم باورهاى رسمى ما وارد مناسبات بشود. من فرهنگ کار جمعى خودمان را اصلا دوست ندارم. اما همينکه يک عده از سران حزب که، مستقل از ارزيابى من، در نظر رفقاى زيادى تصور بالايى از آنها بوده است ميروند و اين تشکيلات فقط همينقدر که ديدى تکان ميخورد و نه بيشتر، و ادب رعايت ميشود (ر.ک به موضع علنى و عملى حزب نسبت به رضا که بدون يک کلمه توضيح و حتى بدون اطلاق رفيق به رفقايش رفته است و شکست حزب را علنا اعلام کرده است) نشان پختگى و رشد ماست. خيلى بايد بهتر بشويم. اشکالات را نبايد کتمان کرد، اما بايد وزنشان را شناخت و تلاش کرد برطرف شوند. براى يکى ديگر از رفقا هم نوشتم که ملاک موفقيت ما نه ريشه‌کن کردن مشکلات و مشکل نداشتن، بلکه ساختن يک سازمان کمونيست مبارز و متحد عليرغم مشکلات است. روابط غلط اساسا حاصل جامعه و فرهنگ و تجربه تاريخى ما و نسل ماست. حزب همانقدر اينها را ارث ميبرد و از آن تأثير ميپذيرد که خانواده‌ها، مدرسه‌ها، شرکاى يک کسب، تيمهاى ورزشى، کانون نويسندگان و...

خيلى دلم ميخواهد ديدارى دست بدهد. حتما بازهم برايم بنويس. اما اگر در پاسخ کمى تأخير شد به حساب بيمهرى و بى‌توجهى نگذار، سرم واقعا شلوغ است.

راستى خيالت در مورد حزب راحت باشد. واقعا اين وقايع معضل جدى‌اى براى حزب نبود. شايد حتى به يک معنى با کشيدن رفقاى زيادى به عرصه دلسوزى به حال حزب، عده بيشترى را نسبت به اين حزب صاحب حق آب و گِل کرد. درسهاى خوبى هم داشته‌ايم که بعدا براى همه رفقا مينويسم.

دستت را ميفشارم
قربان تو
نادر (م.حکمت)
نوزدهم آوريل ١٩٩٩


از آرشیو کورش مدرسی - منتشر شده در "منتخب آثار منصور حکمت، ضميمه ١"، انتشارات حزب کمونيست کارگرى - حکمتيست، ژوئيه ٢٠٠٦ - صفحات ٣٤٣ تا ٣٤٤


hekmat.public-archive.net #3921fa.html