Status             Fa   Ar   Tu   Ku   En   De   Sv   It   Fr   Sp  

سازش یا انتخاب؟

نامه به نادر بکتاش



نادر عزيز

سلام و احوالپرسى گرم

نامه‌ات را گرفتم. موافق نيستم. چون بنظر من در اين نامه؛

١- صورت ظاهر مسائل حقيقى فرض شده. فکر ميکنى در اين حزب رضا براى بخش اعظم دوره کارش مسئول چه چيز بوده بجز ارتباطات کارگرى و پروژه داخل. فکر ميکنى مجيد عضو چه کميته‌اى بوده است؟ آيا واقعا فکر ميکنى فيل فرهاد از فرط علاقه به انترناسيونال امروز ياد هندوستان کرده است يا ميخواهد حسابهاى دوران فدراسيون و نقل و انتقالات آن را صاف کند؟

٢- سازش بايد بطور عينى لازم شده باشد. با اعتراضى و مانورى که آدم با طرف مقابل سازش نميکند. يک راه واقعى جلوگيرى از خسارت اينست که طرف مقابل مطمئن بشود که ما سر جاى خودمان محکم ايستاده‌ايم. ماجراى رضا تأثيرات بسيار حاشيه‌اى داشته است. ماجراى فرهاد نه فقط استعفاهاى قبلى را از ياد مردم بُرده، بلکه باعث هوشيارى اعضاء هم شده است. واضح است که اين ماجرا به استعفاهايى منجر خواهد شد. اما من دليلى نميبينم براى اجتناب از رفتن آن رفقا، به کسانى که ميتوانند فردا سر يک بزنگاه مهمتر، آنهم با امضاى پُر طمطراق‌تر مسئول روابط بين‌المللى و ارتباطات کارگرى، همين برنامه را با حزب پياده کنند، امکانات بدهم. بنظر من ما نميتوايم هر چند صباح چنين اوضاعى را داشته باشيم و باعث فرسودگى در حزب نشود. بيشتر ضرر اينها سر بردن حوصله اعضاء از مناقشات داخلى و دلسردى آنهاست. هرچه زودتر بروند، اين زيان کمتر است.

٣- ما يک دولت نيستيم که ميخواهيم به هر قيمت سر کار بمانيم و لذا پُست و مقام و امتياز بدهيم و در ازاء آن وفادارى يا تمکين بگيريم. حزب بايد خيلى نسبت به حقانيت فعاليتش مطمئن‌تر باشد. روزى که معلوم شود ما، بجاى سياست، بجاى بحث آزاد، بجاى انتخاب و رأى‌گيرى آزاد، مذاکره و معاهده و بده بستان را مبناى کار قرار داده‌ايم، بنظر من اين احساس حقانيت در صفوف حزب شروع به تخريب ميکند. کارى که ما بايد بکنيم، و از همين پلنوم شروع ميکنيم، اينست که حزب را بر مبناى مصوبات و قرارها و نقشه‌هاى کنکرت که مو به مو توسط کميته‌ها بحث و تصويب ميشوند قرار بدهيم و امضاء کنندگان را نه فقط نسبت به رأيشان به اين قرارها مسئول کنيم، بلکه در سير پياده کردن آنها مستقيما دخيل کنيم. تا بحال هم به مقدار زيادى چنين بوده است. اما مدرنيزه کردن بالا، و جمعى کردن رهبرى بدون بى‌هويت کردن آن، ايجاب ميکند که مبناى توافق ما نه قبول خط مشى‌هاى عمومى و بعد اقتدا به تصميمات روزمره بالا، بلکه توافق بر سر اسناد و مصوبات روشن در مورد هر مسأله باشد. راجع به اين مسأله حضورى بيشتر توضيح خواهم داد.

خلاصه کلام، من نگران اوضاع نيستم. هر زمان حس کنم منافع اين حزب ايجاب ميکند از حرفم و سياستم کوتاه بيايم چنين خواهم کرد. اما الآن نيازى به سازش با کسى و چيزى نداريم. فرهاد بشارت ميتواند از دل اين پروسه متحدتر با حزب و يا جُداتر از حزب بيرون بيايد. کارش تا همينجا، يعنى فراخوان طغيان به اعضاى حزب در مقابل رهبرى منتخب و مشروع تشکيلات، آنهم در شرايطى که در هر حزب غربى با استيضاح جدى ميشد.



از آرشیو کورش مدرسی - منتشر شده در "منتخب آثار منصور حکمت، ضميمه ١"، انتشارات حزب کمونيست کارگرى - حکمتيست، ژوئيه ٢٠٠٦ - صفحات ٣١١ و ٣١٢


hekmat.public-archive.net #3915fa.html