Status             Fa   Ar   Tu   Ku   En   De   Sv   It   Fr   Sp  

نامه به ثريا شهابى
درباره فدراسيون، پناهندگان، مهاجرين


ثرياى عزيز

با سلام و احوالپرسى‌هاى فراوان

متن سخنرانى‌ات را گرفتم. خوشحالم که بالاخره - در ضمن به املاى صحيح "بالاخره" دقت کن - در جهتى که قرار بود حرکت‌تان را شروع کرده‌ايد. سخنرانى‌ات خيلى خوب بود. اما بنظر من چند اشکال و بعضا اشتباه مهم در آن بحثها هست.

١- اين که عصر پناهندگى سياسى در بالا سر آمده و فضايى که توازن قواى دوران جنگ سرد براى شما فراهم ميکرد اکنون از بين رفته، درست نيست. بخش اعظم عمر فدراسيون در همين دوران بوده و استنتاج وظايف رهبرى جديد فدراسيون از اين واقعيت جهانى چندان موجّه بنظر نميرسد. کنوانسيون ژنو و جنگ سرد و پناهندگى بيشتر مطرح شده و در خود غرب مشروعيت هم پيدا کرده. سازمان ملل هر روز دارد از پناهندگان و نيازهايشان حرف ميزند. آنچه براى شما عوض شده اين است که موج پناهندگى سياسى ايرانيان به اروپا فروکش کرده و محيط کار فدراسيون بيش از پيش به "ايرانى‌الاصل"هايى ختم ميشود که اوضاع اقامتى و پاسپورتى‌شان هم دارد قوام ميگيرد. اگر فدراسيون شوراهاى پناهندگان ايرانى مشکل هويتى پيدا ميکند علتش اين است و نه پايان جنگ سرد. اگر شما سازمان پناهندگان افغانى و رواندايى و هنگ‌کنگى بوديد کارتان تازه داشت شروع ميشد، با همه لابى‌ايسم و تلاش براى جلب توجه "بالا" به مسأله.

٢- به طريق اولى بحث "غيرقانونى" شدن فعاليت حول پناهندگى در غرب غلط است. اولا اصلا صحبتى از غيرقانونى شدن نيست. اين تِرم بکلى بنظر من بيجاست. بين پول دولتى به اين نهادها ندادن - که خود جاى بحث دارد - و غيرقانونى بودنشان يک دنيا راه هست که طى نشده و بنظر من در اروپاى غربى به اين سادگى قابل طى شدن هم نيست. بنظر من براى اثبات ضرورت کاهش فعاليت لابى‌ايستى لزومى به غلوّ در اوضاع عينى نيست. کار لابى‌ايستى خيلى هم مقدور است. رفقاى رهبرى پيشين بخوبى اين عرصه را تا روز آخر سازمان داده بودند. سؤال اين است که خود شما فکر ميکنيد بايد چه وزنه‌اى در کل حرکت‌تان به اين عرصه بدهيد. کاهش کار لابى‌ايستى يک تصميم آگاهانه و ارادى است و نه يک عکس‌العمل به شرايط بيرون. نقطه مقابل لابى‌ايسم، غيرقانونى بودن نيست، فعاليت از پايين است، که خيلى هم قانونى است.

٣- در همين رابطه اين استنتاج که بنابراين منابع کمک مالى "دولتى" به همبستگى - منظور کمک نهادهاى رسمى است - ته کشيده است و اين منبع ميخشکد درست نيست. حتى اگر حجم اين منابع کم شده باشد، هنوز اين به معنى اين نيست که کمکهاى دريافتى فدراسيون هم بايد کاهش پيدا کند. اين يک نمونه اشتباه گرفتن شرايط ماکرو با اوضاع ميکرو است. حتى در اوج رشد بيکارى يک عده کار پيدا ميکنند. وسط اپيدمى طاعون و کاهش جمعيت يک عده به دنيا ميآيند. در اوج افت درآمد ملى، درآمد يک عده بالا ميرود. حرف شما درست ميبود اگر فدراسيون واقعا کل ظرفيت کمک را به خدمت گرفته بود. اما ميدانيم چنين نيست. ممکن است بودجه نهادها براى اين کمکها نصف شده باشد، اما سهم فدراسيون بتواند چندين برابر بشود.

٤- بحث ما اين نيست که ايجاد سازمان مهاجرين براى ما "موضوعيت ندارد". نقد تو از اين بحث خيلى ضعيف است. بحث اين است که ايجاد سازمان مهاجرين ارتجاعى است. اين يعنى ابقاء هويّت ملى براى کسانى که از ايران آمده‌اند و اقليت‌تراشى عقب‌مانده براى جامعه. ما با اين کار با حرارت تمام مخالفيم. کسى که مهاجرت کرده عضو کشور جديد است و بايد در اتحاديه‌ها و سازمانهاى حزبى و غيره همان کشور هم کنار ساير مردم متشکل شود. ايجاد اتحاديه ايرانيان کار ما نيست. پناهنده يک موقعيت پروبلماتيک دارد که پاى منافع و حقوق انسانى خاصى را به ميان ميکشد. مهاجر چنين نيست. ماهويت مشترک جمعى‌اى براى مهاجرين قائل نيستيم که بخواهيم به اين عنوان سازمانشان بدهيم. اضافه شدن اين کلمه به اسم فدراسيون يک اشتباه جدى بوده است. اگر مهاجرى که از ايران رفته است به حکم سابقه و موقعيتش نسبت به اوضاع ايران و مردمش حساس است، اين به ما يک محيط فعاليت و بسيج ميدهد و نه يک قشر جديد براى سازمانيابى. "جامعه ايرانيان مهاجر"! را بايد با يک وَقّه نمک قورت داد. اين مقولات را نبايد پذيرفت. بايد تغيير داد.

٥- نگاه کردن غيرطبقاتى و صنفى به مقوله مهاجر و پناهنده ايرانى جاهاى ديگر هم در متن هست. "مقالاتى که بتواند پناهنده و مهاجر ايرانى را از استيصالى که ژورناليسم رسمى به آن دامن ميزند بيرون بکشد و افق مبارزاتى روشنى را پيش پا بگذارد" - اينجا پناهنده و مهاجر ايرانى به طبقه کارگر ثانى تبديل شده که گويا اگر ژورناليستها از گُرده‌اش پايين بيايند ميتواند مبارزه راستينش را بکند. "جريانات ملى فدراسيون را نهادى (ببينند و بشناسند) که به عنصر پيشرو و نماينده اعتراض پناهنده و مهاجر ايرانى تبديل شده است". "اعتراض مهاجر ايرانى" چيست که ما بايد نماينده‌اش باشيم؟ اين فرمولبندى‌ها خيلى غلط است. يک کمپين راديکال و سوسياليست ميخواهد براى امر و اعتراض خودش از اين محيطها نيرو جمع کند و انتقاد و اعتراض خودش به جامعه را به کلام بخش هر چه وسيعترى از اينها تبديل کند و نه برعکس. تازه مگر خودت نگفته‌اى که اين يک کمپين است و نه سازمان نماينده و متشکل کننده اعضايش؟

٦- بنظر من در عين اينکه مقاله گوياست و بخصوص در آخر وقتى سبک کار آتى را توضيح ميدهد خيلى قوى است، هنوز لازم است که اساس اين روش بصورت چند تز روشن و شفّاف و قابل رد و قبول بيان شود. نميشود يک سخنرانى را مبناى يک چرخش مهم و يک سياست دوره‌اى قرار دارد. بايد تزهاى روشن و معدودى داشت که برى از تهييج و توضيح اضافه و بدون تلاش براى تفهيم مسأله به خُرد و کلان، فشرده اصل مسأله را بيان ميکند.

٧- در حاشيه. بايد مواظب بود مثال سبک کارى از فعاليت کمپينى گرين پيس حمل بر تأييد اهداف و روشهاى اين سازمان خاص، و نه امر محيط زيست بطور کلى، نشود. اين جريان تندرو و تک مشغله‌اى است که بعضا گياهان و ماهيان را بيشتر از انسان عزيز ميدارد و کلاً خودش را به مسأله ارتزاق آدميزاد نميزند. دفاع از ماهى در مقابل ماهيگير بنظر من حدود و ثغورى دارد.

در مجموع جهتگيرى درستى است و بحث خوبى ارائه شده. اما مواظب نقصهايى که گفتم باش. خطرى که شما را تهديد ميکند اين است که، با بحث دوره پناهندگى سياسى سرآمده، غيرقانونى شده‌ايم، پايان لابى‌ايسم و ديگر پول نميدهند، خودمان را بايد جمع کنيم، و نظير اينها، قد و قامت يک سازمان آژيتاسيونى صِرف را بخودتان بگيريد. بنظر من بايد لابى‌ايسم را به نفع بسيج نيرو از پايين تعديل کرد، اما رابطه با نهادها و غيره بايد با تمام قوا دنبال شود. بگذاريد ما را سازمانى ببينند که آدمها را به خيابان ميآورد و خود آنها وادار ميکند با ما سياست لابى‌ايستى در پيش بگيرند. بنظر من صدور اطلاعيه از بالا و خطاب به سران جامعه بورژوايى نبايد قطع شود، اعلام آمادگى براى شرکت در دخالت از بالا در امور پناهندگى نبايد قطع شود. در رابطه با پناهندگان ايرانى ما بايد از يک نهاد "خادم" به يک نهاد "حامى" تبديل بشويم. ما نميتوانيم مشکل همه را شخصى حل کنيم. هيچکس نميتواند. اما ما ميتوانيم بلندگوى حق‌طلبى مردم باشيم و راه و چاه بهبود وضعيتشان را نشانشان بدهيم و دستشان را در دست کسانى بگذاريم که امکان مادى بيشترى دارند.

موفق باشيد. ممنون ميشوم اگر من را در جريان بگذارى. بعنوان مشاور هميشه در خدمت هستم.

نادر
١٥ نوامبر (١٩٩٦)

اصل نامه عنوان ندارد. سال در تاريخ زير اصل نامه ذکر نشده است.


hekmat.public-archive.net #3878fa.html