بحث در مورد اولويتهاى حزب کمونيست کارگرى در سمينار اول کادرها
(متن پياده شده از روى نوار)
صحبت کوتاهی راجع به اولویتهای حزب میکنم تا شما هم بعدا بتوانید در مورد آن بحث کنید. من فکر میکنم چند موضوع را باید تفکیک کنیم. یکی مسائل مبرمی است که به عنوان یک جنبش، به عنوان یک خط مشی در جنبش طبقاتی جلو ما هست. ممکن است حزب کمونیست کارگری لزوما ابزاری نباشد که تمام سیاستش این باشد. اینکه ما به عنوان یک جنبش چه میگويیم یک مسأله است و اینکه مسأله حزب و پیششرطهای تشکیلاتی که اصلا خود حزب را میتواند قادر کند که به هر کدام از اینها بپردازد، مسأله دیگری است. به جنبه تشکیلاتی بحث در آخر میپردازم. و مسأله را از هماجايی که گفتم شروع میکنم.
به نظرم به عنوان یک جنبش، اساسیترین مسأله برای ما پیدا کردن یک پرچم نظری روشن و یک مرجعیت مرکز تئوریک نظری قدرتمند در صحنه جهانی است که ما بتوانیم به اتکا آن بتوانیم فعالیتهای سیاسی تشکیلاتی بکنیم. و نه فقط ما، بلکه شاخههای دیگری از احزاب مختلف کمونیستی و کارگری در کشورهای مختلف بتوانند خود را با آن مرجعیت تداعی کنند. همانطور که برای مثال ادبیات لنینیستی برای یک دوره قطبی است که ما بر مبنای آن حرکت میکنیم و لنین آنقدر شناخته شده هست که ما بطور مثال میتوانیم بگويیم که ما از طرفدارهای لنین هستیم. یا مثلا "ضد رویزیونیست" هستیم و غیره.
در این دوره متحول و با این مسائلی که دنیا از سر میگذراند و بخصوص با بیاعتباری عمومی تبیینهای تاکنونی از کمونیسم در صحنه جهانی، حالا چه بحق یا به ناحق، چیزی که ما کم داریم یک مرکزیت نظری قوی در عرصه بینالمللی است. این مسأله لزوما ربطی به حزب کمونیست کارگری ایران ندارد. یک مرجعی باید باشد که حزب کمونیست کارگری عراق یا حزب کمونیست کارگری پرتقال و همه تشکلهای آن خط مشی بتوانند به تلاش آن قطب نظری استناد بکنند. اینکه آیا چنین کاری از ما بر ميآید یا نه؟ ما میتوانیم این پروسه را شروع کنیم. من فکر میکنم درست کردن یک چنین مرجعیتی در عرصه جهانی بستگی به این دارد که بخصوص در کشورهای پیشرفته، جايی که جنبش کارگری در صحنه سیاسی در سطح بالا، تلاش فکری قویای دارد به یک چنین حرکتی ملحق بشود. ما میتوانیم در راستای راه انداختن چنین مرکز فکری تلاش کنیم که دیگران هم به آن تلاش ما بپیوندند. از نظر عملی میتوان کانون کمونیسم کارگری را وسعت بیشتری بدهیم که فقط به فعالین حزب کمونیست کارگری محدود نباشد و برویم پای چاپ یک نشریه تئوریک به زبان انگلیسی که حول این نشریه و فعالیتهای کانون، سخنرانیها، کنفرانسها، پلمیکها و دانشکدههای کمونیستی در یک آینده دراز مدتی بتوانیم شکل بدهیم. که همه بدانند یک صدای مارکسیستی در فلان گوشه جهان بلند شده است و نه فقط ما بلکه چپهای دیگر هم در اقصى نقاط جهان بتوانند به آن استناد کنند. من فکر میکنم ما میتوانیم نشریهای، برای مثال یک فصلنامه تئوریکی در بیاوریم که به پرچم اصلی کسانی که میخواهند از یک موضع مارکسیستی به مسائل جامعه نگاه کنند، تبدیل بشود. الان من چنین نشریهای را نميشناسم. حتما هستند کسانی که میخواهند رادیکال و سوسیالیست بمانند، اما من یک چنین مرکزی که به مسائل جهان و مسائل جدیدی که طرح شدهاند از موضع مارکسیستی بپردازد، و رابطهاش را بر تحکیم انتقاد مارکسیستی قرار بدهد، الآن نمیشناسم. فکر کنم وظیفه ماست که آنرا شکل بدهیم، ولی بدون ملحق شدن متفکرین سطح بالاتر جنبش بینالمللی کارگری شک دارم که پروسه را میتوان جلو برد. ما میتوانیم شروع کنیم. در همین سطح ما احتیاج داریم که در بخشهای پیشرفته طبقه کارگر بشدت فعال باشیم و به عنوان یکی از فعالين آن جنبشها، مستقیم دخالت داشته باشیم. من شخصا فکر میکنم جنبش کارگری اروپا و آمریکا کلیدیاند، حتما طبقه کارگر در کشورهای دیگر هم میتوانند نقش مشوق و بیدارکننده در قبال طبقه کارگر داشته باشند، ولی بالأخره بحثها و پلمیکهای و موضع کارگر آلمانی، کارگر فرانسوی، کارگر آمریکايی و کارگر انگلیسی خیلی تعیین کننده است. و در نتیجه یک سهمی که ما باید داشته باشیم این است که به تخمیر این جنبش کمک کنیم و در آنها دخالت کنیم. اولا خود ما باید به این جنبشها متعلق باشیم و از موضع اتوریته در این جنبشها ظاهر بشویم و این به درجه زیادی آمیختگی با جنبشهای کارگری و جنبشهای فکری اروپا و آمریکا را میطلبد. این یک رابطه جنبشی است. من نمیدانم حزب کمونیست کارگری به عنوان حزب کمونیست کارگری تا چه اندازه میتواند این را در برنامه عمل خودش قرار بدهد؟ ولی ما به عنوان یک طیف از کمونیستهای این دور و زمانه میتوانیم آگاهانه برای دخالت در جنبش کارگری آلمان، فرانسه، انگلیس و آمریکا نقشه داشته باشیم و در این جنبشها صاحب حرف باشیم. و به عنوان یک فرانسوی، به عنوان یک آلمانی، و باصطلاح بعنوان یک نیروی حاضر در صحنه و نه به عنوان یک نیروی ناظر خارجی، طرف حساب مسائل خود آن کشورها باشیم. خود این وظیفه این است که به نظر من انتقاد مارکسیستی به جهان معاصر را به آن جنبش منتقل کند. که البته انتقاد مارکسیستی انتقاد پراتیکی هم هست. وقتی برای مثال از ضرورت اتحاد بینالمللی طبقه کارگر حرف میزنیم، باید بتوانیم الگوهايی را بدست بدهیم که داریم برایشان تلاش میکنیم. یا برای مثال وقتی از ناتوانی سنت غیر کمونیستی سازمانیابی طبقه کارگر در عرصه مبارزه روزمره حرف میزنیم، فکر میکنم که ما باید دنبال این باشیم که جنبش عمل مستقیم در جنبش کارگری چه شکلی دارد و ما چه شکلی برايش پیشنهاد میکنیم؟ من فکر میکنم فعالین قدیمیتر جنبش کارگری و محافل رادیکال پیدا میشوند که حاضر باشند با ما در کانونهايی برای این پروژه کار کنند و آلترناتیو ما را بدرون جنبش ببرند. من میخواهم بگویم که در این جریان بازهم بر جنبه انتقادی و خلاف جریانی و تغییر دهندهای که ما باید نسبت به کل وضع موجود و جنبش طبقه باید داشته باشیم، تأکید میکنم. فکر نمیکنم که ما الآن در هیچکدام از این کشورها بتوانیم نیرويی را به صحنه مبارزه با خط سوسیالبستی در مقابل بورژوازی بکشانیم. هنوز کارمان سرخط آوردن بخش قابل توجهی از جنبش کارگری در این کشورهاست. این نظراتی که گفتم شرط لازم و ملزومات عملیتری برای هماهنگ کردن و متشکل نگهداشتن بخشهای مختلف جنبش طبقاتی است. اگر ما یک قطب فکری داشته باشیم که بتوانیم به آن اتکا کنیم و بگويیم آن ادبیات و آن مکتب، منشأ فکری ماست، آنوقت ایجاد مثلا کمیته هماهنگ کننده و کمیته ارتباطات بینالمللی که مثل یک دفتر کار کند که دفتر هماهنگ کننده بخشهای جنبش کارگری است، همخط ماست و این بخشها را مطلع نگاه دارد، کار مقدوری ست. ولی در غیاب این، هر ایدهای به نظر من، که بخواهد در غیاب یک اتوریته بینالمللی کسی را متحد کند، به نظرم خیلی خیالپردازانه ميآید. یعنی فکر میکنم کسی تحویلمان نمیگیرد. تلاشهای فرقهای و بیش از حد خوشبینانهای میشود که از جانب بخش اصلی جنبش کارگری جدی گرفته نمیشوند. ما باید اول هویّت خودمان مطرح کنیم. فکر میکنم راستش این کار سختی نیست. بخصوص که نقطه قدرت ما بیشتر در این عرصه است تا اینکه برای مثال پا شویم و برویم کارگران متال آلمان را بیاوریم سر فلان موضع... این برای ما کار خیلی سختتری است تا اینکه جواب سردمداران اصلی تجدید نظر در مارکسیسم یا سردمداران اصلی جامعه بورژوای در حمله به مارکسیسم را بدهیم. این دومی به نظر من، برای ما مقدماتیتر هم هست، مقدورتر هم هست. بعد به عنوان یک جنبش، مستقل از هویّت کشوری و تعلق کشوری، این کارها و تلاشها به نظر من مقدماتی و اولیه است. والا بعدا اگر از این مرحله گذشیم و توانستم به ۱۵۰ نفر اهالی آنجا که روی خط ما هستند اشاره بکنیم، من فکر میکنم آن موقع میشود از یک سازمان جهانی صحبتهای واقعی کرد، ولی الآن همین هم را نداریم.
حزب انترناسیونالیستی و معطوف به یک جامعه و منطقه مشخص
به عنوان یک حزب، به نظرمن، ما حزبی هستیم معطوف به سازماندهی یک حرکت سیاسی مهم در ایران. ولی طبعا یک حزب انترناسیونالیستی هستیم که حوزه فعالیت بقیام کشانندهاش آنجاست. بعید میدانم که ما با حزب کمونیست کارگری ایران بتوانیم در تعیین تکلیف سیاسی سوئد، یا فرانسه دخالت کنیم. میتوانیم فشاربگذارم، ولی باز به عنوان یک حزب انترناسیونالیست که فشارش را از روی جنبشهای سوسیالیستی بخشهای دیگر برنمیدارد، ولی تا آنجايی که به عمل مستقیم خود ما مربوط میشود، بقیام کشاندن و تغییر دادن جامعه و برنامه افتصادی دادن و به مردم یک منطقه و یا یک کشور گفتن که راه نجات این است و اینکه ما حاضریم این نقش را بازی کنیم، این دیگر ایران است. به این معنی ما یک حزب کشوری هستیم. شاید ما زمانی یکی از احزابی باشیم که در یک سری کشورها فلان دفتر را دارند، اما الان فقط یکی از آن احزاب هست. امیدوارم بزودی دو تا بشویم. من تشکیل حزب کمونیست کارگری عراق را زیاد دور نميبینم. فکر میکنم با نقش فعال ما لااقل میشود دو حزب داشت که موضع ما را در منطقه تقویت بکند. در افغانستان هم به دلیل زبان مشترک، بخصوص بعد از این اوضاع میتوان کاری کرد. پاکستان را نمیدانم. در ترکیه فکر میکنم میتوانیم نقش اساسی داشته باشیم و احزاب مشابهی را بوجود بیاوریم. در خاورمیانه، آن تکهاش که شامل ایران است، میتواند حوزه فعالیت عمل مستقیم ما باشد، که خود این مسأله هم به قدرت ما در ایران برمیگردد. علت مطرح شدن حزب کمونیست ایران در منطقه، وزن آن حزب در ایران بود. درست است که حرفهایمان را وقتی گوش میدادند، قبول میکردند، اما این، مطرح بودن حزب کمونیست ایران در ایران، یک واقعیت بود. چرا که بالاخره آن حرفهای شسته رُفته از دهان یک حزب مقتدر درميآمد که نشان داده بود پای حرفش هست. رادیويی دارد، لشکری دارد و عده زیادی را دارد. ما به عنوان حزب کمونیست ایران، در بعضی از کشورها از احزاب چپ آن کشورهای اروپايی بزرگتر بودیم. به این اعتبار حرف ما بُرد داشت. از کانالهای متعدد اینطوری بود، روزنامههای زیادی درمیآمد، کانونهای زیادی وجود داشتند که میگفتند به این حزب مربوطند. یعنی وزنه بودن حزب کمونیست ایران عامل مهمی بود برای اینکه بتواند در عرصه بینالمللی تأثیر بگذارد. یعنی فعالیت در عرصه ایران، انقلاب سازمان دادن در ایران، جابجا کردن نیرو و تغییر واقعیات در ایران به نظر من مادیترین موضوع فعالیت سیاسی ما است. در این رابطه فکر میکنم کلیدیترین حرکت ما این است که محافل کارگری ایران، شبکههای کارگری در ایران، حزب کمونیست کارگری را به عنوان تداعی کننده خود برسمیت بشناسند. من نگران نفوذ تشکیلاتیمان که چند نفر آنجا عضو ما هستند، نیستم. چون اختناق وقتی از یک حدی فراتر رفت ما باید قید این را بزنیم که یک عدهای با کارت عضویت شما مشغول گزارشنویسی باشند و فعالیت کنند. اینجا تعهد قلبی و اطلاع طرف از اینکه به این خط متعلق است، خیلی بیشتر از حوزههای ماست، هر چند که ما باید حوزهمان را بسازیم. حزب کمونیست ایران در رابطه با نفوذ کنکرتش در ایران، وقتی ما از آن جدا شدیم، در یک سرازیری است. حزب کمونیست کارگری اولا نه تنها باید جای حزب کمونیست ایران را در آن محافل پیشین بگیرد، که اگر از شرح ماوقع خبردار بشوند، نصف بیشتر مسأله حل است، بلکه باید خودش را گسترش بدهد طوری که کارگر، خودش را با آن تداعی کند. و این کار به نظر من سخت نیست، برای اینکه اگر ما از این طرف یک قدم بطرف کارگر برویم از آن طرف کارگر ۹ قدم بقیه را ميآید. برای مثال اگر ما کتاب "کارگر ارزان، کارگر خاموش" را به شبکههای کارگری ایران برسانیم و بخوانند، لازم نیست زحمت زیادی بکشیم، فکر میکنم در جا ده بیست هزار کارگر طرفدار حزب کمونیست کارگری میشوند. میخواهم بگویم نقطه قدرت ما در این رابطه حرفهایمان و ادبیاتمان است. تماسمان باعث میشود که ما بتوانیم دوباره حرفهایمان را بزنیم، ما انتظاری را طرح نمیکنیم، حوزه نمیخواهد سازمان بدهیم. من در همان چهارچوب سیاست سازماندهی دارم بحث میکنم. شبکههای محافل کارگری در ایران، به نظر من اگر ما را ببینند و بفهمند که ما چه میگويیم، باقی راه را به سمت ما ميآیند. این را نقطه گرهی میدانم. در همین رابطه شبکههای کارگر ایرانی در خارج کشورهم مطرح است، چون این دو حوزه به نظر من، بهم ربط دارند و دیواری بین آنها نیست. کما اینکه خبر اعتصاب کارگران شرکت نفت در ایران را یدالله خسروشاهی در انگلیس میدهد. یعنی با آنها تماس دارد و با دوستانش کار میکند. به نظر من نباید اینها را به امان خدا ول کرد، بلکه باید از یک موضع دخیل و تغییر دهند سراغ این نوع کارگران در خارج برویم. احترامشان به جای خود محفوظ، اما خیلیهاشان حرفهای عقب ماندهای میزنند. این بحثهائی که در مورد ۳۵ ساعت کار در هفته طرح کردهاند و بحث زیربنا و روبنا و وضعیت نیروهای مولده را به میان کشیدهاند، در حالی که خود کارگران شعار را طرح کردهاند، وضعیت این طیف را نشان میدهد. ما نرفتیم به اینها بگويیم برو مطالعه کن، این چه حرفهايى است که داری آبروی خودت را میبری؟ به نظر من ما باید به محافلشان برويم و بخواهیم که خودشان را تا سطح ما ارتقا بدهند. خودشان را به سطح شعور سیاسی در سطح جهانی ارتقا بدهند. اینطور نیست که چون کارگرند یادشان برود که دنیای بیرون چه خبر است. یا مثلا بحثهای سیاسی که در رابطه با ایران بيرون میدهند. انگار نه انگار که این بحثها، بحث جناح راست افراطی طیف اپوزیسیون بودند که یک نفر چپ محترم آن حرفها را قبول نداشت، ولی حاضرند اینها را بگویند. به نظرم ما این محافل کارگران ایرانی در خارج را خیلی به امان خدا رها کردهایم. نیرو بفرستیم که از موضع طلبکار با آنها بحث کنند و بفهمند که باید عضو این حزب بشوند وگرنه کلاهشان پس معرکه است.
در رابطه با ایران یک عرصه مهم، ترکیه است. مرز عراق به ایران به نسبت مرز ترکیه به ایران بازتر است، ولی رابطه فرهنگی ایرانیان ساکن ترکیه با ایران نزدیکتر است تا عراق. کردستان ایران و کردستان عراق را اگر مد نظر داشته باشیم، رابطه با کردستان ایران از طریق کردستان عراق مقدور است. ولی اگر میخواهی کل ایران را در نظر داشته باشی، آنوقت ترکیه آنجايی است که اگر تو در آنجا باشی، دیر یا زود موجش داخل ایران را هم میگیرد. درترکیه یک فضای اجتماعی وجود دارد که از آن کانال نه تنها بر خود فضا در ترکیه، بلکه با نوک محافل کارگری در ایران نیز تماس برقرار کنیم. من فکر میکنم همانقدر که انتشار ادبیاتمان در ایران حیاتی است، در ترکیه هم حیاتی است. باضافه اینکه من فکر میکنم، راستش زیاد منتفی نمیدانم، که جریانی را در عراق درست کنیم و با هم در ترکیه به جان دولت ترکیه بیفتیم و شروع به دخالت کنیم. اگر میخواهیم کشور سومی برای دخالت انتخاب کنیم، میتوانیم از عراق و ترکیه دخالت داشته باشیم. اما در رابطه با خود ایران، ترکیه نقش اساسی دارد. فعالیت در خارج از ایران، یکی خدمت به همین پروسه در داخل خود ایران است که به نظر من کسی نباید فراموش کند. ما از خارج کشور در فضای داخل ایران تأثیر میگذاریم، بر محافل کارگری تأثیر میگذاریم. نفس ابراز وجود قدرتمند ما در خارج، به داخل ایران میرساند که ما یک حزب جدی هستیم. یا یک حزب مهمی هستیم که باید به حرف ما گوش بدهند، همانطور که به اپوزیسیون ایران حالی میکند که باید ما را جدی بگیرد. بنابراین یک بُعد فعالیت ما در خارج، رو به ایران است، در رابطه با مسائل انقلاب در ایران، حال چه آکسیون علیه جمهوری اسلامی باشد، چه تماس داشتن با محافل ایرانیان و چه کمک به پناهدگان که مترقی باشند.
یک بخش دیگر فعال شدن در رابطه با جنبشهای کارگری در همین کشورهاست به عنوان یک عده آدم صاحب حق آب و گِل و نه به عنوان خارجی. من فکر میکنم در این زمینه، اولویت ما ایجاد یک سازمان یکپارچه، یعنی با چسپندگی داخلی و یکدست و بشدت فعال و دارای آکسیون است. یک سازمان افتاده و خُرد خُرد و تبعیدی به نظر من حق مطلب را ادا نمیکند. یک سازمان تعرضی میخواهیم که چه در رابطه با جنبش کارگری در خارج و چه در رابطه با ایران بشود دید. باید یک سازمان خیلی اکتیو باشد. من فکر میکنم اگر ما یک مقدار همت کنیم. جنبش کارگری سوئد برای مثال، کنجکاو میشود که این جماعت چه کسانى هستند؟ حتما سعی خواهند کرد ادبیاتمان را ترجمه کنند و یا اینکه در مواضع فلان جریان تأثیر بگذاریم. آن چیزی که ما در ایران نداریم، یعنی سازمان، فعالیت، آکسیون، سر و صدا، مطرح کردن حزبمان به صورت فعال روزمره، را باید در خارج انجام بدهیم، در آینده و حتی یک پله هم بیشتر. در نتیجه باید یک کار بنیادی و ریشهای در خارج انجام داد و با این همه آدمی که در خارج داریم، باید سر و صدايمان خیلی زیاد باشد که همه راجع به حزب کمونیست کارگری و اقدامات و آکسیونش حرف بزنند. من فکر میکنم ما باید به یک درجه جایگاهمان را در میان اپوزیسیون ایران بدست بیاوریم. سلطنتطلبان باید از ما بترسند و بگویند: اگر این آلترناتیو و یا اینها ممکن است سر کار بیایند، از همین حالا مجبور بشوند رویمان حساب کنند. رضا پهلوی مثلا یک بار دیگر مجبور شود بپذیرد که ما با حزب کمونیست کارگری ائتلاف میکنیم. این موقعیت را باید بدست بیاوریم. به عنوان حزب کمونیست ایران این موقعیت را داشتیم از دست میدادیم. اما الان اپوزیسیون در خارج بفهمد که یک نیروی دیگری هست.
نشریه انترناسیونال، نهادی برای بردن کمونیسم به میان مردم
یک اولویت مهم دیگر ما، من فکر میکنم، نشریه انترناسیونال و کلا ادبیات این دوره ماست. این دوره، به نظر من، دوره خیلی حرف زدن و حرفهای اساسی زدن است. ما باید کاری بکنیم که نشریه انترناسیونال یک نشریه خواندنی بشود، که حرفهای اساسی کمونیستی، چه تاکتیکی و چه برنامهای، را بشود در آن پیدا کرد. یک نشریه معتبر و محترم که بدانند یک نشریه آژیتاسیون یک تشکیلات پیش پا افتاده نیست، بلکه حرفهای یک قطب اپوزیسیون ایران و حرف کمونیستهای ایران است. انترناسیونال مهم است. من فکر میکردم که انترناسیونال نهادی باشد که به یک درجه خودمختاری داشته باشد، مثل خیلی از روزنامههای احزاب که قبل از اینکه روزنامه آن حزب باشد، به اعتبار خودش یک روزنامه متعبر هم هست و یک عده خواننده خودش را دارد. وقتی این نکات را میگويیم، معمولا بحث اتوریته و اختیارات، و اینکه نظرات چه کسی را بیان میکند و ارگان کی هست و غیره پیش ميآید. من فکر میکنم به درجهای این ریسک را بپذیریم و نشریه را بدهیم بدست درآورندگانش و روی این حساب کنیم که این نشریه متعلق به یک حزب سیاسی و یک سنت سیاسی است. آدمها سعی کنند خود را با آن سنت تطبیق بدهند و اگر هم تطبیق ندهند دعوا میشود! در این دوره این را بهتر میدانم تا "ارگان مرکزی حزب کمونیست کارگری" که هر کاری که حزب میکند در آن روزنامه سر در ميآورد. من فکر میکنم که این شیوه در فرمت و صفحهبندی آن هم تأثیر میگذارد. من فکر میکنم باید نشریهای باشد که در عین خودمختاری، توسط یک عده از کمونیستها از حزب کمونیست ایران، برای اشاعه نظرات حزب کمونیست کارگری ایران، منتشر میشود، به عنوان یک جنبش و در عین حال انعکاس نظرات رسمی حزب. چون هر سیاست و سند رسمی حزب باید در آن منعکس شود. اما در عین حال نشریهای است که محل انعکاس این خط مشی و این جنبش هم هست. با آزادی عمل بیشتری در آن میشود حرف زد. این نشریه باید سعی کند که خوانندگان بیشتری داشته باشد، روزنامه پرخوانندهای باشد. در مورد نهاد انترناسیونال، به جای اینکه بگويیم "ارگان مرکزی حزب کمونیست کارگری ایران"، بگوئیم "نشریه حزب کمونیست کارگری ایران". سیاستهای حزب را آدمهای آن نقل میکنند. در وهله اول این ممکن است یک تناقض ایجاد کند. روزنامه حزب کمونیست انگلستان در مورد اورکمونیسم مطلبی مینویسد، اما رهبری حزب میخواهد کار دیگری بکند. عیبی ندارد بگذارید بر سر ما هم از این اتفاقات شیرین بیافتد! یک بحث که در آن یکی حاضر نیست زیر بار دیگرى برود، به نظر من نشان دهنده یک سنت زنده است. اگر آن مرکز فکری و قطب فکری را ما توانستیم در جامعه مطرح کنیم، این اختلافات در آن مجاز است. اگر نتوانیم، بله هر کدام میتواند موجب یک انشعاب و خانهخرابی بشود! اگر ما یک نشریه خواندنی داشته باشیم که نشریه یک عده نویسنده و یک عده همکار سوسیالیست باشد که احتمالا میتواند آدمهای مایهدار بیرون را هم به آن جلب کنیم، بدرون خانههای مردم برود، کار مهمی کردهایم. هیچ آیهای نیامده که مردم عادی که ممکن است به فلان خرافه هم احترام بگذارند نتوانند یک نشریه کمونیستی را هم با علاقه بخوانند. و این بستگی به توانمان دارد. انترناسیونال میتواند نشریهای باشد مساوی با ایران تریبون باضافه کارگر امروز و انترناسیونال فعلی که در ۳۸ صفحه، هفتهای یک بار در بیاید. نشریهای که خبر بدهد، جدول داشته باشد و صفحه ورزشی هم داشته باشد. ما نمیتوانیم این کار را بکنیم. میخواهم بگویم که اينطور نیست که گویا فرمولی هست که ما این نوع نشریه را برای حزب در نميآوریم. روزنامه سوسیال دمکراسی دارد این کار را میکند. نشریه ما هم یک نهاد مستقل است، اگر بتواند پولش را جور کند، خودش تصمیم میگیرید راجع به فرهنگ هم بنویسد و ضمیمه به آن اضافه میکند و یک مطالب دیگری را به روزنامه اضافه میکند که باعث میشود همه روزنامههای دیگر را از میدان بدر کند. این هیچ ایرادی ندارد. من فکر میکنم نمیتوانیم، در نتیجه به قالبی که حرفهای بنیادیمان را در قالب آن مطرح میکنیم، بسنده میکنیم. اما اگر نشریهای باشد که مطالب گوناگون و از جمله اخبار هم در آن باشد، به نظر من تعداد خوانندگانش بیشتر خواهد بود. فعلا در این قالب فعلی خواهد بود. اما اگر نشریه یک نهاد مستقل باشد، هیچ نیرويی جلودارش نخواهد بود که خودش را پُرفروش و پُرخواننده کند و با هزار و یک راه عقاید اصلیاش را اشاعه دهد. منهم فکر میکنم الآن نمیتوانیم این کار را بکنیم، توان عینیاش را نداریم.
وظیفه کمک به تشکیل حزب کمونیست کارگری عراق
یک عرصه دیگر عراق است. من فکر میکنم ما وظیفه داریم و خیلی لازم و حیاتی و مفید است اگر الآن به تجهیز چپ عراق کمک کنیم. واقعیت این است که در رابطه با چپ عراق و با کردستان آن هم، نامههايی داریم که نشان میدهد که متوجه ما هستند و ما را قبول دارند. چپ رادیکال عراق، تمام گروههایش، فکر میکنم بلا استثنا، در این ماجراها، اعلام کردند نظرات ما را قبول دارند. برای ما نامه نوشتهاند و خواستهاند که ما دخالت کنیم و فکری برایشان بکنیم. این همانطور که رفیق رحمان (حسین زاده) گفت مصادف شده است با یک بیوظیفگی عملی و بیوظیفگی سیاسی. یعنی قبول کردن نظرات انترناسیونالیستی و مارکسیستی ما، باعث شده که از آن شوراها هم که میتوانستند در آن فعال باشند نسبتا دست بکشند. وقتی نوشتهها و بحثهایشان را میخوانیم متوجه یک درجه یائسگی سیاسی-برنامهای میشویم. که اولین کار ما این است که جلو این روند را بگیریم. چون خیلی به ضرر تمام میشود. برای خط ما هم به ضرر تمام میشود. منتها من فکر میکنم این گذراست. این چپی است که از یک انقلاب درآمده است، گیج است، فعالیتهايی کرده است که به نظر خودش قابل انتقاد است ولی به نظر من در یک تماس نزدیک با ما باید سعی کنیم که یک حزب کمونیست کارگری در عراق شکل بگیرد. حزبی مثل حزب خود ما. اقلا دو تا حزب باشد. همینطوری که نگاه میکنی، رفقای خوبی بينشان هست که توانايی رهبری چنین خط مشیای را دارند. به نظر من در یک قطعنامه ما باید یک موضع و برنامه مثبت در قبال تشکیل حزب کمونیست کارگری عراق بگیریم، چون اگر ما در آن طرف مرز ایران نیروهای حزبیمان را داشته باشیم، دیگر یک درجه سد و فشار اختناق را شکستهایم. من فکر میکنم یک نمونهاش این خواهد بود که اگر ما حزب کمونیست کارگری عراق را داشته باشیم، مبارزه مسلحانهمان را بدون سلام و علیک با اتحادیه میهنی و کرنش به جلال طالبانی میتوانیم پیش ببریم. من فکر میکنم یک چنین واقعهای، تشکیل حزب کمونیست کارگری عراق، حال چه برای حفظ خود و یا توزیع نشریاتمان، ما را به درون جهان عرب ميبرد، به عنوان یک نیروی مطرح. از اردن و آنطرفتر هر روز به ادبیات ما دسترسی خواهند داشت. به حال به نظر من جامعه عراق و بخصوص کردستان عراق را یک محیط مستقل فعالیت خودمان بدانیم و کمک کنیم یک چنین جریانی در آن شکل بگیرد.
فعالیت انترناسیونالیستی
رابطه فعالیت سیاسی با گسترش امکانات مالی
رابطه نهادهای غیر حزبی با حزب
در مورد فعالیت انترناسیونالیستی و فعالیت در عرصه نظری گفتم، به نظر من ما باید در رابطه با پیوندهای بینالمللی و همینطور دخالت بینالمللی در مسائل مارکسیستی باید فعالیت کنیم. اما همه اینها منوط به این است که ما یک مقدار حزب را سر و سامان بدهیم. کارهايی هست که باید فکری برایش بکنیم، مثلا پول نداریم، ارگانهایمان را سازمان ندادهایم، روحیه برای دخالت نداریم. باید یک دور دیگر برای فعالیت منضبط در چهارچوب حزب را ایجاد کنیم. بعضی رفقایمان هنوز اینجا نیستند، یک عدهشان که در عراق ماندهاند، یک عدهشان در ترکیه ماندهاند. باید فکری به حال رفقايی که از یک موضع آواره یا در حال حرکت در عراق و ترکیه داریم، بکنیم. اینها اولویت اساسی است.
سازمانهايی هستند که امروز محرکترین نیروهای ما هستند مثل کارگر امروز، فدراسیون پناهندگان، ایران تریبون باضافه حرکتهايی که رفقا در مقیاس محلىتری انجام میدهند. به نظر من باید از یک مرکزی رابطه را با اينها تحکیم کرد. حتی این نهادها یک شبکه هم از فعالین حزب دارند که آن شبکهها به ابتکار محلی خودشان به این نهادها کمک میکنند. حزب کمونیست کارگری میتواند آگاهانه برنامهاش را در قبال این نهادها تعریف کند و اگر نیريی هم میگذارد، درست اختصاص بدهد و از آن نهادها حسابرسی بکند تا بدانیم آن نهادها برای ما چکار میکنند.
از چيزهايى که میتواند ما را زمین بزند، یکی حزبیت ماست. سازماندهی حزبی ما باید شروع شود و مسئولیتهای حزبی روشن شود و بايد در قبال مسئولیتهايی که گرفته میشود جوابگو بود. یکی دیگر وضعیت مالی است. اینها بخصوص میتواند ما را نابود کنند. وضع مالی را هم هر با از جیب خود کمک کنیم، نمیشود درست کرد. وضع جیبمان هم تعریفی ندارد! ولی بالاخره باید راهی پیدا کرد. مثلا پروژههای انتفاعی را یک استارت بزنیم. منظورم این است که باید مسأله را جدی بگیریم. اکنون حتی دبیر اجرايی حزب هم از کسی پولی نمیگیرد. باید کاری کنیم که بالأخره دو نفرى را از دنبال نان دویدن معاف کنیم. ولی واقعیت این است که بدون بهبود جدی در وضع مالی، کار راکد میماند. هر ایدهای که کسی به نظرش میرسد، حتی اگر خودش میتواند سهمی در راه انداختن و عملی کردن ایده داشته باشد، حتما مطرح کند. بايد به فکر فعالیتهای انتفاعی محلی و سراسری بود . باید دنبال کار سیاسی رفت. کار سياسی همراه با خود امکانات مالی بیشتری را ميآورد. نمیدانم هزینه شماره اول انترناسیونال چه شد؟ هر اندازه ما بیشتر به سمت مردم عادی برویم که به هر حال دارند زندگیشان را میکنند، حس کنند که ما آدمهای خوبی هستیم و کارمان برایشان ارزش دارد، به درجهای زیر بغلمان را میگیرند. یک مسأله دیگر حق عضویتهاست. معلوم است سازمانی که عضو بیشتری داشته باشد، امکانات مالىاش هم اضافه میشود. یک تبلیغ و ترویج بکنیم که آدمهای بیشتری به ما بپیوندند. حزب ما نه از نظر رابطه با جامعه و نه مناسبات درونی خود هنوز سر جای خود نیست. به نظرم ما باید بعد از این کنفرانس، یک حزب بشویم. امیدوارم بعد از این کنفرانس ما یک حزب جدی بشویم که بتواند از نظر مالی یک تصمیم مرکزی بگیرید.
اصل اين مطلب شفاهى است. اين متن از روى نوار سخنرانى پياده شده است.
منتشر شده در "منتخب آثار منصور حکمت، ضميمه ١"، انتشارات حزب کمونيست کارگرى - حکمتيست، ژوئيه ٢٠٠٦ - صفحات ٢٤٢ تا ٢٥٠
hekmat.public-archive.net #3877fa.html
|