سازماندهى ايرانيان در خارج
نوبت اول
خلاصه بحثها و طرح سؤالات محورىحزب کمونيست ايران، ٤ ژوئن ١٩٨٨
من نکات اصلى بحث رفقا را ذکر ميکنم، بعد پيشنهاد ميکنم رفقا خودشان اثباتا، اول در کليات بحث اظهار نظر بکنند، بعد اگر معلوم شد که جزئيات مهم است، به آنها هم ميپردازيم.
خود طرح مسأله از اين نظر ضرورى است که مسأله قبل از اين عملا براى ما مطرح شده. يعنى مسأله سازماندهى ايرانيان در خارج کشور قبل از اين عملا براى ما مطرح شده و حتى حزب ما به اين بحث کشيده شده، بدون اين که قبلا سياست روشنى را بصورت کتبى داشته باشد، عملا به اين بحث کشيده شده، عملا اينجا و آنجا اظهار نظر کردهايم، و حتى يک جايى اظهار نظرمان را تکذيب کردهايم، مثلا در شماره آخر رسانه. ما عملا توى اين بحث رفتهايم. بنابراين قاعدتا بايد اين مسائل را روشن کنيم.
دوم اينکه جريانهايى هستند که ميخواهند سازمانهاى ايرانيان را بوجود بياورند و ما بايد بدانيم موضع ما چيست و با اين جريانات چکار ميخواهيم بکنيم.
و سوم اينکه در خود حزب ديدگاه واحدى وجود ندارد، يا لااقل ديدگاه رسمىاى ابراز نشده و اگر کميته خارج کشور بخواهد کارش را پيش ببرد، لازم است که يک موضع رسمى برايش وجود داشته باشد.
سؤالاتى که ما مطرح کرديم براى طرح بحث بود. رفقايى به کافى نبودن آنها ايراد گرفتند و رفقايى هم مثل بهمن و ناصر به نادرستى اين نوع طرح سؤال، که اين خودش تلويحا استنباطهاى غلطى را دارد. به هر حال خود رفقا اينجا حضور دارند و خودشان اثباتا ميگويند که طرح درست بحث و مسائل گرهى بحث چيست. ولى همين قدر که اين اظهار نظرها توانست مطلبى براى شروع بحث باشد، به نظر من خوب است.
نکته ديگر اين است که روشن شدن موضعمان هنوز لزوما به معنى اين نيست که ما قابليت پياده کردن آنرا داريم. بعضى از رفقا به اين اشاره کردند که ما هر سياستى داشته باشيم، تشکيلات خارج از کشور ما درآن وضعيتى نيست که بتواند آن سياستها را پيش ببرد. به نظر من اين بحث نبايد اينجا مطرح باشد. اول ما ديدگاههايمان را روشن کنيم که چکار کردن درست است، بعد راجع به اين که تشکيلات خارج کشور در چه فازى از حرکت خودش است و چطور ميتواند به اين ظرفيتها دست پيدا کند، ميتوانيم بپردازيم. اما اين نبايد روى بحث سنگينى کند. خاصيت اين بحث اين است که ابهاماتى که در داخل خود تشکيلات ما هست را خاتمه ميدهد و يک دورنمايى را در مقابل تشکيلات ميگذارد که بعدا بايد به هر حال به چه سمتى برود. و خودِ داشتن اين دورنما کمک ميکند که همين تشکيلات خارج، از الان جواب يک سِرى از سؤالاتش را داشته باشد و بداند نيروهايش را چگونه بايد آرايش بدهد.
پاسخهايى که به سؤالات داده شده را فکر ميکنم همه رفقا خواندهاند. من فقط خيلى خلاصه ميگويم، اساسا تفاوتها بنظر ميآيد کجا هستند:
دو مسأله را بايد از هم تفکيک کرد، يکى کار در بين ايرانيان که کسى منکرش نيست. يعنى هيچکس، حتى آن کسى که ميگويد سازمان ويژه ايرانيان اصلا به هيچ صورتى لازم نيست، کار در بين ايرانيان را منکر نشده، بلکه سازمان ويژه براى ايرانيان را رد کرده. بعلاوه ما بطور علنى راجع به اين مسأله صحبت کردهايم و فکر ميکنم اين که حزب کمونيست معتقد است که در بين ايرانيها بايد کار کرد چيزى است که بايد قاعدتا براى هر کسى روشن باشد.
مسأله دوم سازماندهى ايرانيهاست و به نظر ميآيد اختلافاتى که هست، اينجاست. اين اختلافها را ميشود اينطور خلاصه کرد:
اول اين سؤال که آيا ايرانيان با همين تعريف به معنى ايرانيان، با همين هويت، موضوع مستقلى براى کار سازماندهى ما هستند يا نه؟ يک عده از رفقا، بيشتر رفقا، ميگويند نه. بخاطر اينکه بنظر اين رفقا، ايرانيان بخودى خود در بر گيرنده خصوصيات طبقاتى و سياسى ويژهاى نيستند که حزب کمونيست بيايد و آن را به عنوان يک موضوع کار در خودى در نظر بگيرد و سازمان در خودى براى ايرانيان، به اين معنى، بوجود بياورد. بهمن و ناصر و خسرو براى مثال ميگويند که هدف، پيشبرد سياستهاى حزب است و بايد ديد کدام نيروها را براى اين سياستها ميشود بسيج کرد، ممکن است هر مليتى داشته باشند... بايد از سياستهاى حزب در خارج کشور شروع کرد و ديد نيروهايش چه هستند.
در مقابل، رفقاى ديگرى، عمدتا غلام و امير، بر موقعيت مشترک ايرانيان به عنوان پناهنده تأکيد ميکنند. تفاوتى که در بحث اين دو رفيق هست، اين است که غلام بيشتر به مسأله جمهورى اسلامى و رابطه اين ايرانيها در مقابل جمهورى اسلامى انگشت ميگذارد و امير بيشتر موقعيت اين پناهندهها را در خود اين کشورها، در درون همين جوامع، در تناقض با مثلا راسيسم و فاشيسم و کل اوضاع سياسى در همين جوامع تأکيد ميکند. البته هر دوى اين دو رفيق به نکته ديگرى اشاره دارند، که در اين مورد آخر تذکر خسرو هم اين است که اينست که حتى مسأله پناهندگى هم مختص ايرانيان نيست و اگر بخواهيم وارد مسأله پناهندگى بشويم، پناهنده از کشورهاى مختلف هست و مسأله پناهندگى خاص ايرانيها نيست.
به هر حال رفقايى که با يک نوع سازماندهى ايرانيان موافق ميشوند، از موقعيت ويژه و مشترک ايرانيها حرکت ميکنند در دو بُعد: يکى وجود ضديت اينها، ضديت بالفعل و بالقوه اينها با جمهورى اسلامى به عنوان يک رژيم معين، و وضعيتشان به عنوان پناهندهها در کشورهاى خارج و نيازها و مشکلات صنفىشان که ناشى از اين وضعيت است. امير تذکر ميدهد که اين وضعيت سياسى است. يعنى پناهنده در اين جوامع در يک رابطه سياسى قرار ميگيرد و سازمانى که بنابراين ناشى ميشود فقط يک سازمان صنفى نيست، يک سازمان صنفى- سياسى است.
رفقايى که به اصطلاح سازماندهى بر مبناى هويت ايرانى بودن را رد ميکنند، اساسا سازماندهى کمپينى را در اين فاز پيشنهاد کردهاند، که تقريبا تيترهايى هم که براى کمپينها پيشنهاد ميکنند، کمابيش يکسانند. رفقاى دسته دوم، سازماندهى کمپينى را قبول دارند ولى به نوعى تشکل صنفى با جهتگيرى و وظائف سياسى قائل هستند که به هر حال تشکل ايرانيان است. رفيق غلام از يک تشکل صنفى- دمکراتيک حرف ميزند، يعنى تشکلى که متکى به صنف ايرانيهاى پناهنده است، ولى يک مبارزه دمکراتيک عليه جمهورى اسلامى را به پيش ميبرد و بر مبناى پلاتفرم دمکراتيک عليه رژيم جمهورى اسلامى مبارزه ميکند. امير تقسيمبندى سوسياليستى دمکراتيک را نميپذيرد و ميگويد اين سازمان سياسى است بدون اينکه از پيش وجود حاکميت سياست راديکال و سوسياليستى در آن را از پيش، با تعريف کردنش بعنوان يک سازمان دمکراتيک، درز بگيريم... بايد تبيين درستى از مسائلش را بدست بدهيم، ممکن است سوسياليستى باشد. اين چيزى است که من از بحث رفيق گرفتهام.
وجه مشترک کار سازمانى که همه پيشنهاد کردند مبارزات کمپينى است، اشکال کمپينى مبارزه است، مثل جنگ، مسأله زنان، آزادى زندانيان سياسى و غيره. تفاوت عمدتا در وجود يک سازمان صنفى- سياسى يا سازمان تودهاى- دمکراتيک ايرانيان در خارج است حول يک پلاتفرمى به هر حال، که هر دو، هم امير و هم غلام اين پلاتفرمها را ارائه دادهاند.
همه در جزئيات زيادى اظهار نظر کردهاند. اينجا قبل از اينکه از رفقا بخواهيم صحبتهايشان را اثباتا مطرح کنند، اين نکات به نظرم ميرسد که يک موضع اصولى بايد فاکتورهايى را مد نظر داشته باشد: يکى موقعيت عينى ايرانيها در اين جوامع است - بالاخره بايد براى اين پاسخ داشته باشد. ممکن است گفته شود ايرانيها بخشى از پناهندهها بطور کلى هستند. اين شايد مثلا در سوئد يا فرانسه درست به نظر بيآيد، ولى وقتى شما به ترکيه و يا پاکستان ميرويد، اين مسأله به اين صورت نمودار نميشود. بخصوص وقتى به ترکيه و پاکستان نگاه ميکنيد، ميبينيد که اصلا اين مبارزه بين اين صنف معين با رژيمهاى محلى و به اصطلاح ارتجاع در آن جامعه عملا به تشکلهايى هم شکل داده و اين مبارزه در جريان است و مسائلش هم حاد است، و فقط بحث امتياز طلبى يا به اصطلاح مطالبات رفاهى قشر معينى نيست. بحث پس ندادن يک عده به ايران است، بحث جلوگيرى از تروريسم جمهورى اسلامى در آن کشورهاست. در کشورهائى مثل ترکيه و پاکستان، بحثهاى خيلى اساسىاى مطرح است. و اگر فقط اروپا، اروپاى غربى را ملاک نگيريم ميبينيم که بحث وضعيت ايرانيها به عنوان يک قشر آواره و مهاجر، در جاهايى مسائل جدى و سياسىاى را مطرح ميکند که از موقعيت اقتصادى و صنفى اينها ناشى ميشود.
نکته بعد اين است که حاکميت رژيم جمهورى اسلامى در ايران، يعنى مبارزه ضد رژيم موجود در ايران، اين مسألهاى است که مخالفين رژيم را از يک هويت ملى برخودار ميکند. يعنى ميشود يک مرزى کشيد بين کسانى که فعالانه عليه جمهورى اسلامى در خارج مبارزه ميکنند و کسانى که سمپاتى دارند... امکان اين که يک جنبش عليه جمهورى اسلامى راه بيندازيم، بدون اينکه به طور ويژهاى ايرانيها در آن فعال باشند يا به طور ويژهاى ايرانيها از طريق تشکلهايى در آن رهبرى داشته باشند، سخت است. يک موضع اصولى بايد به اين سؤال جواب بدهد که چگونه ايرانيهاى مقيم خارج را عليه جمهورى اسلامى سازمان ميدهد. به هر شکلى، اعم از اينکه سازمان ويژه ايرانيان باشد (يا نه)، يک مسأله و فاکتور مهم، اينجا رابطه ماست با جمهورى اسلامى و عرصه خارج از کشور، بعنوان عرصهاى که ما در آن اين مبارزه را دنبال ميکنيم.
نکته ديگر رابطه مهاجرين با تحولات آتى سياسى در آينده ايران است. يعنى بايد جواب داد آيا روشى که ما در پيش ميگيريم در رابطه با اوضاع سياسى آتى ايران چه تأثيرى ميگذارد. کارى که ما در ميان مهاجرين امروز ميکنيم، در ميان پناهندههاى ايرانى امروز ميکنيم تأثير در آينده سياسى ايران دارد، در اين که چه نيروهايى در ايران دست بالا براى مثال را داشته باشند، (اين کار امروز ما) در اين وضعيت سهيم است، همينطور در تناسب قواى احزاب سياسى هم امروز و هم فردا در ايران. باز بايد حرکت ما اين واقعيت را در نظر بگيرد که اين قشر براى ما فقط در رابطه با مسائل خودش مطرح نيست، بلکه جزئى از سياست در ايران به طور کلى است، و سازماندهى اينها در خارج از کشور هم به اين معنى بايد ادامه سياست سازماندهى ما باشد در رابطه با مبارزه طبقاتى در داخل ايران، و در رابطه با مبارزه سياسى و انقلابى در داخل ايران، بايد يک درجهاى به آن ربط داشته باشد.
نکته بعد اين است که ما خودمان از انديشههاى ناسيوناليستى، رويزيونيستى، و نفوذ اين سياستها، و به دنبالش شکلگيرى تشکلهائى برمبناى اين انديشهها در ميان ايرانيهاى مقيم خارج کشور حرف ميزنيم. چطور بايد اين را خنثى کرد؟ يعنى اگر ناسيوناليسم، رويزيونيسم و رفرميسم و غيره خودش را به سمت تشکيلاتسازى در ميان اين جماعت بسط داد و به يک جايى رسيد که حتى سازمانهايى براى آن عقايد بوجود ميآورد، سازمانهايى که تبليغ ميکنند و تأثير ميگذارند، پاسخ حزب کمونيست و سياست سازماندهىاش در خارج، به اين وضعيت چيست؟ مسأله ديگر اينست که ما به هر حال حزبى هستيم ايرانى. نه به اين معنى که مليتمان اين است، بلکه به اين معنى که عرصه فعاليت ما ايران است و ما قابليت تأثير گذارى بر نيروهايى داريم که به ايران ربط دارند. آن ميزانى که ما ميتوانيم روى آفريقاى جنوبى تأثير بگذاريم همانى نيست که ANC ميتواند تأثير بگذارد. ANC به هر حال جريانى است مربوط به آفريقاى جنوبى. موقعيت ما به عنوان يک حزب ايرانى در خارج از کشور براى تأثير گذاشتن روى اين قشر، و در تبديل اينها در همين جوامع به يک نيروى سياسى معين، خيلى فرق دارد با موقعيت احزاب سياسى ديگر. يعنى اگر کسى بخواهد براى مثال کارى بکند که ايرانيان آلمان به وضعيت ترکهاى آلمان دچار نشوند، يا کارى بکند که نيروى پيشروى باشند، يا تشکيلاتهاى پيشرويى وجود داشته باشند که ايرانيها در آنها فعالند، حالا اعم از اينکه سازمان ايرانى باشد يا نه، اين به هر حال دست احزاب ايرانى را ميبوسد. در رابطه با اوضاع سياسى در خود همان کشورها هم، اگر فردا ايرانيان حق رأى داشته باشند و در اين کشورها بخواهند در انتخاباتى شرکت کنند، قبل از اينکه مُدراتها و سوسيال دمکراتها بتوانند به آنها بگويند به کى رأى بدهيد، بيشتر از اين که آنها بتوانند روى رأىاى که آنها ميدهند تأثير بگذارند، احزاب سياسى ايرانى ميتوانند روى رأى آنها و همينطور در حضورشان در آکسيونهاى مبارزاتى مختلف در اين جوامع تأثير بگذارند.
چيز ديگرى که بنابراين باز اين قشر مطرح ميکند، به عنوان قشرى که بايد به طور ويژهاى به آن پرداخت اين است که خود ما جريانى هستيم در رابطه با يک کشور معين، و استعدادهاى معينى که در رابطه با کار با يک قشرى از اين کشور معين داريم. اين چيزى است که از يک موضع سياسى عمومى يا موضع انترناسيونالى بطور کلى نميشود حرف زد، (بلکه) از موضع حزب معينى که تيغش يک جاهايى ميبُرد و از جمله در بين ايرانيها تيغش ميبُرد. اين تا حدودى مسائلى را مطرح ميکند که وظايف ما به عنوان جريانى که تيغش در بين يک ميليون و خردهاى آدم براى مثال اينجا و آنجا ميبُرد چيست، و چه وظايف ويژهاى را روى دوش ما ميگذارد؟ در همين رابطه باز هم يک موضوع اصولى بايد اين سؤال را جواب بدهد که اگر ما در عرصهاى پا بگذاريم که فاکتورهايى دارد مثل اينکه هويت ملى دارد در تعريف موضوع کار تعيين کننده ميشود، يا قشر کارگرى خيلى ضعيف است در بافت عمومى اين به اصطلاح مهاجرين و غيره، آيا ما پروسه ديگرى را که در يک بُعد اساسى داخل ايران شروع کردهايم، يعنى بوجود آوردن سازمان کارگرى کمونيستى، به ميدان کشيدن طبقه کارگر به عنوان نيروى تحولات سياسى آتى، را به مخاطره نيانداختهايم؟ آيا به عرصه کار دمکراتيک عقب ننشستهايم؟ آيا به عرصه کار پوپوليستى عقب ننشستهايم؟ آيا خودمان با دست خودمان ناسيوناليسم و پوپوليسم ايرانى را دوباره سازمان ندادهايم؟ اگر بنا باشد ما ايرانيان را به اين يا آن شکل، در رابطه با مسائلى از نوع دموکراسى، صنفى و يا غيره بسيج کنيم، آيا خودمان با دست خودمان کمک نکردهايم به سازمانيابى مجدد نيروهايى که ميخواهيم اساسا در جامعه شکستشان بدهيم؟ و اين تناقض را چطور بايد حل کرد؟ يا نکته ديگر اينکه اگر سياست، بحث جابجاکردن نيرو است و اگر اين جماعت به هر حال مستقل از اداره ما، يک نيرو هستند، با چه ابزارى اين جماعت را در جهت سياستهايى که ميخواهيم پيش برود، جابجا ميکنيم؟ ابزار تودهاى ما، ابزار مؤثر ما براى تکان دادن عده وسيعى آدم، که در رابطه با ايران، که در رابطه با اينجا، نيرو محسوب ميشوند چيست؟ ميخواهم بگويم موضع ما نميتواند موضعى صرفا کنارهگيرانه باشد، بايد موضعى باشد که نهايتا اين را تضمين کند که حزب کمونيست ايران به اين آدمها دسترسى تبليغى، سازمانى و غيره دارد. حالا به هر شکلى يا هر ظرف سازمانى که تعريف بکنيد، بايد به بخش وسيعى از اين مهاجرين و پناهندگان دسترسى تشکيلاتى و دسترسى تبليغاتى داشته باشيد و قابليت بسيجشان را داشته باشيد، مستقل از اينکه سازمان ايرانى ساخته باشيد و يا سازمانى مثلا غير ملى، بر مبناى دفاع از زندانيان سياسى در همه جاى عالم، بالاخره بايد به طور ويژهاى به اين افراد و انسانها دسترسى داشته باشيد. و اين که شکل اين دسترسى چيست؟ چه چيزى رابطه ما را با اين قشر در مقايسه با رابطه مثلا عفو بينالملل با اين قشر، و يا رابطه مثلا کميته "به دوست من دست نزن" فرانسه، متمايز ميکند؟ ما چه رابطه ويژهاى ميتوانيم داشته باشيم؟ و اين چه معنى سازمانىاى دارد؟
به هر حال خلاصه بحث بنظر من اين است که تشکيلات خارج از کشور ما، به اين احتياج دارد که تشکيلات فعالى باشد. هر پرنسيپ کمونيستى بايد به اين امر که فعاليت ما را ممکنتر بکند و گسترش بدهد، خدمت کند. به نظر من اگر يک جايى ببينيم که پرنسيب کمونيستى مانع از نفوذ ما و تأثير گذارى ما در جابجايى نيروهاست، مانع از تأثير گذارى ما در تعيين جهت روندهاى اجتماعى و سياسى است، به نظر من آنوقت بايد در آن پرنسيپ ترديد کرد. چون هدف اصول کمونيستى، فعاليت سازماندهى و غيره، قرار بود اين باشد که آدمها را در کوتاهترين فرصت ممکن در جهت سياستهاى مورد نظر يک حزب سياسى به خط بکنيم. هر ديدى که اينجا مطرح کنيم بايد به اين مسأله اساسى جواب بدهد که آيا بين اين فعال بودن و دخالتگرى سياسى و بسيج نيرو، با اِبزار وجود بعنوان يک نيروى سوسياليست انقلابى، تناقضى هست؟ آيا بايد براى اينکه يکى را بدست بيآوريم، آن يکى را زير پا گذاشته باشيم؟ آيا شکلهاى سازمانى که ما پيشنهاد ميکنيم، جوابگوى اين هر دو وجه مسأله هست؟ از يک طرف، براى جذب نيرو و يا براى تأثير گذارى بر آدمهاى زياد، خصلت طبقاتى و ايدئولوژيکى و سياسى حزب را رقيق نميکنيم؟ و از طرف ديگر براى حفظ به اصطلاح موجوديتمان به عنوان يک حزب کارگرى در خارج کشور، از يک عرصه وسيع فعاليت کنارهگيرى نکردهايم؟
اين به نظرم بحث اصلى است که در اينجا مطرح است. وقتى پاسخها را که ميخوانيم از هر دو طرف، راستش من اين سؤال برايم مطرح است، که اين ديدگاه چطور جواب ديدگاه ديگر را ميدهد که تو دارى وارد عرصه کار دمکراتيک که پوپوليستى "همه با همى" ميشوى؟ و آن ديدگاه چطور جواب اين را ميدهد که تو يک بخش وسيعى را با مسائل ويژه و با موقعيت ويژه، تقريبا کنار ميگذارى و بدست ديگران ميسپارى که سرنوشت سياسيش را تعيين کنند، بالاخره سرت کلاه ميرود. ميخواهم بگويم که بالاخره هر دو طرف بايد به اين هر دو مسأله جواب داده باشند تا به يک موضع اصولى رسيده باشيم.
خواهشم اين است که رفقا با علم به اينکه در اين جلسه دارد سياست يک حزب براى يک دوره طولانى تعيين ميشود، نوبت بگيرند و به تفصيل، اثباتا راجع به ديدگاههايشان صحبت کنند، يعنى اين که از نظر آنها ما بايد چکار بکنيم... اين توده جماعتى که در خارجند چه نقشى دارند، از چه تشکيل ميشوند، از نظر ما چه جايگاهى دارند، چه سازمانى را براى آنها پيشنهاد ميکنيم، پيش بردن سياستهاى ما در بين آنها چه ملزوماتى دارد و غيره... يعنى با اين فرض که خود رفقا در مرجع تصميمگيرى هستند و اگر حرفشان پيش برود فردا بايد اجرايش بکنيم... از يک موضع تفصيلى و تحليلىِ جامع بحثشان را ارائه کنند و فقط به پاسخ اين سؤالات بسنده نکنند.
اين نوشته اديت و مقابله شده متنى است که توسط رفيق سعيد يگانه از روى نوار صحبتهاى منصور حکمت در جلسه حزب کمونيست ايران در تاريخ ٤ ژوئن ١٩٨٨ پياده شده است.
|