در مورد خارج کشور
رفقا اين نوشته با عجله نوشته شده و نکات زيادى در آن از قلم افتاده و يا خوب توضيح داده نشده است. بحث حاضر با اين فرض نوشته شده که نوشتههاى قبلى من در مورد خارج کشور (در کمونيست و در پلنوم) در اختيار رفقا قرار دارد. لطفا در برخورد به اين نوشته نکات و ديدگاهى را که در نوشتههاى ديگر طرح شده و در اينجا مورد اشاره قرار نگرفته است را مد نظر داشته باشيد.
نادر -
٢٤ اکتبر
درباره فعاليت حزب در خارج کشور
مساله گرهى ما در خارج کشور در اساس مسالهاى "سبک کارى" است. اما اين مانند هر مساله ديگر از اين نوع بلافاصله به مساله کادرها گره ميخورد. تعريف و تئوريزه کردن اصول سبک کار حزب در خارج کشور بخودى خود هنوز کافى نيست. بايد تعداد معينى از رفقاى حزبى که قادر باشند فعاليت حزب را به روش مورد نظر دنبال بگيرند و آن را در حين عمل در ظرايف و جزئيات بيشتر معنى کنند و به ديگران آموزش دهند وجود داشته باشند. در اين نوشته ابتدا به رئوس مسائل سبک کارى اشاره ميکنم و سپس نکاتى در مورد نحوه عملى پيشبرد کار در خارج کشور ذکر ميکنم.
6
سبک کار حزب در خارج: برخى مسائلِ از قلم افتاده
در اين کسى ترديد ندارد که کار کمونيستى توسط حزب کمونيست ايران در خارج کشور هم معنى دارد؛ که اين کار مهم و مؤثر است؛ که اين شامل فعاليت در عرصه بينالمللى و کار در ميان ايرانيان مهاجر و تبعيدى ميشود؛ که هم جنبههاى سوسياليستى و هم دمکراتيک در فعاليت ما وجود خواهد داشت و... فکر نميکنم بحث حول اينها اختلافات ما را از بين ببرد يا ابهامات ما را کم کند. نکته مهمتر درک آن عواملى است که تاکنون مانع پيشرفت موفقيتآميز فعاليت ما شدهاند. عمده اينها را در گزارش به پلنوم از نظر خودم ليست کردهام. اينجا فقط به اختصار به آنها اشاره ميکنم و به نکاتى ميپردازم که در آن نوشته غايب بود.
١- فقدان يک نقد همه جانبه از سنتهاى جارى و موجود فعاليت در خارج.
9
٢- عدم تحليل اوضاع کنونى در خارج، چه در رابطه با ايرانيان، بافت و مسائل آنها و چه در رابطه با فضاى سياسى بينالمللى، اوضاع طبقه کارگر، وضعيت افکار عمومى و غيره.
10
٣- بىتوجهى به تناقضاتى که بافت نامتجانس و نامناسب فعالين ما در خارج ببارآوردهاند (مساله خاستگاهها و بينشهاى سياسى متفاوت در ميان فعالين ما).
11
٤- ابهامات مزمن در تعريف، تفکيک و ترکيب وظايف کميته حزبى در خارج و نمايندگى کومهله و اثرات مخربى که اين ابهامات در تبليغات و آکسيونها و در توانايى بسيج ما داشته است. "معضل در سازمان".
بحث اين نوشته از زاويهاى ديگر اين نکات را در بر ميگيرد. از نظر محتوايى بحث من عمدتا به چهارچوب نکته اول، سبک کار ما در خارج، قرار ميگيرد.
13
از لحاظ سبک کارى ما بايد به چند خصوصيت اصلى کار در خارج توجه کنيم.
١- محيط فعاليت ما در خارج (ترکيه و پاکستان به کنار) عمدتا محيطى بورژوا- دمکراتيک است که امکان فعاليت علنى به ما ميدهد. حزب انقلابى در شرايط علنى- دمکراتيک چگونه فعاليت ميکند. اين سؤال فردا، با تغيير تناسب قوا، در خود ايران براى ما مطرح ميشود. جدا از اين فىالحال در مناطق آزاد شده کردستان خود را نشان داده است.
15
٢- موضوع کار ما بلاواسطه طبقه کارگر ايران نيست. «...» تأثيرگذارى بر مبارزه طبقاتى در خارج کشور، و چه در رابطه با انقلاب کارگرى در ايران، نيرويى که ما ميتوانيم در خارج کشور به ميدان بياوريم، پرولتارياى ايران نيست، و بطور عمده اصولا "پرولتاريا" نيست. معضل کار در ميان اقشار غير پرولترى، معضل امروز و فرداى ما در ايران هم اکنون به عينه در خارج کشور دارد خود را نشان ميدهد.
16
٣- به همين ترتيب، تشکيلات ما در خارج بطور مستقيم، چه در صحنه بينالمللى و چه در قبال ايران، در متن مبارزه بر سر قدرت سياسى نيست. از هر دو سو خصلت اساسى کار ما بسيج نيرو براى همبستگى با اردوى مبارزاتى است که نيروى عمده و اساس آن خارج حدود تأثيرگذارى تشکيلات خارج ما قرار دارد.
اگر دقت کنيم متوجه ميشويم که حزب ما تا کنون در قبال اين مسائل کمترين تحليلها را داشته است. کار ما در خارج کشور تاوان اين عدم حضور ذهن در کل حزب و فقدان سنتهاى متناسب با چنين شرايطى را پس ميدهد. ضعفهاى امروز ما در خارج کشور تنها جلوهاى از ضعف عمومى حزب ما در شرايط اعتلاى جنبش سياسى و انقلابى است.
18
بحث مفصل اين نکات اينجا مقدور نيست (اين بحثى خواهد شد به تفصيل بحثهاى سبککارى اصلى ما در رابطه با ايران). اما ذکر برخى نکات بى فايده نيست.
کار علنى
کمونيسم ايران به اختناق خو کرده است. تمام سنتهاى مبارزهجويى، سازماندهى، تبليغ و ترويج و تمام معيارهاى انقلابيگرى کمونيسم ايرانى، عامل اختناق سياسى را به عنوان يک فرض دائمى همراه دارد. اين خواصى داشته است و معايبى. خواص اصلى آن، بالا رفتن انتظارات از فعالين کمونيست، سطح بالاى فداکارى و ازخودگذشتگى کادرها، عِلم مبارزه با پليس سياسى، درک عميق از ضوابط امنيتى، رازدارى، اتوريتهپذيرى و قابليت ادامهکارى در شرايط سخت، و غيره است. اما اين سنتى است که بنا به تعريف با بهبود تناسب قوا به نفع طبقه کارگر کارآيى و ارزش مصرف خود را از دست ميدهد. کمونيسم ايران مبلّغ تودهاى و رهبر عملى پرورش نميدهد. نميتواند آراء و افکار خود را خطاب به تودههاى وسيع و در انظار عموم اشاعه دهد و تبليغ کند. در مقابل عوامفريبى سخنگويان بورژوازى زبانبسته است. در تبليغ کليشهپرداز است. قابليت ايجاد سازمانهاى علنى و تودهاى را ندارد. نميتواند سطوح مختلف مبارزهجويى را سازمان دهد (فقط با انسانهاى از خود گذشته تماموقت ميتواند کار کند)، از جذب سمپاتى عمومى و سازماندهى آن، ناتوان است. روشهاى دخالت در سازمانهاى علنى را نميداند. ميان توطئهگرى و دنبالهروى نوسان ميکند. قابليت ظاهر شدن در ظرفيتهاى مبارزاتى مختلف (از رهبر سنديکا و کانون هنرمندان تا «...»، عضو پارلمان و...) را ندارد. قدرت راه اندازى کمپينهاى اعمال فشار را ندارد. قادر به اتحاد عمل کردن با مخالفين فرقهاى خود نيست. مقولاتى نظير پلاتفرم، کمپين، کميتههاى همبستگى و... در فرهنگ اين کمونيسم به تازگى راه يافته است. در سطح ايدئولوژيکى، سنت کار در دوره اختناق، نوعى راديکاليسم را با کمونيسم اصيل ممزوج ميکند که به سادگى قابل رديابى و شناسايى نيست. انقلابيگرى ضد رژيمى، همين رفرميسمى که در عمل سياسى خود آمادگى براى شديدترين اعمال قهر را داراست، به همين اعتبار در کنار کمونيسم (ايدئولوژى انقلاب کارگرى) قرار ميگيرد. «...» قهر براى رفرم براى انقلابى ماندن نيازمند وجود اختناق است. با حذف ضرورت يا امکان اِعمال قهر، آنچه ميماند نه انتقاد راديکال از جامعه موجود، بلکه تماما موعظه اصلاحات است...
21
خارج کشور تمام اين معايب را بيرون ميکشد و روى صحنه ميريزد. هم سستىهاى ايدئولوژيک و هم ناتوانىهاى عملى کمونيسم ايران در خارج بالاجبار عيان ميشود. در درجه اول انقلابيگرى ضد رژيمى، مگر عليه سفارتهاى رژيم، بىخاصيت ميشود. اين نوع کمونيسم قادر به ارائه هيچگونه نقدى (مگر از موضع حقوق اقليتها) به جامعه سرمايهدارى اروپاى غربى نيست. (اگر خودش را رها کنيد، حتى از "دستاوردهاى" اين جوامع دچار حيرت ميشود ، برخى از اين دستاوردها براى انقلابى "کمونيست" ايرانى هنوز قابل هضم نيست). اين خلع سلاح نظرى با خود يک بى وظيفگى ارگانيک عملى در قبال محيط سياسى موجود را به همراه ميآورد.
22
از لحاظ عملى، اينجا عرصهاى است که مانند ايران جلوى دهان کسى را نميگيرند، درِ سازمان کسى را به سهولتِ ايران نميبندند. هر کميتهاى بخواهيد ميتوانيد تشکيل بدهيد و هر کمپينى ميتواند راه بياندازيد. اما کمونيسم ايرانى راه و رسم اين عرصه مبارزه را نميشناسد. حاصل اين ناتوانى در اشکال مختلف نمودار ميشود. براى مثال ١- کنار کشيدن از اين عرصه، و کپى کردن نوع فعاليت "انقلابى" در ايران، در محدودههاى ذهنى در خارج: اين سنت فدايى است. ٢- حل شدن در امکانات علنى فعاليت و از کف گذاشتن هر نوع حزبيت و عمل انقلابى حزبى: اين سنت تروتسکيستها و ليبرال چپهاست. ٣- روىآورى به عرصههاى جديد با حفظ الگوهاى قديمى و لذا منزوى شدن، بىراندمانى و گرايش به پشت پا «...» به خود. اين بيشتر سنت خود ماست. (راه اندازى کميتههاى همبستگى و بعد صدور ليست کسانى که نميتوانند و نبايد در آن شرکت کنند!) ٤- تفکيک هويت علنى از مخفى و معادل قرار دادن دومى با کمونيسم و انقلابيگيرى و اولى با "کار دمکراتيک و جلب همبستگى". اين هم جزئى از سنت ماست.
23
اولين شرط اصلاح کار ما در خارج کشور بنابراين تعريف و ترسيم سيما و چهره يک حزب کمونيست انقلابى در شرايط امکانپذيرى کار علنى است. امکان کار علنى گواه وجود تناسب قواى مساعدتر به نفع طبقه کارگر است. و اين بسيار تأسفبار است که اين تناسب قواى بهتر مترادف با فلج سياسى و عملى حزب انقلابى باشد.
کار در ميان غير کارگران
اين مساله بطور مشخص معضل ماست و نه چپ ايران بطور کلى. چون کمونيسم چپ ايران اصولا قبايى است که به اندازه تن اقشار غير پرولترى دوختهاند و کافى است موضوع کار اين چپ از ديپلم دبيرستان و ناسيوناليسم کافى برخوردار باشد تا بتوان تحت هر شرايطى "کار کمونيستى" را شروع کرد. اين چپ در خارج کشور به سرعت "پيشگام" و "دانشجويان مبارز" خود را ميسازد و مشکلى از اين لحاظ ندارد.
26
اما تأکيدات حزب ما بر کارگرى شدن، تشکيلات خارج ما را در يک بنبست قرار ميدهد. موضوع کار انسانى مورد نظر حزب در خارج وجود ندارد. از دو حال خارج نيست: يا بايد مستقيما سراغ پرولتارياى اين کشورها رفت و يا "ايرانيان مبارز"، خط سومى، سابقا پيکارى کنار ميز کتابى را که ميتوانند در صورت صرف انرژى به حزب ما بپيوندند موضوع فعاليت قرار داد. اين دوراهى يک دوراهى کاذب است. ما بايد از موضع حزب کارگران ايران در خارج کشور هم پرولتارياى بينالمللى و هم ايرانى مهاجر ناراضى و ستمکشيده را موضوع کار خود قرار بدهيم. در مورد اولى بايد همان کارى را بکنيم که اگر کمينترن سراغ کار در ايران ميآمد ميکرد. يعنى سراغ فعالين سازمانى، سازماندهان، رهبران و کمونيستها در جنبش کارگرى اين کشورها برويم (کمينترن هم سراغ ما ميآمد و سراغ شوراها و اتحاديههاى انقلابىاى که وجود داشت). اما مورد دوم، ديگر بحثى است مربوط به رابطه حزب کارگران با ساير اقشار اجتماعى تحت ستم و ناراضى. قانونمندى کار در اين عرصه را بايد شناخت و به فعالين تشکيلات خارج کشور آموخت. شايد بسيارى از مهاجرين کارگر باشند. چه بهتر. اما قاعده عمومى اين است که چنين نيست. شايد برخى از مهاجرين بتوانند کادرهاى انقلابى حزب ما بشوند. باز هم چه بهتر. اما قاعده عمومى اين نيست. حزب ما بايد بتواند روش روتين کار خود را بر مبناى خصوصيات عمومى موضوع کار خود تعريف کند.
27
قطعا يک لايهبندى از مهاجرين ايرانى در بهبود کار ما مؤثر است. اما اگر فلسفه اين لايهبندى تشخيص و تفکيک قشرى از مهاجرين باشد که به اندازه کافى براى پيروى از سياست حزبى راديکال هستند، اين ديگر به نظر من درست نيست. بخش اعظم مهاجرين ايرانى، آواره، دربدر و از لحاظ ذهنى سياسىاند. موقعيت اجتماعى آنها در کشورهاى ميزبان موقعيت يک اقليت فرودست است. چنين قشرى، مستقل از مليتاش، دير يا زود توسط سياست محلى پلاريزه خواهد شد (محتملترين وجه - قربانيان راسيسم يا آنارشيسم يا تسليم و تلاش در جلب احترام از طريق دستيابى به نوعى مالکيت و کسب و کار خردهبورژوايى). ما بايد اين پلاريزاسيون را به نفع سياست حزبى و سياست کارگرى تحت تأثير قرار بدهيم. حاصل بلافاصله اين نقش ما اينها خواهد بود. ١- بسيج يک نيروى عظيم عليه جمهورى اسلامى ٢- پيدايش يک نيروى عظيم به نفع ترقىخواهى، عليه راسيسم و فاشيسم اين کشورها. ٣- «...» ٤- انتقال سياست کارگرى از طريق مهاجرين به ايران، چه بطور مستقيم با موج برگشت و چه بطور غير مستقيم با ابراز وجود سياسى اينها به پيروى از حزب در خارج کشور و انعکاس آن در داخل.
28
- جلوگيرى از پيدايش انواع جديد ليبراليسم، رفرميسم، سوسيالدمکراسى و نيز ناسيوناليسم علنى، به دنبال آشنايى اين مهاجرين با محيط سياسى حزب.
29
کار در ميان اقشار پرولترى به معناى بردن سياست پرولترى به درون اين اقشار و بسيج آنها به دنبال اين سياست است. اما سياست پرولترى بايد بدوا به صورت موضوعات و تاکتيکهاى مربوط به زندگى اجتماعى اين اقشار معنى شده باشد. هدف ما متشکل کردن و سازمان دادن مبارزه براى مطالبات و منافع خردهبورژوايى اين اقشار نيست. هدف ما تبديل کردن اعتراض اين اقشار به نيرويى در خدمت انتقاد و اعتراض عمومى طبقه کارگر است. اعتراض ضد آخوندى بايد به اعتراض عليه دولت مذهبى بطور کلى تبديل شود. اعتراض پاسيفيستى، بايد به اعتراض عليه جنگ با شعارهاى کارگران تبديل شود. اعتراض مدرنيستى، بايد به اعتراض عليه واپسگرايى طبقاتى بورژوايى در ايران در قبال زنان و حقوق فرهنگى مردم تبديل شود. ما بايد موضوع کمپينها را تعريف کنيم و نارضايتى اين اقشار را در آنها کاناليزه کنيم.
30
سبک کار "کمپينى" سبک کارى است که بايد آموخت و اين مشخصا از "اعلام" کميتههاى همبستگى فراتر ميرود و مستلزم دخيل کردن خود اين اقشار در مبارزه و سازمان مبارزه است. عامل ديگر در همين عرصه، سازمانيابى اين اقشار در دفاع از حقوق صنفىشان است. نفس اين سازماندهى هدف درخود ما نيست، اما بدون شرکت در اين سازماندهى، اِعمال هژمونى سياسى، بر اين اقشار وجود ندارد. بنابراين بخش مهمى از کار ما سازمان دادن اين اقشار در سازمانهايى براى بهبود اوضاع و موقعيتشان است. روش کمونيست بودن و اين فعاليت را دنبال کردن را بايد آموخت و...
مساله قدرت سياسى
کمونيست ايرانى اگر نتواند عليه رژيم حى و حاضرى بشوراند، تمام خصلت انقلابى خود را از دست ميدهد. در خارج اين شوراندن بطور مستقيم معنى ندارد. "چه کسى بايد سرنگون شود، چه قشرى بايد نابود شود". اين سؤال رزمندگان و راه کارگر در خارج کشور جواب نميگيرد. اما براى کارگر کمونيست و حزب کمونيست کارگران، امر قدرت سياسى يک مبارزه ادامهکار و سازنده در جبهههاى متنوع را ايجاب ميکند. تشکيلات حزب در خارج بايد بتواند:
33
خصلت انقلابى فعاليت خود را، چه در تبليغ و ترويج و سازماندهى و چه در آکسيون «...» ومعنى کند. بايد ارزش «...» جمعآورى کمکهاى مالى و غيره را شناخت و آموزش داد. بايد ارزش شرکت در مبارزه کارگران در محل، همبستگى با جنبشهاى انقلابى در اقصى نقاط جهان را شناخت و آموزش داد. بايد راديکاليسم سياسى محيط جديد را از نو معنى کرد. سرنگونى ديگر شاخصى نيست. کارگر سوئدى و آلمانى و انگليسى بايد نقد عميقتر و همهجانبهترى از نظام موجود و روش کار سازمانى براى امر انقلاب اجتماعى را از ما بشنود. اينجا به نظر من فاکتورهايى نظير تکيه بر نقد مالکيت بورژوايى و خصلت بينالمللى سرمايه بر همبستگى بينالمللى کارگران و هويت جهانى طبقه کارگر، بر روبناى فکرى و فرهنگى اين جوامع و نقش آنها در توجيه نظام موجود، بايد در تبليغات ما منظور شود. به عنوان يک حزب کارگرى بايد بتوانيم نقد زير و رو کنندهاى از جوامع اروپاى غربى ارائه کنيم. ما بايد در رابطه با طبقه کارگر محلى نيز جزو عناصر پيشرو قرار بگيريم.
34
عامل غير مستقيم دخالت ما در امر قدرت سياسى، چه در ايران و چه در محل، تأثير خود را در نحوه سازماندهى و انتظارات عملى ما از اقشار و افرادى که با آنها کار ميکنيم خواهد داشت. بايد بتوانيم طيف وسيعى از فعاليتهاى راديکال در خدمت انقلاب کمونيستى را تعريف کنيم که هيچيک بلافاصله به اوضاع انقلابى منجر نميشود، بلکه خشتهاى يک جنبش وسيعتر آتى را روى هم ميگذارد. (بسيارى امور فرهنگى، فعاليتهاى همبستگى، کانونهاى ارتباطاتى براى تبادل اطلاعات، اشاعه اخبار کارگرى و... که در شرايط ايران "کار آرام سياسى" محسوب ميشود، در صورت داشتن يک محتواى راديکال و نقاد در خارج کشور عين عمل انقلابى است).
35
در رابطه با انقلاب ايران ما بايد بتوانيم جايگاه فعال خارج کشورى و اعتراض در خارج کشور را بشناسانيم و انتظارات خود را از اين عرصه تعريف کنيم. نه صِرف سياست سفارتگيرى و نه غيبت چنين سياستهايى درست نيست. حزب ما بايد بتواند خاصيت انواع آکسيونها را در رابطه با تسهيل امر انقلاب کارگرى تعريف کند و به تناسب موقعيت به آن دست زند.
36
٭ ٭ ٭
درباره هر يک از اين نکات و نيز نکات تکميلى ديگر، ميتوان با تفصيل و دقت بيشترى صحبت کرد. بحث من اين نيست که مجلدات قطورى ابتدا در خصوص اين نکات بايد نوشته شود تا ما بتوانيم يک ک.خ.ک موفق داشته باشيم. بخش مهمى از آموزش مربوط به اين عرصه در حين پيشرفت کارها و در برخورد به گير و گرفتهاى مشخص ميتواند داده شود. اما آنچه حياتى است، آموزش نکات مربوط به سبک کار حزب در خارج کشور به کادرهايى است که قرارست اين سياستها را جلو ببرند. به نظر من اولين قدم ما در هر نقشه عملى انتخاب استخوانبدى اصلى تشکيلات خارج و توجيه آنها در قبال وظايف و سبک کارشان است. اقدامات عملى لازم به نظر من اينهاست:
١- انتخاب ٨ - ١٢ نفر براى سازمان حزبى در خارج کشور (شامل اعضاى ک.خ.ک)
٢- برگذارى يک سلسله سمينارها و نشستها براى توضيح اهداف و وظايف و سبک کار ما در خارج
٣- ايجاد يک استخوانبندى سازمان حزبى (محلى) در خارج با استفاده از اين کادرها و تعريف ضوابط عملى اين تشکيلات
٤- انتشار يک نشريه خارج کشور توسط ک.خ.ک که بطور مستمر به موضوعات زير بپردازد:
١- مبارزه طبقاتى در کشورهاى محلى، در سطح سازمانى و در سطح تودهاى
٢- سازماندهى کمونيستى و انقلابى در ميان ايرانيان
٣- سياستهاى حزب کارگران در قبال مسائل مبارزاتى در خارج کشور
٤- کمپين ها، تشکلها و... پيشنهادى ما
٥- تبليغ به نفع انقلاب کارگرى در ايران و سياستهاى ما
٦- تبليغ به نفع سوسياليسم، همبستگى بينالمللى و سياستهاى ما
٥- تعريف يک رابطه منسجم ميان ک.خ.ک و مرکزيت حزب
51
٦- تعريف اعضاى موجود حزب در خارج کشور بعنوان روابط پيرامونى تشکيلات خارج کشور و ايجاد کميتههاى غير حزبى و انجمنها و غيره از آنها. تصفيه تدريجى و با حساب و کتاب افراد نامناسب و جلب افراد جديد به اين ارگانها. عضوگيرى با دقت و محدود از ميان آنها به تشکيلات خارج کشور.
52
٧- ادغام تدريجى کليه فونکسيونهاى مربوط به خارج کشور (تدارکات، تبليغات و روابط بينالمللى) در تشکيلات خارج و رفع دوگانگىهاى موجود ميان سازمانهاى مختلف حزبى در خارج
تايپ شده از روى کپى دستنوشته به تاريخ ٢٤ اکتبر (١٩٨٨)
بخشهايى که قابل خواندن نبوده با علامت «...» مشخص شدهاند.
hekmat.public-archive.net #1510fa.html
|
|