درباره احزاب بورژوايى
الف: مقدمات
١- شيوه برخوردى که احزاب بورژوايى را بر مبناى شمارش و تفکيک لايهبندىهاى مختلف طبقات حاکمه در درون مناسبات توليد موجود، دستهبندى و ارزيابى ميکند، شيوهاى مکانيکى و غير مارکسيستى است. اين شيوه نواقص زير را دارد:
i- قادر نيست تعداد و تنوع احزاب سياسى بورژوازى در يک کشور را توضيح دهد. اگر احزاب از لايهبندىهاى اقتصادى طبقات بورژوا استخراج شوند، آنگاه بديهى است که تعداد اين اقشار، تعداد و نوع احزاب در يک جامعه را تعيين ميکند.
5
ii- بر تصورى استاتيک از منافع طبقاتى در جامعه متکى است. پايه وجودى احزاب به موقعيت هر قشر در مناسبات موجود و داده شده توليد تقليل مييابد. طبقات در اين ديدگاه فاقد افقهاى ديناميک و دورنماهاى عمومى اجتماعى ترسيم ميشوند.
6
iii- ميان عملکرد و فلسفه وجودى احزاب بورژوايى در دورههاى متعارف توليد و انباشت، با دورههاى بحران اقتصادى و سياسى تميز قائل نميشود.
7
iv- قطببندىهاى بينالمللى بورژوازى و تأثيرات آن بر اَشکال تحزب بورژوازى در يک کشور معين را در نظر نميگيرد. اين ديدگاه تصويرى محلى و محدود از احزاب سياسى به دست ميدهد.
8
v- و مهمتر از همه، احزاب را مستقيما و بلاواسطه از طبقات استخراج ميکند و نه از مبارزه و کشمکش طبقاتى در متن روندهاى تاريخى در يک جامعه.
9
٢- احزاب سياسى منعکس کننده جريانات مادى اجتماعى در متن اوضاع و احوال تاريخى معين هستند. منظور از جريان اجتماعى آن حرکات وسيع تودهاى يک طبقه است که براى پاسخگويى به نيازهاى اساسى طبقاتى در يک دوره معين صورت ميگيرد. حرکاتى که بر جهانبينى معين تکيه دارد، مسائل اجتماعى معينى را هدف قرار ميدهد، و روش عملى معينى را براى تحقق آن دنبال ميکند. توسعهطلبى امپرياليستى که از نيازهاى جامعه بورژوايى در يک دوره معين ناشى ميشود، همراه خود طيفى از احزاب امپرياليست، توسعهطلب و عظمتطلب را در کشورهاى سرمايهدارى بوجود ميآورد. به همين ترتيب ترقىخواهى ملى، تلاش براى تثبيت هويت ملى و يا کسب حق تعيين سرنوشت در تقابل با امپرياليسم و کولونياليسم، جريان اجتماعى معينى است که در طول تاريخ يک کشور، تشکلهاى سياسى متعددى را ايجاد ميکند. سوسياليسم، يک نمونه ديگر از يک جريان اجتماعى طبقاتى است. در طول قرن اخير نمونههاى متعددى از چنين جريانات و کششهاى مادى اجتماعى در کشورهاى مختلف وجود داشتهاند که هر يک نه به يک حزب، بلکه به طيفى از احزاب سياسى شکل دادهاند. در تحليل احزاب سياسى بورژوايى ايران، بايد مقدمتا روشن کرد که کدام جريانات و کششهاى بورژوازى اصلى در تاريخ معاصر ايران تفکر و عمل طبقه بورژوا و اقشار مختلف آن را تحت تأثير قرار داده و هدايت نمودهاند.
11
٣- جريانات اجتماعى، جرياناتى طبقاتىاند. هر گونه بررسى احزاب موظف است پايه مادى اين احزاب را در طبقات اجتماعى نشان دهد. احزاب فاقد چنين پايههايى، به سرعت به حاشيه سياست در يک کشور رانده ميشوند و به احزاب فرمايشى، تصنعى و بىتأثير در سرنوشت سياسى جامعه بدل ميگردند.
12
٤- با جهانى شدن توليد سرمايهدارى و ادغام کليه کشورها در يک نظام سرمايهدارى جهانى (با روابط و مناسبات و نيز قطببندىهاى اقتصادى و سياسى درونى خود)، جريانات عمده بورژوايى در کشورهاى مختلف هر چه بيشتر شکل و قالبى بينالمللى بخود ميگيرند. «عامل» بين المللى، جايگاه تعيين کنندهاى در ارزيابى احزاب بورژوايى دارد.
13
٥- در بررسى پايه طبقاتى احزاب بورژوايى، بايد توجه کرد که بورژوازى صرفا نبايد بر مبناى موقعيت عينى اقتصادى و از پيشى قشرهاى درونىاش، لايهبندى شود. اختلافات درونى بورژوازى، که سرچشمه وجود احزاب متعدد و متنوع در درون اين طبقه است، صرفا ترجمه مستقيم موقعيت متفاوت قشربندىهاى درونى آن از لحاظ اقتصادى نيست. عوامل ديگرى، نظير افق عمومى بخشهاى مختلف اين طبقه از نيازها و آلترناتيوهاى تکامل جامعه بورژوايى (چه در مقياس ملى و چه در مقياس جهانى) ايدئولوژى و جهانبينىاى که تحقق هر يک از اين افقها به گسترش آن وابسته است، تناسب قوايى که هر بخش از بورژوازى بينالمللى با طبقه کارگر کشور خود يافته است، جايگاه کشورهاى مختلف در تقسيم کار بينالمللى، رقابت اقتصادى و سياسى، و بطور کلى مجموعه شرايطى که موجب اختلاف و قطببندىهاى اقتصادى، سياسى و ايدئولوژيکى در درون بورژوازى ميگردد، بايد در دستهبندى احزاب سياسى اين طبقه مورد توجه قرار بگيرد.
14
٦- و بالاخره، عامل ديگر، مساله بحران اقتصادى و سياسى جامعه بورژوايى و عملکرد احزاب بورژوايى در چنين دورانى است. احزاب سياسى بورژوازى در دوره انقلاب اساسا حول مساله انقلاب و ضد انقلاب آرايش ميگيرند. در عين اينکه حفظ اساس نظام موجود، اختلافات اقتصادى آنها را تحت الشعاع قرار ميدهد، روش مقابله با انقلاب و طبقه کارگر، به مبناى اختلافات جدى و مهمى در درون بورژوازى تبديل ميشود. دستهبندى احزاب بورژوايى در متن شرايط انقلابى بايد عامل انقلاب را يکى از محورهاى اساسى خود قرار دهد.
15
٧- بطور خلاصه، با توجه به تمام عوامل فوق، شيوه برخورد صحيح به احزاب سياسى بورژوازى مستلزم آن است که اولا جريانات اجتماعى اساسى طبقه بورژوا، چه در مقياس ملى و چه در مقياس بينالمللى بازشناخته شوند و فرقهها و انشعابات درونى اين جريانات مد نظر قرار بگيرند. ثانيا بر اين مبنا عملکرد اين احزاب در متن شرايط سياسى و اجتماعى معين تحليل شود. و ثالثا، رابطه واقعى ميان عملکرد و حرکت احزاب در يک کشور معين با قطببندىهاى و فشارهاى بينالمللى موجود در اردوگاه بورژوازى ملحوظ شود و توضيح داده شود.
16
ب: احزاب سياسى بورژوازى در ايران
١- جريانات سياسى و اجتماعى اساسى و مادر در درون بورژوازى ايران اينهاست:
i- ناسيوناليسم: قوىترين بستر فکرى و سياسى اپوزيسيون بورژوايى در ايران در طول قرن اخير بوده است. هم امروز هم ناسيوناليسم اساسىترين نقش را در شکل دادن به تفکر و عمل احزاب سياسى عمده اپوزيسيون بورژوايى ايران داراست و منشاء سياسى و مشترک طيف وسيعى از سازمانها و نيروهاى سياسى، اعم از محافطهکار يا راديکال در اپوزيسيون غير پرولترى است. قدرت عمومى ناسيوناليسم ناشى از موقعيت فرودست تاريخى ايران در مواجهه با کولونياليسم و امپرياليسم بوده است. به اين اعتبار کليه گرايشات سياسى اپوزيسيون بورژوايى ايران در تاريخ معاصر، عميقا تحت تأثير نگرش و سياست ناسيوناليستى بودهاند. ناسيوناليسم ايرانى امروز به شکل عام ابتداى قرن باقى نمانده، بلکه تحت تأثير عوامل و گرايشات ديگر فرقههاى مختلفى را از خود بيرون داده است (پايينتر به اينها ميپردازم) و لذا صرفا با يک و يا تعداد معدودى از احزاب نمايندگى نميشود.
20
ii- رفرميسم اقتصادى: ترقىخواهى و صنعتگرايى کاپيتاليستى سنتا جزيى از ناسيوناليسم ايرانى بوده است. اما رفرميسم، به معناى گرايشى که نوعى تعديل ثروت را مد نظر دارد، حاصل فشار طبقه کارگر ايران از يکسو، و پيدايش مدلهاى اقتصادى دولتى (چه در غرب و چه در بلوک شوروى) در درون بورژوازى است. گرايش رفرميستى بطور ويژهاى بر نقش دولت و بوروکراسى در توسعه اقتصادى تکيه ميکند و سنتا مورد حمايت جنبش سنديکايى کارگران، بخشهاى پايينى «و ميانه؟» بورژوازى دولتى و تحصيلکردگان خردهبورژوازى مدرن ايران بوده است. پرچم رفرميسم اقتصادى از مجراى اردوگاه رويزيونيستى شوروى، عملا در دست چپ سنتى ايران قرار گرفته است و تا حدود زيادى احزاب اپوزيسيون خردهبورژوايى (مذهبى و غيرمذهبى) را تحت تأثير خود قرار داده است.
21
iii- اسلام و پاناسلاميسم: جريان اسلامى از اساس بايد به دو بخش تقسيم شود. بخشى که اسلام را به بيانى براى تمايلات ناسيوناليستى و يا رفرميستى بورژوازى و خردهبورژوازى ايران بدل کرده است (در انقلاب مشروطيت "دو سيّد"، در دوران ما شريعتى، مجاهدين و يا حتى خلق مسلمان) اساسا بايد زير تيتر ناسيوناليسم ايرانى دستهبندى شود. اما جريان پاناسلاميسم يک جريان مستقل است که راه حلى منطقهاى براى کل کشورها و ملل اسلامى منطقه) در مقابل بورژوازى قرار ميدهد. اين جريان هر چند همواره به عنوان يک گرايش فعال در درون اپوزيسيون بورژوايى ايران عمل کرده است، تا انقلاب ٥٧ قادر به ابراز وجود جدى سياسى در حد دخالت در امر قدرت سياسى نشد.
22
iv- ليبراليسم: ليبراليسم بدوا بعنوان جزء مکمل و لايتجزاى ناسيوناليسم ايران مطرح شد. اما لااقل در دوره رضاخان اين ارتباط يک به يک را با ناسيوناليسم از دست داد. تفوق گرايشات عظمتطلبانه دولتگرا و مستبد در درون ناسيوناليسم ايران، ليبراليسم را عملا به گرايشاتى مربوط به اقشار متوسط و ناتوان سرمايه در ايران محدود کرد. در دوره اخير، اَشکال جديدى از ليبراليسم، تحت تأثير سوسيال دمکراسى اروپا، در چهارچوب "چپ" مطرح گشته است، که بطور طبيعى حاصل راديکاليزه شده بخشهايى از جبهه ملى است. اين گرايشات جديد به نام سوسياليسم و خطاب به طبقه کارگر سخن ميگويند، اما در واقع افق عملىشان آنان را به سرمايه خصوصى صنعتى در ايران مرتبط ميکند.
23
v- سوسياليسم! سوسياليسم بىشک يک جريان اجتماعى بورژوايى در ايران نيست. اما روايت رويزيونيستى آن، بويژه از مجراى رويزيونيسم روسى، چنين شده است. اين سوسياليسم رويزيونيستى در ماهيت امر چيزى جز افق توسعه سرمايهدارى دولتى و بوروکراتيک و تعديل ثروت به منظور حفظ ثبات و کنترل «...» نيست. اين جريان تأثيرات جدىاى بر اپوزيسيون خرده بورژوا- رايکال، و نيز بر لايههاى معينى از بورژوازى بوروکرات ايران داشته است و عملا پرچمدار رفرميسم اقتصادى سرمايهدارى در ايران است.
٢- اين گرايشات در طول تاريخ معاصر ايران با يکديگر تلاقى و برخورد کردهاند و شاخهها و زيرشاخههاى جديدى در سازمانيابى بورژوازى ايران بوجود آوردهاند. اما مهمتر از اين خود تحول اجتماعى در ايران و دورهبندىهاى آن است. عملکرد اين گرايشات اصلى و شاخههاى متنوع آنها در طى اين دورهها متنوع بوده و هر يک بر حسب «...» جاى معينى را در سياست بورژوايى در ايران احراز کردهاند. اين دورهبندى اجتماعى را چنين ميتوان خلاصه کرد:
١- انقلاب مشروطيت. اجتماعى شدن نيروهاى بورژوايى به عنوان اپوزيسيون اصلى و غلبه افق بورژوازى بر جامعه (مبارزه ضداستعمارى- ضدفئودالى)
٢- يک کاسه شدن قدرت سياسى و تشکيل دولت متمرکز توسط رضاخان. مساله انقلاب اکتبر
٣- دوران بحران پس از جنگ دوم و فيصله يافتن نهايى آن پس از جنبش ملى شدن صنعت نفت و کودتاى ٢٨ مرداد (تفوق بينالمللى آمريکا).
٤- اصلاحات ارضى سالهاى ١٩٦٢ تا ٦٧ و تثبيت سرمايهدارى در ايران
٥- شکوفايى نفتى و رونق اقتصادى
٦- بحران و انقلاب ٥٧ (بحران حکومتى امپرياليسم)
احزاب سياسى بورژوايى امروز ايران حاصل گذار اين گرايشات اساسى بورژوازى از مجراى اين تحولاتند.
35
در دوره اول ناسيوناليسم، ليبراليسم، ناسيوناليسم اسلامى و رفرميسم اقتصادى را در يک مجموعه مرکب و بدون تفکيک بنيادى مشاهده ميکنيم. جالب اينجاست که سوسيال دمکراسى انقلابى ايران نيز عملا با اين گرايش عمومى اپوزيسيون بورژوايى (جنبش ملى ضداستبدادى) همسو است. بدنبال انقلاب مشروطه و بويژه پس از انقلاب اکتبر، سوسيال دمکراسى انقلابى عميقا راه خود را از اپوزيسيون ناسيوناليستى ايران جدا کرد و يک گرايش مستقل در اپوزيسيون را تشکيل داد. هستههاى اوليه تفکيک ناسيوناليسم ايرانى به شاخههاى ليبرال و دولتگرا بوجود آمد. با بوجود آمدن دولت رضاخان اولين انشعاب جدى در ناسيوناليسم ايرانى، به صورت جدايى ناسيوناليسم ليبرالى از ناسيوناليسم عظمتطلب و دولتگرا بوجود آمد. اولى بعدها به معناى شکلگيرى کل طيف جبهه ملى به عنوان سخنگوى سرمايه خصوصى و متوسط تبديل شد و دومى مبناى اوليه استبداد سلطنتى و مدرنيستى آريامهرى را ساخت. دوران پس از جنگ دوم دوره ظهور احزاب رفرميست و رشد آنها در اپوزيسيون بورژوايى است. نه فقط نفوذ حزب توده، بلکه نفوذ انديشههاى تودهايستى، تحت عنوان "ناسيوناليسم واقعى" به شدت در ميان روشنفکران بورژوا و نيز جنبش سنديکايى کارگران اشاعه يافت. تقابل رفرميسم با ناسيوناليسم ليبرالى برجسته شد. دومى عملا پايه اقتصادى خود (اقتصاد آزاد) را تفکيک و برجسته کرد (در تمايز با رفرميسم دولتگراى طيف تودهاى). هر دو جريان، به علاوه، مرزبندىهاى موجود ميان ليبراليسم و رفرميسم با مذهب را عميقتر و برجستهتر کردند. جريان اسلامى از ناسيوناليسم دور شد و در عمل به عنوان عنصر ثالثى در جدال دو جريان عمده اپوزيسيون بورژوايى ظاهر شد. جبهه ملى و حزب توده در عين حال منعکس کننده قطببندى امپرياليستى جديدى در سطح بينالمللى بودند. کاهش نفوذ انگلستان به نفع آمريکا پس از جنگ دوم، و قد علم کردن شوروى به عنوان يک پاى اصلى تقسيم جهان، معادلات بينالمللى حاکم بر اپوزيسيون ايران را تغيير داد. در بحران ملى کردن صنعت نفت تکليف نهايى اين جدال روشن شد. اصل تعلق ايران به منطقه نفوذ آمريکا، عملا بر خلاف تناسب قواى واقعى موجود نيروها در ايران به طور قهرآميز مسجل شد. آمريکا به عنوان قدرت فائقه بورژوازى بزرگ ايران، و ناسيوناليسم عظمت طلبانه، استبدادى و دولتى در ايران را مورد حمايت قرار داد.
36
موقعيت ناسيوناليسم ليبرالى بشدت تضعيف شد. ليبراليسم (و نه ناسيوناليسم) کارآيى خود را از دست داد. در قطب ديگر پرچم رفرميسم اقتصادى با رسوايى حزب توده، از دست اين جريان خارج شد. نقد ليبراليسم و جدايى جريان رفرميسم از حزب توده (که بيش از پيش به موقعيت مدافع صرف منافع شوروى سقوط ميکرد) پايههاى فکرى نوع جديدى از اپوزيسيون راديکال در ايران را بوجود آورد که ديگر نه به بورژوازى بلکه به خرده بورژوازى ايران متوسل ميشد. با اصلاحات ارضى و استقرار سرمايهدارى در مقياس وسيع، به ميدان آمدن کارگران و استيصال خرده بورژوازى سنتى، از يکسو گرايشات سنتى اپوزيسيون موضوعيت خود را از دست دادند و از سوى ديگر ناسيوناليسم و رفرميسم ماتريال اجتماعى جديدى يافت. اين ناسيونال رفرميسم پايه جنبش چريکى و جريان پوپوليستى در ايران است. شکوفايى نفتى و رونق وسيع اقتصادى عملا بورژوازى ايران را از صحنه سياست به انباشت و انباشت «...» معطوف کرد. بحران انقلابى سالهاى ٥٦ و ٥٧ سازماننيافتگى و ناآمادگى سياسى بورژوازى ايران را به نمايش گذاشت. سقوط سلطنت، نيروهاى سياسى اپوزيسيون غيرپرولترى را بار ديگر فعال کرد. جريان پاناسلاميستى به عنوان تنها آلترناتيو واقعى به حل مساله انقلاب (پس از آنکه ليبراليسم بورژوايى به عبث آزموده شد و ناتوانى خود را اثبات کرد) به نيابت از کل بورژوازى قدرت را در دست گرفت. حزب توده بر مبناى محاسبات بينالمللىاش (تنها محاسبات واقعىاش) به حمايت از رژيم پرداخت. اما ناسيونال رفرميسم، ناسيونال- ليبراليسم، و ناسيوناليسم اسلامى يکى پس از ديگرى در اپوزيسيون قرار گرفتند و يک به يک کوبيده شدند. سرکوب نهايى حزب توده نشانه اعلام تعلق اردوگاهى رژيم در سطح بينالمللى بود. نيروهاى واقعى اپوزيسيون داخلى قبلا قلع و قمع شده بودند. ماحصل حزبى اين وقايع در ترکيب اپوزيسيون بورژوايى موجود در ايران چنين بوده است:
١- سلطلنت طلبان، ناسيوناليستهاى عظمتطلب و کل استبداد ناسيوناليست مدرنيستى ايرانى براى اعاده اوضاع قبل از انقلاب تلاش ميکنند.
38
٢- جريان ليبرال- ناسيوناليستى جبهه ملى، کل موضوعيت سياسى و اقتصادى و نفوذ فکرى خود را از دست داده و به طيفى از محافل و نيروها که فاصله سلطنت طلبان و جريانات ناسيونال- اسلامى در داخل و خارج حکومت موجود را ميپوشانند بدل شده است.
39
٣- ناسيوناليسم اسلامى به عنوان اپوزيسيون دولت اسلامى (و تحت رهبرى جناح پاناسلاميست) در داخل و خارج دولت شکل گرفته است. اين جريان برحست موضع خود در قبال شيوه «...» دولت موجود و نيز بر حسب ديپلماسى بينالمللى خود به دستجات معينى تقسيم ميشود. مجاهدين جناح افراطى اين بخش را تشکيل ميدهند که ضمن تعلق عمومى به اردوگاه غرب، خواهان مناسبات دوستانه و حتى درجهاى از اتکاء به بلوک شرق هستند. بعلاوه مجاهدين بطور اخص تحت تأثير رفرميسم اقتصادى- دولتى که از بحران حزب توده و اردوگاه رويزيونيسم بر اپوزيسيون بورژوايى افراطى ايران تأثير گذاشته است. نهضت آزادى جناح محافظهکار ناسيوناليسم اسلامى ايران را تشکيل ميدهد و در پيوند بنيادى و علنى با امپرياليسم آمريکا و اروپاى غربى است و تمايلات جدى ضد روسى دارد.
40
٤- با قطبى شدن طيف پوپوليسم راديکال توسط مارکسيسم از يکسو و ليبراليسم چپ از سوى ديگر و اضمحلال اين طيف، ناسيونال رفرميسم عملا توسط چپ طرفدار اردوگاه شوروى نمايندگى ميشود. عنصر ناسيوناليسم بطور جدى سازمانهايى نظير راه کارگر، اقليت و حتى کشتگرىها را از جناح "انترناسيوناليست" اردوگاه رويزيونيستى، يعنى حزب توده (که صرفا منافع سياست خارجى شوروى را دنبال ميکند) جدا ميکند. از لحاظ آلترناتيو سياسى و اقتصادى، راه حل کل طيف رفرميست يکى است. سرمايهدارى دولتى و بوروکراتيک، تعديل ثروت، کنترل دولتى بر حيات و کارکرد سرمايه در کشور، اجزاء ثابت برنامه اقتصادى تمام سازمانها و جرياناتى استکه ناسيونال رفرميسم ايران را نمايندگى ميکنند.
41
٥- ليبراليسم چپ. اين حاصل راديکاليزاسيون جبهه ملى در جهت سوسيال دمکراسى است. ليبراليسم چپ ميتواند منشاء شکلگيرى نوعى سوسيال دمکراسى مدرن در ايران باشد. اما با توجه به فقدان يک پايه سنديکايى در جنبش کارگرى که بتواند با اين طيف در ارتباط نزديک قرار بگيرد و نيز با توجه به عدم کارآيى نهادهاى انتخابى و دمکراسى بورژوايى در جامعه تاکنونى ايران، شکلگيرى يک سوسيال دمکراسى قدرتمند حول اين جريان بسيار نامحتمل بنظر ميرسد. ليبراليسم چپ لاجرم بصورت يک جنبش روشنفکران و عامل فشار براى به سازش کشيدن کمونيسم در ايران با جناحهاى صنعتگرا و ناسيوناليست بورژوازى ايران عمل ميکند. بخش وسيعى از جريانات تروتسکيستى در اين طيف قرار ميگيرند.
42
٦- کليه گرايشات مائوئيستى، همانطور که عملکرد آنها در طول انقلاب نشان داد، شاخههاى افراطى ناسيوناليسم ايرانى با تمايلات ضد روسى جدى هستند. اين گرايشات که عملا به بحران و تشتت افتادهاند، گريزى جز اين نخواهند داشت که مداوما در کنار فراکسيونهاى ناسيوناليستى اسلامى و غيراسلامى در ايران قرار بگيرند.
43
٧- و بالاخره بايد به احزابى از نوع حزب توده و رنجبران اشاره کرد. اين جريانات فلسفه وجودى خود را از نمايندگى کردن اردوگاه بينالمللى خود در ايران ميگيرند و به عنوان مؤسساتى براى پيشبرد سياست خارجى اين اردوگاهها تلاش ميکنند. در عرصه داخلى اين احزاب مؤتلفين داخلى خود را بر حسب نيازهاى روز اردوگاههاى متبوع خود جستجو ميکنند.
45
نوعى دسته بندى احزاب
١- سلطنت طلبان.
جريان ضد انقلابى، آنتى کمونيستِ هار، نماينده سياسى بورژوازى بزرگ ايران، متحد طبيعى امپرياليسم آمريکا در شرايط ثبات سياسى، عظمت طلبى و شووينيسم ايرانى
48
٢- ناسيوناليسم اسلامى.
مجاهدين: آنتى کمونيست با گرايشات شديد ضد انقلابى، طرفدار غرب با حفظ توازن در سياست خارجى و ديپلماسى، طرفدار سرمايهدارى بوروکراتيک دولتى
نهضت اسلامى: آنتى کمونيست، ضد انقلابى، نماينده سياسى بخش خصوصى سرمايه، طرفدار اقتصاد رقابتى، طرفدار علنى آمريکا
51
٣- ناسيونال رفرميسم.
راه کارگر، اقليت، شاخههايى از اکثريت، طرفدار اردوگاه رويزيونيستى، برمبناى منافع ملى با اردوگاه و احزاب رسمى آن در تقابل قرار ميگيرند، مدافع سرمايهدارى بوروکراتيک دولتى
53
٤- ليبرال ناسيوناليستى.
جامعه سوسياليستها (نيروى سوم)، (برخى محافل و نشريات که ديدهام و «...»، موضوعيت خود را از دست داده اند، طرفدار غرب، ضد روسى، آنتى کمونيسم پوشيده تر، طرفدار اقتصاد آزاد - مائوئيست هاى سه جهانى و بعد از آن
55
٥- ليبراليسم چپ.
وحدت کمونيستى، اتحاد چپ، شاخههايى از تروتسکيستها، چپنويىها
57
٦- احزاب اردوگاهى.
حزب توده، رنجبران
نادر
تايپ شده از روى کپى نوشته دستنويس
٭ کلمات بين دو علامت « » خوانده نشدهاند.
hekmat.public-archive.net #1170fa.html
|
|