Status             Fa   Ar   Tu   Ku   En   De   Sv   It   Fr   Sp  

گفتگو پيرامون اطلاعيه در مورد

تشکيل فراکسيون کمونيسم کارگرى در حزب کمونيست ايران


در خرداد ماه با انتشار اطلاعيه اى از طرف رفيق منصور حکمت خطاب به فعالين حزب، فراکسيون کمونيسم کارگرى در حزب اعلام موجوديت کرد. متنى که ميخوانيد گفتگوئى با رفيق حکمت پيرامون تشکيل فراکسيون است.

* * *

کمونيست: بعنوان اولــين سوال بگذاريد بپرسم تشکيل فراکسيون چرا ضرورى شد و چرا حالا تشکيل ميشود؟ در کنگره دوم، کمونيسم کارگرى بعنوان يک جهت گيرى در مقابل حزب قرار گرفت و ظاهرا پذيرفته شد. با کنگره سوم مشخص بود که کمونيسم کارگرى عموما بصورت يک تابلــوى تازه براى حزب در آمده که ميشود در سايه‌اش لـم داد، حتى نسبت به سيل تغييرات دنياى خارج نيز آسوده خاطر بود و به همان افق پيشين و پراتيک پيشين ادامه داد. با اين کنگره کمونيسم کارگرى بعنوان يک جريان انتقادى در رهبرى حزب طرح شد. آيا تشکيل فراکسيون ادامه اين حرکت انتقادى است؟ چه موجباتى نسبت به يکسال و نيم قبل، زمان کنگره ٣، فراهم شده که کمونيسم کارگرى حالا شکل يک فراکسيون تشکيلاتى بخود ميگيرد؟

منصور حکمت: اگر يک لــحظه پيوستگى تاريخ مشترکمان را بعنوان کادرهاى حزب کمونيست فراموش کنيم و وضعيت امروز را نگاه کنيم و ببينيم هر کداممان چه افقى دارد، از کمونيسم چه ميفهمد و چکار ميخواهد بکند و غيره، فکر ميکنم از روز براى همه‌مان روشن‌تر ميشود که بر مبناى تلــقيات و افکار و اولــويتهاى امروزمان ما ميبايست در احزاب سياسى مختلــفى ميبوديم. اما اين تاريخ مشترک قوى‌تر و با ارزش‌تر از آنست که امروز هر کس سرش را بياندازد و برود حزبى مطابق افق خود بسازد يا جستجو کند. حزب کمونيست ايران چند حزب است در پيکره يک حزب. يک جبهه ائتلافى است از چند رگه متمايز سوسيالــيسم راديکال. اگر شما بخواهيد حزب مورد نظر خودتان را درست کنيد بدون اينکه از حزبى که داريد دست بکشيد، بدون اينکه بخواهيد از تمام آنچه که با اين حزب بدست آمده است صرفنظر کنيد، آنوقت فراکسيون درست ميکنيد. فراکسيون کمونيسم کارگرى براى سازمان دادن حرکت سوسيالــيستى کارگرى در حزب کمونيست ايران و گرفتن سکان حزب توسط اين جريان ضرورى است. تشکيل فراکسيون يعنى ما عملا به اين ادعا که اين حزب ائتلاف رگه‌هاى واگرا در سوسيالــيسم راديکال معاصر است وفادار مانده‌ايم.

اين فراکسيون ميبايست بسيار زودتر تشکيل شده باشد. از کنگره اتحاد مبارزان کمونيست تا شروع بحثهاى مربوط به آژيتاتور کارگرى ديگر براى من مشخص شده بود که ما داريم از کمونيسم‌ها و مارکسيسم‌هاى مختلــفى حرف ميزنيم. انقلاب ٥٧ همه ما را در يک صف سوسيالــيستى راديکال بهم فشرده بود. با افت انقلاب و طرح معضلات بنيادى‌تر و غير تاکتيکى در برابر ما، شکافهاى واقعى باز ميشد و بيان پخته‌ترى پيدا ميکرد. بحثهاى من در کنگره دوم ميبايست در بيانيه يک فراکسيون متمايز طرح ميشد و نه بعنوان گزارش کل دفتر سياسى و مرکزيت حزب. بطريق اولــى گزارش اوضاع جهانى و موقعيت کمونيسم که باز از قول کميته مرکزى براى کنگره سوم نوشتم. اينکه چرا فراکسيون در همان زمان تشکيل نشد فقط ميتواند به حساب بقاياى تفکر "همه با هم" و فقدان روشنى کافى در درک فاصلــه خطوط در حزب کمونيست از جانب خود من گذاشته شود. بجاى ايجاد قطب‌بندى روشن و سياسى در درون حزب براى مدتى راه ترويج را در پيش گرفتيم. در فاصلــه کنگره دوم تا کنگره سوم شناخت ما از اين شکافها دقيق‌تر و عينى‌تر شد. تاخير بيش از اين در ايجاد يک صف متمايز ابدا نميتوانست موجه باشد.

کمونيست: بعد از کنگره ٣ شاهد تشکيل کانون کمونيسم کارگرى بوديم. تشکيل کانون بر چه ارزيابى قرار داشت؟ آيا تشکيل فراکسيون ادامه کانون است؟ چه ارتباطى بين کانون و فراکسيون وجود دارد؟

منصور حکمت: مهمتر از کنگره سوم، بنظر من پلــنوم سيزدهم بود که درست قبل از کنگره برگزار شد. براى مدت زيادى در فاصلــه کنگره دوم تا سوم، من دبير کميته مرکزى بودم و با رفقا رضا مقدم و بهروز ميلانى کميته اجرايى حزب را تشکيل ميداديم. بنابراين آنچه که بعدا کانون نام گرفت عملا در راس حزب بود. در اين دوره براى ما مسجل شد که ماشينى که ما رسما فرمانش را بدست داريم عملا با مکانيسم ديگرى حرکت ميکند. همه اقدامات و دستورالــعمل‌هاى ما بعنوان ارگان عالــى حزب با تائيد رسمى روبرو ميشود بعد در پروسه عملــى چيز ديگرى از آب در ميايد. ما در راس حزب قدرت عملــى گرايشات مختلــف را به روشنى حس و لــمس کرديم. نميتوان با گرايشات سياسى بوسيلــه اقدامات ادارى مقابلــه کرد. هيچ نقشه عمل و قطعنامه و بازرسى و حسابرسى‌اى نميتوانست بى افقى و بيحالــى راديکالــيسم چپ در حزب و در رهبرى، يا نضج گرفتن افق ناسيونالــيستى در کردستان، يا انفعال سوسيال دموکراتيک در تشکيلات خارج کشور را جواب بدهد. قطعنامه‌ها و مصوبات ما در مورد فعالــيت حزب در کردستان، سياست سازماندهى کارگرى ما، نقشه عمل ما براى ايجاد يک تشکيلات محکم و با قدرت در خارج کشور، فراخوانهاى ما براى تحرک نظرى و سياسى در رهبرى حزب، همه در عمل اسير واقعياتى ميشد که خصلــتا سياسى و اجتماعى بودند. در پلــنوم سيزدهم ما همين را بعنوان گزارش گفتيم. ما گفتيم که گرايش سوسيالــيستى کارگرى در حزب که نيروى پيشبرنده سياستهاى ماست، يک گرايش اقلــيت است و عملا مقهور سنتهاى ديگر در حزب است. در کنگره سوم در گزارش اوضاع جهانى و سخنرانى‌هاى پيرامون آن ما تفاوتهاى خود را گفتيم. بعد از آن به نفع مبارزه سياسى با گرايشات ديگر از قدرت ادارى کناره گرفتيم. کانون کمونيسم کارگرى اينجا پيدا شد. کانون (که در آن مقطع از رضا مقدم، ايرج آذرين و من تشکيل ميشد و بعد کورش مدرسى هم به آن پيوست) جمعى بود که هدف خود را تقويت کمونيسم کارگرى چه در حزب و چه در بيرون آن قرار داده بود. کانون در درجه اول دست بکار توضيح تفاوتهاى ما با گرايشات ديگر شد.

کنگره سوم کنگره سانتر در حزب بود. منهاى گزارش و يکى دو سخنرانى ما، که چاپ هم شده، کنگره جولانگاه سانتر در مواجهه با حريفان کوچک و پوشالــى‌اى بود که تصور زنده بودن و حرف داشتن را در اين سانتر زنده نگاه ميدارند. رفيقى با صد و خرده‌اى امضاء از اعضاى حزب، سخنرانى غرايى در باب مسائل تشکيلاتى کرد که پوپولــيستهاى ٥٧ در مقايسه با آن اخلاف لــوگزامبورگ بنظر ميرسيدند. ديدنى بود که چگونه سانتر حزب از مشاهده يک پوپولــيست ديگر که ميتواند کيسه بکس قرار بگيرد به وجد آمد. جهان بيرون در تلاطمى تاريخى بسر ميبرد، سرنوشت سوسيالــيسم و مارکسيسم و انديشه و امر انقلاب کارگرى به ابهامى بيسابقه دچار شده بود، اما سانتر حزب قادر شد اين معضلات را نشنود و پيروزى آنتى پوپولــيستى جديدى براى خود دست و پا کند. چند روز کنگره سوم يکى از تلخ‌ترين دوره‌هاى زندگى من بود. ديگر معلــوم بود که اقلــيتى بسيار کوچک در ميان کادرهاى اين حزب هستيم و بايد فکرى بکنيم. اين حزب با وضع موجودش به نيازها و اولــويت‌هاى سوسيالــيسم کارگرى پاسخگو نبود. فکر کرديم که اگر لازم است بايد از نو شروع کنيم. کانون حاصل اين ارزيابى بود.

فراکسيون به يک معنى ادامه کار کانون هست. در کانون به اين نتيجه رسيديم که بايد دخالــت تشکيلاتى فعالــى در سرنوشت حزب بکنيم. خود کانون بعنوان يک مرجع غير رسمى و روشنگر ارگان مناسب اين کار نبود. نميخواستيم مشغلــه کانون مشغلــه‌اى تشکيلاتى بشود. کانون ميتواند مرکز هماهنگ کننده‌اى براى مجموعه‌اى از فعالــيتها باشد که دامنه آن از فعالــيت حزبى ما فراتر ميرود. بعلاوه بعنوان عضو قديمى رهبرى حزب شخصا نميتوانستم و نميخواستم سرنوشت عملــى حزب را، حزبى را که تا اينجا آورده‌ايم، به سير خودبخودى اوضاع و نتايج غير مستقيم فعالــيت‌مان بعنوان کانون، بسپارم. فراکسيون کمونيسم کارگرى بعنوان ابزار دخالــت تشکيلاتى فعال ما در سرنوشت حزب کمونيست تشکيل شده است.

کمونيست: مشهودترين تحول درونى حزب در اين دوره مباحثات مربوط به فعالــيت حزب در کردستان و مبارزه درونى سازمان کردستان حزب بوده است که اسناد عرضه شده از طرف کانون در اين مباحثات در حال انتشار است. اين مباحثات تا چه اندازه در شکل‌گيرى گرايشات درونى حزب، و مشخصا در متمايز کردن کمونيسم کارگرى در بدنه حزب دخيل بود؟

منصور حکمت: خاصيت اين مباحثات اين بود که همه را متوجه اين واقعيت کرد که در حزب خطوط مختلــف با نگرشهاى متفاوت وجود دارد. اين تا حدى مديون طرح بحثها بعنوان يک کانون غير رسمى بود که خود را اقلــيت ميناميد. اگر همين بحثها بعنوان دفتر سياسى يا کميته مرکزى مطرح شده بود شايد مطابق سنتهاى موجود موجب هيچ عکس الــعمل مخالــفى نميشد و مشمول همان قاعده عمومى موافقت صورى و زمين ماندن عملــى ميشد. طرح بحثها از طرف کانون، آنهم با تاکيدات کانون که اينها خط رسمى نيست، حرف عده معينى است و غيره، امکان داد مخالــفتهاى واقعى در مقابل آنها بروز پيدا کند. بدنه حزب به اين ترتيب مشاهده کرد که ادعاى ما مبنى بر وجود خطوط مختلــف واقعى است. که کادرهاى رهبرى حزب که تا آنزمان يک روح در چندين بدن بنظر ميرسيدند در واقعيت امر گرايشات مختلــفى را نمايندگى ميکنند. براى اولــين بار بدنه حزب بخصوص در کردستان با امر انتخاب واقعى ميان خطوط روبرو شد. اهميت مباحثات کردستان در اين بود که بدنه حزب را نسبت به اختلافات و سايه روشن‌هاى خطوط حساس کرد و به ظاهر يکپارچه کميته مرکزى، که بيشتر حاصل تائيد صورى يک خط توسط ديگران بود، خاتمه داد. خود مباحثات کردستان در وجود و عدم وجود گرايش کمونيسم کارگرى تاثيرى نداشت. شايد گرايشات جديدى در اين ميان شکل گرفتند. اما اختلاف ما با گرايشات ديگر در درون حزب به اين مباحثات مقدمند. آنچه در اين مباحثات بدست آمد خودآگاهى سياسى بيشتر در ميان اعضاء و فعالــين حزب در کردستان و ورود آنها به امر انتخاب ميان گرايشات بود. خود اين مباحثات به تنهايى براى تفکيک کامل گرايش کمونيستى کارگرى در کردستان کافى نيست. اکثريت فعالــين حزب در تشکيلات کردستان به نفع کانون موضع گرفتند. اما حاصل اين موضعگيرى تفکيک چپ و راست و پيدايش يک گرايش چپ بود که تازه بايد در درون خود بر مبناى مبانى اثباتى خط کمونيسم کارگرى غربال بشود.

کمونيست: عملا گرايش ديگرى در حزب مايل به ابراز وجود رسمى نبوده است و لااقل بعد از مباحثات در تشکيلات کردستان هيچ گرايش فعال ديگرى صريحا مشغول ابراز وجود تشکيلاتى هم نيست. کمونيسم کارگرى تنها گرايش اثباتى در حزب بوده است. خط و مرز بين گرايشات چگونه مشخص ميشود؟ توازن کنونى بين گرايشات را چگونه ميبينيد؟

منصور حکمت: گرايشات ديگر حرف زده‌اند، اما آن اتوريته و قدرت و دامنه عمل دوران مباحثات کانون و رهبرى کومه‌لــه را نداشته‌اند. آن اهميت را هم پيدا نکرده‌اند. اما حد و مرز گرايشات بر اساس مرزبندى ما با فلان مقالــه نشريه داخلــى تعريف نميشود. من قبلا راست و چپ و مرکز در حزب را برحسب نگرش و روششان دسته‌بندى کرده‌ام و در "تفاوتهاى مــا" و همينطور در اسنادى که از مباحثات کردستان قرار است منتشر بشود گفته‌ام. در مورد توازن گرايشات، اگر منظور نحوه صفبندى اعضاء و فعالــين باشد، بايد بگويم در همين دوره عده کثيرى، و از جملــه اکثريت قريب به اتفاق اعضاى خود کميته مرکزى، به فراکسيون پيوسته‌اند. اما وزنه اصلــى فراکسيون نه در کميت وابستگانش، بلــکه در اين واقعيت است که تنها جريانى است که چهارچوب سيستماتيکى براى يک فعالــيت کمونيستى در دنياى معاصر بدست ميدهد. همين مانع از آن است که گرايش ديگرى رسما در برابر اين فراکسيون شکل بگيرد.

کمونيست: حزب کمونيست، تجمع سوسيالــيسم راديکال ايران بوده است. اين سوسيالــيسم حرفى براى گفتن ندارد و هيچ افق متمايز و ويژه‌اى را در جامعه دنبال نميکند. اين سوسيالــيسم به هر رو ناچار از واگذار کردن حزب به گرايش اثباتى‌اى است که مصمم است خود دفتر ائتلافشان را ببندد. سوال من اينجاست: صرفنظر از حزب موجود، مصالــح واقعى براى تشکيل يک حزب سوسيالــيست کارگرى چقدر وجود دارد؟ مبارزه کنونى براى تک بنى کردن حزب کمونيست و بدست گرفتن آن چه جائى را در ساختن حزب سوسيالــيستى کارگرى احراز ميکند؟

منصور حکمت: ماتريال و مصالــح حزب کمونيستى کارگرى سنت مبارزه سوسيالــيستى کارگرى است که در متن جامعه در جريان است. با مارکسيسم بنظر من اين سنت يک افق زنده و خدشه ناپذير پيدا کرده است. مارکسيسم آنجاست و خوشبختانه آنها که قواره اجتماعى‌شان به اين تئورى و جهان‌بينى نميخورد دارند از آن دست ميکشند. اعتراض ضد کاپيتالــيستى کارگر هم چنان وسيع است که براى خفه کردنش خرج ارتشهاى چند ميلــيونى و شبکه‌هاى ماهواره‌اى تحريف حقيقت و روزنامه‌هاى بيشمار را ميدهند. اگر کسى بخواهد سوسيالــيسم زنده کارگرى را ببيند من فقط همين چند شماره کارگر امروز را نشانش ميدهم. از جمال چراغ ويسى تا جرى تاکر، صفى است وسيع از سخنگويان سوسيالــيست طبقه کارگر. جنبش ما متفرق است، مغشوش است، متمرکز نيست، متحد نيست، تحت تاثير هزار و يک خرافه است، ولــى وجود دارد و زنده است. اتفاقا بنظر ميرسد که کمونيسم کارگرى، با رويدادهاى اخير جهانى، يکبار ديگر فرصت ميکند بعنوان يک طرف اصلــى در جدال اجتماعى پا به ميدان بگذارد.

اما در مورد بخش دوم سوالــتان، جايگاه يک بنى کردن حزب در اين ميان، بايد بگويم که بنظر من براى ما اين مسالــه حياتى است. نزديک‌ترين جريانى که ميتواند در سرنوشت سوسيالــيسم کارگرى بوسيلــه يک سازمان حزبى، که ميتواند وظايف متنوع و پيچيده‌اى را انجام بدهد، دخالــت بکند ما هستيم. يک ايراد اساسى من به فعالــين سوسيالــيسم کارگرى دورى آنها از افق‌هاى عملــى درباره تحزب و ايجاد اتحادهاى وسيع و رزمنده است. سنگربندى‌هاى امروز کارگران سوسيالــيست محلــى و موضعى است. افق‌ها کمابيش به مرز کشورها محدود ميشود و در محدوده هر کشور هم راديکالــيزه کردن جنبشهاى جارى مضمون اصلــى فعالــيت کارگران سوسيالــيست است. اينها همه بايد باشد. ولــى بالاخره کارگر بايد با حزب و انترناسيونالــش به ميدان بيايد. ميدان جدالــهاى بزرگ. جدال بر سر افکارميلــيونها نفر، بر سر سرنوشت نسلــهاى کارگر، بر سر سيستمهاى اجتماعى، عاقبت مالــکيت و غيره. از اين موضع، من حزبى را که فى الــحال وجود دارد و حتى هم اکنون يک ماشين سازماندهى و تبلــيغ و ترويج نسبتا پر قدرت، حتى در قياس با سازمانهاى راديکال کارگرى در اروپا و آمريکا، است ول نميکنم. اين حزب ميتواند ابزار بسيار کارآمدى براى دخالــت موثر ما در جنبش سوسيالــيست کارگرى چه در ايران و چه در جهان باشد. بنظر من کمونيست و کارگر ايرانى که بخواهد تاثير مادى و ملــموس در دنياى دوره خودش بگذارد نميتواند از حزب کمونيست ايران صرفنظر کند.

کمونيست: در سنت چپ مکتبى و فرقه اى، تک بنى و تک گرايشى شدن هميشه به معناى بالا بردن بيشتر ديوارهاى فرقه و قدم ديگرى به سمت انزوا بوده است. در مبارزه براى تک بنى کردن حزب - که يقينا در اساس به معناى تک بنى کردن حزب از نظر جايگاه اجتماعى آن است - چه شاخص‌هاى عمده‌اى است که اين مبارزه را از سنت نزاعهاى درون فرقه‌اى جدا و متمايز نگه ميدارد؟

منصور حکمت: سکتاريسم به معنى جدايى از فرقه بغلــى نيست، به معنى فرقه بودن بطور کلــى و جدا بودن از متن اجتماعى مبارزه طبقات است. يک رکن اصلــى بحث کمونيسم کارگرى، که اگر کسى صميمانه محتواى آن را دنبال کرده باشد بخوبى تشخيص ميدهد، نقد خصلــت فرقه‌اى چپ راديکال تا کنونى است. در اين بحثها من از دو نوع انزوا صحبت کرده‌ام که مستقيما بهم مربوطند. انزوا از طبقه کارگر و انزوا از تلاقى‌ها و کشمکش‌هاى اصلــى اجتماعى. چپ راديکال، نه فقط در ايران بلــکه در مقياس بين الــملــلــى، در متن اعتراض کارگرى قرار نداشت. يک جريان کارگرى به معنى مردم شناسانه و جامعه شناسانه کلــمه نبود (جدايى ايدئولــوژيک اين چپ از مارکسيسم و تئورى انقلاب کارگرى بجاى خود). از اين گذشته حتى يک جريان کارگرى هم نميتواند بدون حضور در دل کشمکشهاى اصلــى اجتماعى در هر دوره منشاء اثرى باشد. اين نوع ديگرى از انزواست که خيلــى سازمانهاى کارگرى هم، نظير اتحاديه‌ها، جريانات آنارکو سنديکالــيست و غيره، به آن دچارند. انزوا از جدالــهاى فکرى‌اى که دارد بالانس فکرى جامعه معاصر را تعيين ميکند، انزوا از جدال اطلاعاتى و سوء اطلاعاتى که هر روز جريان دارد، انزوا در مبارزه براى ترسيم افق جامعه انسانى، انزوا از تمام حرکتهاى اجتماعى که دارد سرنوشت اين نسل انسانها را رقم ميزند. منزوى بودن به اين معنى‌اى که گفتم يک رگه اصلــى در انتقاد ما به تاريخ سوسيالــيسم راديکال نيم قرن اخير است. يک بنى شدن ما يعنى خلاص شدن ما از تمام آن رگه‌هاى شبه سوسيالــيستى راديکال که اين انزوا و فرقه‌گرايى در ذاتشان و در وجود اجتماعى‌شان است. يک بنى شدن يعنى خلاص کردن حرکت حزبى کمونيسم کارگرى از جرياناتى که جهان را به ابعاد فرقه‌شان محدود ميبينند. حرکت خود ما بهترين گواه اينست که ما داريم فرقه‌گرايى بطور کلــى را به نفع ابراز وجود اجتماعى نقد ميکنيم و کنار ميزنيم. از نقد تبيين مکتبى و فرقه گرايانه موجود از تاريخ انقلاب روسيه، تا تبيين سياست سازماندهى کارگرى مبتنى بر برسميت شناسى تحرک اجتماعى خود طبقه کارگر و غيره اسناد جدايى عميق و سريع ما از افق فرقه‌اى چپ موجود است. ما نزاع فرقه‌اى با کسى نداريم. اما طبقات و جريانات با افقهاى مختلــف را هم حاضر نيستيم در يک کيسه بريزيم. کاملا برعکس، تبديل شدن به يک جريان اجتماعى قدرتمند مستلــزم خلاص شدن از تمام رگه‌هاى سوسيالــيسم فرقه‌اى روشنفکران ناراضى است.

کمونيست: گرايش کمونيسم کارگرى، مشخصا در مقالات و اسناد متعددى که خود شما در نشريات حزب نوشته‌ايد و يا به رهبرى حزب عرضه شده، براى عرصه‌هاى مختلــف طرحها و الــگوهاى متمايز ترسيم کرده است. علاوه بر اين طرحها و الــگوها، طرح و نقشه فعالــيت عمومى‌تر فراکسيون چيست؟

منصور حکمت: از نظر عملــى ما ميخواهيم در کوتاه‌ترين مدت حزب را بدست بگيريم و تا کنگره چهارم تکلــيف گرايشات در اين حزب را معلــوم کنيم. اما بطور کلــى ما ميخواهيم الــگوهايى از فعالــيت را در حزب کمونيست جايگير کنيم که حزب به محيط طبيعى و سازگار فعالــيت براى فعالــين سوسيالــيسم کارگرى تبديل بشود و فعالــين جنبشهاى ديگر در درون اين حزب احساس ناخوانايى و غربت کنند. اين يعنى نوع متفاوتى از ابراز وجود حزب در جامعه. در مورد اين الـگوها مشخصا، بخصوص در ارائه يک پلاتفرم به پلــنوم هجدهم، خواهيم نوشت. اما در خطوط کلــى ما شيوه فعالــيت حزب،عرصه‌هاى فعالــيت حزب و اولــويت‌هاى حزب را از مباحثات کمونيسم کارگرى استخراج ميکنيم. ما ميخواهيم وجود حزب کمونيست را نه فقط در جنبش کارگرى ايران بلـکه در سطحى جهانى براى انسانهاى عادى که هر روز دارند سر کارشان ميروند محسوس کنيم. ما ميخواهيم يک پاى تغيير اوضاع مادى جامعه باشيم. بنابراين حرکت ما معطوف به تحکيم رابطه حزب و طبقه کارگر و سوق يافتن حزب به عرصه‌هاى اصلــى جدال اجتماعى است. سعى ميکنيم حزب کمونيست براى هميشه از لــيگ احزاب راديکال چپ ايرانى خارج بشود و طرف حساب نيروهاى واقعى و موثر جهان معاصر قرار بگيرد.

کمونيست: در مورد حزبى که بايد ساخت تاکنون در جاهاى مختلــف نوشته‌ايد و صحبت کرده‌ايد. تصوير کلــى و فشرده از اين حزب را چگونه ترسيم ميکنيد؟

منصور حکمت: مثال و نمونه از نوع فعالــيت چنان حزبى زياد ميشود آورد. اما من فقط اينجا چند جملــه ميگويم. حزب ما حزبى خواهد بود دخيل و موثر در سرنوشت اين نسل کارگران، چه در ايران و چه در سطح بين الــملــلــى، دخيل در امر ايجاد يک وحدت بين الــملــلــى کارگرى، و دخيل در جدالــهاى اصلــى دنياى معاصر. حزب کارگران سوسيالــيستى که راجع به کل دنيا و نظاماتش حرف دارند و ميزنند. حزبى که مدافع شناخته شده و قدرتمند انديشه‌هاى سوسيالــيستى و کارگرى است و قدرتش را دارد که حرفش را بگوش توده‌هاى وسيع برساند. يک حزب منضبط، سازمانگر و فهيم که بعنوان حلــقه اتصال و نيروى الــهام بخش و جهت دهنده براى کل نبردهاى سوسيالــيسم کارگرى، در عرصه اقتصاد، سياست، فرهنگ، اخلاقيات و غيره عمل ميکند. بلــند پروازانه است؟ براى کسانى که دنيايشان در نامه‌هاى بازرگان و فعالــيت ميز کتابى‌شان خلاصه ميشود، شايد. براى کسى که ميگويد پيرو مانيفست کمونيست است، نه. داشتن اين "بلــند پروازى" شرط عضويت در آن حزب خواهد بود.


کمونيست شماره ٥٨ مرداد ٦٩


hekmat.public-archive.net #0410fa.html