m-hekmat.com 2002-09-13 اين مطلب هنوز مقابله و تصحيح نشده است.
راه کارگر و مهاجرين افغانى:
"فاشيسم، کابوس يا واقعيت"؟!
3
رويزيونيسم و پراتيک رويزيونيستى يک هنر است. يک رويزيونيست معتبر کسى است که بتواند منافع بورژوازى را با لفاظى، سفسطه گرى، با ابداع تئورى هاى جديد و نسبت دادن اين تئوريها به مارکسيسم، منافع طبقه کارگر قلمداد کند. يک رويزيونيست موفق، مانند هر بورژواى موفق، بايد براى کارش زحمت بکشد، بايد تجربه کسب کند، آموزش ببيند و در يک کلمه، بايد هنر رويزيونيسم را بياموزد. اين هنر را از يک رويزيونيست بگيريد، يک دلقک خشک و خالى بر جاى ميماند. اين بلايى است که هر روز بر سر راه کارگر مى آيد. رويزيونيستى که ميخواهد بدون مرارت کشيدن، بدون مايه داشتن، خود را نزد "اردوگاه سوسياليسم"اش از حزب توده عزيزتر کند، اما همواره بنحو دردناکى بند را آب ميدهد و آبروى يک "قطب" را مى برد. نمونه هاى زيادى از اين بى کفايتى در کار راه کارگر هست، شايد آخرين آنها گزارشى باشد که آقايان در نشريه "پيک کارگران" شماره ٢ بهمن ٦٢، تحت عنوان "حرکت اعتراضى توده ها بر عليه افغانها" آورده اند. اينجا راه کارگر آبروى خود را بر سر مساله "انترناسيوناليسم" ريخته است. با نام "توده ها" و "طبقه کارگر" وارد مطلب شده و با موضع راست ترين جناح بورژوازى جهانى، با موضع جريانات فاشيستى بيرون آمده است. گوش کنيد، راه کارگر با شعف مى نويسد: "در روز جمعه ٢٥ آذرماه کارگران و زحمتکشان شريف تهران... دست به اعتراض و تظاهرات بر عليه افغانها زدند. دراين حرکات توده ها با هر افغانى که برخورد ميکردند او را دستگير و مورد ضرب و شتم قرار مى دادند. پاسداران و نيروهاى انتظامى... وقتى عمق حرکت و عظمت آن را مشاهده نمودند تحت عنوان دستگيرى افغانها وارد ميدان شده و افغانها را نجات ميدادند... شعار "مرگ بر افغان" در تمام نقاط فوق توسط مردم تکرار مى شد...، جالب اينجاست که ٢ روز بعد از اين واقعه ناطق نورى وزير کشور که شرح دزدى ها و رشوه گيريهاى او حتى در مجلس اسلامى هم مطرح شده مى گويد افغانها برادران ما هستند. آرى وقتى وزير کشورى دزد و رشوه گير باشد، بايد هم قاچاقچيان بين المللى برادران او باشند". (تاکيد ها از ماست)
4
اينجا راه کارگر از موضع آشکارا شوونيستى عليه افغانها (بعنوان يک ملت) بطورکلى قلم بدست گرفته است. او از ضرب وشتم هر افغانى در خيابان (بدست توده ها!) باحرارت دفاع ميکند. او براى شعار "مرگ بر افغان" هورا مى کشد، او افغان را معادل "دزد و قاچاقچى" بين المللى ميگيرد. راه کارگر آشکارا به مبتذل ترين و رايجترين شيوه هاى فاشيست ها و شوونيست ترين و نژادپرست ترين احزاب بورژوايى در سراسر جهان متوسل شده است. در نقل قول فوق از راه کارگر جاى "تهران" بگذاريد آلمان، انگلستان و يا امريکا و به جاى افغانها بگذاريد "ترک ها"، "پاکستانى ها" و "سياهان" تا متوجه شويد راه کارگر با چه کسانى هم آواز است و تفکرش با کدام جانوران بورژوا در جهان خوانايى دارد: نئوفاشيست هاى آلمان که در حال اخراج وسيع کارگران ترک اند، مارگارت تاچر، حزب محافظه کار و فاشيست هاى نوظهور انگلستان که چندين سال است عليه مهاجرين آسيايى دست به تحريکات و ارعاب و ترور مخفى و آشکار مى زنند، و ريگان و کوکلاس کلان ها که شعار "مرگ بر سياهان"، "مرگ بر مکزيکى ها" و "مرگ بر خارجى"ها را با همين حرارت تکرار ميکنند.
5
اما شايد سؤ تفاهمى شده باشد... شايد راه کارگر دارد درباره چند افغانى معين حرف مى زند که در "روزهاى ٢٣ و ٢٤ آذر" دست به جنايات فجيعى زده اند، يا شايد راه کارگر صرفا از شوق مشاهده يک آکسيون "توده اى" به تبعيت از شعارهاى عقب مانده اين آکسيون سقوط کرده و خلاصه به اصطلاح به "اکونوميسم آکسيونى" دچار شده است.
6
اما خير، ابدا چنين نيست. اولا حتى اگر چند (يا چند ده و چند صد) افغانى در تهران (مانند چند ترک در المان يا چند مکزيکى در آمريکا) دست به اين يا آن جنايت بزنند (که قطعاً تا شکستن رکورد اوباش محلى رسمى و غيررسمى هنوز فاصله دارند) ما همچنان به هر جريانى که به اين بهانه از شعار "مرگ بر افغان" و از ضرب و شتم بلاتبعيض "هر افغانى" با حرارت دفاع کند، لقب فاشيست، شوونيست و ضد کارگر مى دهيم. چنين اتفاقى هرروز در کليه کشورهايى که کارگران از مليت هاى مختلف در آن به کار و زندگى مشغولند مى افتد و "ارتقا" دادن اعتراضات مردم به اعتراضى عليه "ملت ها" و "نژادها" بطور کلى و تبليغ و خشونت عليه اقليت ها بطور اعم، کار فاشيستهاى اين کشورهاست که مى کوشند کارگران را بر حسب مليت جدا کنند، آنان را به ايرانى و افغانى، فارس و کرد، آلمانى و ترک، انگليسى -پاکستانى، سفيد و سياه وقس عليهذا تقسيم کنند، ميان آنها تفرقه بياندازند و آنها را عليه يکديگر تحريک کنند. کمونيست ها در "درس اول" انترناسيوناليسم آموخته اند که بايد جلوى کاناليزه شدن اعتراضات توده ها به کانالهايى اين چنين شوونيستى و نژادپرستانه را بگيرند و اجازه ندهند بورژوازى زحمتکش را در برابر زحمتکش قراردهد و خود را از زير ضربات حمله بيرون بکشد. راه کارگر اينرا که نميکند هيچ، خودش با شوروحرارت پرچم صليب شکسته را بالابرده است.
7
ثانيا، و از اين مهمتر، صحبت خود راه کارگر هم اساسا بر سر "چند افغانى شرور" نيست. گوش کنيد:
8
"طبق آمارهاى دولتى بيش از ٣ ميليون مهاجر افغانى به ايران آمده اند. اين مهاجرت حاصل سياست ارتجاعى جمهورى اسلامى دردفاع از به اصطلاح "مجاهدين افغانى" مى باشد. جمهورى اسلامى با حمايت از دارودسته ضدانقلابى مجاهدين افغانى و گروه هايى که مستقيما با آمريکا و پاکستان در ارتباط هستند ميخواهد از يک طرف ضدانقلاب خود را به افغانستان صادر نمايد و از طرف ديگر پشتوانه محکمى براى تثبيت خود بدست آورد و از طرفى سياست کمونيسم ستيزى خود را در مبارزه عليه دولت انقلابى افغانستان دنبال کند. همچنين نيروى کار ارزانى را در اختيار دارد که مى تواند در قيمت هاى مختلف (کذا-احتمالا قسمتها درست است) از آن استفاده کند و از آنان بعنوان چماق بر عليه کارگران ايرانى استفاده مى کند، چراکه آنان (يعنى کارگران افغانى) مزد کمترى مى گيرند و اکثر کارفرمايان در بخش خصوصى بيشتر مايلند از کارگران افغانى استفاده کنند (مخصوصا در مورد کارهاى سخت بدنى) و با اين سياست سيل افغانها را به ايران سرازير کرده است که تعداد زيادى از آنان نيز عناصر مشکوک، قاچاقچى ها و دزدها و افراد ناباب (عجب تعبير طبقاتى اى!) هستند و بخشى از زحمتکشان افغانى نيز قربانى اين سياست مرگبار شده اند." (تاکيدات و کروشه ها از ماست، پرانتز در اصل است)
9
مى بينيد؟ صحبت بر سر ٣ ميليون انسان است که اکثريت عظيم آنها، با مزدنازل در کارهاى سخت بدنى، به بردگى بورژوازى ايران درآمده اند. اينجا صحبت برسر کارگران آواره افغانى است، که راه کارگر على الظاهر از آنجا که "تعدادى عناصر مشکوک و ناباب" در ميان آنهاست، حکم ضرب وشتم و اخراج و "مرگ" آنها را صادر فرموده است. بسيارخوب. چند درصد از اين سه ميليون نفر از اينگونه "افراد ناباب" تشکيل مى شود؟ ٥٪، يعنى ١٥٠٠٠٠ نفر؟ ١٠٪ يعنى ٣٠٠٠٠٠ نفر؟ راه کارگر مى تواند درصد مورد نظر خودش را تعيين کند، اما بايد قبول کند (و در متن فوق هم قبول کرده است) که اينها صرفا بخش بسيار کوچکى از يک ملت آواره شده را تشکيل مى دهند. درصد عناصر ناباب در درون "افغانى ها" قطعا از درصد بورژواها و اعوان و انصار و اوباش و چاقوکشان شان در ايران بالاتر نيست. مابقى، يعنى اکثريت عظيم آنها از صدهاهزار، بلکه قريب به سه ميليون انسان آواره اى تشکيل مى شوند که نه به دليل سياست جمهورى اسلامى، بلکه به دليل فقر، گرسنگى و ناگزيرى شرايطشان در افغانستان از مرزها به بيرون گريخته اند و چون متاسفانه افغانستان با "فرانسه" هم مرز نيست وارد ايران شده اند! اينها حتى به اذعان خود راه کارگر براى امرار معاش به کارهاى سخت تن مى دهند، مزد کمتر مى گيرند و زحمتکشانى هستند که بهرحال "قربانى"اند. راه کارگر شعار مرگ بر افغان را عليه اين صدها هزار انسان هم طبقه اى ما (از برادر نزديک ترها؟!) فرياد زده است و براى ضرب و شتم "هر يک از آنها" هورا کشيده است. انسانهايى که دقيقا در موقعيت کارگران تحت فشار و تبعيض در کليه کشورهاى سرمايه دارى، و در بدترين نمونه آن، قرار گرفته اند. راه کارگر تمام اينها را دزد و جانى لقب داده است. راه کارگر تمام اينها رامجاهد افغانى مى خواند. (کدام عقل سالم مى پذيرد که صدها هزار قاچاقچى افغانى براى بردگى مزدى به ايران سرازير شوند و يا اينکه جريانات اسلامى و ارتجاعى اپوزيسيون در افغانستان که در تامين سلاحهاى مدرن از ايران و پاکستان و آمريکا و اروپاى غربى محدوديتى ندارند، يک لشکر چند ميليونى را براى انجام کار ارزان در ايران به مرخصى بفرستند و خود در دره "پنجشير" سر راه ستون هاى ارتش هاى افغانستان و شوروى کمين هاى چندصد نفره بگذارند!)
10
اگر واقعا راه کارگر به اين معتقد باشد بايد در عقل روزمره اش هم شک کرد. اما مسئله چيز ديگرى است. اين موضعگيرى ها از روى بى عقلى نيست، از روى ناسيوناليسم افراطى راه کارگر نيست، از روى بى تجربگى "بچه هاى راه کارگرى محلات جنوب غرب تهران" نيست، اين از روى همدردى با کارگران بيکار "ايرانى" نيست، اين "اکونوميسم آکسيونى" اين يا آن عده فعال سازمانى هم نيست، اين انعکاس منطقى همبستگى تمام و کمال راه کارگر با اردوگاه به اصطلاح سوسياليسم و تبعيت کامل او از سياست شوروى در افغانستان است. اين نتيجه عملى اجتناب ناپذير سياست "انترناسيوناليسم رويزيونيستى" است که راه کارگر به تبعيت از آن افتخار ميکند. دولت ببرک کارمل، يعنى کيانورى افغانستان، در کابل با حمايت شوروى و در پناه حضور نظامى گسترده شوروى در افغانستان در قدرت است. در مقابل، جريانات ارتجاعى اسلامى که توسط امريکا و اروپاى غربى و ايادى منطقه اى شان مسلح و حمايت مى شوند، بر نارضايتى توده هاى مردم سوار شده اند. دو جريان بورژوايى، در غياب يک آلترناتيو قدرتمند پرولترى و انقلابى، يک جنگ گسترده را در سراسر افغانستان دنبال مى کنند. ارتجاع اسلامى از ايران و پاکستان بعنوان پشت جبهه خود استفاده مى کند. جمهورى اسلامى با تمام قوا به اين ارتجاع پان اسلاميستى در افغانستان دامن مى زند و به جريانات اسلامى يارى مى رساند. در اين ميان راه کارگر نه هوادار آزادى واقعى مردم افغانستان از چنگال هردو جريان بورژوايى و استقرار حاکميت کارگران و زحمتکشان به نيروى مسلح خود آنان، بلکه هوادار پروپاقرص حکومت کارمل (که راه کارگر آن را "دولت انقلابى افغانستان" مى خواند) و ادامه نفوذ شوروى در افغانستان است. بنابراين براى خدمت به اردوى محبوب خود بايد مبارزه را به سهم خود در ايران دنبال کند و به اين پشت جبهه ضربه بزند. و براى يک شارلاتان سياسى چه راهى ساده تر از دامن زدن به تحريکات ضد افغانى بطورکلى، که با توجه به بيکارى، استفاده دولت و کارفرمايان از مهاجرين افغانى به عنوان نيروى کار ارزان و کارگران اعتصاب شکن، و استفاده دولت از افغانيها در نيروهاى سرکوب، درميان اقشار عقب مانده تر توده هاى مردم تحت فشار در ايران برد پيدا مى کند. راه کارگر علاقه اى به همبستگى کارگران ايرانى با کارگران ستمکش و مهاجر افغانى در ايران ندارد، راه کارگر حتى، بر خلاف يک اکونوميست غيرسياسى و کج فهم، علاقه اى به حفظ "امتيازات کارگر ايرانى" در مقابل نيروى کار ارزان افغانها ندارد. او دارد از بحران و تفرقه در ميان کارگران براى تحت فشار گذاشتن جمهورى اسلامى درقبال افغانستان استفاه مى کند و در اين ميان رسوايى جمهورى اسلامى و اپوزيسيون اسلامى و سر سپرده در افغانستان را نيز به خدمت ميگيرد تا به تبليغات شوونيستى خود رنگ "ضدامپرياليستى" (که براى راه کارگر فقط يعنى ضدآمريکايى) بزند. راه کارگر نفرت از جمهورى اسلامى، نفرت از بيکارى، نفرت از سرمايه دارى را عليه افغانها کاناليزه مى کند تا دست و بال جمهورى اسلامى را ببندد. او مريد مشتاق اردوگاه به اصطلاح سوسياليسم خويش است. چنان در تکاپوى خدمت کردن به اين اردوگاه است که ابدا متوجه نيست که در اين راه چند اصل و آرمان از اصول ابتدايى کمونيسم را جلوى چشم کارگران آگاه زيرپا گذاشته است.
11
در آينده، هنگامى که راه کارگر قدرى تجربه بياندوزد خواهد آموخت که نبايد چنين افسار گسيخته با شعارهاى فاشيستى به ميدان آمد و آبروى خود را ريخت، بايد قدرى جملات را تعديل کرد، لااقل پاراگراف مربوط به "نيروى کار ارزان" و "کارهاى سخت بدنى"، نسنجيده بوده است و بعلاوه نمى بايست اين چنين لخت و عور از شعار "مرگ بر افغان" با حرارت دفاع کرد. اما تا آن زمان، چه ميشود کرد؟ اين راه کارگر است، رويزيونيست بى هنر، دلقک اجتناب ناپذير هميشگى.
12
در برابر تلاشهاى اين جريانات تفرقه انداز و شوونيست، کارگران آگاه ايران وظايف روشنى بر عهده دارند:
13
بدوا اين بايد براى همه روشن باشد که همچنان که طبقه کارگر طبقه اى جهانى است، نوکرى بورژوازى و دشمنى با طبقه کارگر نيز تابعيت ملى ندارد. ارتجاع ضدکارگرى نيز مليت نمى شناسد. بنابراين بايد در سطح جامعه و در محيط هاى کارگرى با هر مزدور دشمن، چه در شمايل جيره خواران بومى رژيم در سپاه، کميته ها، انجمن هاى اسلامى و غيره و چه در لباس مهاجر افغانى که اجير ارگانهاى سرکوب جمهورى اسلامى شده است، قاطعانه مبارزه و مقابله کرد. تمام بحث بر سر اينست که نبايد اجازه داد تعصبات ملى بر درک روشن از منافع متضاد طبقاتى سايه بيافکند. بنابراين بحث برسر هويت ملى ايرانى -افغانى نيست، بلکه برسر موضع و منافع طبقاتى است.
14
اما ما درباره حضور توده وسيعى از زحمتکشان افغانستان در ايران سخن مى گوئيم که به حقارت آميزترين وجهى به بردگى مزدى سرمايه در ايران درآمده اند، از سر ناآگاهى، استيصال و نياز مادى، نيروى کار خود را ارزان مى فروشند، به کارهاى سخت تن مى دهند و به عاملى براى فشار بر بخش هاى پيشرو طبقه کارگر بدل مى شوند. وظيفه ما در اينجا اساسا انجام وظايف هر کمونيست انقلابى براى حفظ و تحکيم وحدت درونى طبقه کارگر است. بيکاران، زنان، اقليت هاى ملى و ديگر بخش هاى محروم تر طبقه کارگر به دفعات اينچنين مورد استفاده بورژوازى قرار گرفته اند. وظيفه ما در اينجا، چون هميشه، محروم کردن بورژوازى از سلاح تفرقه و از ميان بردن رقابت در صفوف طبقه کارگر است.
15
ازاينرو:
16
اولا، بايد در تبليغات خود دائما بر همبستگى ميان کارگران ايرانى و کارگران محروم و مهاجر افغانى و هم سرنوشتى آنان تاکيدکنيم. بايد دشمن مشترک آنان، سرمايه دارى، بورژوازى، جمهورى اسلامى و ارتجاع پان اسلاميستى را مداوما به آنان بشناسانيم و آنان را در مبارزه عليه اين دشمن مشترک به همبستگى و وحدت فرابخوانيم.
17
ثانيا، بايد خطاب به کارگران مهاجر افغانى، آنان را از هر نوع حمايت از اپوزيسيون اسلامى در افغانستان (و يا احتمالا حمايت از دولت توده اى راه کارگرى اين کشور) برحذر داشت. حضور کارگران افغانى درايران در مقياس وسيع، جايى که در آن طبقه کارگر انقلابى عظيم را پشت سر نهاده است و از پيشرويها و شکست هاى خود تجارب زيادى اندوخته است، جايى که احزاب رويزيونيست و جريانات اسلامى هردو ماهيت ضدکارگرى خود را به نمايش گذاشته اند، مى تواند به آموزش انقلابى تعداد زيادى از پيشروترين کارگران مهاجر افغانى يارى رساند. کارگران آگاه ايران در قبال مهاجرين افغانى همان نقش آگاهگرانه و سازمان دهنده اى را بر عهده دارند که کارگران انقلابى روسيه در آغاز قرن اخير در قبال زحمتکشان مهاجر ايرانى به انجام رساندند.
18
ثالثا، سياست تفرقه افکنى بورژوازى در ميان کارگران و تمام تعصبات شوونيستى و تبليغات رويزيونيستى اى را که درخدمت اين سياست است، بايد پيگيرانه افشا کرد. ما نبايد اجازه بدهيم بورژوازى در ميان کارگران، بر حسب جنسيت، قوميت، مذهب، نژاد، شاغل و بيکار بودن، قديمى و جديدى بودن و نظير آن چنددستگى ايجادکند. تنها راه جلوگيرى از سوء استفاده جمهورى اسلامى و صاحبان سرمايه از موقعيت ناامن و نابسامان مهاجرين افغانى در جهت اعتصاب شکنى و اعمال فشار بر مبارزات کارگرى، مبارزه در جهت فائق آمدن بر عقب ماندگى سياسى آنها، متشکل کردن آنها و تلاش براى بهبود شرايط مادى زندگى و کار آنهاست. آن انسان محروم، بى حقوق، لگدمال شده و ناآگاهى که براى اجازه امرار معاش، داشتن سر پناه و دريافت جيره غذايى تماما به جمهورى اسلامى وابسته نگاهداشته شده است، ممکن است به سهولت به ابزار اعتصاب شکنى و سرکوب بدل شود. بايد به کارگران افغانى توضيح داد که راه بهبود اوضاع آنان نه وابستگى و تمکين به جمهورى اسلامى، بلکه همبستگى با مبارزات کارگرى در ايران است. درعين حال بايد همواره در تبليغات، دقيقا بر خلاف راه کارگر، بر يگانگى کارگران، مستقل از هر تفاوت قومى، نژادى، جنسى و غيره تاکيد گذاشت. مفاد مطالبات کارگرى بخش حداقل برنامه حزب کمونيست حق فورى هر کارگرى است که در ايران کار مى کند. در هيچ کجاى مطالبات کارگران کمونيست و انقلابى نشانى از مليت افراد ديده نمى شود رفقاى ما بايد قاطعانه هرگونه شائبه ملى، مذهبى، شوونيستى و تبعيض گريانه را با توضيح و ترويج و با طرح شعارهاى اصولى، از مطالبات جنبش کارگرى بزدايند.
19
و بالاخره رفقاى ما بايد با تعصبات شوونيستى و سم پراکنى هاى بورژوايى در ميان توده مردم آگاهانه مقابله کنند. استناد به اين يا آن دزدى و جنايت افرادى از يک اقليت ملى و نژادى براى کوبيدن يک ملت و يک نژاد، حربه قديمى راست افراطى است. ما بايد مبانى واقعى اين تعصبات کور، يعنى آن عوامل اجتماعى و اقتصادى اى را که از يک سو بخش محروم جامعه را با خطر لومپنيسم مواجه ميکند و از سوى ديگر بورژوازى را قادر مى سازد تا بخشهايى از زحمتکشان را عليه بخش ديگر آن تحريک کند و خود را سرپا نگاهدارد، به توده هاى شريف مردم بشناسانيم. در قبال مهاجرين افغانى، ما بايد ضمن مقابله قاطع با هر نوع اعتصاب شکنى و مزدورى دشمن طبقاتى و حکومت اسلامى او، از جانب هر فرد و جماعتى با هر مليت و تابعيت، اصل را بر آگاهگرى، تبليغ وحدت طبقاتى و تلاش در جهت ايجاد يک گرايش پيشرو متشکل از زحمتکشان آگاه افغانى در ايران قرار دهيم. ما بايد کارى کنيم که در مقابل جمهورى اسلامى و امثال راه کارگر، که هر يک براى دفاع از منافع بورژوايى معين، بر عقب ماندگى بخشى از زحمتکشان تکيه مى کنند، راه مبارزه انقلابى مشترک، يکپارچه و متحد کارگران ايرانى و زحمتکشان مهاجر افغانى عليه سرمايه دارى و حکومت اسلامى آن هر چه هموارتر گردد.
20
منصور حکمت
21
به نقل از نشريه کمونيست، شماره ٩
22
١٥ ارديبهشت ١٣٦٣
hekmat.public-archive.net #0190fa
|
|