پيشگفتار "شيوه برخورد به احزاب بورژوايى" از لنين
اين جزوه در اوايل سال ٥٨ توسط اتحاد مبارزان کمونيست به فارسى ترجمه شده است.
پيشگفتار
آنچه در اين جزوه آمده ترجمه سه سخنرانى، دو مقاله و پيشنويس قطعنامههاى پيشنهادى بلشويکها براى طرح در کنگره پنجم حزب سوسيال دموکرات روسيه است در باب: تعيين "ماهيت طبقاتى" احزاب و نيروهاى ارتجاعى، بورژوا ليبرالى و بورژوا دموکراتيک، تحليل رابطه منافع طبقات درگير در انقلاب دموکراتيک با "ادامه يا بسط" انقلاب، تعيين نقش اين احزاب در آن مقطع خاص از انقلاب روسيه (سال ١٩٠٧)، و بالأخره ارائه رهنمودهاى عملى به حزب طبقه کارگر در برخورد به آنها. بجز مقاله "بورژوازى خفته بيدار ميشود"، که به سال ١٩٠٥ برميگردد و ما آن را در حقيقت به عنوان "مقدمه" در اينجا آوردهايم، ساير نوشتهها مربوط است به دوره ژانويه تا ژوئن ١٩٠٧، يعنى زمان مبارزات انتخاباتى و دوماى دوم. تشريح شرايط خاص تاريخى اين دوره از انقلاب روسيه خود فىالواقع متن اين آثار را ميسازد و نيازى به تدقيق بيشتر آن در اين پيشگفتار نيست.
ليکن آنچه همه گفتهاند و ما تکرارش را لازم ميدانيم اينست که هدف از ارائه اين ترجمه به هيچ وجه قرينهسازى تاريخى نيست. همچنين هدف اين نيست که کمونيستهاى ايران را به حقانيت "نقد سوسياليستى" لنين از برخورد منشويکها به بورژوازى، پرولتاريا و انقلاب دموکراتيک معتقد سازيم. چرا که در جنبش کمونيستى ما، بخشهاى رسواى آن به کنار، ظاهراً منشويکى وجود ندارد. کمونيستهاى ايران يکپارچه اين اعتقاد منشويکى را که "(چون) بورژوازى محرکه و تعيين کننده وسعت دامنه انقلاب بورژوايى است، پرولتاريا نميتواند آنرا رهبرى کند..." قاطعانه رد ميکنند و با صداى بلند اعلام ميدارند که "انقلاب دموکراتيک ايران بدون رهبرى پرولتاريا به پيروزى نخواهد رسيد" و اين سراپا بلشويکى به نظر ميرسد. اما همين افتراق ١٨٠ درجه با منشويسم، آنجا که تحليل مشخص لنينى در ميان نباشد، در عمل، به انطباقى صد در صد ميانجامد. منشويکها رهبرى پرولتاريا را نميپذيرند و عليرغم "نيات خير سوسياليستى"شان، به دنبالهروى از بورژوازى ليبرال در ميغلطند، و بخش عمده جنبش کمونيستى ما به ضرورت هژمونى پرولتاريا در انقلاب دموکراتيک قائل است اما در راه تأمين آن به کجراه ميرود و سرانجام عملاً به همان سرنوشت دچار ميشود. اين انحراف عملى عمدتاً ناشى از آنست که ما شعارهاى عام لنين را ميپذيريم بى آنکه رهنمودهاى عملى و روش او را در تحليل شرايط خاص خود به کار بنديم. ارائه نمونهاى از روش تحليل و رهنمودهاى عام لنين، که به بارزترين نحو در اين مقالات منعکس است، هدف و محرک ما در انجام اين ترجمه بوده است.
لنين و بلشويکها از تحليل "پايههاى اقتصادى-طبقاتى" و مناسبات بين نيروهاى درگير در انقلاب دموکراتيک آغاز، و بر اساس آن، حرکات و ظرفيتهاى سياسى اين نيروها و "محور تاکتيکهاى سوسيال دموکراسى" را استنتاج و "پيشبينى" ميکنند. به اين ترتيب وقتى در ١٩٠٧ بلشويکها مطرح کردند که احزاب بورژوايى "ديگر قطعا از انقلاب رويگردان شده و... در پى متوقف نمودن آن هستند"، برخوردشان به خيانت بورژوازى "برخورد کور" و برخاسته از "تجربه" نبود. برعکس آنها "ناگزير بودن خيانت بورژوازى را ... حتى ... پيش از آغاز فعاليت علنى حزب (کادت) نتيجه گرفته بودند. استنتاجى مبتنى بر منافع طبقاتى بورژوازى و وحشت آن از جنبش پرولترى. و بر پايه اين تحليل، بلشويکها در همان سال ١٩٠٥ اعلام کرده بودند که: "از اينرو بورژوازى نميتواند رهبر انقلاب ما باشد".
منشويکها در ١٩٠٥، برغم قبول رهبرى بورژوازى، صميمانه هوادار "سياست مستقل پرولترى" و "افشاى دوستان رياکار خلق" بودند. در سالهاى ١٩٠٦ و ١٩٠٧ با استناد به "بى ثباتى" و "عدم آمادگى بورژوازى براى مبارزه" خيانت ليبراليسم را اينگونه توجيه مينمودند که "شرايط اجتماعى-طبقاتى و موقعيت تاريخى که اين انقلاب بر بستر آن به پيش ميرود، سد راه رشد جنبش بورژوا-دموکراسى" است. آنان در ادامه اين سقوط به ورطه سياستهاى "آشکارا اپورتونيستى" در غلطيدند.
انحراف از "تئورى مارکسيستى مبارزه طبقاتى" در تحليل حرکات و ظرفيتهاى سياسى بورژوازى و جستجوى پايههاى مادى اين حرکات "در وراى منافع طبقات"، بارزترين و اساسىترين وجه اشتراک منشويسم و ديدهاى "عموم خلقى" غالب بر جنبش کمونيستى ماست. منشويسم از ارائه تحليل اقتصادى-اجتماعى طفره ميرود و گرايشات ضد انقلابى بورژوازى را نتيجه وجود "نوعى شرايط ناشناخته اجتماعى-اقتصادى و موقعيت تاريخى انقلاب (روسيه)" ميداند، شرايط و موقعيتى که "سد راه رشد جنبش بورژوا-دموکراسى بطور کلى" است (تأکيد از لنين). و جنبش کمونيستى ما، برعکس، تحليل اقتصادى طبقاتى خود را دارد، اما تحليلى ليبرالى، يعنى ماوراء طبقاتى (تحليلى که عين آن را اخيراً در "مناظرات" از زبان ايدئولوگهاى "راديکال" دستگاه حاکمه جديد نيز ميشنويم!)، تحليلى که نتيجه مستقيمش "ملى" (يعنى ضد امپرياليست و انقلابى) دانستن بخشى از بورژوازى ايران است. بخش عمده کمونيستهاى ما سپس "متزلزل بودن" اين بخش در پيشبرد انقلاب دموکراتيک را جدا از اين تحليل و از "تجربه ديگر انقلابات ضد امپرياليستى ايران و جهان بطور کلى" استنتاج و، در مرحله سوم، براى پوشاندن اين تناقض آشکار، تبصره "لزوم برخورد دوگانه؟ به بورژوازى ملى" را اضافه ميکنند. درست همانطور که منشويکها شعار "مبارزه عليه دشمنى يکجانبه سوسيال دموکراتها با ليبرالها" را مطرح مينمودند!
"اين بحثهاى منشويکها در باره ... عدم آمادگى بورژوازى براى مبارزه (تزلزل بورژوازى ملى؟) وقتى در کنار شعار مبارزه عليه "دشمنى يکجانبه" سوسيال دموکراتها با ليبرالها ("لزوم برخورد دوگانه"؟) گذاشته شود، حکايت از يک چيز ... ميکند. در حقيقت، اين بحثها معنائى جز اين ندارد که سياست مستقل حزب کارگران جاى خود را به سياستى متکى به بورژوازى ليبرال بدهد.
اما حفظ استقلال پرولتاريا، اين تنها تضمين به دست آوردن مقام رهبرى انقلاب دموکراتيک، و بنابراين پيروزى در آن، خود مستلزم شناخت مارکسيستى انقلاب دموکراتيک و، بر پايه آن، مرزبندى قاطع ايدئولوژيک، سياسى و تشکيلاتى پرولتاريا نه با نوشتن کلمه "مستقل" در جاى خود مشخص ميشود و نه با بردن اسم جمهورى. سياستهاى پرولترى صرفا با تعيين دقيق راهى حقيقتاً مستقل مشخص ميگردد. و اين چيزى است که منشويسم ارائه نميدهد.
اولاً، "شرط لازم پيروزى انقلاب دموکراتيک به رهبرى طبقه کارگر وجود بخش وسيعى از کارگران است که بر منافع دراز مدت خويش واقف باشند ... که به پيروزى انقلاب دموکراتيک بعنوان هدفى درخود و غائى ننگرند و آن را قدمى ضرورى در راه استقرار پيششرطهاى حرکت نهائى ... به سوى سوسياليسم بدانند"[١]. لنين در ١٩٠٥ در باره خصلت عام انقلاب دموکراتيک و وظيفه سوسياليستها در قبال آن چنين ميگويد: "مبارزه بين پرولتاريا و بورژوازى در سراسر اروپا در دستور روز است. اين مبارزه اکنون مدتها است به روسيه نيز سرايت کرده است. در روسيه کنونى، نه دو نيروى متخاصم، بلکه دو جنگ اجتماعى متمايز و متفاوت است که محتواى انقلاب را تشکيل ميدهد: يکى جنگى که در داخل نظام خودکامه-فئودالى حاضر انجام ميشود و ديگرى که در نظام بورژوا-دموکراتيک آينده درميگيرد و ما هم اکنون شاهد تولد آن هستيم. يکى مبارزه تمام ملت است براى آزادى (آزادى جامعه بورژوايى - لنين)، براى دموکراسى ... ديگرى مبارزه طبقاتى پرولتاريا است عليه بورژوازى و براى سازمان سوسياليستى جامعه. به اين ترتيب وظيفهاى دشوار و خطير بر عهده سوسياليستها قرار ميگيرد - وظيفه پيشبرد همزمان دو جنگ، جنگهايى که در ماهيت، اهداف و ترکيب نيروهاى اجتماعى قادر به ايفاى نقش تعيين کننده در هر يک از آنها، بکلى متفاوتند". (کليات آثار، جلد ٩ صفحات ٣٠٨-٣٠٧)[٢] بر پايه اين درک از انقلاب دموکراتيک است که بلشويکها "حفظ هويت طبقاتى پرولتاريا، در تمايز از تمام احزاب ديگر، به جهت اهداف سوسياليستيش، صَرفِ نظر از اينکه آن احزاب ديگر تا چه حد انقلابى يا جمهوريخواه ... باشند" را يکى از دو رکن اساسى استقلال سياستهاى پرولتاريا در انقلاب دموکراتيک قرار ميدهند.
ثانياً، "وجود مرزبندى عينى طبقات در حال حاضر، ما را در مقابل مبارزهاى بين دو گرايش به اوج رساند". بنابراين، "اگر پرولتاريا از اين گرايش ليبراليسم بى خبر باشد، اگر پرولتاريا بر وظيفهاش که درگير شدن در مبارزهاى مستقيم عليه ليبراليسم است آگاه نباشد، اگر براى رهانيدن دهقانان دموکرات از نفوذ ليبراليسم مبارزه نکند، آنوقت سياستهاى پرولتاريا فىالواقع مستقل نيست. (تأکيد از لنين). مسأله خيانتپيشگى ليبراليسم و ظرفيت دموکراتيک دهقانان و اقشارى از خرده بورژوازى شهرى را "بلشويکها در ١٩٠٥ بر اساس يک تحليل تئوريک پيشبينى کرده بودند". لنين با تشريح جزئيات اين تاکتيکها در پيشنويس قطعنامههاى پيشنهادى بلشويکها براى طرح در کنگره پنجم حزب سوسيال دموکرات رهنمودهاى عملى گرانبهايى به دست داده است.
بايد توجه داشت که آنچه قبل از هر چيز بلشويکها را به پيشاهنگان راستين طبقه کارگر روسيه بدل کرد، چيزى جز همين قدرت پيشبينى و ارائه تاکتيکهاى صحيح مبارزاتى نبود. لنين و بلشويکها در اين راه تکيه بر بزرگترين ميراث مبارزات جهانى طبقه کارگر، يعنى ايدئولوژى علمى و انقلابى مارکسيسم داشتند. جنبش کارگرى ما نيز صرفا ميتواند بر همين بستر رشد کرده و به پيروزى نهائى دست يابد. در غير اين صورت، يعنى در صورتى که انقلابيون طبقه کارگر ايران اين بُرندهترين سلاح خويش در مبارزه طبقاتى را از کف بگذارند و به فرمولبندىهاى ساده و الگوسازىهاى مکانيکى در باره انقلاب کنونى ايران دل خوش کنند، يعنى در صورتى که "پيشاهنگان" خود همراه تودهها (و نه پيشاپيش آنان) ماهيت نيروهاى ضد انقلابى و ضد کارگرى موجود را به قيمت شهادت، اسارت، شکنجه و سرکوب کارگران انقلابى "تجربه" کنند، آنگاه تمام گفتارمان در باره پيروزى اين انقلاب کنونى ناگزير پا در هوا و متزلزل خواهد بود، آنگاه ديگر سخنى از پيدايش "پيشاهنگ طبقه کارگر"، و به طريق اولى، تأمين رهبرى اين طبقه در انقلاب دموکراتيک نميتواند در بين باشد.
منصور حکمت
زيرنويس:
[١]
جزوه "اسطوره بورژوازى ملى و مترقى ١- پيشگفتار و مقدمه" سهند، صفحه ٩
[٢]
مقاله "سوسياليسم و دهقانان" که ترجمه آن بزودى منتشر ميشود. همچنين رجوع کنيد به "وظايف سوسيال دموکراتها"، "در باره احزاب سياسى روسيه" و...
hekmat.public-archive.net #0100fa
|