در مخالفت با سقط جنين
متن پياده شده از روی نوار
ماده ٣٩ - ممنوعیت سقط جنین باید لغو گردد...
چیزی که اینجا نوشته شده، بعنوان بند، بنظر من خیلی طبیعی است که در سنت عمومی چپ قرار دارد. مواضعش، مواضع متعارف چپ است، "دفاع از آزادی سقط جنین". طبعاً تا یک
حد معیّن سنی، برای جنین و همینطور برسمیت شناختن زن برای اینکه این کار را میکند یا نه. اینها رئوس مواضع چپها است در یک مقطع معیّن، نمیدانم همیشه بوده یا نه؟ ولی الآن
اینطور است.
با این تفاوت، که البته بند ما یک مقداری خجالتیتر است و آن شعارهای پایهای که تا به حال چپ داده است و استنتاجهای منطقی که از این بحث در میآید را نکرده. برای مثال هیچ جا
صریحاً نمیگوید "سقط جنین به اعتبار تقاضا، یعنی بمحض درخواست تقاضای زن". دلیل نیاوردن زن برای اینکه چرا میخواهد سقط جنین بکند؟ رضايت شوهرش لازم است؟ هیچ
جا مشخصاً نگفته "حق زنان است برای انتخاب". گفته انجامش به اجازه زن مشروط نیست. اجازه هیچ فرد و زنی، بجز زن مشروط نیست. اجازه است. در صورتی که در بحث چپ
بطور کلی انتخاب است. یعنی سقط جنین را انتخاب کند تمام است.
و همینطور هیچ تلاشی برای اینکه خدمات سقط جنین را گسترش بدهد، در این بند نیست. برای مثال، اینکه درست است لغو کردیم، ولی در شرایط فعلی لغو و عدم لغو آن برای
اکثریت عظیم مردم هیچ فرق نمیکند، چون به هر حال آن کلینیکها و درمانگاهها نیست، صفها طولانی میشود. برای اینکه این کار را راه بیاندازد، هیچ جا نگفته که باید ساخته شود،
باید عده زیادی به این کار گمارده شوند، برای حل این مسأله. در صورتی که چپ این را میخواهد. با اینحال در سنت چپ است و من به همین عنوان کلیاتش، یعنی اینکه سقط جنین
آزاد است و انجامش حق زن است، با این مخالفم. اصلاً با سقط جنین بعنوان یک اقدام مخالفم و این را میخواهم توضیح دهم.
راستش بنظر من سقط جنین شاید تنها چیزی است، که تناقض نظام اجتماعی موجود را در جامعه طبقاتی با ذات بشر و بشر بطور کلی مجرد را بروشنی در خودش نشان میدهد. سقط
جنین یعنی اینکه بشر برای اینکه بتواند در این جامعه و در این مناسبات زندگی کند، باید علیه خودش تیغ بکشد.
خوب خیلی چیزها هم این را در خودش دارد. مثل خود مبارزه طبقاتی، مثل جنگ، که بشر علیه خودش تیغ میکشد، در این نظام. و بشر را، چیزهای مربوط به بشر را از بین میبرد.
ولی در این مورد، بنظر من تمام برجستگيش در اینجا این است بشر را نه در هیأت و قامت بشر معیّن، با جرم معین، یا منافع معیّن، در هیأت قامت بشر بطور کلی، بشر بعنوان
پتانسیل، بشر آینده، نفس بشر بودن تیغ میکشد.
یعنی چه؟ یعنی اینکه اگر یک موقعی جامعه سوسیالیستی شود و تاریخ نویسانش راجع به این دوره از حیات بشر حرف بزنند، میگویند وضع نظام اجتماعيشان چنان بود، که اینها جنین
انسان را از شکم مادرش بیرون ميکشیدند و دور ميانداختند، برای اینکه بتوانند در این جامعه باقی بمانند. درست همانطوری که ما راجع به بردهداری حرف میزنیم. آنموقع، زمان بردهداری
اینقدر برای بردگان و بردهداران شنیع نبود، که امروز برای من و شما شنیع است. که یک عدهای غلام دیگران بودند، خیلی عجیب است. یک عدهای را جلوی شیر میانداختند که بنشینند
تماشا بکنند، خیلی عجیب است. با سر مردم چوگان بازی میکردند و بچهها و زنها و همه ميایستادند و نگاه میکردند، خیلی شنیع است. حتی امروز در شنیعترین رژیم دنیا این کار را
نميکنند، که سر کسی را ببرند و در میدان شهر با چوب این ور و آن ور بکنند و همه بایستند و کف بزنند و هلهله بکشند. ما میگويیم خیلی شنیع است و چقدر ضد انسانی است.
من فکر میکنم، راجع به ما، در آن موقع راجع به سقط جنین در ایندوره، این را میگویند و بنظر من بمراتب محقانهتر این را میگویند. برای اینکه، آن کسی که سرش را بریده بودند،
کس معیّنی بود. احساسات معیّنی راجع به او وجود داشت. آن کسی که ما امروز جلوی زندگيش را ميگیریم، کس معیّنی نیست، بشر است. حق بشر بودن و حق خواستن و حق نیاز
داشتن و ارضاء نیازها است. آنرا دارد از بین ميبرد. طبقات حاکم دارد به مردم میگوید من نمیدهم، از بین خودتان بکشید. نانخورهای خودتان را کم کنید، از بین خودتان بکشید. و
بنظرم این بدترین نوع است.
و باز تراژدی قضیه اینجا است، که وظیفه این کشتن از خود و این از بین بردن انسان را، آن هم در یک شکل آبستره، مجرد، تیغ کشیدن علیه انسان بطور کلی، انسان بعنوان یک نمونه
را، ميسپارند دست آن انسانهایی که نزدیکترین پیوند را دارند، با آن کسی که دارد از بین میرود و اسم این را هم میگذارند ترقیخواهی. یعنی انگار که با هر جنینی که از شکم مادرش
بیرون میکشند و مياندازند دور، یک زنی حق خودش را گرفت! این تراژدی قضیه است. و این چیزی است که زن دارد از جامعه قبول میکند.
این ریاکاری جامعه سرمایهداری است، جنایتی که خودش هر روز و شبانه روز دارد میکند. یعنی انسانهایی را بدون هیچ مسئولیت و گناهی، به جرم این که میآیند و نان خواهند خواست
و نیاز خواهند داشت و این نیازها را نمیخواهم بدهم، از بین میبرد و این پُست را میسپارد دست آن کسی که میخواهد آن بچه باشد و بدنیا بیاید. اصلاً به او مربوط است، جزئی از
وجود او است. و جنایتی که خودش میخواهد میکند، به اسم او میکند.
این فشرده جامعه سرمایهداری، این فشرده جامعه طبقاتی محسوب میشود. بنظر من سقط جنین ضد انسان است. یک فورمول است که جامعه ما را نمونهوار، برای نسلهای بعدی بیان
میکند و یک روزی خواهند گفت خیلی شنیع بوده. این یک عمل شنیع است و باید بدانیم که داریم از یک عمل شنیع ضد انسانی حرف میزنیم. که بنظرم از کشتن مخالف، از کشتن
رقیب تجاری، از کشتن رقیب شغلی، از کشتن رقیب عشقی، خیلی بدتر است. آن منفعتهای معیّن انسانهای عصبی را وادار میکند، بر روی همدیگر اسلحه بکشند. این معلوم نیست
چیست! این هیچکدام آنها نیست. من مخالف سقط جنین هستم، برای اینکه کمونیسم از انسان شروع میکند. اگر انسان را از زیر کمونیسم بکشید بیرون، هیچ چیزی جز اپورتونیسم
پایهای نميماند.
اگر بناست وضع طبقه کارگر خوب شود، برای اینکه ما اینها را سمبل انسان گرفتیم، که روی دوش خودش زندگی میکند. برای اینکه انگل بودن را خصیصه انسان ندانستیم. طبقه
کارگری که در خودش این قدرت را ميبیند و بخودش این حق را میدهد و میتواند هزار و یک آدم غیر کارگری را به یک کمپی بکشد، بخاطر اینکه دارد صلاحیت انسانی خودش را
نشان میدهد. و جامعه انسانی خودش را نشان میدهد. اگر شما از هر فورمولبندی مارکس انسان را بکشید بیرون و حرمت او، حیثیت او، ارزش او، حتی در مجردترین شکل، بنظرم
مارکسیم چیزی جز همان اپورتونیسمی که در چین و روسیه و غیره بر سر کار آمده نیست. مارکسیسم آنها مارکسیسم نیست. مارکسیسم آنها، جنگ قدرت معیّنی، برای توزیع ثروت
به شکل معیّنی است.
من معتقدم یک کمونیست نمیتواند طرفدار سقط جنین باشد، به همان دلیل که نميتواند طرفدار قتل پیرمردان و پیرزنانی باشد که فقط نیاز میگیرند. به همان خاطر که نمیتواند
طرفدار "بروید و خودتان را بکشید" باشد. چون بنظر من بچهای که کشته میشود، جنینی که از بین برده میشود، امتداد آدمی است که جلوی کارخانه کشته میشود. هر دو با یک منطق
دارند کشته میشوند. هر دوی آنها میآیند و نیازی را مطرح میکنند که جامعه طبقاتی موجود نمیخواهد به آنها بدهد، و بنابراین هر دوی آنها را میتواند از بین ببرد. این یک نیاز
فیالحال است و آن یک یک نیاز آتی است.
به هر حال من بعنوان کمونیست میگویم نمیتوانم به این رأی بدهم. بعنوان یک اصل پرنسیبی من مخالف سقط جنین هستم. و فکر میکنم این فقط اصلی نیست که در پیشرفت جنبش
ما، این اصل مزاحم را پیدا کردم. بنظر من نقض این اصل نمیگذارد ما پیروز شویم. و دهها اصل مثل این، ما را از انسانها جدا کرده و از ارجاء دادن خودمان به عواطف واقعی انسانها
جدا کرده است. اسمش این است که الآن مدافع انسان، یک جايی افتاده بیرون من، که اینقدر عقل دارد که میآید و میگوید بیا ببین وقتی در این فیلم، تیغ جراح میخورد به پاهای بچه،
پاهایش را در جنین عقب میکشد، حتی در این سن پايین. و ما مجبور شویم که بگويیم رفلکس عصبی است! رفلکس عصبی است! مگر در مورد دیگر من حاضر بودم این کار را بکنم؟
بنظر من، این پذیرش موضع سقط جنین، تسلیم کمونیسم به منافع خُرد فمینیستی است. سقط جنین همیشه موضع چپ نبوده، یک موقعی موضع بورژوازی بوده، موضع راست بود
برای کنترل جمعیت کارگری. الآن موضع چپ است. بخاطر چی؟ بخاطر اینکه تکنولوژی این کار آنقدر پیشرفت کرده، که کسی متوجه واقعهای که دارد میافتد، نمیشود. بنظر میآید
کلینیکهای خیلی خوبی که در سالن انتظارش موزارت پخش میکنند، در آن اتاق بغل دستی، دارند بدترین توهین و اهانت و شنائت را در حق انسان بطور کلی اعمال میکنند. ولی خوب در
اتاقش تمیز است، نوبت گرفتهاند، رایگان است، طرف استاد ماهری است و هیچکسی بعدش از عفونتهای ناشی از این پروسه نميمیرد. به این خاطر آمده در مواضع ما. من فکر میکنم
جامعهای که با انسان و پتانسیل انسان بودن این کار را میکند، این جامعه جامعه سالمی نیست. و اگر قرار بود من این را بپذیرم که جامعه مریضی نیست، خیلی چیزهای دیگر را هم
میتوانستم راحت بپذیرم و اینجا نباشم.
در سطح عملی من فکر میکنم، اینطور مواضع ما را از طبقه کارگر منزوی میکند. ما میگويیم فقر باعث میشود کارگر، زن یا هر کسی جنین خودش را ا ز بین ببرد. بعد
شما مشروعیت این کار را تثبیت میکنید، بعنوان راه حلش؟! کجا و در چه شیوه تئوریک دیگری این کار را کردیم؟ مگر ما همه جا علل مصائب و بدبختی مردم را نگفتیم و بر علیه
آن شمشیر نکشیدیم؟ چرا در این مورد معیّن ناگهان راه حل فردی را قبول کردیم و گفتیم باشد، برویم این کار را بکنیم؟
علتش چیه؟ چون که شما بالأخره میروید و این کار را میکنید. من میدانم که شما میروید این کار را میکنید. خیلیها میروند و اضافهکاری میکنند، ولی من حاضر نیستم اضافهکاری را
بگذارم در برنامهمان. میگویم ممنوعیت اضافهکاری. این موضع من روی قرار هم است. من میدانم که مسائل کنکرت زیادی در این بحث است. منتها من میخواستم اول بگویم پرنسیپی با
این مسأله مخالفم، بعد بروم سر مسأله کنکرتش.
واقعیتش این است که امروز راست افراطی طرفدار ممنوعیت سقط جنین است. علتش این است که میخواهد مذهب را تقویت کند در مقابل چپ. علتش این است که میخواهد نهاد
خانواده را تقویت کند، در برابر چپ و تغییر اجتماعی. میخواهد حاکمیت مرد را در خانواده تقویت بکند. واضح است که علتش است. آن برایش مهم نیست که سقط جنین انجام میشود
یا نه. برایش مهم است که سقط جنین رسمی نیست. میداند که سقط جنین انجام میشود. میداند که اگر این قانون را بگذارد، صدها و هزاران سقط جنین در کوچه و پس کوچه ها، توسط
دلاکها و رمالها و دکترهای اخراجی انجام میشود. این را میداند. این مسألهاش نیست. مسألهاش سقط جنین نیست. مسألهاش دادن یک تصویر منزه از خانواده است که بتواند پشتش پنهان
شود. مسألهاش فیالواقع مخاطب قرار دادن همان عاطفه انسانی است که من و شما رهایش کردهایم. یعنی اینکه اگر انسانها را اگر خوب قاضیشان کنید، دوست ندارند جنین خودشان را
از بین ببرند. رفته به آن متوسل شده، برای اینکه جلوی من و شما قد علَم کند، و ما این عرصه را به او سپردهایم و آمدهایم بیرون.
اما استدلالهای دیگر میشود. بنظر من اگر سقط جنین ممنوع باشد، تا در سطح جامعهای که سقط جنین آزاد است. در جامعهای که سقط جنین آزاد است، سقط جنینهای کمتری میشود.
من در این هیچ تردیدی ندارم.
شاخصی از یک استاندارد اخلاقی در جامعه است که نمیگذارد بصورت قاچاق و غیره این کارها انجام شود. و یک همچنین جامعهای که با استاندارد اخلاقی، که این را قبول کرده باشد،
رشد فرهنگی زیادی هم همزمانش کرده باشند، میشود تصور کرد که به آن روشها دست نميزنند. از طرف دیگر هزار و یک نفر برایش کسب درست نميکنند. نميافتند در بازار و
هر کسی را با هر شیوه ای سقط کنند. مراجعی وجود دارد که ممکن است خیلیها را تشویق کنند که این کار را نکنند و غیره.
ولی بحث من این نیست. من میگویم این حقیقت را وقتی میتوانم بگویم، که قبلاً حساب پرنسیبی خودم را اول با قضیه روشن کرده باشم، بعد بتوانم این حقیقت را بگویم. وقتی که
انزجار خودم را از این کار گفته باشم، میتوانم این حقیقت را بگویم، که بنظر من انجامش توسط دولت درستتر از انجامش توسط هزار و یک آدم ناباب در جامعه است.
به هر حال ما برای حرف زدن در این جلسات وقت زیاد نداریم. من خیلی حرف دارم روی سقط جنین و بسته به اینکه چه استدلالهایی در دفاعش میشود، نسبت به همه آن استدلالها
بحث دارم. اینجا بحث من این است که موضع پرنسیبی ما این است، که انزجار خودمان را از سقط جنین و ضدیت آن را با انسان و نقشی که در سرمایهداری دارد، بگويیم. اصلاً این
انتقاد ما است، که بشر مجبور است در این جامعه این کار را بکند. آنوقت است که میتوانیم بگويیم مادام که این کار به هر حال انجام میشود و در جوامعی که هنوز این کار باید انجام
شود، ما میآيیم و در شرایط معیّنی این کار را میکنیم، برای اینکه به کسب و کار یک عدهای تبدیل نشود و زنها در این وسط از دست نروند. چون به هر حال این کار دارد انجام میشود.
آنوقت فقط به درجهای که انزجار شدیدمان را بتوانیم بگويیم، بنظر من آنجا میتوانیم با مردمی که حرف ما را باور کنند، با یک اصولیتی هم بگويیم باشد، ما این را قانونی میکنیم.
من مخالف قانونی بودن سقط جنین نیستم. مخالف این هستم که حزب کمونیست فکر کند سقط جنین اِشکالی ندارد. خوب یکی از حقوق است، همانطور که موهایش را کوتاه میکند،
جنین خودش را هم سقط میکند! حزبی که ميآید و چهار چشمی مواظب میکند که زن حامله در حین کار، کار به او فشار نیاورد، از یک در دیگر، حق کشتن همان جنینی که اینطوری
مواظبش است، به یک فردی در جامعه میدهد که برای من اصلاً جنسیت او مهم نیست - زن است، زن باشد. مرد است، مرد باشد. من قبول نمیکنم که چون زن است حق دارد
نسبت به یک موجود انسانی که در راه است، این کار را بکند و این کار را میکند دیگر.
ما ختنه زنان را، معادل پایاپایشان را بعنوان تعرض جسمی و روحی به زن، که تازه خودش یکی از اَشکال تعین انسان است، ممنوع میکنیم، از آنطرف شنیعترین تعرض به موجودیت
انسان را قانونی میکنیم. و فکر میکنیم عادی است. این را بنظرم فمینیسم به ما قبولانده. در مقابل دوراهی فقر یا اختیار زن واضح است که هر کمونیستی اختیار زن را انتخاب
میکند. بطور سنتی اینطوری شده.
ولی هیچکس نیامده بگوید خوب، من پرچم علیه فقر را دارم، مسألهات چه است؟ میگويید یک عدهای هستند به هر حال مجبورند! میگویم باشد، این جامعه قربانی میگیرد در این
مبارزه، من چکار کنم؟ به آنها بگو مراجعه کنند. من سعی میکنم به او بگویم نه، من سعی میکنم به او بگویم بچهات را دولت به عهده میگیرد. من سعی میکنم به او بگویم از نظر اخلاقی
اگر فشاری هست محل زندگيت را عوض میکنیم. من سعی میکنم به او بگویم اگر کسی تهدیدت کرده، دستگیرش کنیم. سعی میکنم به او بگویم ارزش زندگی انسان چه است؟ همه اینها
را که سعی کردم، اگر زار زار گریه میکرد، شاید یک فکری بحالش بکنم. ولی اگر همینطوری (....) آمده تو و گفته "من میخواهم بچهام را سقط کنم". و من برایش میکنم. بنظر من این
وظیفه را ما نباید بعهده بگیریم.
بنظر من ما باید نماینده حفظ حرمت انسان باشیم و این بنظر من رادیکالتر است. درستتر است. برای اینکه ما میزنیم به منشأ قضیه و تسليم شعارهایی که میخواهد مسأله را دور
بزند و راه حل فردی برايشان تجویز کند، نميشویم.
یک نکات دیگری هست که شاید به آن اشاره بکنم. راستش من نمیدانم در ممالکی که سقط جنین قانونی بود، کدام طبقه اجتماعی بیشترین استفاده را از آن کرده؟ فکر میکنم طبقه
متوسط. در زندگی شخصی خودم شاهد سقط جنینهای زیادی بودم، که هیچکدامشان، این جمله اول راجع به آنها صدق نمیکند.
"جامعه سرمایهداری تنها دو راه در مقابل زنانی که ناخواسته بار دار میشود، قرار میدهد. از بین بردن جنین، یا تحمل شرایط سخت روحی، اقتصادی و احتماعی درصدد حفظ سقط
جنین"! اصلاً اینطور نبود. در مورد چندین یا چند نمونه سقط جنین که در زندگی شخصی بین آدمها من شاهدش بودم، این دو راهی وجود نداشته. این دو راهی واقعی نیست، این دو
راهی کاذب است، این دوراهی فمینیسم است.
بنظرم اینطور نیست. بنظر من اولاً بخش وسیعی از زنان را اگر طبقاتی نگاه کنیم، در مقابل این دو راهی نیستند. یا شرایط سخت روحی اقتصادی- اجتماعی، یا از بین بردن جنین.
برای من یکی، این اصلاً دوراهی نیست. مگر میتوانیم بگويیم برای کسانی که والدینشان پا به بالای نود سال میگذارند، یک دو راهی نیست؟ یا تحمل شرایط سخت روحی، فیزیکی،
جسمی، یا کشتن پیر مرد؟! ما این را بعنوان یک دو راهی قبول نميکنیم.
نمیگويیم برای خانوادههایی که بچههایشان تصادفاً منگولیست (با سندرم داون) متولد میشوند، عقب مانده میمانند و در سن جوانی ميمیرد، دو راه بیشتر نیست؟ یا کشتن بچهشان، یا
تحمل سخت شرایط روحی و فیزیکی و جسمی! این را که نمیگويیم؟ نمیگويیم برای خانوادههایی که فرزندانشان در جنگ معلول میشوند، تا حدی که با آگاهيشان حتی نمیتوانند با
محیط خارج خودشان فعل و انفعال کنند، دو راه بیشتر نیست؟ یا کشتن آن پدیدهای که آنجا بعنوان یک انسان معلول قرار گرفته، یا تحمل شرایط روحی، فیزیکی، جسمی!
ما هیچوقت این را نمیگويیم. این دو راهی نیست، این دوراهی طبقه کارگر نیست. نود در صد طبقه کارگر، هر جنین جدید برایش یک انسان است، که آن هم مثل من، در شرایط من،
بايد کمکش کرد، کار کرد، برایش زحمت کشید. و دوراهی که جلویش است معمولاً یا این یا انقلاب است، یا مبارزه است، یا بکار انداختن بازویش و شرافتمندانه کار کردن است.
در همین جامعه بدون شرافت، سعی میکند بیشر کار کند که بچهاش را به آن حرمت و احترامی که در جامعه لازم است، برساند.
بنظر من این دوراهی، دو راهی نیست. بخش زیادی از زنهایی که این کا ر را میکنند، کاریرشان در خطر است. در جامعهای که من قبول دارم و سمپاتی دارم با همان زنان کارگری که
وقفه خورده، صد تا ماده داریم که نمیتوانند با جلوگیری از حاملگی، لطمه به کارگر بزنند. کاریرش در خطر است. یا حتی فقط یک درجهای مزاحمتهای کوتاه مدت دارد. خورده به
فلان نشست فلان مرجعی که میخواهد در آن شرکت کند مثلاً، یا خورده به فلان فصل سال، یا خورده به فلان وضعیت سنیاش، یا خورده به فلان نقشهای که برای شرکت در مسابقات
دانش آموزی و دانشجویی بیسبال داشته. خورده به یک چیزی. خورده به اینکه من در بیست و سه سالگی نمیخواهم بچه داشته باشم. این درست نیست که در بیست و سه سالگی بچه داشته
باشم. هیچ نمونهای در دست نداریم که، زنهایی که بچههای خود را سقط کردهاند، از نظر تحرک عمودی، اجتماعی جایشان تغییر کرده باشد. چون همان طبقه متوسط مانده با همان
مسائل و مشقات آن طبقه. آن زن کارگری هم که بچه خودش را سقط کرده، ته آن طبقه کارگر مانده، با همه مسائل و مشقات آن طبقه. کسی بخاطر سقط جنین، جای خودش را بطور
بنیادی عوض نکرده. مسائل و مشقات را ما در دهها کتاب و صدها اعلامیه داریم به ملت میگويیم ناشی از وجود اجتماعیتان بمثابه طبقات معیّن. حالا بوجود آمدن یک بچه در
یک جايی را، تبدیل کردهایم به یک فاکتور تعیین کننده؟ دیگر یک دوراهی، یک چنین عمل شنیعی را جلویش میگذاریم؟ من این را قبول نمیکنم.
میگویم این دوراهی برای من بعنوان یک فرد هیچوقت بوجود نميآید، هیچوقت بوجود نميآید. اصلاً چنین دوراهیای که در آن دست به کشتن یک انسان بیگناه ببرم (که بعد سر اینکه
این انسان "اصل" است، برمیگردم)، هیچوقت بوجود نميآید. که طرف دیگرش فشاری باشد که بر من است (نمیگویم صد هزار تا انسان نیمه راه دیگری که در گرو تلف شدن احتمالی،
یکی دارد). فشاری است که همین الآن برابر دارم، زندگی را میخواست.
اگر صحبت سر این باشد که این بچه به دنیا بیاید خیلی بیچاره میشود! من میگویم هر بچه در کوچه ویلانی، بهتر از یک جنازهای است زیر خاک. برای اینکه آن بچه عنصر یک طبقه
است و دارد زندگيش را میکند. بدون سقف، که آدمها را نميکشد.
به هر حال این دوراهی دوراهی درستی نیست. این دوراهی اغراق است، یک اغراق تحمیلی است. این اغراق کسی است که در قبال هیچکدام از طرفین مسئولیت ندارد. میگوید از بین
بردن جنین برای انسانها، خیلی دیر باید مورد انتخاب قرار بگیرد. از آنطرف هم، تحمیل شرایط سخت را دارد برای خودش اغراق میکند. برای بخش زیادی از جامعه دارد اغراق
میکند. یا این دو راهی وجود ندارد، یا راه ثالث شرافتمندانهای برای عده زیادی وجود دارد، پس یک عدهای هستند. کسی که در نتيجه تجاوز حامله شده و نمیخواهد این را بفهمد،
کسی که رابطهای داشته که جامعه نامشروع میداند و حامله شده. من درد و مشقت اینها را میفهمم. ولی من نیامدهام برای اینکه راه حل فردی در موقعیت ویژه پیدا بکنم. من میگویم
دولت آن آدم را مورد حمایت قرار میدهد، هر نیرويی که در سطح جامعه هستند، حزب یا سندیکا. تمام کسانی که نمیتوانند بروند بگویند آخر من دارم بچهدار میشوم، چون در
خانوادهام دانش آموز است. من این را مورد حمایت قرار میدهم، حاضرم سر حمایت از این، آدم بکشم، ولی حاضر نیستم او و بچه او را قانونی کنم که برویم مسأله را اینطوری حل
کنیم!
یک چیزهای دیگری که به ما تحمیل میشود و این را با توضیحاتی که داده برای همین است که مراقبت و پرورش از بچه سخت میشود و سر شرکت زنان در زندگی اجتماعی سنگ اندازی
میکند! بعد باعث میشود که بسیاری از زنان خواهان ختم حاملگی شوند! این کلمه چه است؟ مگر دارد کارت عضویت کتابخانهاش را پس میدهد؟ "ختم" حاملگی چیه؟ چرا معنی
واقعیش را نمينویسیم؟ چرا ما شریک آن کسی میشویم که میخواهند با تخفیف ظاهری فاجعهای که دارد اتفاق میافتد، قانونیتش را تصویب کنند؟ ختم حاملگی معنی ندارد. چطور
وقتی بچه را میخواهید، مرگ لغت نزدیکتری است به این؟! "بچهاش افتاد"، "بچهاش را از دست داد"، "نتوانست بچهاش را نگهدارد" لغتش است. وقتی بچه را نمیخواهد، اسمش میشود
"ختم" حاملگی؟! من چرا در این ریاکاری شرکت کنم؟
یک کار برای دو حالت روحی، دو معنی مختلف دارد؟ بحث سن جنین بنظر من راستش در اساس بحث من تغییری نمیدهد. چون من میگویم بشری دارد انسانی را که مستقل شده
ميکشد. چون ممکن است بگويید مستقل نشده. من میگویم او اتفاقاً خیلی مستقل است. مستقل است بخاطر اینکه بقاء او حتی به اراده شما بستگی ندارد، بشرطی که اراده نکنید او را
بکشید. برای اینکه برای یک بچه یک ساله و دو ساله اراده شما، این که چکار میکنید، خیلی تعیین کننده است برای اینکه او بزرگ شود. برای جنینی که در شکم مادر است، این پروسه
اینقدر مستقل است، که از هر دو مستقل است. این جنین دارد از مادر بعنوان محیط رشدش استفاده میکند. یک کسی نیست، که شما بخواهید باشد یا بخواهید نباشد. هست! اگر شما
کار خاصی نکنید، هست! یک وجود انسانی است که دیگر روی تخته پرش خودش قرار داده شده. پتانسیل انسانی است.
یکجايی هست یک توده سلولی است، که این را هیچ دکتری تا به حال نتوانسته طبق آن، حامله بودن یک زنی را بفهمد، وقتی که آن هنوز یک غده ای سلولی است. از زمانی که تست زن
و حاملگيش جواب مثبت میدهد، آن جنین دیگر یک توده سلولی بی شکل نیست. هر موقعی که این تست را بگیری، یعنی اولین قاعدگی که متوجه بشوید، عقب افتاده. در آن مقطع
شما بروید و هر چه عکس و چارت و مدرک در مورد تکامل جنین نگاه بکنید، در مقطعی که اولین قاعدگی عقب میافتد و شما مشکوک میشوید و به دکتر مراجعه میکنید. جنین دیگر
توده سلولی نیست. یک پدیده شکل گرفتهای است که تقسیم در آن وقوع پیدا کرده. حتی اگر توده سلولی هم بود من میگویم بشری است در تخته پرش خودش. امتداد آن نوزاد است
رو به عقب. کجا هویت این آدم بوجود میآید؟ کجای این پدیده، بچهای که الآن میگويیم ایکس و از وجودش سعادتمندیم و بلندش میکنیم و میبوسیم و با او بازی میکنیم و منظره شهر
را زیبا میکند. اصلاً انسان را از زندگیش راضی میکند.
کجا این بوجود میآید؟ مستقل از آن فیزیکش، که داشته، بوجود میآید. بنظرم بشر روی تخته پرش پریده و دارد بوجود میآید. بنابراین "ختمش" میکند. یعنی یک انسان معیّن. اینکه
جامعهای میتواند اینطور ریاکار باشد، برای اینکه، آن را انسان نميشناسد، و لازم نیست به قتلش شهادت بدهد.
وقتی بچه میآید بیرون، ميبینی، که یک انسان ویژه است. او است. یک انسان معیّن است. شما جلوی یک انسان معیّن را گرفتهای. آماری را کم و کسر نکردهای، یک انسان معیّن است،
با ویژگیهای خاص خودش، اینقدر متعیّن است و اینقدر یک انسان خاصی. شما این را از بین بردهاید. کاری ندارم به اینکه میفهمد، نميفهمد، درد میکشد، نمیکشد، شکل قورباغه است
یا شکل آدم است. شروع یک انسان است. شما این را در نطفه خفه میکنید. پیدایش آن دیگر از پدر و مادر مستقل است. اجازه دادن به اینکه خودش از محیط فیزیکی پیرامونش تغذیه
کند، بستگی دارد.
بنابراین سن جنین بنظر من (اینهم یکی از آن چیزها است برای تخفیف گرفتن) شانزده هفتهاینجا نوشتید. من میگویم رفقا هیچکدام از شما پدر یک بچه شانزده هفته حامله بودید؟
بچه در شانزده هفتگی یعنی چهار ماهگی چیه؟ و احساس تو چیه؟ و چقدر بعنوان یک انسان قبولش داری، وقتی شانزده هفتهاش است؟ شانزده هفته خیلی سن بالایی برای سقط جنین
است. درست است که از ده فلان، حاملگی را تشخیص بدهند و بیاید شهر و دکتر به او نوبت بدهد و غیره، در هر طرح سقط جنین و سیاست دولتی سقط جنین از این ماهها گذشته.
ولی آخر من مسئول این نیستم. برای اینکه من که نمیتوانم ماهش را بسته به اینکه ترانسپورت چطور است و دولت چقدر نمره میدهد و خود من هم که هیچ تحصیلات جدیدی
نگذاشتم این تو. بر فرض صفها شلوغ است، مدام بیاورم آنطرفتر. بالأخره این قضیه برای ما معنی دارد.
زنی که چهار ماه حامله است، یک بچه در شکمش است. بچه واقعی است، که اگر آن موقع از دست بدهد، تا آخر عمرش یادش میماند که، قبل از این پسری که زنده ماند، یک بچه دیگرش
را که حامله بود، از دست داد. این یادش میماند. خیلی پدر و مادرها هستند که برای خودشان، اسم دارند برای بچه. از همان سن خیلیها در صحبتهایشان بعنوان یک انسان بهاش رجوع
میکنند. بنظر من این شانزده هفته، یا دوازده هفته، یا یازده هفته چیزی نیست جز اینکه از طریق گریم کردنش بیاندازندش دور و یک خورده قابل تحملترش بکنند.
به هر حال موضع من بعنوان یک کمونیست این است من منزجرم از سقط جنین، مخالفم. و در جامعه خودم ممنوعش میکنم. ولی چنان شرایطی بوجود میآورم که نه فقط تولد
یک بچه، مشقت و فقر و غیره، برای کسی نداشته باشد، بلکه عین سعادت باشد و عین آن چیزی باشد که بشر در زندگيش میخواهد، یعنی خلاقیت. این دیگر اوج خلاقیت بشر است که
میتواند یکی مثل خودش بتواند بوجود بیاورد. همین باشد و به همین معنی برداشت شود و آنقدر پدیده دوست داشتنی باشد که جامعه از تولد یک بچه خوشحال میشود.
من میگویم اینطوری باشد. در همین جامعه سرمایهداری، تا آنجا که دستم برسد، از مادری که بچهاش را به دلایل اقتصادی نمیخواهد، حمایت میکنم و کاری میکنم که کمترین فشار
روی او باشد. و حتی اگر آخرش هم نخواست، میگویم دولت باید این بچه را بگذارد روی تاج سر خودش و نگهداری بکند. ولی اگر کسی آمد و همینطوری به دلیل کمتر اقتصادی، به
دلیلی که داشت یک انتخاب ساده میکرد بین کاریر و شبیه این، برایش توضیح میدهم (البته بچه او هم اگر نخواهد همان کار را باهاش میکنم)، میگویم این ضد تو را دارند به چه تبدیل
میکنند، وقتی تو داری این انتخاب را میکنی؟ تو را دارند به یک مهرهای در مکانیسم اقتصادی تبدیل میکنند، تو میخواهی از کارگر سکرتر رئیس کل نیفتی پايینتر، چون اگر بعد
از هشت ماه برگردی، یک پله پايین میروی. یا میخواهی مدرکت را حتماً سر چهار سال گرفته باشی. زندگی یک کس دیگری را گذاشت.
به هر میخواهم بگویم موضع من انزجار از آن، تلاش در رفع مسائل اقتصادی و فرهنگی و روحی حاملگیهای ناخواسته، انجام سقط جنین در مواردی که از نظر پزشکی برای مادر
زیانبار است، و حمایت قطعی اخلاقی و روحی از کسانی که بخاطر سقط جنین در شرایط واقعاً دشواری قرار ميگیرند، فراخوان به مبارزه علیه فقر، و متعهد کردن دولت به حمایت
از مادران و کودکان. آلترناتیو من این است و فکر میکنم این موضع کمونیست است.
منتها همه اینها را گفتم، من فقط به این بند برنامه رأی نمیدهم. آلترناتیوی هم پیشنهاد میکنم. من برای حذف این بند، تقاضای رأی گیری میکنم. بخاطر اینکه، همان اول هم گفتم،
این سقط جنین موضع متعارف چپ امروز است. موضعی که من از آن دفاع میکنم، نه فقط سقط جنین، روی ده تا مسأله دیگر، که چپ موجود نتوانسته حتی نگرش خود را در سطح
جامعه بیان بکند. یک موضعی که بطور عینی نیست، که همه ما برویم بیرون و به آن استناد بکنیم. یک چیزی است که متعلق به آینده کمونیسم نیست، متعلق به آینده. برای همین من
نمیخواهم جلوی کمونیسم واقعاً موجودی که دارد مواضع واقعاً موجود چپش را اعلام میکند، سنگاندازی شده باشد، برای همین من اصلاً حذفش را به رأی نمیگذارم.
...
خسرو در جواب من گفت یک جايی است که بشر، یک انسانی، انسان میشود. و جنایت، در چه مرحلهای به یک کاری میشود گفت جنایت؟ من چند تا بحث داشتم راجع به این، که الآن
فقط یک اشاره مجددی به آن میکنم. ببینید، اولاً وقتی میگويی این میتوانست انسان شود، این را در نظر نمیگیرد که همانجا خصوصیات و ویژگیهای این انسان الآن معلوم است. یعنی
شما یک چیزی میگويید، که گفتم روی تخته پرش خودش قرار گرفته. اگر مادر بماند، آن بشر بوجود میآید، مگر در وقت یک شرایط استثنائی، بیماریها و غیره، که برای هر آدم
زندهای هم که در خیابان راه میرود هست.
اگر مادر راه برود و غذای خودش را بخورد، آن بچه بدنیا میآید. وگرنه بچه معیّنی است. یعنی از پیش میشود گفت قیافهاش چه شکلی است. کما بیش میشود گفت طول و عرض
هیکلش چقدر خواهد بود. میشود گفت رنگ موی بچه چه است. یک توده بی شکل سلولی است، ولی یک انسان معیّن است. وقتی شما در ذهنتان، یک انسان معیّن را نگاه ميکنید
(در ذهنتان، نمیگویم جامعه باید اینطوری حساب بکند)، میتوانید برگردید و بگويید "من" یک انسان معیّن هستم، "من" را ببرید عقب، تا لحظه تولدم، تا سه ماه قبل از تولدم، که
لگد میزدم و کمی قبلتر. "من" بودم هنوز، ادامه تاریخ "من" است. من کار ندارم شما از کی بمن میگويید انسان. هنوز "منم". انسان بطور نشناختهای نیست، آنجا هنوز "منم". تو داری
جلوی وجود یک انسان معیّنی که دیگر معیّن بودنش، روی شاخش است، و انسان بودنش روی شاخش است، ميگیری. اسپرم و اوول اصلاً ربطی به این ندارد. آن پتانسیل نیست
(شاید پتانسیل لغت خوبی نیست). من گفتم انسانی است در مراحل اولیه که در تخته پرش مستقل خودش قرار گرفته، دیگر خودش است، آن یک خود است.
توی بانک اسپرم، اسپرم زیاد است، ممکن است ببینید صنایع معیّنی باشند، هیچی باشند. یک مقدار کروموزوم با ظرفیتهای معیّنی، پروتئينهایی هستند. چیز خاصی نیستند. ولی
آن سلولی که شد دو تا و بعد شد چهار تا، دیگر از همان لحظه یک چیز معیّن و یک کس معیّن است. کسی است که پروسهاش را طی نکرده. درست مثل درختی که میکارید. من نمیتوانم
با یک دیدگاه بگویم آقا! روی مزرعه یارو لگد نکنید رد شوید! مگر نميبینید آنجا گندم کاشتند؟! بعد با همان دید بگویم لگد کنید و رد شوید، اینجا انسان کاشتم، مهم نیست!
نمیتوانیم این را بگويیم. این یک بحث است. که آن انسان کجا خود او میشود؟ بنظرم این تعریف خود است.
اینجا که مسأله است تعریف یک نفس است. مقوله نفس، نفس انسان. برای همین میگویم دقیقاً از آنجايی که هیچ چیزی از خود متعیّن نکرده، با انسان به
مجردترین شکلش مواجهیم. و زدن انسان به مجردترین شکلش است. اعلام این است. نه اینکه بطور واقعی سر کس معیّنی را بریدند و قتل نفسی انجام شده، باید برویم مرتکب آن را
پیدا کنیم. در دیدگاه قضائی من یک موقعی بنظرم پیش میآید، اینطوری هم خواهد شد. ولی به این معنی که جلوی انسان یک جايی گرفته شد. یک جايی است که یک کس
معیّنی دیگر نیست. که این کس قبل از لحظه ارتکاب ما معیّن بوده.
من میگویم آستانه جنایت در طول تاریخ عوض شده. چه چیزی جنایت محسوب میشود؟ آستانه "چه چیزی جنایت محسوب میشود" عوض شده، و "چه چیزی شنیع محسوب
میشود".
من نگفتم فقط بخاطر اینکه با استانداردهای امروزی جنایت محسوب میشود، من مخالفش هستم! با استانداردهای امروزی اصلاً جنایت محسوب نمیشود، که بچه را شش هفتهای و یک
هفتهای سقط کنید. برای اینکه استاندارد امروزی شاید، امکانات امروزی بشر را منعکس میکند. ولی یک مسأله نسبی است. جنایت در هر دورهای یک تعریف نسبی دارد. امروز بشر به
آنجا نرسیده که ارزش خودش و ارزش حیاتش را بفهمد. اگر ارزش اگر حیات بطور کلی که ایرج میگوید "ارزش حیات انسانی"، که بنظرم عالیترین شکل حیات برای ما است، تعریف
ما است، که میتوانیم مدنیت را روی آن بنا کنیم. بشر به اینجا نرسیده. یک روزی میرسد. من میگویم دلم میخواهد که وقتی که آن روز میرسد، بگویند در آن قرن معیّن هم انسانهایی
بودند، اسمشان کمونیستها بود، که حتی این جامعه مدنیت جدید را پایه گذاری کردند. که این اخلاقیات امروز و این مدنیت را دیده بودند و ميدیدند و میخواستند.
من میگویم بشر باید محترم باشد. اگر بشر محترم باشد، من اینطور میگویم بنظرم آنوقت نفس همخوابگی محترم میشود. بنظر من محترم باید باشد و طبقات حاکم این را تنزلش
دادند. بخاطر اینکه خود همخوابگی میتواند شروع یک بشر باشد، برای اینکه یک کار بشری است. بنظر من جلوگیری از نمودار شدن ذات بشر، مادیت پیدا کردن ذات بشر در اشکال
متنوع، که من به این ذات و به اصالتش و به پاکيش اعتقاد و ایمان دارم، این جنایت است. یک موقعی جنایت خواهد شد. جلوگیری از خلاقیت بچهای که میتواند حساب یاد بگیرد ولی
هیچوقت یادش نمیدهند، بنظرم جنایت است. کسی را هم نکشتند، خونی هم از دماغ کسی بیرون نیامده. جلوگیری از کسی که ظرفیتهای خلاقه خودش را نشان بدهد، جنایت است.
یک موقعی جامعه چنان شنیع به این برخورد میکند، و میگوید آخر این چکاری است که نمیگذاری ایکس و وای نقاشيش را بکند؟
امروز کسی به این جنایت نمیگوید. هر روز در صدها خانواده شما ميبینید که جلوی شما بچه را ميگیرند و پرت میکنند اینطرف و پرت میکنند آنطرف. این جنایت امروز دارد
اتفاق میافتد. من میگویم، بشر یک موقعی میگوید: "تمدنشان را ببین، اینطوری بود". من میخواهم بگویم این آستانه جنایت تغییر خواهد کرد. مثل کشتن مادرش، من اصلاً این را
نمیگویم.
من میگویم ولی من، خاصیت خودم را بعنوان یک کمونیست این ميبینم که میخواهم به یک چیزهای بنیادی در جامعه و زندگی رجوع بدهم. یکی اینکه یک بشری هست که میتواند طور
دیگری باشد و واقعاً آن طوری که هست باشد، و یک جامعهای که نمیگذارد این آنطور باشد. و سقط جنین بنظر من جزو چیزهايی است که این جامعه سر آن بشر دارد میآورد. من با
این مخالفم و میخواهم این حقیقت را بمردم بگویم. برای اینکه اگر نگویم معلوم نیست آن جامعه چه موقعی فرا میرسد. باید بگویم. باید انتظارات مردم را از خودشان بگویم. باید
بگویم اهانت به حرمت بشر، و در این کیس مشخص، اهانت به حرمت بشر در مجردترین و بی گناهترین و پاکترین و بسیطترین شکلش، سمبل یک جامعه بیمار است. و کسانی که این را
میگویند، حتماً بحثشان یکجايی عیب دارد.
یک نکته دیگر که من گفتم این است که موضع من سقط جنین نیست. برای اینکه تا همین قبل از این بحث، عوامل اجتماعی همه چیزها را بررسی میکنم، میخواهم عوامل اجتماعی
آن را از بین ببرم و حاضر نیستم به راه حل فردی تمکین کنم. هنوز هیچ آماری ندارم که بطور واقعی (من این را گفتم) کسی بیاید بگوید این آمار را نشانت میدهم در انگلستان که
سقط جنین آزاد بوده، بطور واقعی مشقات و محرومیتهای طبقه کارگر اینقدر تخفیف پیدا کرد و در ایتالیا که آزاد نبوده، نکرده است. اصلاً چنین مدارک و شواهدی وجود ندارد.
طبقه متوسط دارد، ميفهمم. طبقه متوسط بورژوازی واقعاً از قانونیت سقط جنین استفاده فعال کرده، از همان ایتالیا بلند شده رفته انگلستان، سقط خودش را کرده و برگشته. ولی
من نميبینم طبقه کارگر، در هیچ جای دنیا، با آزادی و نقض سقط جنین تفاوت فاحشی در زندگيش، بمثابه یک طبقه، صورت گرفته باشد یا اصلاً کسی از مشقتی بیرون آمده باشد.
یک نکته دیگری که من گفتم این است که این جلوی من را ميگیرد، بعنوان طبقه کارگر، که راه مثبت خودم را به دنیا ارائه بدهم. طبقه کارگر سمبل خلاقیت، تحرک مثبت بشر و
استفاده از پتانسیلهای بشر است. در این مورد معیّن موضعش عکس خودش از آب در آمده، که این یک جا طرفدار زندگی و خلاقیت و ... نیست. من از این موضع میگویم.
یک چیز دیگری هم خسرو گفت: "علم یک جايی تعیین میکند، کجا بشر است". بنظرم این کار علم نیست. علم هیچوقت نمیتواند تعیین بکند، کجا یک پدیدهای بشر میشود. علم
میتواند قیاسها و استقراهایی بکند و مقایسههایی از بشر سالم و کامل و غیره بکند. این کار، کار ایدئولوژی است، که بگوید بشر کجا بشر است. بنظرم بشر از پتانسیل خودش بشر
است. نه اینکه بگويی یک بشر معیّنی. بگذار اینطوری بگویم بنظر من حرمت بشر، احترام بشر از آنجايی شروع میشود که ما بتوانیم پدیدهای را نشان بدهیم و بگويیم این مُهر بشر
بر خودش دارد، مُهر بشر آزاد را بر خودش دارد.
پزشکی بیاید بگوید بنظر من این هشت تا سلول هنوز هیچ چیزی را اثبات نمیکند؟! من میگویم برای شما نه. برای اینکه شما دنبال چشم و گوش و دماغ و قلب و نبض و سلسله
عصبی و بالأخره یک چیز معیّنی در فیزیک بشر میگردی. وظیفه شما این است که این کارها را یاد بگیرید و بیايید ببینید که جامعه میگوید از چه چیزی باید حراست کنید، و به
آن بگويی بشر.
بنظرم جامعه در این جهت پیش رفته، طاعونیها را بار میکردند و یک جايی ميانداختند دور. الآن ایدزیها را، بشر امروز را که بنظرم صد مرتبه به قرون وسطايی شرف دارد، به همین
دلایل، میداند که بودن و راه رفتن طرف، در خیابان، جان دیگران را به خطر میاندازد، به جامعه میگوید هیچکس حق ندارد اسم این را بپرسد. کسی حق ندارد بداند این ایدز دارد. باید
بتواند در خیابان راه برود، این یک بشر است. مریض است و بقیه را هم آلوده میکند. بشر است و باید مراقبت کرد، تا آخرین دقیقه و آخرین دارويی که به عقلش میرسد را در بدن
طرف تزریق میکنند. بخاطر اینکه حراست کنند از زندگی، زندگیای که ممکن است در بازدهی خودش بی ارزش باشد. برای اینکه بعضیهایشان دیگر تعلق دارند به گوشههایی از جامعه
که نمیدانم چه خصلت مولدی برای آن جامعه معیّن باشند. ولی خود است، یک خود است، یک نفس است، که دارد از آن حمایت میکند. در همین رابطه
برمیگردم به خودکشی. خسرو گفت: "اگر مادر یک کاری بکند، آن بچه میتواند نباشد. ولی وقتی بیرون باشد ما ميبینیم". من میگویم ما داریم جلوی خودکشی را ميگیریم آخر، که در
خلوتترین خلوتها میتواند اتفاق افتاده باشد.
اصلاً این زیبائی بشر است که وقتی ميبیند یک بابایی از شدت مشقت، یک دوراهی بیشتر جلویش نیست. یا کشتن خود، یا تحمل فشار سختیها و میخواهد خودش را از بالای پشت بامی
بیاندازد، همه میآیند و زیرش تور پهن میکنند. یک آدم سالم که هیچ سختی ندارد، هیچ دو راهی جلویش نیست، از دیوار میرود بالا و با خطر اینکه من هم ممکن است بیفتم پايین،
آن آدم را میکشد پايین. بنظرم این زیبايی جامعه ما است. آن چیزی است که میتواند بهتر بکند و نشان بدهد که بشر از این بهتر میشود.
من به همان دلیل که جلوی خودکشی را ميگیرم، کاری ندارم که طرف انتخابش چه است و چه دستوری راجع به خودش میدهد و ... است، به همان دلیل یک پله آنطرفتر، حق زن، راجع
به اینکه ظاهراً دارد در مورد بدن خودش تصمیم ميگیرد، من میگویم اولاً اگر بدن خودش هم بود من این حق را بخودش نمیدادم. به اضافه اینکه، این دیگر آنقدر بدن خودش نیست.
شما بعنوان محیط رشد یک پدیدهای، مطرح هستید. اینجا با یک جامعه طرف هستید، آن موجود یکی از سلولهای ما است که پیش شما است. مالکیت خصوصی را در این مورد ابداً
برسمیت نميشناسیم. میخواهم بگویم که مسأله در این سطح است.
بحث من این نبوده که موضع کمونیستها نميتواند سقط جنین باشد. هست. من از این صحبت کردم که یک کمونیسمی در آینده باید باشد و خواهد بود که ارجاء آن به انسان و به حرمت
انسانی آنقدر قوی است که در نتیجه میتواند انسان واقعی را که به ذات خودش رجوع میکند را، بسیج کند.
کمونیسمی که امروزه یک پای خودش را گذاشته روی گردن ما و یک پای خودش را گذاشته روی عواطفمان، بجای اینکه بگوید بابا جان! ببین، آخر نمیگذارند بچه داشته باشی. نمیگذارند
وقتی حامله میشوی خوشحال شوی، نمیگذارند زیباییهایش را استفاده بکنی. ببین چه به روزت میآورند که این را هم دادند بدست خودت، به عنوان حق تو، میگویند برو بکشش، برو
اجازهاش را امضاء کن و بگو که من میخواهم این وجود نباشد، وجودی که از خود من است، نباشد. من میگویم این کمونیسم چطور میخواهد به آن رگههای اصلی
وجود بشر چنگ بزند و آن جامعه فرا برسد؟ من معتقدم نمیتواند. این یک نمونهاش است. ده تا نمونهاش را هم داریم که محل زیست و کار طرف را آنطور پخش و پلا میکند، یا هزار
و یک فشار، خودش، به سر طبقه کارگر میآورد.
همانطور که گفتم نمیگویم این باید حذف شود. درست اینکه خیلی موضع معمولی است و خیلی از کمونیستها ميگیرند. مهجور بودن بحث خودم را در رابطه با موضعی که اینجا هست،
ميفهمم. گفتن اینها مقولاتی است که باید به آنها فکر کرد. برای من نه جنایت بودن یا نبودن، اصلاً مکروه بودن، (اگر بخواهیم این لغتها را بکار ببریم) از جنس من نبودن این کار
است که نمیگذارد من به این رأی بدهم. از جنس کار من نیست، با روش زندگی من و تفکر من جور نیست. جنایت هم نباشد. همانطوری که مزرعه کاشته شده را لگد نمیکنم. ارتش
مجبور شود از روی آن رد شود، که یکبار رد میشود. ولی من لگد نمیکنم، اگر مختار باشم.
خیلی سریع میگویم، برای خسرو که در بحث من، فرق جنین در همان روز اولش را با اسپرم از بین برده، شاید وسائل جلوگیری را هم به این اعتبار باید ممنوع کرد. ولی برای من
اینطور نیست. من میگویم تز و آنتی تزی، بالأخره سنتزی را میدهد. و یک روزی به ما میدهند، یک ساعتی، یک ثانیهای، که شما کنترل میگذارید و میگويید یک هفته شد، دو هفته
شد. بالأخره داریم راجع به یک پدیده متفاوتی حرف میزنیم، که از وجود فعالیت اجتماعی بقیه مستقل است.
بالأخره همخوابگی یک فعالیت اجتماعی بین زن و مرد است، که میتوانند بکنند و یا ارادهشان نیست و نميکنند و هیچ بچهای شکل نميگیرد. ولی آن موجودی که شد یک سلول، دیگر از
وجود فعالیت اجتماعی تو، اراده تو و غیره، مگر اراده تو مبنی بر کشتن او، مستقل است. (نگويیم کشتن)، از هستی ساقط کردنش. او هستی دارد و مستقل است و خودش میتواند از
محیط اتافش زندگی کند.
خودش نه! طبیعت دارد کار خودش را ادامه میدهد. آن یک پدیده دیگر است، غیر از اسپرم و اوول است. پدیدهای است که روی پای خودش ایستاده و بر اساس مکانیسم خودش حرکت
میکند. از محیط اطراف خودش استفاده میکند، بعد میشود یک آدم معیّن. این دنباله سابقه یک آدم معیّن است. شما او را از یک جايی، از هستی ساقطش بکنید، خوب فرق دارد با
این که هزار و یک اسپرم و اوول هم میآید و هدر میرود و هیچ بچهای هم بوجود نمیآورد.
بنابراین من طرفدار خرگوش نیستم. من طرفدار این هستم که آدم جلوی خودش را بگیرد. ولی وقتی جلوی خودش را نگرفت، به هر دلیلی، و انسانی شکل گرفت، این احترام را
به خودش و به انسان بعدی بگذارد، و در نتیجه این سطح توقع از انسان و اهمیت انسان را در جامعه خودش بوجود بیاورد، که دیگر نرود آن را از هستی ساقط بکند. یا جلوی خودت را
بگیر، یا مسئولیت اعمالت را بعهده بگیر! تو نگیر. جامعه کاری میکند که افراد بطور عادی از رشد جمعیت جلوگیری بکنند. و در آن مواردی که به هر حال یک تعدادی میخواهند و
یک تعدادی نمیخواهند، در قبال عواقب کار مسئولند. جامعه مسئول است، فرد هم مسئول است دیگر. نمیشود یک کاری کرد و تقاص آن را نداد و تاوانی برایش نپرداخت، و بعد این
را گفت که اراده من به این تعلق گرفته که این نباشد. من میگویم بله جلوی اراده خیلیها را ميگیریم، وقتی خلاف انسان است. ولی این بحث دوباره بر میگردد در زمین اول، اگر خلاف
انسان هست یا نه؟ اگر خلاف انسان باشد جلوی ارادهاش را ميشکنم، نه وجود فیزیکی او را. موجودیت او را زیر سئوال میبرم. میگویم نه! شما نُه ماه از طرف جامعه، این را تحمل
بفرمايید. میگويی نه، برادرم ناموس پرست و فلان و فيسار است؟ پس دیگر با من از ارادهاش حرف نزنید. اگر ما داریم راجع به آدمهای مجبور حرف ميزنیم، پس علت مجبوریت آنها
را باید بشکنیم.
من میگویم فزضهای ما اینها است بشر به موجودیت خودش ذیعلاقه است. به موجودیت مشابه و همنوع خودش ذیعلاقه است. مادر در شرایط کاملا مجرد از فشارهای اجتماعی، نسبت به
بخشی از آن پیکر خودش که زنده است، ذیعلاقه است. "جامعه مجبور میکند، اراده کند، این نباشد"، او ارداه کند! این حرف دروغ است. بخاطر اینکه جامعه اراده کرده
است.
ببینید! اراده یک معنی فردی دارد و یک معنی اجتماعی. معنی اجتماعی آن مُهر مناسبات طبقاتی را دارد. اراده اجتماع چه است؟ بالأخره یک دورهای میخواهیم یک کارهایی بشود و
یک کارهایی نشود. ما میدانیم که این را مناسبات طبقاتی تعیین کرده. فردی؟ ما همیشه گفتیم افراد بشر، شخصیت یافتن روابط اجتماعی معیّنی هستند. اراده طبقه کارگر، یک
کارگر، محدود و مشروط است به آن چیزهایی که در آن موقعیت اجتماعی قرارش داده است. طرف ناگهان صبح بلند شده که اراده کند بچهاش باشد یا نباشد. یک روز صبح اراده نکرده
که من خودم را ميکشم با نميکشم. آن جامعه مجبورش کرده است. آن موقعیت اجتماعی مجبورش کرده این کار را بکند. بنابراین ما داریم از آدمهای مجبور حرف میزنیم.
من به زنهای غیر مجبور که دهشاهی سمپاتی ندارم. من دارم راجع به سمپاتی با زنان مجبور در این جامعه حرف میزنم، میخواهم راه حل اجتماعی بدهم به زنهایی که جامعه ناگزیرشان
کرده این کار را بکنند. اگر خانم ایکس که هیچ فشاری رویش نیست و یک روز صبح اراده کرده این کار را بکند، حالا مجبورش میکنم که این کار را نکند، نگهبان میگذارم که خودش
بلایی سر بچه در نیاورد. یعنی چه این کار؟ مگر هر کسی هر ارادهای کرد، میگویند بیايید بروید بکنید؟! باید ببینند جامعه چقدر این را مجاز میداند. در بحث من جامعه این را مجاز
نمیداند که به هیچ دلیلی، فقط به میل شخصی یک نفر، جلوی تکامل یک جنین بوجود آمده را بگیرد. در هر سن بالأخره یک جنین است.
من میگویم این سطح بالایی از تمدن است، اگر این کار را بکنید. خوانايی دارد با بقیه پرنسیبهای ما. نکردنش با پرنسیبهای ما خوانايی ندارد. بنابراین طرفدار جلوگیری از حاملگی
هستم، بطور وسیع و کاملاً رایگان و هر شکلی که ممکن است. و بعد وقتی حاملگی بوجود آمد، احترام گذاشتن به این حاملگی، مقدس دانستن این حاملگی، عزیز کردن این حاملگی،
به عهده گرفتن مسئولیت عواقب این حاملگی و تضمین کردن این که مادر و فرزند تاج سر جامعه باشند، این حرف من است.
میگویند در جامعه سرمایهداری نمیشود؟ میگویم من که نگفتم این حرف من است، حالا بروم ببینم در جامعه سرمایهداری چی میشود و چی نمیشود. کجا است آن حرف من؟ من نگفتم
طرفدار ممنوعیت سقط جنین هستم، من گفتم طرفدار لغو ممنوعیت سقط جنینم بشرطی که جامعه بداند من چه میگویم آخر. نمیداند من چه میگویم. فکر میکند من اصلاً این را
خوب میدانم. کنترل بشر، اراده زن بر پیکر خود میدانند. این را گسترش حقوق زن میدانند. برای همین گفتم با هر جنینی که از هستی ساقط میشود، گويی یک زنی حقوق خودش را
گرفته، حقوق خودش را پراتیک کرده. این دروغ جامعه جامعه سرمایهداری است که اینطوری شد.
زن با از بین بردن جنین، فقط تسلیم خودش را به خشونت ذاتی این جامعه به نمایش گذاشته و هیچ حق خودش را به نمایش نگذاشته، هیچ ارادهای از خودش به نمایش نگذاشته. بنظر
من طبیعت زن تناقضی ندارد با محیط بودن سر آزاديش. تصادفاً یک تحمیل عجیبی به زن نشده، زن اینطوری است و مرد هم آنطوری است. پدیدههای واقعاً دادهای هستند. جامعه
اگر علمش را میدانست، ميانداخت در آن راهی، که بدون این که به لحاظ جسمی فشاری به آنها وارد شود، بگذارند کارشان را بکنند. چرا رفتند وسائل پاکسازی سقط جنین را تکمیل
کردند؟ تا اینکه اینهمه درد بکشد.
صحبت موقعیت اخلاقی و غیره است. من اصلاً علیه اینها قد علَم کردهام، برای همین هر کسی که بیاید به من این را بگوید، میگویم حمایت میکنم، با هم هستیم، با آن مبارزه میکنیم،
میگویم حاضرم بخاطرش آدم بکشم. بخاطر اینکه با زنی همینطوری حامله شده، با پسری بوده و حالا حامله شده و الآن نمیتواند سرش را در خانوادهاش بلند بکند و اگر یکی جلوی او
قد علم کرده، حاضرم صد نفر را دستگیر کنم و در محاکمه پانصد نفر شرکت کنند.
چرا این کار را بکنم؟ دقیقاً باز به همان دلیل، این مادر و آن بچهاش به تو چه؟ ولی عکس آن حاضر نیستم که خودم را بگذارم در این موضع که عکس آن حرف بزنم. من باید بگویم آن
حق است ولی این مجبور است. من طرفدار آن هستم که بند ما بگوید ما چطوری فکر میکنیم. هر طوری که آدم فکر میکند. من این طوری فکر میکنم، بندی که من بخواهم
اینطوری است: بگوید من چه جوری فکر میکنم.
بابا جان ناچارم، چون اگر قبول نکنم صد مرتبه بدترش به بشر تعرض میشود. به بشر زنده و به دنیا نیامده با هم تعرض میشود. که اگر آنوقت آن را بخواهم بگویم، نه فقط از آنطرف،
از اینطرف هم کم دارد. "در بیمارستانهای عمومی تحت نظر پزشک متخصص انجام شود"! خوب چند تا بیمارستان عمومی داریم؟ خوب آن کسی که میگوید "باشد". میگوید بسازیم،
میگوید بیاوریم، میگوید آدمش را منصوب کنیم. میگوید مراقبت کنیم. میگوید بگردیم!
ما نه آن طرفش را گفتیم، که تبلیغ میکنیم، ترویج میکنیم که نکنید. بدهید به جامعه! مسئولیت آن را بگذارید روی جامعه و برای آن از جامعه حق بخواهید. به دولت بگويید هر
بچهای که به دنیا بیاید، قبل از هر چیز فرزند دولت و فرزند جامعه است. در نتیجه باید از هر تعرضی مصون باشد و از همه حقوق و امکانات برخوردار باشد. این را بگويیم و
بخواهند. بخواهیم علیه فقر مبارزه شود، بخواهیم علیه اخلاقیات عقب مانده مبارزه شود، بخواهیم ناموس پرستی در جامعه محکوم شود و به خشونت پاسخ داده شود. اینها را بخواهیم،
بکنیم، بگويیم که میخواهیم و داریم میکنیم، به زن هم بگويیم که راهش این است. همه اینها را هم بگويیم که معضلات اینها است. بعد هم بگويیم با این حال اگر کسی تاب آن را نداشت
و نمیتوانست، و مجبور بود و میرفت یک جايی و این کار را میکرد، دولت باید تسهیلات آن را فراهم کند، که این کار بشیوه درستی انجام شود. و باید کاری کرد که هر چه کمتر، یک
فاصلهای در عمر بشر اینطوری باشد، که بشر آگاهانه خلاف منفعت خودش عمل بکند. بیا برویم دیگر برایش یک حدی بگذاریم.
باید بگويیم جامعه را باید سوسیالیستی کرد، تا دیگر این فاجعه و ده تا فاجعه دیگرش ختم بشود. و من باید در موضع خودم اینها را گفته باشم. من طرفدار سقط جنین نیستم، که بعد
هم طرفدار ممنوعیت جلوگیری. من طرفدار بخش ممنوعیت سقط جنین نیستم، که الآن طرفدار ممنوعیت جلوگیری. من میگویم پرنسیپ من این نیست، دفاع از سقط جنین نیست.
من یک آدمی هستم از نظر پرنسیپ مخالف سقط جنین، و در شرایط اجتماعی ناگزیرم وجودش را برسمیت بشناسم و مجبورم ترتیباتی برایش اتخاذ کنم. این در موضع ما نیست.
بحث من این است.
اصل اين مطلب شفاهی است. اين نوشته متنی است که توسط دنيس مر از روی فايل صدا پياده شده است - اوت ٢٠٠٨
hekmat.public-archive.net #3978fa.html
|