متن بازنويسى شده جديد ←             Fa   Ar   Tu   Ku   En   De   Sv   It   Fr   Sp  

اظهار نظر در بحث حميد تقوايى درباره کار روتين و تاکتيک

متن پياده شده از روى نوار (متن قديمى)

محاوره اى است. بايد مقابله و تصحيح شود.

۱

به نظر من، بحثى که اينجا بود من از اولش گفتم، بنظر ميآيد رفيق تفکيک معيّنى را براى توضيح تشکيلات ما ميخواهد بکار ببرد که من آن تفکيک را نادرست ميدانم. تفکيک کار روتين براى کار تاکتيک براى توضيح بخشهاى مختلف مسائل تشکيلات. و من گفتم مسأله اين نيست. و مسأله اساسى رابطه حزب و طبقه است. و مبارزه به اعتبار حزب، مبارزه به اعتبار موقعيت عينى طبقه. اينها را بايد درک کرد. و در يک مقطعى مبارزه به اعتبار وضعيت جامعه. مبارزه طبقاتى و مبارزه انقلابى. اين را بعدا اگر لازم شد يک جاى ديگر توضيح ميدهم، چون اينجا نميتوانم وارد آن بحث بشوم بحث رفيق را به نظرم بايد پاسخ داد.

ببينيد بحث چطور شروع شده، بحث سر وظايف کميته کارخانه شروع شده. در جلسه قبلى استنباطهايى که "فقط استنباط شد" هيچ کس فرمولبندى‌ها را به اين مشخصى بدست نداد. اول استنباطى بود که کميته فابريکى را از مبارزه خودبخودى اقتصادى طبقه کارگر از مبارزه‌اى که طبقه کارگر به اعتبار بيرون حزب بودن و غير حزبى بودنش، به اعتبار توجهش به موقعيت عينى خودش به آن دست ميزند استخراج ميشود. کميته فابريک - در صحبتهاى رفيق رضا هنوز آن فرمولبندى زياد است - کميته فاربريک رهبر مبارزات طبقه کارگر است، رهبر مبارزات کارگران بايد بشود. يا به هر حال به اين طريق مبارزات طبقه کارگر و مبارزات کارگران مبناى تشکيل کميته فابريک ميگردد. بطور عمده. لااقل از آن نقطه بيشتر سنگينى داشت رو آن طرف. خوب اينجا خيلى روشن جواب گرفت که لااقل تو بحث امير با اين مرزبندى ميکند و ميگويد مبارزه‌اى که خود طبقه ميکند و در کارخانه بيشتر خودش را نشان ميدهد، اين را هم قبول داريم، مبارزاتى نيست که کميته فاربريک الزاما رهبرى کند. مبارزات کميته فابريک تو تاکتيکهاى حزب تعيين ميکند چى هست و مثال ميزند تاکتيکهايمان اين است بنابراين کميته فابريک از تاکتيکها حرکت ميکند از تاکتيکهاى خود حزب. ولى اونجا براى اينکه بگويد چرا کميته فابريک فرق دارد با حوزه، با اين حوزه و آن حوزه، ميگويد اين تاکتيک است و حوزه ها کارشون روتين است. کار روتين حزبى ميکنند. من ميگويم اين يک گام به پيش است و يک گام به پس. يک گام به پيشش اين است که اولا مبارزه حزبى را از مبارزه خود طبقه به اعتبار موقعيت عينى جدا ميکند، و گام بعدى اين است، گام پس ان است که دقيقا حزب و تاکتيکهايش در چارچوب کار خانه محدود ميکند و در نتيجه با محدود کردن کار روتين، کار تجريدي، کار مجرد بدون ويتامين تاکتيکى عملا هر دوى اين دوتا را منتفى ميداند و حزب حزب بى دست و بالى ميشود در سطح کارخانه. اين عملا چيزى بجز خودبخودى براى ما نميماند اونجا. حزبى که بر اين مبنا کار نکند. بنابراين، مورد اول که استخراج کميته فابريک است از خودبخودى اقتصادى يا مبارزات طبقه کارگر هست و تو صحبتهاى رفيق رضا انعکاس پيدا ميکند، رفيق رضا اينجا ميگويد که کميته فابريک بايد رهبر مبارزه طبقه کارگر و مبارزات طبقه کارگر چى هست بر ميگردد مبارزات اقتصادى و اساسا خود بخودى طبقه را که در اشکال مختلفى بروز کرده توضيح ميدهد. رفيق ايرج در رد بحث رفيق امير به نظر من يک جايى بى توجه ميشود به اين واقعيت که طبقه کارگر مبارزاتى به اعتبار موقعيت عينى اش دارد که اساسا فابريکى است، اساسا اقتصادى است، اساسا اشکالى دارد که مدام تکرار ميشود و حزب بايد بهش برخورد بکند. بالاخره به اعتبار موقعيتش در توليد َبه اين مبارزات دست ميزند و اين چيزى نيست که بتوان ازش قلم گرفت. بنابراين حزبى که بخواهد در تمام وجوه مختلف مبارزه طبقه را درش شرکت بکند و در خدمت مبارزه حزبى قرار بدهد تا طبقه حزبى را به انقلاب وادارد، بايد بدوند که اشکال عمده مبارزات طبقه که در کميته کارخانه با آن طرف است دقيقا در اشکالى است که از مناسبات توليدى بلند ميشود، از موقعيت طبقه در توليد بلند ميشود. و شکل کميته فابريکى ما هم که علل القاعده نميتواند جدا از مبارزه طبقه، مبارزه حزبى را سازمان بدهد نميتواند بى توجه بشود بشکل توليدى مسأله. من فکر ميکنم اين تو بحث رفيق ايرج کمرنگ است. و کلا موضعگيريهاى ايرج را درست ميدانم. در رابطه با اين به نظر من اين را بايد چيز کرد که يک بحث ديگر که رفيق امير مياره کميته فابريک را از تاکتيک استخراج ميکند و کار روتين را از تاکتيک جداميکند و اين را بمثابه تقسيم کار تو تشکيلات ميدواند و ميگويد هر کى بر اساس اينکه کميته اش از تاکتيک در ميايد يا از کار روتين تکليفش معلوم ميشود. ايرج بدرستى توضيح داد و من هم سعى ميکنم توضيح بدهم که کار روتين و تاکتيک اينطورى از هم تفکيک پذير نيستند. اتفاقا خسرو هم خيلى روشنتر توضيح داد که کار روتين کميته فابريک که در اتخاذ تاکتيک است اتفاقا حالا که ما کار روتين حوزه ها را ما اين قرار نداده ايم. و کل کار روتين حزب چيزى است که همه اين امور را در بر ميگيرد. به نظر من فرمولبندى درست همون استخراج کميته فابريک از وظايف کارخانه حزب است. و مبارزه حزبى در کارخانه احتياج به کميته فابريکى دارد، ديگر اينجا هم به قيام و باريکاد بر نميگردد. تو صحبتهاى رفيق امير که فقط از يک طرف يک گام به پيش گذاشته بود به نظر من خودش را به اينجا رسانده بود که کميته منطقه را در مبارزه با باريکاد دخالت نداد و مثلا در تظاهرات و اعتصاب و قيام وقتى صحبت کرد نشان داد که کميته هاى ما بايد فراتر بروند از کميته از محدوده فابريک. اگر کميته فابريک فراتر بروند بايد کميته اش هم از آن کميته فراتر برود و يک کميته فرا فابريکى از طرف حزب وظيفه مبارزه‌اى که از فابريک بيرون کشيده ميشود را بعهده ميگيرد، رهبريش را. و بنابر اين واضح است کميته کارخانه وظايف رهبرى حزب در کارخانه را اجرا ميکند. من نظرم اين است که نقش رهبرى کننده دارد دقيقا، چرا براى اينکه کسى را دارد که رهبريش کند حوزه بينوا کسى را ندارد رهبرى کند. براى همين وقتى ميگوييم کميته رئيس يک تشکيلات خوب واضح است اولين کارش اين است که رهبرى بکند آن کارى که اين تشکيلات بايد بعهده بگيرد. اما چند نکته ديگر، ميخواستم بگويم کار روتين و تاکتيک مناسباتش چى است. من نميگويم اينها دوتا مقوله نيست. دو مقوله هستند. ولى اينطورى نيست که دوتا مقوله باشد تو يک سطح که بعد ما بخواهيم ما اينها را تو يک سطح هم دقيقا تفکيک کنيم و بعد شروع کنيم نقاط مشترک را بشماريم، که اين هم تاکتيک هم کار آموزشى است و کار روتين هم آکسيونى هست و باز دوباره هر دوش را از بين ببريم و باز در همان سطح يک تقسيم کارى تو آن سطح پياده کنيم در تشکيلات حوزه اين کميته کارخانه اون. اين را درست نميدانم و گرنه ميدانم دو مقوله است. ولى اين دو مقوله چى هستند، من گفتم، کار روتين کار گسترش حزب است. آيا حزب از طريق گفتن نظراتش گسترش پيدا ميکند، نخير از طريق پيوندش با مبارزات واقعى هم گسترش پيدا ميکند. وقتى رفيق اول بحث گفت کارگرى کردن حزب، بنابراين، عمدتا از کانال کار حوزه ها ميگذرد، من دقيقا اين را قابل انتقاد ميدانم، ناقص ميدانم، اتفاقا در مورد همچنين فرمولبندى يک جانبه اى دفعه پيش من شخصا هشدار دادم. گفتم هيچ کار حوزه اى بدون انجام وظايف سراسرى حزب ممکن نيست. که تبليغى و تاکتيکى و سياست راديو حزب و غيره را گذاشته ايم براى اينکه جار بزند تاکتيکهاى حزب چى هستند، براى اينکه بجز اين با توده هاى طبقه کارگر که خود رفيق گفت مشغله شان فقط اين نيست که طبقه چه منافعى دارد، طرف نيستيم با انسانهاى واقعى طرف هستيم. ولى کار روتين حزب مجموع تبليغ، ترويج سازماندهى است که در خدمت حزب است. و مبارزه حزب را پيش ميبرد و کارگران حزبى را پس و پيش ميکند. در صورتيکه تاکتيک بخشا ميتواند جزيى از اين فعاليت باشد و بخشا جابجايى واقعى نيروها در سطح جامعه را مد نظر داشته باشد. تو يک سطح ديگر است. از اينکه نگاه ميکنيم اين دوتا يک جا همديگر را قطع ميکنند، ولى واقعا تو يک سطح ديگر است. تاکتيک شيوه هاى مختلف پيش بردن نقشه هاى عمل برنامه حزب است. آيا کار روتين را نميشود تاکتيک ازش استخراج کرد. سبک کار را. به نظر من کاملا ميشود. ما شاهد قطعنامه هايى در باره شيوه برخورد به احزاب بورژوايي، قطعنامه در باره برخورد به آنارکو سنديکاليسم در جنبش طبقه کارگر و غيره هستيم و اسمش را ميگذاريم قطعنامه تاکتيکى نقشه عمل معينى درباره رفع يک مانع براى ترويج نظرات حزب. اين نقشه عمل تاکتيکى ما است چرا، براى اينکه تاک تيک، يعنى از تاک تا تيک را ميخواهد اين قضيه دنبال کند و کل استراتژى ما نيست. بهر حال منظورم اين است که تاکتيک براى اتخاذ و جا انداختن سبک کار حزبى و براى پيشبرد ترويج ما بايد تاکتيک اتخاذ کنيم. ترويج را نميگويند کار روتين و تاکتيک را بگويند مبارزه‌اى که فقط به جابجايى قوا مربوط ميشود. ولى تاکتيکهاى حزب به جابجايى قوا مربوط ميشود تا کى اونجايى که بدرجه اى که حزب، حزب طبقه شده باشد. بدرجه اى که بطور واقعى حزب رهبرى مبارزه طبقه را بدست گرفته باشد. هر چه بيشتر تاکتکها در خدمت جابجايى نيروها است. آنجايى که اين وزنه بطور کيفى تعيين کننده شده، حزب، حزب طبقه کارگر است تاکتيک اساسا برايش دخالت در امر توازن قواى طبقاتى است. ولى قبل از هر چيز حزب تاکتيک دارد براى انجام وظاتف خودش. يک نکته ديگر اين است که، مسأله فعاليت روتين حوزه را وقتى در نظر بگيريد، يا کميته کارخانه يا کمونيستها را مى بينيم که خيليهايش اصلا خصوصيات چيزى ندارد، خصوصيات تاکتيکى. يا تاکتيکى دارد بهرحال روتين است. بگذاريد يک مثال بزنم، در جواب رفيق رضا هم که ميگويد ما رهبرى مبارزات طبقه کارگريم را اين را ميگوييم. ما ميگوييم شورا بايد ساخت. و آگاهانه و ابتدا بساکن در کارخانه قصد ميکنيم شورا بسازيم. مطابق برنامه مان داريم اينکار را ميکنيم. براى طبقه کارگر اين شورا يک تشکل توده اى است که بايد پاسخگوى مبارزه و نيازهاى اقتصادى و سياسى اش باشد. که اگر ما نمى ساختيم او به اشکال ديگر دنبال ميکرد. ولى وقتى ما ميگوييم ما شورا بسازيم، داريم يک وظيفه تاکتيکى انجام ميدهيم از جانب حزب، يک تاکتيک حزب را پيش مى بريم. ولى ما بطور روتين در دستور تمام حوزه هايمان گذاشته ايم که سياست هاى حزب را تبليغ کنند، يکى ش هم اين است شورا بايد ساخت. يک امر تاکتيکى را حوزه ها دارند تبليغ ميکنند. ما خبر رسانى ميکنيم، وظيفه دارند حوزه هاى ما که اخبار جنبش کارگرى را به اطلاع حوزه هاى ديگر برسانند به نحوى که جنبش کارگرى از خودش با خبر باشد. واضح است ما چکار ميکنيم، کار روتين ما دقيقا منطبق است به نيازهاى مبارزه خودبخودى. ما داريم جايگزين ميکنيم مکانيسمهاى خودبخودى را که تو طبقه نيست. و دخالت تو مبارزه اقتصادى ميکنيم. حتى اگر خودمان موافق فلان اعتصاب نباشيم. و فلان اضافه دستمزد را درست ندانيم هم خبرش را به حوزه بغلى ميدهيم. سعى ميکنيم اين مبارزه فراگيرتر از خودش اطلاع داشته باشد. کتمان نميکنيم که اينجا شروع شده. پيوند اطلاعاتى درون طبقه کارگر را گسترش ميدهيم، با اينکه با هش مخالفيم، و اين مبارزه خودبخودى را ميدانيم داريم ميگويم، مبارزه خودبخودى شده. حزب هم بعنوان کار روتين مبارزه خودبخودى درون طبقه را منعکس ميکند، در آن شرکت ميکند. يک نکته ديگر ما مبارزه را سراسرى ميکنيم. مبارزات طبقه را. امرى که بايد قاعدتا جنبش سنديکايى به آن نايل ميشد. جنبش خودبخودى به آن نايل ميشد. رو دوش روتين حزب قرار ميگيرد. بنابراين چه تاکتيک و چه حتى خودبخودى اقتصادى مبارزاتى که طبقه ميکند، براى حزب ممکنه وضعيت روتينى را ببار بياورد. نه فقط امر ترويج سوسياليسم. بلکه امر پيوند درون طبقه کارگر را ما بعهده ميگيريم و بصورت روتين انجام ميدهيم. بنابراين خيلى روشن است که حزب ما با همه اين مسائل تلاقى دارد کار روتينش. از يک بعدش نتيجه نشده. ولى وقتى که رفيق رضا ميگويد که ما بايد رهبرى مبارزات طبقه کارگر را بکنيم، (برخورد ديگرى هم با رفيق رضا داشته ام بر سر اين مسأله، يک بحثى بود در يک چارچوب ديگرى فکر کنم به اين بحث ربطى ندارد) ما وظيفه نداريم مبارزات کارگران را رهبرى کنيم. من اين را خيلى روشن ميگويم، ما وظيفه نداريم جنبش سنديکايى طبقه کارگر را رهبرى کنيم، که چى بشود. هيچ جاى کمونيسم اين نيست که شما بايد جنبش سنديکايى طبقه کارگر را رهبرى بکنيد. مسأله اين است که شما به اين جنبش برخوردى بکنيد که مبارزه طبقه کارگر حزبى بيفتد جلو. و جنبش طبقه کارگر اتفاقا از جنبشى سنديکايى به جنبشى حزبى تبديل بشود. ما وظيفه نداريم هر جا ميخواهند يک سنديکا درست کنند جلو بيفتم، و بگوييم به من بدهيد راى ميگيرم. ما وظيفه داريم آن مبارزه‌اى را آنجا بکنيم که اتفاقا ممکنه يک جايى خلاف مبارزات خودبخودى و گرايشات خودبخودى طبقه قرار بگيرد. چرا، براى اينکه ما گرايش معينى در درون جنبش طبقه هستيم که ميخواهيم سياست خودمون را پيش ببريم، آيا معنى اش اين است که بنابراين هر مبارزه‌اى تو طبقه کارگر بشود و يا مثلا ما فقط ميدونيم حزب چى به ما گفته، نه براى اينکه طبقه وحدتش از دل مبارزات پيروز بيرون آمدنش براى طبقه خوب است بايد اينطور باشد جزو وظايف برنامه اى ما است. ولى به اين معنى که ما مبارزات کارگران را رهبرى ميکنيم، که به ثمر برسانيم، و رهبرى معنى جز اين ندارد، بايد به ثمرش برسانيم. به نظر من اين را بعنوان يک وظيفه حزب نبايد گذاشت، وظيفه حزب مبارزاتى است که خصلت طبقاتى دارد. و براى اينکه خصلت طبقاتى داشته باشد، به نظر من روشن است که بايد يک خصوصياتى داشته باشد. کسانى که ميخواهند امضا جمع کنند سرپرست فلان کارخانه را بيرون کنند هنوز معلوم نيست حزب نظرش راجع به اين مبارزه چى ست. وظيفه رهبرى آنا بدوش حزب يا کميته کارخانه اش قرار نميگيرد. من فکر ميکنم رفيق رضا فرض ميگيرد(من اين اختلاف نظر را با او دارم) رهبرى مبارزات خودبخودى از جانب حزب را فرض ميگيرد. اين درست نيست. خلاصه کنم، به نظر من همانقدر که رفيق رضا رهبرى مبارزات خودبخودى را فرض ميگيرد و حتمى ميداند، رفيق ايرج به اين شکل دائمى مبارزات خودبخودى که ما بايد در پراتيک آن اتفاقا کارگران را پيش از پيش حزبى کنيم کم توجهى ميکند. و اينکه کميته کارخانه ما بايد انطباق داشته باشد با موقعيت مبارزه اقتصادى اساسا تو کارخانه بدرجه زيادى بايد اين انطباق را داشته باشد چون اگر نميخواهد هر دفعه تغيير شکل بدهد، بايد بيشتر موارد بتواند مبارزات طبقه کارگر در آن فابريک را رهبرى کند، بايد به آن آرايش طبقه کارگر انطباق داشته باشد، اين را کمرنگ ميکند. ولى در مورد بحث رفيق حميد به نظر من از اين عميقتر است، يعنى مشکل عميقتر است، مشکل سوا کردن کار روتين و تاکتيک، استخراج کميته کارخانه از تاکتيک است. و اصلا تو يک سطح ديدن و قابل مقايسه بودن کار روتين و تاکتيک تو يک سطح تجريد. به نظر من تو يک سطح تجريد نيستند.

۲

من اول يک نکته راجع به آن يک گام به پس رفيق صحبت کنم، گفتم رفيق بدرست از خودبخودى براى تعريف وظيفه کميته کارخانه جدا ميشود، کارى که رضا با دشوارى بيشترى انجام ميده، ولى به غلط تاکتيک سور ميخورد نه به فابريک و اونجا به غلط تر از تاکتيک هم تازه به فابرک ميرسه براى اينکه اونجا اشکال اعمال قدرت طبقه را جستجو ميکند. من اين را گفتم نه اينکه چون به فابريک محدود ميکند يک گام به پس است. به تاکتيک محدود ميکند و تاکتيک هم تازه به فابريک محدود ميکند. دو مبحث را من اينجا ميخواهم بگويم، يکى آن بحث است که چرا رفيق سوق پيدا ميکند به فاربريک، به روايت خودش چه اشکالى دارد اصلا همون درک. و يکى اينکه تاکتيک و فاربريک اشکالش چى هست. به نظر من تاکتيک يعنى اقدام به عمل مرحله اى و مقطعي، کار روتين يک اقدام عمل هميشگى استراتژى يعنى اقدام به عمل نهايى. تاکتيک در مقابل اينها ميتواند معنى بشه. آيا عمل مرحله اى شامل عمل هميشگى ميشود. به نظر من تاکتيک ميشود، عمل هميشگى هم شامل اقدام به عمل مرحله اى ميشود. اگر ما اين را بگوييم که کميته حزب همواره بايد سياستهاى خودش را معنى کند در جنبه هاى مختلف فعاليت و اينها را پيش ببرد. خوب واضح است دارد تاکتيک اتخاذ ميکند. ولى بعنوان امر دائمى. اقدام به عمل مرحله اى يا مقطعى يا جنبه اى جزئى به نظر من تاکتيک است. آيا معنى اش اين است که چيزى اگر در مقابل کار روتين قرار دهيم فقط اقدام به عمل نهايى ميماند براى کار روتين. تو همان سطح تجريدى بخواهيم بحث کنيم که اقدام به عمل نهايى چيزى جز سوسياليست نيست و سوسياليسم تو شرايطى که بعنوان عملى در دستور نيست، چيزى جز ترويجش نميماند. اصلا تمام مشکلى که ما از خيلى وقت پيش داشتم سر مسأله کار روتين و معنى کردن کار روتين، اين بود که فورا بخاطر اينکه سوسياليسم نميشد دست به عملش زد، عمل بالفعل پياده کردن سوسياليسم و انقلاب سوسياليستى فوري، به ترويج محدود ميشد. که ميشود کرد. اينجا هم دقيقا همان تقابل دارد خودش را نشان ميدهد. تو يک سطح گرفتن اين دوتا اصلا باعث اينکار است. رفيق مبارزه را با تاکتيک تعريف ميکند، همچنان. چرا براى اينکه ميگويد تاکتيک به نظر من آن چيزى است که تقابل بين طبقات را در خودش مجسم ميکند. و چيزى شبيه به اين، اونجايى که از تقابل طبقات داريم حرف ميزنيم از تاکتيک داريم حرف ميزنيم اصلا اينطور نيست. اونجا که ما آگاهگرى هم ميکنيم، داريم تقابل بين طبقات را از سر ميگذرانيم و تناسب قوايشان را بهم ميزنيم. واسه اينکه مبارزه طبقاتى در ابعاد ايدئولوژيک و اقتصادى و سياسى جريان دارد. به نظر من بنابراين اگر تاکتيک اقدام به عمل مرحله اى است. کار روتينى که، حزبى که اصلا بنا به تعريف، از همان کنگره ا. م. ک لاقل از قبلش بعد فهميديم لنين خودش خيلى روشن تر اين را فرموله کرد و يا همانموقع هم تاکيد کرديم لنين خيلى روشن اين را فرموله کرده، حزبى منعطف که در هر مرحله بنا به نيازهاى مبارزه شکل مشخص خودش را بخودش ميگيرد، اصلا جزو تعاريف حزب لنينى است. و حزبى که مدام دارد طبقه را آگاه و متحد و.... ميکند، نميتواند اهداف مرحله اى نداشته باشد. شکاف مقطعى و جزيى را تو طبقه از بين نبرد و برايش تاکتيک نداشته باشد. تاکتيک ما در مقابل بيکاري، تاکتيک است. ولى هدف از اين تاکتيک اقدام به يک عمل دائمى است. ولى معنى اش اين است که آيا بيکارى را ريشه کن ميکند، نه. کارگران را وادار ميکند عليه بيکارى تظاهرات بکنند، شايد نه. مبارزه ما عليه بيکارى يک کار روتين است که اين را دقيقا در بحثهاى عليه بيکارى باز تو ناموفق بودن مسأله عليه بيکارى به آن صورت قطعي، همين دخيل بود که تشکيلات ما، اقدام به عمل مرحله اى را فقط با نتايج مرحله اى ميخواست قضاوت بکند. نه با نتايج دائمى اش. رفيق در مقابل آن حرفهايى که من گفتم، تاکتيک ميتواند در خدمت اعمال دائمى باشد، نه اعمال مرحله اى. اين بحث را کرد که آخر اين خوب به اپورتونيسم راه ميدهد. چون آموزش ميتواند عملى نباشد، چرا اينطور بايد باشد، چرا يک چيز غير عملى را ما اصلا مبناى آموزش قرار بدهيم وقتى ميخواهيم عملى کنيم گويا از آموزشمان کم گذاشته ايم که اگر ما بياييم بگوييم، تاکتيک ميتواند، نتيجه مرحله اى تو تناسب قوا نداشته باشد، تو تناسب سياسى نداشته باشد، تناسب اقتصادى قوا نداشته باشد، حتما خيلى بلند پروازانه و چاخان کردن نسبت به طبقه است. اين را که نگفته ايم. دقيقا تاکتيکى ميتواند مبنا آموزش باشد که اهداف مرحله اى طبقه بدرستى توضيح بدهد. ولى معنى اش اين است که آيا همين تاکتيک پيروزيش و موفقيتش در بوجود آوردن آن تغيير واقعى است که مثلا جنگ را ختم ميکند. نميتواند بکند اين را ميدونيم. ولى شعار درست تو جنگ همان شعارى است که اگر پياده بشود بهترين جواب به جنگ است، و اگر پياده نشود بهترين آموزش بجنگ است. من نفهميدم چرا در را در برابر اپورتونيسم باز ميگذارد مگر اينکه ما بخواهيم، تمام وقت بگوييم ما اگر حرفهاى پر طمطراقى به طبقه بگوييم بهتر ياد ميگيرد. و حرفهاى عملى بهش بزنيم، و تاکتيک عملى است. بهرحال من ميگويم تفکيک به اقدام به عمل نهايي، اقدام به عمل مرحله اى و اقدام به عمل دائمى را اگر ما تو ذهن مان داشته باشيم، ميدانيم کداميک از اينها در تقابل با هم هستند، و کدامهايشان اصلا تو يک سطح تجريد نيست. اقدام به عمل نهايى در صدر تجريد به اقدام مرحله اى نيست. اما رابطه استراتژيک و تاکتيک است. تو اقدام به کسب قدرت سياسى توسط طبقه کارگر نميکنيد تو يک دوره اى آگاهانه، اقدام به کسب قدرت دمکراتيک ميکنيد. اقدام به فرض کنيد به دخالت دادن فلان سنديکا در فلان مبارزه نميکنيد، اقدام به نفوذ در آن ميکنيد. وقتى قدرت را گرفتيد رابطه طبقه کارگر، حزب پرولترى به سنديکاى کارگرى يک رابطه تعريف شده در جامعه سوسياليستى ادامه خواهد داشت. وقتى عليه مذهب در جنبش کارگرى اقدام به عمل مرحله اى ميکنيد، جلو سنديکاهاى مذهبى و يا تشکلهاى مذهبى تو طبقه را سد ميکنيد، فرق دارد با موضع نهايى نسبت به مذهب که اصلا ممکنه دست و بالش را قطع کنيد از فضاى يک جمع. اقدام تاکتيکى اقدامى است مرحله اي، جزيى در گوشه و جوانب مبارزه طبقه يا در مرحله خاصى مطرح ميشود. اقدام به عمل نهايى چيزى ديگر است و اقدام به عمل دائمى به نظر من جلوه هايى از عمل نهايى و جلوه هايى از عمل مرحله اى را در خودش دارد، عمل مرحله اى خيلى مواقع براى لنين بهترين راه و شرط هاى لازم است، چون ماترياليست هستيم و تو مبارزه واقعى تو دوره آموزش اقدام به عمل مرحله اى بهترين بستر آموزش است براى طبقه براى مسائل دائمى و هدف نهايى و غيره است. به نظر من تاکتيک و کار روتين دو سطح مختلف هستند. اصلا با هم تو يک سطح تجريد قرار ندارند. کميته فابريک را از قدرت مبارزه طبقه کارگر در کارخانه را نتيجه گرفتن به نظر من سنديکاليسم است. و حداکثر آنارکوسنديکاليسم است و در شرايطى به نظر من يک درک کاملا راست ازش در ميايد. درک اتحاد چپى درميايد. قدرت طبقه کارگر در تشکل و آگاهى او است. اشکال مبارزه کارگرى اتفاقا تا آنجايى که فابريکى است نشاندهنده ضعف طبقه کارگر است و عجزش در برابر بورژوازى. که از بيرون فابريک، مجموعه زندانها، دادگاهها، و ارتش ها را دارد کنترل ميکند. پاسخ دادن جنگ با اعتصاب سراسرى يا حوزه هاى لوگزامبورگى از همينجا درميايد. که قدرت طبقه کارگر را در فابريک جستجو ميکند. نه در موقعيت عينى اش در توليد. اينها يک به يک نيست، براى اينکه موقعيت عينى اش در ارتباط (اگر نوارهاى ا. م. ک را گوش کنيد عين اين بحث به تفصيل شده) اتفاقا خسرو آنجا همه اين وجوه به هم ربط داده. اگر اشتباه نکنم. از موقعيت عينى اش صحبت شده و خسرو گفت بعلاوه در فابريکها، قدرت فشردن گلوى بورژوازى را دارد. من ميخواهم اين را اينجا بحث کنم، تا آنجايى که مبارزه طبقاتى طبقه کارگر در اشکالى دنبال ميشود که زائده فابريک است، طبقه کارگر به يک مبارزه غير انقلابى دست زده است. مبارزه انقلابى طبقه کارگر دقيقا وقتى است که مبارزه فابريکى بمثابه جزيى از يک مبارزه اشکال از پيش تعين شده حزبى و طبقاتى مطرح بشود. اعتصاب فابريکى تا اينجا يک مبارزه غير انقلابى است. اعتصاب به حمايت از ارتش سرخ يک مبارزه انقلابى است. مسأله اين است که قدرت طبقه کارگر در تشکل فرافابريکى اش بود. در تشکل حزبى اش بوده. در تشکل طبقاتى اش بوده. شکل اعمالش بعضا در کارخانه و در حدود خيلى زيادى در خارج از کارخانه است که ايرج هم به اين وضعيت دچار نشود که چرا جنگ توده اي، وقتى هم توده اى است و وقتى هم طولانى است، طبقه کارگر از بهترين ابزارش براى اعمال قدرت محروم شده. وقتى توپ ميخورد تو پالايشگاه اى داد و بيداد طبقه کارگر ما از بهترين ابزار اعمال قدرتش محروم شد. وقتى از فابريک حرکت کنيد اساسا از موقعيت عينى که بورژوازى به طبقه کارگر داده و تفکيکهايى که بورژوازى تو طبقه کارگر بوجود آورده، حرکت کرده ايد براى نشان دادن شکل اعمال قدرت. درست اين شکل اعمال خودبخودى طبقه است، اين شکل اعمال قدرت غير انقلابى طبقه است. ولى شکل اعمال قدرت طبقاتى را عينا از همينجا در آوردن نادرست است. دقيقا در برخورد به بحث ايرج گفتم تو اين را نميبينيد، يا کمرنگ ميکنيد. که شکل خودبخودى حرکت مبارزاتى طبقه در فابريک است و ما بايد تو دل همين مبارزه آموزش دهيم. بنابراين به فاربريکها کميته فابريک ما اين شيوه خيلى خم بشود. دقيقا اينجا ميگويم يک گام به پس رفيق از اينجا درميايد که درست آنجايى که بايد به فابريک توجه کند توجه اش را ازش برميدارد. عملا به بحث خودبخودى نزديک ميکند، عملا نفى ميکند ما را چرا براى اينکه اگر شکل اعمال قدرت طبقه در فابريک است، طبقه دارد هر روز اين را اعمال ميکند. در فابريک هم اتفاقا اعمال ميکند. حزب ما اتفاقا پس اگر بخواهد اعمال قدرت حزبى بکند، در موارد بسيار زياد بايد از شکل اعمال قدرت فابريکى فراتر برود. و کميته کارخانه به اين اعتبار کميته کارخانه است که شکل فابريکى مبارزه اصل است. چه مرزبندى قاطعى داريم با اينکه شکل اعمال قدرت طبقه کارگر در فابريک را مبناى خودبخوديش را از يک اکونوميست کمتر مقدس بداند. بحث ما اين است که مسأله استخراج کميته فابريک از قدرت مبارزه طبقه در کارخانه يک ديد سنديکاليستى است، ما بايد اين را از موقعيت عينى طبقه کارگر در توليد بدست بياوريم، و موقعيت عينى طبقه در توليد، چرا کميته کارخانه ميخواهيم چون طبقه کارگر در توليد اجتماعى سازمان پيدا کرده. و بخشى از اين سازمان و فقط هم بخشي، بخش عمده در فابريکى است و در اينجا استثمار بطور عينى ادامه دارد، و مقاومت عليه استثمار ادامه دارد. بنابراين اين بهترين شرايط طبقه آموزش طبقه در جريان مبارزه است. فابريک بهترين شرايط عينى اجتماعى براى آموزش و متشکل کردن طبقه در دل يک مبارزه، متشکل کردن حزبى و غير حزبى در دل يک مبارزه فراهم ميکند. نه به اين خاطر که خيلى زور دارد در کارخانه، اتفاقا اين يک ارتش کارگرى است که بتواند از بيرون کارخانه را ببندد، خيلى زورش بيشتر است بخاطر اينکه کارگرى که نان شبش در گرو کار کردن در کارخانه است، ۱۵روز ميتواند اعتصاب کند، ۳۰ روز ميتواند اعتصاب کند، ولى جنگ طبقه کارگرى که ميليس تشکيل داد صد مرتبه قدرتمندتر از طبقه کارگرى است که ميتواند در کارخانه اعتصاب کند که حلقوم توليد را بگيرد. ده ميليارد بهش وام ميدهند ۵سال جنگ ميکند با ما و فابريک را باز ميکند. قدرت واقعى طبقه در تشکل هاى فرافابريکى اش است. و اين قدرت طبقاتى اش است. و اشکال مبارزه طبقه کارگر بدرجه اى که بتواند از محدوده فابريک بيرون برود، و خاصيت طبقاتى بگيرد که فقط ديگر فابريک من نمى فهمم چه قدوسيتى در آنجا دارد، اعتصاب در فابريک، اعتصاب در سطح شهر و فلج کردن امکانات عمومي، و همينطور تجمع در جلو پادگانها و جلوگيرى از خروج قواى اشغالگر و قواى سرکوبگر براى اينکه از پادگانها بيايد بيرون براى اينکه فلان بخش طبقه را بزند، اشکال خيلى مهمى است که شده در انقلاب ما. ما شکل تکامل قدرت طبقه را در اين طرح نمى بينيم. کميته فابريک تشکيل ميدهيم زيرا قدرت طبقه در اشکال مبارزه اش در فابريک چون گلوى توليد را در اختيار دارد، عمده است. من اين را ميگويم خيلى درک محدودى است، درکى است که اگر ما بخواهيم از آن فراتر نرويم، محدوديت اين درک را نبينيم، از يک طرف به خودبخودى و تمکين به خودبخودى و از طرف ديگر به آنارکوسنديکاليسم ميکشاند. و از طرف ديگر به غصه خوردن در باره اينکه فابريکها در دل اين نيرو و شرايط انقلابى دارند از بين ميروند. تمام مواضعى که اتحاد چپ ميگيرد از همين جا ناشى ميشود. فابريکها دارند از بين ميروند، طبقه دکلاسه ميشود. طبقه اى که دکلاسه ميشود دارد اشکال مبارزه اش را از دست ميدهد، و آن مبارزه را فقط کارخانه اى مى بيند و ما هم به آن کرنش ميکنيم. به نظر من موقعيت عينى طبقه در توليد اجازه ميدهد نه بخاطر اينکه توليد نميتواند نگه دارد. طبقه کارگر اولين کسى است که از توقف توليد ضربه ميخورد. بورژوازى پس اندازش را دارد، بانک جهانى را دارد، و يک بورژوا زير منگنه اعتصاب قرار ميگيرد نه کل جامعه بورژوايى. موقعيت عينى طبقه کارگر در توليد، علاوه بر اينکه ميتواند در مبارزات غير انقلابى فقط موثر بشود از نقطه نظر نگه داشتن چرخهاى توليد، در شرايط انقلابى بورژوازى است که چرخهاى توليد را نگه ميدارد. غصه هم ندارد صدتا کارخانه را ببنديد، در شرايط انقلابى توليد، اين موقعيت عينى در توليد، اين امکان را به حزب کمونيست ميدهد که در کارخانه طبقه اى را در حال مبارزه عليه استثمار و در شرايط مشاهده هر روزه استثمار و در شرايطى که ميتواند متشکل بشود بر عليه آن، در شرايطى که ميتواند از مبارزات خودبخودى خودش بر عليه آن استثمار درس بگيرد آنجا متشکلش ميکنند. تا چه حد از آن ابزار استفاده ميکند، بلى فقط در مبارزات حداقل، فقط در مبارزات غير انقلابى اين حرف صادق است. پا به مبارزه انقلابى يعنى طبقاتى و حزبى اگر بگذاريم، اين هم اصلا صادق نيست. همان يک ذره هم که در مبارزه روزمره اقتصادى با پذيرش جامعه بورژوايى صادق است، وقتى شما به کل زير جامعه بورژوايى ميزنيد و جامعه بورژوايى خودش به کل همه توليد را ميخواباند، دست به اسلحه ببرد. اين بحث کاملا همان اعتبار نسبى اش را از دست ميدهد.


اصل اين مطلب شفاهى است. اين متن توسط نسان نودينيان از روى نوار اين جلسه پياده شده. لحن محاوره‌اى براى انتشار در اين سايت تا حدودى تغيير داده شده است.


hekmat.public-archive.net #3951fa.html