Status             Fa   Ar   Tu   Ku   En   De   Sv   It   Fr   Sp  

در حاشيه اظهارات رفيق مهتدى
در مورد جدايى ما از حزب


1
پاسخهاى رفيق عبدالله مهتدى به سوالات نشريه کمونيست توضيحات کوتاهى را از طرف من ايجاب ميکند. براى من جاى تاسف است که مصالح تشکيلاتى يا وضعيت فکرى رفيق مهتدى او را به روى کاغذ آوردن اينگونه مطالب بى محتوى و غير واقعى واداشته است. قصد مجاب کردن او را ندارم، چرا که خودش تمام حقايق را راجع به موضوعاتى که نوشته است ميداند و نوشته او تنها براى تاکيد بر عزم جزمش در بازگشت به صف سياسى کسانى است که بسيار زودتر از ايشان به اينگونه تحريف کردن واقعيات حزب کمونيست و تاريخ زنده آن مشغول بوده اند.
2
١- از آنچه "استعفاى دسته جمعى و همزمان اکثريت اعضاى ک.م" مينامد اظهار شگفتى کرده و کوشيده اين را به تبانى هاى پنهانى عده اى نسبت بدهد. نميدانم وجدانش چگونه چنين تصويرسازى اى را هضم ميکند. کل کميته مرکزى، و از جمله خود دفتر سياسى، قريب يک ماه قبل از پلنوم با تصميم فردى من روبرو شد. از قبل به همه، از جمله به رفيق ابراهيم عليزاده در بدو ورودش به اروپا و خود رفيق مهتدى اطلاع داده شد و متن نامه من برايشان ارسال شد. ايرج آذرين و کورش مدرسى چندى بعد نامه هاى مشابهى نوشتند و لابد بقيه هم فکر کردند در پلنوم نظرشان را خواهند گفت. قبل از پلنوم رفيق عليزاده با من، و رفيق مهتدى با رضا مقدم، چند بار در مورد اين وضعيت صحبت کردند. روز پلنوم رفيق مهتدى تصميم بقيه را مى پرسد و هر کس جوابش را ميدهد. بنابراين نه فقط رفيق مهتدى با استعفاى دسته جمعى و ناگهانى روبرو نشده بلکه همزمانى "حيرت انگيز" اظهارنظر رفقا، شامل خود رفيق مهتدى، هم به دليل اين است که همه در پلنوم و در پاسخ سؤال خود ايشان تصميم خود را پس از چند هفته فکر گفتند. اينکه اکثريت اعضاى ک.م بخواهند با منصور حکمت بروند و يا بهرحال در غياب او نخواهند در حزب کمونيست بمانند نه فقط شگفت آور نيست، بلکه انتظارى است که هر کس از دور هم اين حزب را بشناسد داشته است. "تعجب کردم" رفيق مهتدى فقط براى اين است که، خود را از تک و تا نياندازد و يا براى مصارف سياسى آتى به سهم خود نفوذ و ارزش سياسى ما را در حزب کتمان کرده باشد. خود را به کوچه على چپ ميزند و فرياد توطئه سرميدهد، با علم به اينکه دنياى بيرون از چنين تصويرى از کمونيست ها و مناسبات داخلى شان خوشش ميآيد و احتمالا، حقيقت هر چه باشد، اين روايت بيرون مشترى بيشترى دارد. رفيق مهتدى حتما بيشتر تعجب کرده وقتى ديده حداقل سه چهارم فعالين حزب هم در تبانى با منصور حکمت بوده اند. اگر تعجب رفيق مهتدى واقعى و از سر صداقت بود آنوقت ديگران در درون و بيرون حزب ميبايست از اين همه خامى و ذهنى گرايى شگفت زده شوند. اما اين اظهار شگفتى واقعى نيست، ژستى است براى مصارف سياسى قابل تصور.
3
٢- ميگويد "تلاشهاى چشمگيرى براى به استعفا کشيدن تعداد هر چه بيشترى از کادرها و اعضاى حزب و جلب آنها به حزب جديد در جريان است". اين را فقط ميشود کذب محض توصيف کرد. اگر تلاشى هست و بنظر من لازم هم هست که باشد، تلاش رفقاى باقيمانده ک.م براى نگاهداشتن کادرها و فعالين در حزب است. خودش خوب ميداند که نه با کسى در اين مورد صحبت شده، نه کسى به استعفا تشويق شده و نه کسى به پيوستن به حزب جديد ترغيب شده. بگذريم که اگر هم شده بود کارى مشروع و حق مسلم ما بود. نوارى که براى تشکيلات کردستان رفته و نوارهاى کنفرانس کمونيسم کارگرى و پلنوم بيستم همه موجود هستند که در همه آنها اتفاقا تاکيد شده ما خواهان کندن کادر از حزب کمونيست نيستيم و هر کس لازم است تصميم سياسى خود را بگيرد. حال چه نيازى به اين ادعاى کذب وجود داشته و اين کدام آينده است که ميتواند روى چنين ادعاهاى غيرواقعى و غيرمسئولانه اى ساخته شود، سؤالى است که ايشان لابد جوابش را دارد. شخصا واقعا متاسفم.
4
٣- ادعا ميکند که اکثريت اعضاى کميته مرکزى که قصد کناره گيرى دارند قرار است با هم حزب تشکيل بدهند و ميپرسد مگر مشکل بر سر جدايى از چند نفر باقى مانده بود. باز بايد گفت ايشان واقعيت مساله را ميداند و حضورا به اندازه کافى درباره تصميم آتى ما براى ايشان صحبت شده. قرار نيست همين ترکيب با هم حزب تشکيل بدهند. حزب را ٤ نفر عضو فعلى دفتر سياسى اعلام ميکنند و هر کس خواست به آن ميپيوندد. رد و قبول افراد از درون و بيرون حزب هم ضوابط مشخصى دارد. هر عضو کميته مرکزى فعلى هم، و از جمله خود رفيق مهتدى، اگر بخواهد به حزب جديد بپيوندد يک فرم تقاضاى عضويت دريافت خواهد کرد.
5
اينکه عده معدودى در ک.م باقى مانده اند ناشى از تصميم فردى هر کس در قبال اين جدايى است. رفيق مهتدى هم ميتوانست تصميم بگيرد نماند و بخواهد به حزب جديد بپيوندد و طبعا به کسى حق نميداد در اين صورت او را توطئه گر و کارشکن تشکيلاتى و غيره بنامد. متاسفانه عارضه توطئه يابى اجازه درک همين مساله ساده را به ايشان نداده است. باقى ماندن رفيق در حزب و در اقليت ماندن ايشان در کميته مرکزى انتخاب سياسى خود ايشان است و آن را گردن توطئه پليد کسى نميتوان انداخت.
6
٤- ميپرسد کسانى که ميروند با توجه به اينکه مواضع حزب را "قبول دارند" و هر چه بخواهند را هم ميتوانند "به تصويب برسانند"، با اين اقدام خود را از چه چيزى خلاص کرده اند؟ انگار رفيق مهتدى در جريان بحثهاى قبلى در حزب نبوده و يا از بيرون براى داورى حقوقى دعوت شده. اولا، عده اى که ميروند منشا مواضع حزبند. ثانيا اگر تصويب چيزى با اجراى آن يکى بود اينهمه پلميک و جدال در اين حزب بر پا نميشد. مگر خود رفيق مهتدى لااقل در نوشته رسمى اخير خود از اجرا نشدن سياستهاى مصوب دفتر سياسى در کردستان اظهار شعف نکرده؟ بعلاوه، خود رفيق مهتدى قطعنامه اى به پلنوم پنجم ک.م کومه له داد و کارهاى خوبى را به تصويب رساند. آن روز ادعا ميکرد اين نشان هم خطى ايشان با ماست. امروز ميگويد اين کارهاى خوب، اين بار به دليل توطئه هاى "يکى دو ساله اخير" ما اجرا نشده که هيچ، سنگ روى سنگ در کردستان باقى نمانده. پس لابد تصويب قطعنامه کافى نيست ديگر. يکى براى عدم اجراى مصوبات و مواضع حزب به وجود سنتهاى اجتماعى متفاوت در پراتيک حزب اشاره ميکند، يکى هم تئورى توطئه صاحبين نظرات حزب را ميدهد. بهر حال هر دو دارند بحث "قدرت تصويب داشتيد" را بى ارزش اعلام ميکنند. ما داريم از حزب کمونيست ميرويم و چون حوصله مان از تصويب کمونيسم و بعد کشتى گرفتن با ناسيوناليسم و بيتفاوتى سياسى سر اجراى آن سررفته. ميخواهيم سازمانى داشته باشيم که نظرات ما، يا بقول ايشان مواضع حزب، را با تمام وجود اجرا هم بکند. آيا فهم اين مساله ساده اينقدر سخت است؟
7
٦- مينويسد "گويا" يکى از رفقا گفته بايد ايستاد و حزب را منحل کرد و از قرار معلوم ما هم همين نقشه را بدون اينکه "صادقانه" با کسى در ميان بگذاريم پيش برده ايم. عين اين در نوشته رفيق عليزاده هم آمده. اولا نميفهمم از کى باب شده در نوشته اى که قرار است چاپ شود و بعد از راديو پخش شود و مردم بشنوند، با "گويا" و "شنيده ام" و "خودش به من گفت" حرفمان را بزنيم. اين ناپسند است. ثانيا، اگر رفيقى اين حرف را زده باشد فقط همين يک جمله را که نگفته، لابد استدلال و تحليلى براى اين جهت  گيرى دارد. آيا درست نيست اسم ببريد تا او هم بتواند جوابتان را بدهد؟ بعلاوه آيا نميشود نظر طرف را مستقيما جويا بشويد و درست نقل کنيد؟ ثانيا، اين تئورى که دفتر سياسى حزب دو سال است ميخواهد قاچاقى حزب را منحل کند، ديگر از فرط ذهنيگرايى و پارانويا براى آدمهاى معمولى قابل درک نيست. براى چه ميخواهند منحل کنند؟ چه شان شده؟ تا ديروز که نقشه پليد ما تصفيه حساب تشکيلاتى با ايشان و اخراج و تصفيه ديگران بود! ثالثا، نظر ما راجع به حزب کمونيست و تغييراتى که بايد بکند مدون است. رفيق مهتدى تنها "عضو فراکسيون" است که ظاهرا هيچ سابقه ذهنى از مساله ندارد. برويد کمونيست هاى ٥٨ و ٥٩ را بخوانيد. آنجا هم صحبت جدايى، از جمله امکان رفتن ما، هست. رد شدن از کنار استدلال هاى ما درباره مشکلات خط کمونيسم کارگرى در حزب، که متون متعددى را در بر ميگيرد، و ادعا کردن که گويا ما تصميم خود را، آنهم با اين لحن عاميانه، اينطور توضيح داده ايم که "بهمان ثابت شد که اين حزب درست بشو نيست" ديگر زياده روى است.
8
٧- بارها و بارها، چه در اين نوشته و چه در نوشته رفيق ابراهيم از قدرت "انحصارى" ما در حزب و مسئوليت ما در پراتيک حزب صحبت ميشود. رفيق مهتدى از مسئوليت عواقب سياستهاى "يکى دو ساله اخير" صحبت ميکند و به سهم خود تصويرى از خرابى کار حزب کمونيست در اين دوره ميدهد که بعدا به گوشه هايى از آن ميپردازم. همينجا بايد بگويم که اگر چه مدت عضويت ما در دفتر سياسى در دور اخير چيز زيادى بيشتر از يکسال نبوده و عليرغم کناره گيرى رسمى ام از کميته اجرايى در فاصله کنگره سوم تا پلنوم هجدهم، تقريبا در تمام طول فعاليت حزب کمونيست، حتى هنگامى که رفيق مهتدى دبيرکل آن بوده است، موقعيت "انحصارى"اى در قبال تصميمات و مصوب حزبى داشته ام. کمتر موردى بوده است که مصوبه و قرار و قطعنامه و نقشه عملى در صورت مخالف من تصويب شده باشد و يا در صورت اطلاع و مخالفت بعدى من مورد تجديد نظر قرار نگرفته باشد. اين موقعيت انحصارى هيچوقت بر حقوق ماوراء اساسنامه اى، بند و بست و اعمال فشار تشکيلاتى متکى نبوده، بلکه حاصل نوشتن و بحث و استدلال در جلسات رسمى و جلب اکثريت اعضاى ارگانهاى تصميم گيرنده و يا فعالين تشکيلاتى به نظراتم بوده است. بنابراين لازم نيست کسى تقويم را دستکارى کند. من مسئوليت وجود و کار حزب کمونيست را از ابتدا تا امروز در تمام شئون بر عهده ميگيرم و عليرغم همه کم و کاستى ها و ناکامى ها به کار تاکنون حزب کمونيست بعنوان با ارزش ترين حرکت تاريخ سوسياليسم راديکال در ايران نگاه ميکنم. در قبال موفقيتهاى حزب صحبتى لازم نيست. در قبال ناکامى هايش خود را مسئول ميدانم چرا که شکستن محدوديتهاى حزب و پيدا کردن روش هايى براى فائق آمدن بر آنها را قبل از هر کس وظيفه خودم ميدانستم و تشکيلات هم همين انتظار را داشته است. در قبال اين مسئوليت خود را سربلند ميدانم. فعاليت من در حزب کمونيست چيزى جز تلاش دائمى براى فائق آمدن به موانع موفقيت حزب و اجراى مواضع حزب نبوده است. در حزب اين را ميدانند. براى روشن شدن ذهن آنها که بيرون هستند نيز راه ساده اى وجود دارد. کافى است در کنار نوشته هاى علنى اين حزب، صورت جلسات و نوارهاى پلنوم ها، کنگره ها، و نشست هاى متعدد داخلى، متن قرارها و مصوبات تشکيلاتى علنا منتشر بشود تا معلوم بشود هر کس در اين حزب چه گفته و چه کرده است. اين کارى است که شايد بالاخره بايد کرد.
9
٨- از بابت تصوير منفى اى که از کار امروز و "يکى دو ساله اخير" حزب داده ميشود خيلى متاسفم. بخصوص نميفهمم اين خودزنى وقتى خود ايشان بايد بعدا با اين تصوير کاذب از حزب کمونيست زندگى کند از چه منطق و حکمت سياسى  اى سرچشمه ميگيرد. درباره اين موضوع فقط بايد بگويم آنچه در نظر رفيق مهتدى و متقدمين ايشان در اپوزيسيون راست درون حزبى پس رفت محسوب ميشود، براى عده زيادى در همين حزب ممکن است پيشرفت تلقى شود. در مورد فعاليت کارگرى حزب در ايران خواهش ميکنم رفيق مهتدى ورود خود را به اين عرصه از اينجا شروع نکند و بگذارد قاضى موقعيت حزب در ميان کارگران کسانى باشند که آشنايى بيشترى به مسائل اين عرصه دارند. در مورد ضايعات و لطماتى که ميگويند در کردستان متحمل شده ايم بايد اصرار کنم نظرش را بگويد تا جواب بشنود. اين ضايعات و لطمات کدامند؟ نميشود کلمات را همينطور پرت کرد. اين عبارات در سنت کار ما در کردستان در درجه اول ضايعات و تلفات انسانى در رابطه با فعاليت نظامى را به ذهن ميآورند. به اين معنى حرف رفيق مهتدى يک ادعاى کذب محض است. خط دفتر سياسى، و خط اين افراد از قبل، نقد نظاميگرى، نقد نگرش غير سياسى و غير انسانى ناسيوناليستى به کار نظامى و زندگى نيروى مسلح، نقد مسابقه نظامى سنتى با حزب دمکرات و همينطور تلاش براى عقلائى کردن فعاليت مسلحانه و زندگى اردوگاهى بوده که يک هدف مستقيم آن کاهش ضايعات و لطمات بوده است. هزار سند و فاکت در اين مورد وجود دارد. خوشحال ميشوم اگر رفيق مهتدى نوشته اى در مقايسه ضايعات و تلفات "يکى دو سال اخير" با دوره هاى قبل از آن منتشر کند و بار مسئوليتها را در هر دوره مثل اين نوشته تعيين کند. بهرحال در اين دوره ما حداقل ضايعات و لطمات را به معنى فوق داشته ايم و تازه منطقه در کانون جنگ و انقلاب هم بوده است. اگر منظور ضايعات و لطمات سياسى است، زحمت بکشيد اينها را ليست کنيد تا جواب بگيريد. بر خلاف نظر ايشان من معتقدم که فعاليت ما در کردستان از نظر سياسى نتايج عميقى ببار آورده و کلا تناسب قوا را در کردستان، به معنى وسيع کلمه، به نفع طبقه کارگر و به زيان جريانات "بورژوا-ملى" مورد اشاره رفيق مهتدى، بهبود بخشيده است. حال اگر رفيق مهتدى از طول و عرض اردوگاه ها و فضاى داخلى شان راضى نيست اين به معنى پسرفت حزب نيست. اولا، قبلا هم گفته ام کومه له اردوگاه نيست. جريان اجتماعى ما در کردستان تاکنون به اين قدرت نبوده. ثانيا، اين حداکثر نشان ميدهد که سليقه مان درباره اردوگاه خوب و بد هم فرق ميکند.
10
جمله "ما گفتيم و نشد" که به ما نسبت ميدهند هم جزو همان سبک بيان غير مسئولانه اى است که متاسفانه رفيق مهتدى اين اواخر ظاهرا به آن تمايل پيدا کرده. ما تا بحال چنين استدلالى در مورد کمبودهاى حزب عنوان نکرده ايم.
11
شخصا تصور ميکنم گرويدن رفيق مهتدى به اين تخطئه گرى ها عقبگرد جدى اى از حد متعارف سياسى بودن در حزب کمونيست است. تذکر ميدهم که رفيق تا کنون در هيچ جلسه رسمى، پلنومها و غيره، هيچ انتقادى از نظرات و سياستهاى دفتر سياسى بعمل نياورده و طرح آلترناتيوى در برابر طرحهاى ما پيشنهاد نکرده است. کشف نتايج ناگوار سياستهاى دفتر سياسى توسط رفيق مهتدى را مديون پلميک اخير در حزب کمونيست هستيم که در آن ما نظرات ايشان درباره رويدادهاى کردستان عراق را ناسيوناليستى ارزيابى کرديم. سخنان امروز رفيق نمونه روشن بهانه گيرى تشکيلاتى براى اجتناب از برسميت شناسى اختلافات جدى سياسى است.
12
٩- مينويسند، و ظاهرا اين خط توافق شده رفقا در برخورد بماست که در بيانيه شان و نوشته رفيق عليزاده هم آمده، که گويا ما از کنگره و بعهده گرفتن بار ناتوانى هايمان در پيشگاه آن، يعنى استيضاح توسط کنگره گريخته ايم. در همين رابطه ما را به شانى خالى کردن از برگزارى کنگره "به تاخير افتاده" حزب متهم ميکنند.
13
اين ادعاى رفيق مهتدى و رفيق عليزاده و امضاء کنندگان بيانيه خيلى توخالى است: اولا، سناريوى ذهنى خودشان براى کنگره را با اتفاق واقعى که ميرفت در کنگره رخ بدهد اشتباه ميگيرند. اين را ميدانم که بعد از مدتى سرگيجه جريان راست در حزب بتدريج سياست خود را در کنگره آتى استيضاح از عملکرد تشکيلاتى دفتر سياسى تعريف کرده است. اما بافت حزب و نسبت نمايندگان، به شهادت همين دوره جدايى، به ما ميگويد که اين رفقا حداکثر، يعنى اگر انتخابات بر مبناى نسبت کمـّـى گرايشات صورت ميگرفت، بين يک ششم تا يک پنجم آراء را در کنگره ميداشتند. لذا نفس ورود موضوع مورد علاقه اين رفقا به دستور غير محتمل بنظر ميرسد. در هر حال کنگره به اين رفقا اجازه صحبت ميداد، کما اينکه به عبدالله بابان در کنگره سوم فرصت داد. طبعا از ميان حاضرين هم کسانى هم جوابشان را ميدادند و وارد مبحث بعدى ميشديم. اگر انتقاد ناراضيان تشکيلاتى از ک.م کومه له باعث کناره گيرى پيشاپيش مرکزيت کومه له شد، کناره گيرى امروز ما را هم ميشود با گريز از انتفادات ناراضيان تشکيلاتى در کنگره چهارم توضيح داد.
15
اما واقعيت اينست که داستان کنگره برعکس بود و کنگره ميرفت تکليف حزب کمونيست را با گرايشات ديگر بويژه با گرايش ناسيوناليست کرد روشن کند. استيضاح از عملکرد تشکيلاتى رهبرى، که امروز ظاهرا ما بايد از آن وحشت کنيم، در واقع نه ابزار تعرض اين خط در کنگره، بلکه تمهيدات دفاعى اين جريان براى دفع فشار سياسى در کنگره بود. تائيد سياسى دفتر سياسى و پناه بردن به انتقادات تشکيلاتى تنها راهى است که اين جريان براى منتقد ماندن و در حال در حزب باقى ماندن بعد از کنگره چهارم پيدا کرده بود.
16
ثانيا، دفتر سياسى در مقابل کنگره جوابگو نيست. کميته مرکزى جوابگوست که در مورد سياستهاى فاصله دو کنگره و اقدامات ارگانهاى داخلى خود، از جمله دفتر سياسى، در قبال کنگره مسئوليت دارد. اگر رفيق مهتدى ميخواست دفتر سياسى را مورد استيضاح قرار بدهد نبايد منتظر کنگره چهارم ميشد. جاى اينکار پلنوم کميته مرکزى است که با تاخير يا بى تاخير تشکيل شده و کسى، و بخصوص رفيق مهتدى، حرفى در آن نزده. کسانى که اين فرصت را بارها داشته اند که نقدشان به دفتر سياسى را در ارگان مافوق آن ابراز کنند و يا دفتر سياسى را تغيير بدهند و لام تا کام چيزى نگفته اند، به سختى ميتوانند قهرمانان استيضاح از دفتر سياسى در کنگره باشند. کنگره به اينها خواهد گفت که شما در مقابل اقدامات اين دوره مسئوليت جمعى داشته ايد. اگر يک عده به زعم خود شما آگاهانه مشغول از جا کندن خشتهاى اين حزب بوده اند، پس شما چکاره بوده ايد؟ کنگره از رفيق مهتدى ميپرسيد که اين فسق و فجور را کى متوجه شده است؟ در قبال آن کدام سخنان را در پلنوم هاى فاصله دو کنگره ايراد کرده، کدام نقد را نوشته، کدام اقدام را انجام داده؟ چرا با اين اوصاف اصرار داشته عضو فراکسيون اينها و نفر پنجم دفتر سياسى اينها باشد؟
17
واقعيت اينست که کنگره هيچکدام از اين ها را نميپرسيد. بلکه از اين رفقا ميخواست بيش از اين اختلافات واقعى خود را با دفتر سياسى و خط دفتر سياسى پشت بهانه گيرى تشکيلاتى پنهان نکنند. واقعيت اين است که خود رفيق مهتدى به احتمال قوى در کنگره و يا درست قبل از آن بنا به محاسباتى که تا بحال کرده مانند پلنوم هاى تاکنونى سکوت ميکرد و فرجه را براى انتقاد در فضاى آماده ترى باز ميگذاشت. واقعيت اين است که کنگره، اکثريت عظيم آن بهرحال، بافت کميته مرکزى را، عليرغم همه جد و جهدهاى عده اى براى تحميل يک ترکيب جبهه اى به ما، به نفع مدافعان دفتر سياسى و خط مشى آن تغيير ميداد و در درجه اول خود اين رفقا را از کميته مرکزى کنار ميگذاشت. اگر کسى چيزى در اين کنگره مى آموخت جريان ناسيوناليست ميبود که مانند پلنوم شانزدهم متوجه ميشد که بايد دنبال نمايندگان صريح تر و راسخ ترى براى خط خود در بالاى حزب بگردد.
18
ثالثا، دفتر سياسى تاريخ تشکيل کنگره را تعيين کرده و به اطلاع پلنوم نوزدهم هم رسانده است. کنگره قرار بوده اواخر پائيز و يا اوائل زمستان برگزار شود. هنوز چيزى مانع اين نيست. اتفاقى که افتاده اين است که عده اى در اين کنگره نخواهند بود و سازماندهى آن به همين درجه ساده تر خواهد بود. ما نه کليد سالن را پنهان کرده ايم و نه امکانات انتخابات و يا وسائل ضبط صورت جلسات را. کنگره را سر وقت بگيريد. اينکه ٥ نفر امضاء کنندگان بيانيه ميخواهند کنگره را تا آماده شدن خودشان به عقب بياندازند گناه من نيست.
19
رابعا در خصوص جوابگويى در پيشگاه کنگره چهارم حزب کمونيست ايران بايد بگويم که همه ما اعضاء دفتر سياسى آماده ايم تا در صورتى که از ما دعوت شود در اين کنگره شرکت کنيم و در مورد هر موضوعى که کنگره علاقه داشته باشد صحبت کنيم. اين که اينهمه سر و صدا لازم ندارد.
و بالاخره، در مورد اينکه چرا ما سياست قبلى مان مبنى بر تعيين تکليف در کنگره را کنار گذاشتيم و امروز کناره گيرى ميکنيم، خواهش ميکنم مقالات و نوشته هاى موجود در اين باره را مطالعه کنيد.
21
١٠- ما را به آب ريختن به آسياب دشمنان کمونيسم متهم ميکند. اين خيلى زمخت است و هنوز اينکه چرا چنين جمله اى روى کاغذ آمده برايم قابل هضم نيست. در همين رابطه از مسئوليتى که گويا من هرگز نخواهم توانست گريبان خود را از آن خلاص کنم و از پرونده سياسى خود بزدايم صحبت ميکند. بايد بگويم که پرونده سياسى من سر راه نيفتاده که هر کس بتواند به ميل خود چيزى در آن ثبت کند. کسى حق دارد راجع به کارنامه سياسى من صحبت کند که جريحه دار شدن عواطف و بهم ريختن عوالم شخصى اش انصاف سياسى و نگاه ابژکتيوش به کمونيسم معاصر و تاريخ حزب کمونيست ايران را از او سلب نکرده باشد. بگذاريد قاضى پرونده هاى سياسى هر دوى ما کسانى باشند که بايد باشند. گناه من اين بوده است که بعد از سالها کمک به حزب دارى عده اى، بالاخره آنها را با کاليبر و توانايى خودشان تنها گذاشتم تا زندگى سياسى خود را بر مبناى صلاحيت سياسى و توانايى خودشان شکل بدهند. رفيق مهتدى، و هيچکس ديگر، کوچکترين ايراد حقوقى، اصولى، اساسنامه اى، و اخلاقى اى به روش جدايى من از حزب کمونيست نميتواند بگيرد. در اين ميان براى اينکه جاى کوچکترين سوء استفاده وجود نداشته باشد ماحصل فعاليت دهساله خود و رفقاى هم خط خود در اين حزب را تماما براى اينها گذاشته ام و حاضر شده ام از نو شروع کنم. برخورد رفيق مهتدى فقط ميتواند حاکى از دستپاچگى و ناآمادگى اش براى قبول مسئوليت در سرنوشت از اين به بعد حزب کمونيست باشد. با اين حقيقت کنار بياييد، و به روى کسانى که اين مسئوليت را سالها بر عهده داشتند و امروز متمدنانه خود را از سر راه شما کنار ميکشند چنگ نزنيد.
22
١١- جزو گناهان ما اين را ميشمارند که با انتخاب ايشان به دفتر سياسى مخالفت کرده ايم. مخالفت همانقدر حق دمکراتيک من است که کانديد شدن حق ايشان و راى دادن و ندادن به ايشان حق همه اعضاى ک.م است. دلائلم را در همان جلسه گفتم. اگر کسى، با اعتقاداتى که ايشان دارد و ديگر علنا مطرح کرده است، به دفتر سياسى انتخاب ميشد معنى عملى اش پيشروى جناح راست حزب بود. حال اينکه ايشان نماينده استراتژيک اين راست است يا نماينده تاکتيکى آن مساله من نيست. ايشان در مقطع پلنوم ٢٠ به روشنى به چشم اميد جريان راست در مقابل دفتر سياسى تبديل شده. واضح است که بعنوان يک عضو جناح چپ با انتخاب ايشان مخالفت ميکنم. ايشان از کانديداتورى اش دفاع کرد، منهم با انتخابشان مخالفت کردم. مثل همه ممالک دمکراتيک. بعد هم يک راى گيرى آزادانه و مخفى صورت گرفت. همين. ايشان قبلا هم خود را کانديد کرده بود و بدون اينکه کسى مخالفت کند، انتخاب نشده بود.
23
١٢- بورژوازى ممکن است بخواهد هزار استفاده از جدايى ما بکند. اما ديگر پيشاپيش از هيبت اين مساله سر و صدا راه انداختن و نقطه ضعف تراشيدن براى کمونيسم واقعا زياده روى است. به ايشان اطمينان خاطر ميدهم که در اين مورد مشخص بورژوازى هيچ غلط خاصى نميتواند بکند، چون بر خلاف تصورى که ايشان ميخواهد به خواننده خود القاء کند، جدايى ما از حزب، همانطور که رسما اعلام کرديم، براى تشکيل حزب کمونيست کارگرى است که در مارکسيسم و کمونيسمش حتى راسخ تر باشد. رفقاى جريان ما بلافاصله با کناره گيرى از حزب کمونيست ظرف سازمانى خود را خواهند داشت و مطمئنم وقفه اى در ابراز وجود کمونيستى کسى که کمونيست باشد رخ نميدهد. فرمول "کسى که از سازمان من رفت از انقلاب و پرولتاريا بريده است" را به همان سازمانهاى فرقه اى و شبه مذهبى و خودفريب چپ روشنفکرى بسپاريد.
24
١٣- بنظر من ايشان نبايد جنبه حقوقى رفتن ما و باقى ماندن حزب کمونيست براى ديگران را با خصلت واقعى اين حرکت اشتباه کند و زيادى روى اين مکث کند. البته رفقا حق دارند از اين پس بنام حزب کمونيست حرف بزنند. اما اظهار ترديدهاى صريح و يا سربسته در مورد اينکه "آيا حزب جديد به اين نظرات وفادار ميماند" و يا "آيا پراتيک کمونيستى ميکند"، "اگر سر خط بمانند به هم نزديک ميشويم" و نظير اينها قدرى سبک است. فعلا اين حزب کمونيست ايران است که تا وقتى کسى از موضع مستقلى حرف جديدى در آن بزند، بايد به نظرات و سياستهايى که ما تبيين کرده ايم تکيه کند و خودش را حتى با نوشته هاى ما به ديگران بشناساند. اگر ترديدى باشد بر سر اينست که نظرات مستقل و جديد حزب کمونيست پس از ما تا چه حد در چهارچوب مواضع و خط مشى رسمى و چپ حزب تا به امروز باقى خواهد ماند.
25
١٤- ميگويد، ما و مجموع اعضاى کميته مرکزى را مسئول "عواقبى" ميداند که "از قـِبـَل ِِ اين تصميم براى حزب کمونيست پيش بيايد". اين ديگر سلب مسئوليت رسمى ايشان از خود و پراتيک آتى اش است. نخير دوست من. مسئوليت فعاليت از اين به بعد حزب کمونيست ديگر با شماهاست. اگر اين توان را در خود نمى بينيد همين حقيقت را بگوييد. کارى که ما ميتوانستيم بکنيم اين بود که چند ماه بمانيم تا کسانى که ممکن بود به شيوه هايى نظير همين شيوه امروز شما جريان نقل و انتقالات را دچار آشفتگى و کش و قوس ميکنند ميدانى پيدا نکنند. با اين نوشته شما خواننده ميتواند تصور کند که اگر کميته مرکزى به عضويت شما در دفتر سياسى راى داده بود چه فضايى بر اين دوره در حزب حاکم ميکرديد و چقدر باقى ماندن ما کار درستى بوده است. خوشحالم که چنين ميدانى فراهم نشد و بويژه در تشکيلات علنى کردستان که عرصه حساس ترين نقل و انتقالات بود بدليل فرهنگ سياسى بالاى دو طرف "عواقب" مورد اشاره شما رخ نداد و روند جدايى به شيوه اى متين و سياسى به سرانجام رسيد.
26
نکات ديگر هنوز هست، زيرا نيش و کنايه در تمام طول مطلب وجود دارد. من به اينها نمى پردازم و فقط در خاتمه به يک نکته اشاره ميکنم. آنچه در نوشته رفيق مهتدى بعنوان يک حقيقت توجه را جلب ميکند اينست که ايشان از رفتن ما خشمگين و ناراحت است. نوشته اى که دارد ما را عوامل مخرب حزب مينامد، در همان حال با تلخى جدايى ما را محکوم ميکند. در نظر اول معلوم نيست ناراحتى رفيق مهتدى از اينکه اين عوامل مخرب حزب را ترک کنند تا ايشان تمام آن مواضع و روشهاى اصولى که ميگويد دارد را به جريان بياندازد چيست. پاسخ اين تناقض اين است که اين خشم و پرخاشگرى، و تمام قلب واقعيات همراه آن، حاصل موقعيت فردى رفيق مهتدى در شرايط جدايى ماست. با رفتن ما جناح راست در حزب کمونيست بطور نسبى خيلى تقويت ميشود. اين جناح راست، که بيانات امروز رفيق مهتدى از اسناد مکتوب و مدون آنها وام گرفته شده، سخنگويان خودش را دارد و بخود رفيق مهتدى بعنوان کسى که در طول اين "يکى دو ساله"، بخصوص در مقاطع مهمى نظير پلنوم ١٦، صريحا در برابر ما قرار نگرفته است انتقاد دارد. اين نوشته و نوشته هاى اخير رفيق مهتدى اعلام وحدت سياسى با اين جريان و يک انتقاد از خود علنى در پيشگاه اين جريان است. ايشان با پرت کردن فرمولهاى شناخته شده آن جريان به ما حتى با لحن زننده تر ميکوشد شکافهاى گذشته با اين جريان را ترميم کند. خود جريان راست، و کسانى که نيازى به اين نوع اعلام وفادارى به راست ندارند، چه بسا امروز اين برخورد پرخاشگرانه را ندارند و از تصميم ما خشنودند. اينکه رفيق مهتدى صد درصد با راست است يا ٩٩ درصد مساله من نيست. شخصا اين برخورد رفيق را ناشى از آشفته فکرى شخصى و محاسبات خــُـرد و سنتى درباره ملزومات حفظ تشکيلات ميدانم. عين محاسباتى که در دوره اى او را بدون اينکه هم خط ما باشد به همراهى با ما در مقابل جناح راست سوق داد و امروز مايه پشيمانى ايشان شده. اما اين يک چيز را نشان ميدهد. انسان بايد در درون خودش توسط اصولى مجزا از محاسبه مصلحت هاى شخصى و موازنه عواطف فردى کنترل و هدايت بشود. هيچ درجه تنهايى سياسى و دل چرکينى موجه و ناموجه، و يا نياز به جلب اعتماد مخالفان قديمى خط ما در تشکيلات، توجيهى براى قلب حقايق سياسى و پراتيکى اين حزب و برخوردى اينچنين نازل و غير اصولى به ما و جدايى ما فراهم نميکند. با اين روش هايشان شخصا اميد زيادى به عاقبت حزب دارى اين رفقا ندارم. حتى مصالح عملى اين رفقا اتخاذ روشى سياسى و احترام بيشترى به حقيقت را ايجاب ميکند.


منصور حکمت
١٧ اکتبر ١٩٩١


ضميمه شماره ٢ کمونيست شماره ٦٣ - آبان ١٣٧٠

hekmat.public-archive.net #2630fa.html