m-hekmat.com 2003-01-01 اين مطلب هنوز مقابله و تصحيح نشده است.
درباره مباحث کنگره دوم حزب کمونيست ايران
مصاحبه با کمونيست
مقدمه:
به منظور طرح هرچه وسيع تر مباحثات و جهت گيرى هاى کنگره دوم حزب کمونيست ايران نشريه کمونيست در گفتگوئى با رفيق منصور حکمت عضو دفتر سياسى حزب، سوالاتى را در باره جوانب گوناگون کنگره مطرح کرد. در قسمت اول سعى شده است تا يک تصويرعمومى از کل مباحثات کنگره ارائه شود. در قسمت دوم، مضمون بحث هاى اصلى کنگره در جزئيات و با دقت بيشترى بحث خواهد شد، در قسمت سوم، دورنماى دفتر سياسى براى دوره پس از کنگره دوم و نيز اقدامات و برنامه عملى که در اين دوره پيشاروى حزب کمونيست ايران قرار ميگيرد، تشريح خواهد شد.
4
کمونيست: قبل از اينکه وارد مضمون مباحثات کنگره دوم بشويم، بى فايده نيست اگر توضيحات مختصرى در باره جنبه هاى عملى و اجرايى کنگره بدهيد. براى مثال نحوه تشکيل کنگره، دستور جلسات، ترتيب پيشرفت مباحثات و غيره.
5
منصور حکمت: کنگره دوم، همانطور که در اطلاعيه پايانى کنگره هم آمده است، يک کنگره روتين حزبى بود. يعنى کنگره اى که بايد هر دوسال حداقل يکبار، ولو مساله فوق العادهاى هم پيش نيامده باشد، تشکيل بشود. با اين حساب کنگره مى بايست در اواخر تابستان و اوائل پاييز تشکيل شود و نه اواخر زمستان. منتهى بنابر محضورات عملى معينى، و ازجمله اينکه فصل تابستان براى تشکيلات کردستان حزب که ميزبان کنگره هم بود، فصل گسترش عمليات نظامى است و لذا تجمع کادرهاى حزبى بسادگى عملى نيست، کنگره با تصميم قبلى کميته مرکزى استثنائاً چندماه به تعويق افتاد. از چندماه قبل از کنگره، آئين نامه انتخابات نمايندگان تهيه شد و در اختيارتشکيلاتهاى مختلف حزب قرارگرفت. حدود چند هفته قبل از افتتاح جلسات، نمايندگان تشکيلاتهاى مختلف، تشکيلات کردستان، تشکيلات خارج کشور، تشکيلاتهاى شهرى ما در خارج کردستان و همينطور ارگانها و واحدهاى تشکيلاتى سطح مرکزى، انتخاب شده بودند.
6
دستور جلسات پيشنهادى کميته مرکزى حزب عبارت بود از گزارش کميته مرکزى، برنامه حزب، اساسنامه حزب، مسائل تاکتيکى، مسائل تشکيلاتى و انتخابات براى کميته مرکزى جديد. اين يک دستور جامع و کلى است که تمام امورى را که کنگره، بعنوان عالى ترين مرجع حزب، مى توانست به آن بپردازد در برميگيرد. کميته مرکزى دستور جلسات را به اين دليل در همين حد کلى پيشنهاد کرد که خود کنگره پس از افتتاح بتواند درباره اولويت هاى خود با سهولت بيشترى تصميم بگيرد و هرآنچه را که لازم ميداند از اين ليست کلى در دستور بگذارد. عملاً هم در نخستين نشست کنگره اقلامى از اين دستور حذف شدند. و يا در تيترهاى ديگرى ادغام شدند. بحث برنامه از دستور خارج شد و بحث مسائل تاکتيکى و مسائل تشکيلاتى در دو زيرتيتر گزارش کميته مرکزى که به ترتيب به اوضاع سياسى و بررسى عملکردهاى تشکيلاتى حزب در فاصله دو کنگره مى پرداخت ادغام شد. به اين ترتيب دستورجلسات کنگره به اينصورت درآمد: گزارش کميته مرکزى که به ٤ بخش مجزا تقسيم ميشد، بحث اساسنامه حزب و انتخابات کميته مرکزى جديد.
7
کمونيست: علت طرح و بعد هم حذف مبحث برنامه چه بود و آيا در هر کنگره حزبى برنامه بايد مورد بحث و تجديدنظر قراربگيرد؟
8
منصور حکمت: روشن است که هر کنگره حق تجديدنظر در برنامه را دارد و لزوم يا عدم لزوم آن را هم خود نمايندگان حاضر تشخيص ميدهند. بنظر من الزامى نيست که هر کنگره تغييراتى در برنامه بوجودبيآورد. اما کميته مرکزى حزب، همانطور که گفتم، از لحاظ حقوقى خود را موظف ميدانست که اين مبحث را بازکند تا رفقاى حاضر در صورتى که تمايل به بحث حول برنامه داشته باشند ديگر لازم نباشد براى واردکردن آن به دستور بحثى بکنند. طرح مساله برنامه در دستور پيشنهادى در وهله اول تاکيدى بود بر حق کنگره به عنوان عالى ترين مرجع حزب براى اصلاح برنامه. از اين گذشته خود کميته مرکزى معتقدبود که برنامه نياز به اصلاحاتى دارد. از چندماه قبل از آغاز کنگره يک کميسيون برنامه در سطح کميته مرکزى تشکيل شد و تنظيم اصلاحات لازم بر برنامه را شروع کرد. پيشنهادات اصلاحى رفقاى مختلف در حدامکان جمع آورى شد. آلترناتيوهاى اصلاحى کميسيون در اختيار دفتر سياسى، و تا حدى که فرصت و امکانات اجازه ميداد همزمان در اختيار بخش هايى از تشکيلات حزب و نمايندگان کنگره قرارگرفت. در جلسه دفترسياسى اصلاحات پيشنهادى کميسيون مورد بحث و بررسى تفصيلى قرارگرفت. براى همه در اين نشست ها روشن شد که اولا، اصلاحيه ها خود کمبودها و ناروشنى هاى جدى اى دارند وثانيا فرمولبندى هاى جديد، هر قدر هم درست يا غلط باشند، بهرحال برخلاف فرمول بندى هاى برنامه، به يک پشتوانه بحث و تحليل تئوريک در سطح علنى، يعنى در نشريات حزب و غيره، متکى نيستند. پيشنهاد چنين اصلاحاتى به يک کنگره حزبى که نميتوانست فرصت کافى براى بحث و جدل تئوريک تفصيلى و کار تدوينى داشته باشد، اصولى نمى بود. بنابراين کميته مرکزى حزب ضمن اينکه اين اصلاحيه ها را براى اطلاع نمايندگان کنگره در اختيار آنان گذاشت، در عين حال خود پيشنهاد طرح و تصويب آنها را در کنگره نداشت. مساله به همين صورت در کنگره طرح شد و کنگره پس از مباحثاتى اگر اشتباه نکنم به اتفاق آراء مبحث برنامه را از دستور خارج کرد.
9
کمونيست: از نظر کميته مرکزى برنامه در چه جهاتى ميتوانست اصلاح شود، و کنگره با چه استدلالى برنامه را از دستور خارج کرد؟
10
منصور حکمت: اجازه بدهيد براى توضيح دقيق تر مساله مقدماتى را ذکر کنم. حزب کمونيست تشکيلات سياسى اى متعلق به يک شاخه و سنت معين در جنبش مارکسيستى است، يعنى شاخه و سنت لنينى. خصوصيت اساسى مارکسيسم ما برداشت انقلابى - پراتيک آن از تئورى مارکس است. اين بنظر من جوهر اساسى مارکسيسم است و لذا معتقدم لنينيسم يا سنت لنينى در جنبش موسوم به جنبش کمونيستى تنها جريانى است که به اصول اساسى تئورى انقلابى مارکس و به آرمان بنيادى مارکسيسم، يعنى انقلاب کارگرى، عميقا وفادار است. برنامه جزب کمونيست مجموعه اى از احکام جامد نيست، بلکه نحوه ايست که اين جريان معين مارکسيستى در ايران در مقطع تاريخى معينى اهداف، اصول عقايد، روش ها و تمايزات اساسى خود را با ساير مدعيان کمونيسم بيان کرده است. به اين اعتبار برنامه حزب مهر زمان و مکان و اوضاع و احوالى را که اين جريان در آن شکل گرفته و رشد کرده ا ست را بر خود دارد. فکر ميکنم اين خصوصيت شامل حال هر حزب سياسى زنده اى بشود که خود همراه واقعيات زمان خود رشد ميکند. مارکسيسم ما، هويت ايدئولوژيکى و سياسى جريان ما، اصول اعتقادات ما، اهداف ما و حتى استراتژى عملى ما در ايران در طول اين چند سال تغييرى نيافته است. اما اوضاع و احوال اجتماعى که حزب ما در آن فعاليت ميکند و نيز موقعيت حزب ما در متن اين شرايط اجتماعى تغيير کرده است. "چپ" در ايران پا به دوره جديدى گذاشته است . مسائل و مباحث اين "چپ" تغيير يافته است. احاطه ما به مسائل گرهى جنبش مان بيشتر شده است، شناخت ما از طبقه اى که برنامه حزب بايد رهنمودى براى انقلابش باشد دقيق تر و جامع تر شده است. بيان ما بايد تغييرکند تا اين واقعيات متفاوت را در خود منعکس کند. ما از خود مى پرسيم آيا اگر بنا بود امروز از نو برنامه اى براى جزب کمونيست بنويسيم، عينا همان قالب، همان بيان و همان فرمول بندى هاى موجود برنامه حزب را بکار ميگرفتيم؟ به اعتقاد من نه. برنامه حزب کمونيست محصول دوره تاريخى معينى است. اين سند اعلام موجوديت و هويت يک جريان سياسى در قبال و در تمايز با طيفى از شبه مارکسيست ها و شبه سوسياليست ها در دوره معينى است. برنامه ما بطور جدى تحت تاثير مبارزه ضد پوپوليستى جريانات مارکسيست انقلابى در دل انقلاب ٥٧ است. امروز اوضاع چپ ايران بشدت تغيير کرده است. رابطه ما با اين چپ و نيز موقعيت مان در رابطه با طبقه کارگر تغييريافته است. همان مارکسيسم لنينى، امروز ميتواند خود را بهتر، روشن تر و دقيق تر بيان کند. همان جريان، امروز موظف است بيان خود را با واقعيات سياسى و اجتماعى دوره جديدى منطبق کند. برنامه حزب کمونيست نقش تعيين کننده اى در شکل دادن و تحکيم يک جريان کمونيستى متمايز، و به اعتقاد من اصيل و انقلابى، در ايران داشته است. امروز که اين جريان تحکيم شده و بر پاى خود ايستاده است ميتواند اهداف و روش هاى خود را روشن تر توضيح بدهد.
11
آنچه گفتم قطعا استدلالى به نفع اصلاح برنامه است. اما اين در عين حال استدلالى در دفاع از خارج کردن بحث برنامه از دستور کنگره دوم نيز هست. کنگره دوم، حداکثر مى توانست بندهايى از برنامه موجود را تدقيق کند، برخى فرمولبندى هاى بهتر را به آن اضافه کند، مطالبات بخش حداقل را جامع تر و تکميل تر کند، اما ارائه يک برنامه کاملا متناسب با واقعيات جديد و موقعيت حزب کمونيست در دوره آتى، از حيطه امکانات عملى اين کنگره خارج بود و کنگره بدرستى اين را تشخيص داد. اگر برنامه موجود قرار است به چيز ديگرى تبديل شود، اين متن جديد بايد همان نقشى را در حيات جزب کمونيست پيدا کند که برنامه موجود در زمان تصويب خود داشت. ما اينجا صرفا از يک سند پايه براى خط دادن به تبليغ و ترويج حزب صحبت نمى کنيم. برنامه ما بايد گوياى هويت متمايز و بيانيه اى حاکى از نگرش ويژه ما به اوضاع اجتماعى و سياسى دوران حاضر باشد. برنامه موجود در زمان خود به خوبى اين نقش را ايفاء کرد و امروز نيز بعنوان يک سند تاريخى خاستگاه و منشاء فکرى و سياسى حزب کمونيست را نمايندگى ميکند، بى آنکه از ظرفيت هاى آن براى خط دادن به تبليغ و ترويج چيزى کم شده باشد. يک برنامه جديد يا يک متن اصلاح شده براى برنامه حزب هم بايد همين نقش را در اين دوره بر عهده بگيرد. و اين مستلزم آنست که تمام درک پيشرو و تکامل يافته حزب کمونيست در قبال مسائل مبارزه طبقاتى، و بويژه ابعاد جهانى اين مبارزه، در اين متن جديد منعکس شود. اگر برنامه موجود محورى براى متحد شدن مارکسيست هاى انقلابى ايران در يک دوره معين بود، برنامه اى که ما بخواهيم امروز بنويسيم، بايد اولا يک افق جهانى براى وحدت مارکسيستهاى انقلابى، مارکسيست هاى لنينى، را در خود داشته باشد و ثانيا در همين مقياس ايران نيز بتواند در تحکيم رابطه اين حزب متحد مارکسيستى با طبقه کارگر و رهبران عملى اين طبقه نقش جدى بازى کند، چرا که اين، و نه صرفا متمايز شدن نظرى و سياسى از جريانات شبه مارکسيستى در درون چپ ايران، معضل و مساله اساسى ما در دوره کنونى و آتى است. تدوين چنين برنامه اى قبل ديگر کار چندروزه يک کميسيون برنامه در کنگره نمى تواند باشد. اصولا چنين برنامه اى قبل از هر چيز محصول يک پروسه فعاليت نظرى علنى است که زير بناى تئوريک برنامه را محکم ميکند. اين همان کارى است که ما قاعدتا بايد در نشريات مختلف حزب انجام بدهيم و تا حدودى انجام داده ايم و تلاش ميکنيم به آن شدت ببخشيم. آنچه گفتم در واقع فشرده خط استدلالى بود که در کنگره طرح شد، و کنگره بر اين مبنا بحث حول برنامه را در دستور قرار نداد.
12
کمونيست: يک چنين برنامه اى از چه جهاتى با برنامه فعلى تفاوت خواهد کرد؟
13
منصور حکمت: در اين باره به تفصيل ميتوان صحبت کرد. من سعى ميکنم حتى المقدور به اختصار توضيح بدهم. همانطور که گفتم چه برنامه فعلى و چه متن برنامه اى که در آينده نوشته شود، بيان اهداف و روش هاى يک جريان سياسى-طبقاتى واحد است. بنابراين از لحاظ مضامين اصلى برنامه تفاوتى در کار نخواهدبود. اما اولا در ساختمان و نحوه بيان موضوعات قطعا بهبودهاى جدى لازم است. زبان برنامه نيز بايد به نفع ساده شدن تغيير کند. برنامه موجود ما همانطور که گفتم، بطور جدى تحت تاثير مبارزه ضد پوپوليستى در محدوده چپ ايران است. بسيارى از فرمول بندى ها همچنان ظاهر جدلى خود را عليه پوپوليسم حفظ کرده اند. اين ديگر موردى ندارد. بعلاوه، باز به دليل اوضاع و احوالى که برنامه حاضر در آن نوشته شده است، لحن و بيان برنامه بيش از حد تئوريک و انتزاعى است. اين بيان بايد ساده و ملموس شود. برنامه حزب بايد از برنامه اى که لااقل تلويحا روشنفکران انقلابى و سوسياليست را مخاطب خود قرار ميدهد، به برنامه اى مستقيما خطاب به رهبران عملى جنبش کارگرى، به کارگران پيشرو و کمونيست تبديل شود. و ثانيا، برنامه فعلى از لحاظ تحليل کنکرت اوضاع و احوال سرمايه دارى جهان امروز، و مبارزه طبقاتى، بويژه پس از جنگ دوم، کمبود دارد. منظور من اين نيست که برنامه به يک روايت تاريخى از اوضاع تبديل شود، بلکه لازم است ما حصل سياسى و طبقاتى تکامل چند ده سال اخير در جهان سرمايه دارى و در جنبش کارگرى، اعم از سوسياليستى و غيره را بطور زنده ترى در خود منعکس کند. ثالثا، تبيين دقيق تر و زنده ترى از رويزيونيسم و نيز تجارب شکست انقلابات در شوروى و چين بدست بدهد . برنامه امروز ما از لحاظ روشن کردن حدفاصل ما با سوسياليسم مسخ شده "اردوگاهى" و اعلام موجوديت يک مارکسيسم کاملا مستقل از تجربه منفى رويزيونيسم، به اندازه کافى گويا هست، اما تبيين برنامه موجود بيش از حد تيتروار و کلى است. نکته ديگر اينکه با توجه به رواج تفسير رويزيونيستى از سوسياليسم، که در واقع سرمايه دارى دولتى را سوسياليسم قلمداد ميکند، لازم است تصوير زنده ترى از سوسياليسم، حکومت کارگرى و کمونيسم، آنطور که مورد نظر کارگران کمونيست و مارکسيسم اصيل انقلابى است بدست داده شود. توصيف ما از پروسه انقلاب بى وقفه در کشورهاى تحت سلطه و استراتژى عملى ما براى تحقق حکومت کارگرى در ايران نيز بايد بطور اثباتى و بدون مشغله مرزبندى با سوسياليسم خلقى ٦-٧ سال گذشته بيان شود. و بالاخره مطالبات حداقل در برنامه ما بايد تکميل و جامع تر شود، به نحوى که مجموعه اصلاحاتى را که جنبش انقلابى به رهبرى طبقه کارگر براى تحقق آن تلاش ميکند، بصورت گسترده عملى براى بهبود اوضاع کارگران و زحمتکشان و مردم محروم جامعه، ارائه بدهد. به اين نکات بازهم ميتوان افزود، نظير توصيف روشن ترى از حزب سياسى طبقه کارگر و رابطه حزب با توده هاى طبقه، ملزومات عملى تر ايجاد يک وحدت بين المللى از مارکسيست هاى انقلابى و نيز برخورد به معضلات جنبش کمونيستى در صحنه سياست بين المللى که اينجا فرصت توضيح بيشتر آن نيست و احتمالا ما را از موضوع مورد بحث مان، يعنى کنگره دوم حزب دور ميکند.
14
کمونيست: سوال آخر ما در مورد برنامه حزب اينست که آيا کميته مرکزى کار ويژه اى را در جهت تهيه و ارائه متن اصلاح شده برنامه به کنگره بعدى بر عهده گرفته است؟
15
منصور حکمت: چنين کارى در اين مقطع براى ما مبرميت و اولويت ندارد. برنامه حزب کمونيست براى فعاليت جارى حزب ما کاملا کافى است. برنامه موجود در همين بيان فعلى خود نيز به خوبى تمايزات ايدئولوژيک و سياسى ما را بيان ميکند. هرکس اين برنامه را بخواند ميفهمد که با يک جريان مارکسيستى ويژه اى روبروست؛ جريانى که روايت مسخ شده رويزيونيست ها از آرمان سوسياليسم را نمى پذيرد و خواهان واژگونى سرمايه دارى در تمام ابعاد آن است؛ جريانى که مرز خود را با قطب هاى اساسى رويزيونيسم در مقياس بين المللى ترسيم کرده است. جريانى که خواهان يک پروسه بى وقفه انقلاب تا برقرارى حکومت کارگرى و سوسياليسم است و بالاخره جريانى که ارزش مبارزه براى اصلاحات و بهبود اوضاع کارگران و زحمتکشان را در هر شرايطى درک ميکند و رابطه اى اصولى ميان انقلاب و رفرم برقرار ميسازد. اينها مشخصه هاى تعريف کننده مارکسيسم ماست که در برنامه حزب کمونيست بخوبى منعکس است. اين برنامه چند سال است که مبناى يک تبليغ و ترويج گسترده و سيستماتيک و هماهنگ توسط ارگانهاى مختلف حزبى است. از صداى حزب کمونيست ايران تا رفيق مبلغى که در روستاهاى کردستان تبليغ ميکند، همه با اتکاء به اين برنامه يک سياست منسجم تبليغى را پيش مى برند. تمام ارزش برنامه حزب کمونيست در فعاليت جارى حزب، در جذب کارگران و زحمتکشان به حزب و در ايجاد يک حزب منسجم و سازمان يافته به قوت خود باقى است. بعلاوه، همانطور که قبلا هم توضيح دادم، مساله بر سر نوشتن يک متن نيست، بلکه برسر باز کردن و توضيح دادن و جاانداختن ايده هاى معينى در سطح علنى در جنبش کمونيستى است. اين کارى است که نشريات مختلف ما بر عهده دارند. براى مثال تدقيق ديدگاههاى حزب کمونيست در مورد مساله شوروى، يا نظرات ما درباره تئورى تشکيلات کمونيستى در دوران ما و غيره بر نوشتن يک متن جديد برنامه اى پيشى ميگيرد. بدرجه اى که اين ايده ها بازشده باشند، ما عملا برنامه خود را تکميل و تدقيق کرده ايم. گنجاندن اينگونه ايده ها، هنگامى که پخته و طرح شده باشند و جاافتاده باشند، در يک متن پيشنهادى براى کنگره سوم کار دشوارى نخواهد بود. مساله بر سر طرح مباحثات اساسى حزب در سطح علنى است و نه تدوين برنامه. به نظر ما معطوف کردن حزب و جنبش به بحث درباره برنامه و تدوين برنامه در اين مقطع ابدا اقدام رو به جلو و مثبتى نيست. هويت سياسى و نظرى حزب ما چه به اعتبار برنامه حزب کمونيست و چه به اتکاء قريب سه سال پراتيک تبليغى، ترويجى و سازمانى کادرها و فعالين حزب تحت يک پرچم واحد، کاملا تثبيت شده و قوام گرفته است. به اين معنى اصلاح برنامه جزب براى ما مبرميت ندارد. پاسخگويى واقعى به مسائل نظرى و عملى جديدى که حزب امروز درمقابل خود مييابد، مساله اساسى است.
16
کمونيست: گفتيد که مباحثات کنگره عمدتا حول گزارش کميته مرکزى متمرکز شد. بعدا در جزئيات بيشترى وارد بحث مضمون اين گزارش خواهيم شد، لطفا اينجا تا حد ممکن در سطح کليات به رئوس موضوعاتى که در اين گزارش طرح شد اشاره کنيد؟
17
منصور حکمت: گزارش کميته مرکزى به ٤ بخش تقسيم ميشد. ١) بحثى در باره موقعيت و دورنماى حزب کمونيست، ٢) بررسى عمومى عملکردها و فعاليت هاى حزب، ٣) گزارش اوضاع سياسى و ٤) گزارش اوضاع جنبش و فعاليت حزب در کردستان، که اين آخرى در واقع جزئى از گزارش سياسى بود که نظر به اهميت عملى آن براى حزب ما بطور مجزا عرضه ميشد. گزارش ها را بترتيب من، رفيق جواد مشکى، رفيق عبداﷲ مهتدى و رفيق ابراهيم عليزاده ارائه کرديم. هدف ما از اين تقسيم بندى اين بود که گزارش کميته مرکزى بتواند هم جنبه هاى تحليلى داشته باشد و هم گزارشى باشد از فعاليت حزب به کنگره به عنوان عالى ترين مرجع حزبى.
18
همانطور که گفتيد لازم است بعداً در ادامه صحبت در جزئيات و به تفصيل به مضمون اين گزارشات و بحث هايى که پيرامون آن صورت گرفت بپردازيم. من اينجا مختصرا موضوعاتى را که در هر گزارش مورد بحث قرارگرفت را ذکر ميکنم تا تصويرى عمومى از مباحثات اصلى کنگره داده باشم. بحث موقعيت و دورنماى حزب يک تحليل از وضعيت و جايگاه کنونى حزب در مبارزه طبقاتى، راهى که پيموده شده است و نيز تحليل معضلاتى بود که پيروزى انقلاب پرولترى در گرو رفع و حل آنهاست. سعى ما در اين بخش اين بود که يک ارزيابى عينى و واقع بينانه از موقعيت بدست بدهيم. منظور من از عينى و واقع بينانه اينست که ما تلاش کرديم حزب را در متن اجتماعى واقعى اى که در آن فعاليت ميکند قرار بدهيم و بررسى کنيم، و نه صرفا بر مبناى اهداف و شعارها و برنامه فعاليتى که حزب براى خود گذاشته است. حزب ما حزب انقلاب اجتماعى است. اما انقلاب اجتماعى صرفا به اراده احزاب صورت نميگيرد، بلکه يک تحول انقلابى در جامعه است که ملزومات عملى خود را دارد. محور بحث ما اين بود که اين ملزومات عملى، ملزوماتى که بايد در جهان واقعى و خارج از چهاچوب حزب ما فراهم شود کدامند، چه اتفاقات و تحولاتى بايد رخ بدهد تا يک جامعه معين، و در اين مورد ايران، عملا و بطور مادى به انقلاب کارگرى نزديک شده باشد؟ ما روندهاى مطلوب براى انقلاب کارگرى را تحليل کرديم و نقشى را که حزب ما ميتواند و بايد در به جلوراندن اين روندهاى عينى و مادى ايفاکند بررسى کرديم. از ميان عوامل متعدد ما بر چند عامل انگشت گذاشتيم . اول، خروج جنبش مارکسيستى از آشفته فکرى و سترونى عملى اى که گريبانگير آن است. اين مساله صرفا يک مساله ايرانى نيست، بلکه داراى ابعادى جهانى است. اين حاصل حاکميت چندين ده ساله رويزيونيسم و قطب هاى رويزيونيستى بر جنبش مارکسيستى است. امروز شواهدى مبنى بر يک پروسه قدرت گيرى و احياء در جنبش مارکسيستى انقلابى، در تقابل با کل اردوى شبه مارکسيست ها و شبه سوسياليست ها، وجود دارد. اين روند را چگونه ميتوان تسريع کرد؟ اين بخشى از تحليل ما بود. چگونه ميتوان به شکل گيرى يک جنبش مستقل کمونيستى که به مسائل دوران خود محيط باشد و انسجام سياسى و عملى کافى براى قدعلم کردن در برابر بلوک هاى گوناگون رويزيونيستى را داشته باشد، يارى رساند؟ دومين عامل، مساله رابطه اين مارکسيسم، اين کمونيسم انقلابى و پرولترى، با طبقه کارگر و مبارزات بالفعل اين طبقه است. انقلاب اجتماعى ممکن نيست مگر آنکه کمونيسم، کمونيسم متشکل، به يک جريان پيشتاز در درون صف خود کارگران تبديل شده باشد. فاصله جنبش مارکسيستى از طبقه کارگر، يا کارگرى نبودن جريانات مارکسيستى اينهم يکى از موانع اساسى است که بايد از سر راه برداشته شود. اين هم منحصر به شرايط ايران نيست و ابعادى بين المللى دارد. تفاوت شايد در اين باشد که خصلت روشنفکرى و غير کارگرى جنبش چپ و جدايى عملى آن از بخش پيشرو و رهبران عملى در درون خود طبقه کارگر در ايران بسيار برجسته و بارز است. و بالاخره عامل سوم، پيوند خوردن کمونيسم با نقاط عطف و لحظات تعيين کننده در تاريخ مبارزه کارگرى است. بدون اين، کمونيسم کارگرى و جنبش کمونيستى کارگران براى انقلاب اجتماعى شکل نميگيرد و يا به يک نيروى اجتماعى قدرتمند تبديل نميشود. امروز جنبش "چپ" يا جنبش مارکسيستى در بخش اعظم جهان، سرنوشت و تاريخى مجزا از سرنوشت مبارزات کارگرى دارد. مارکسيستها، هر قدر هم که فعال و مبارز باشند، هنوز عمدتا در حاشيه تاريخ تحولات انقلابى و مبارزات کارگرى زمان خويشند. مادام که طبقه کارگر در گره گاههاى تعيين کننده مبارزاتى، نظير دوره هاى انقلابى، اعتصابات، قيام ها، و جنبش هاى عملى خود، پيشروان کمونيست خود را در يک تجربه واحد با خود نبيند، از کمونيسم به مثابه يک نيروى اجتماعى کارگرى و از جنبش کارگرى به عنوان يک صف مبارزه سوسياليستى خبرى نخواهد بود. امروز در کردستان، تاريخ مبارزات چندين ساله زحمتکشان يک ملت تحت ستم از تاريخ مبارزه کمونيستها قابل تفکيک نيست. تاريخ کومه له و تاريخ جنبش انقلابى در کردستان دو تاريخ مجزا نيست، يک تاريخ و يک تجربه است. اين حرف را با همين قدرت درباره انقلاب ٥٧ و کمونيسم ايران بطورکلى نميتوان زد. اين حرف را ابدا در باره کمونيسم انگلستان و مبارزات قهرمانانه معدنچيان اين کشور نميتوان زد. جوش خوردن مارکسيسم با تجربه انقلابى واقعى توده هاى عظيم طبقه، ولو اين تجارب خود مستقيما به پيروزى منجر نشده باشند، يک عنصر حياتى در پيوند حزب و طبقه و سوسياليسم و مبارزه کارگرى است. اين مساله رابطه کمونيستها و حزب با مبارزات توده اى را بطور جدى طرح ميکند. اين تاکيدى بر ضرورت دخالت گرى کمونيستى و حضور دائمى کمونيسم در سنگر مبارزات جارى کارگرى است. براى تحقق انقلاب اجتماعى، بايد اين تاريخ مشترک با کل طبقه کارگر را پيداکرد و شکل داد. از بالاى سر يک پيوند مبارزاتى زنده با طبقه و صرفا با اعلام صادقانه تعلق طبقاتى کمونيسم نميتوان صف ميليونى کارگران را به راه انقلاب پرولترى جلب کرد و آنان را در اين راه سازمان داد.
19
براين مبنى ما حزب کمونيست را مورد بازبينى قرار داديم. خود وجود حزب حاصل پيشرفت نسبى اين روندها در جامعه ايران بوده است. اما اين تنها بخش کوچکى از راهى است که پيموده شده. سوال اساسى اينست که حزب ما چه نقشى را در تسريع اين روندهاى عينى ميتواند ايفا کند؟
20
در ادامه اين گزارش مباحثات کنگره بويژه روى مبارزه ضد رويزيونيستى، دخالت گرى در مبارزات جارى کارگرى و موضوع کارگرى شدن حزب متمرکز شد. بحث هاى ارزنده اى از طرف رفقاى حاضر در اين جلسات مطرح شد، که طرح و بسط آنها در سطح علنى بصورت مقالات متنوع، يکى از وظايف دوره آتى ما خواهد بود. نکته ديگرى که بعنوان نتيجه منطقى از اين مباحثات بيرون آمد، اهميت و ضرورت مبارزه ضد سکتاريستى و تلاش براى افزايش وحدت درونى کل طبقه کارگر بود. در مجموع، مبحث موقعيت و دورنماى حزب کمونيست يک جهت گيرى اساسى در حزب ما را تاکيد و تقويت کرد. شکل دادن به يک کمونيسم کارگرى، دخالت گر، ضدسکتاريست و از لحاظ ايدئولژيکى قدرتمند، اين محور اساسى فعاليت هاى ما در شرايط حاضر است.
21
بخش دوم گزارش دفتر سياسى يک ارزيابى عمومى از فعاليت حزب در دوره گذشته بود. من فقط به تيتر جنبه هايى از فعاليت حزب که مورد بحث قرار گرفت اشاره ميکنم، درباره هرکدام چند جمله اى ميگويم و ميگذرم. سر تيتر هايى که در اين گزارش مطرح شد، عبارت بود از کار تئوريک، تبليغات، تشکيلات، فعاليت بين المللى و کارکرد رهبرى حزب. در زمينه کار تئوريک ما از فعاليت خودمان در دوره گذشته ناراضى هستيم. هرچند اين اواخر با تمرکز بيشتر دفتر سياسى روى مسائل تئوريک و سازمانيابى کميسيون ها و سمينار هايى در سطح مرکزى بهبود نسبى اى در اين امر بوجود آمده، ولى اين هنوز از آنچه که ما بايد براى قراردادن حزب کمونيست ايران در يک موقعيت پيشتاز نظرى انجام بدهيم بسيار فاصله دارد. مشغول شدن حزب ما به معضلات سازماندهى و ايجاد ارگانهاى تشکيلاتى گوناگون، به قيمت کاهش انرژى که صرف امر تئورى در حزب ما ميشود تمام شده است. کنگره بخصوص بر ضرورت بهبود اين وضعيت تاکيد کرد. در گزارش، و همينطور در مجموعه بحث هاى کنگره در مورد اين مساله، همچنين به مسائل گرهى اى که بايد حزب از لحاظ نظرى و تحليلى به آنها بپردازد اشاره شد و تاکيد شد که ما بايد مباحث نظرى خود را از محدوده مسائل مربوط به چپ و انقلاب در ايران فراتر ببريم و يک بعد جهانى تر به کار تئوريک خودمان بدهيم. در امور تبليغات حزب نسبتا به تفصيل صحبت شد، بويژه که حزب از طريق چندين نشريه تبليغى و دو راديو تبليغات گسترده اى داشته است. از نظر کميت کار تبليغى، کارى که شده است رضايت بخش است. اما از لحاظ کيفى باز تا وضعيت مطلوب فاصله زيادى داريم. در گزارش بويژه در مورد زبان تبليغات ما صحبت شده بود. زبان تبليغات ما هنوز غامض است. هنوز رنگى از تاثيرات چپ روشنفکرى ايران در ما ديده ميشود؛ چپى که چه در دوره انقلاب، چه حتى امروز، فقط ميتواند با کليشه هايى که تنها خودش معنى آنرا ميفهمد -تازه اگر بفهمد- منظورش را بيان کند. ما بايد براى دستيابى به يک زبان زنده کمونيستى-کارگرى در تبليغات کار کنيم. واضح است که زبان تبليغات انعکاسى از درجه شناخت حزب از طبقه اى است که آنرا مخاطب قرار ميدهد. بدرجه اى که حزب با زندگى و مبارزه واقعى کارگران جوشيده باشد، به درجه اى که مسائل زندگى کارگران به مسائل واقعى و عملى حزب تبديل شده باشد، زبان تبليغات حزب هم از زبان چپ روشنفکرى کليشه پرداز فاصله ميگيرد. گزارش بويژه بر ضرورت انعکاس هرچه بيشتر مسائل زندگى و مبارزه جارى کارگران در ارگانهاى تبليغى ما تاکيد کرد.
22
گزارش همچنين به اهميت تدوين و نشر يک سلسله جزوات و متون پايه ترويجى براى استفاده محافل کارگرى انگشت گذاشت. اين کارى است که از قديم درباره اش زياد صحبت کرده ايم، اما کمتر عملى کرده ايم. حال آنکه نياز ما به اين جزوات بسيار روشن است.
23
در زمينه تشکيلات، که خود عرصه هاى متعددى را در برميگيرد، مسائل زيادى مطرح شد. بطورکلى سازماندهى ضعيف ترين حلقه در کار ماست. حزبى که درحال گذار از سنت هاى موروثى و خودبخودى سوسياليسم خرده بورژوايى به سنت هاى کمونيسم کارگرى است، بيشترين اشکال را در بعد عملى سازماندهى پيدا ميکند. عليرغم اينکه در طول دو سال گذشته درباره اصول و سبک کار سازماندهى کمونيستى زيادصحبت کرده ايم و به روش هاى اصولى در عرصه هاى متعددى دست پيدا کرده ايم، با اينحال هنوز تا تبديل حزب کمونيست به حزبى که سازمان دادن به اصطلاح در خونش باشد، حزبى که بطور طبيعى هرجا پا ميگذارد کارگران و زحمتکشان را به هم ببافد، خيلى فاصله داريم. در عرصه شهرها ما توانستيم اشکال پايه اى از سازماندهى حزبى را بوجود بياوريم. اينجا جايى است که بدليل ضربات پس از ٣٠ خرداد، عملا از زير صفر شروع کرده بوديم موفقيتهاى عملى ما در اين عرصه قابل توجه است. اما اين هنوز گامهايى در جهت سازماندهى "تشکيلات خود" است، حال آنکه مساله ما سازماندهى وسيع و عميق طبقه کارگر در سطوح مختلف است. اينجاست که بى تجربگى، بى سنتى و ميراث روش هاى عملى خرده بورژوايى و رويزيونيستى بيشترين لطمه را به ما ميزند. در موارد بسيارى عليرغم خواست واقعى مان، در قبال کارگران و محافل کارگرى پيشرو، عملا سکتاريستى برخورد کاره ايم. همينجا بگويم که درباره سکتاريسم در کنگره بحث هاى مفصل و ارزشمندى شد که در قسمت هاى بعدى صحبت مان بيشتر به آن خواهم پرداخت.
24
درباره تشکيلات کردستان، مساله اى که گزارش بيشتر مورد توجه قرارداد اين بود که نفوذ معنوى و سياسى عميق کومه له درميان کارگران و زحمتکشان کردستان، مابه ازاء تشکيلاتى متناسب با خود را نيافته است. کومه له يک تشکيلات سياسى با پايگاه وسيع توده ا يست. همانطور که قبلا گفتم تاريخ مبارزات معاصر زحمتکشان کردستان با تازيخ کومه له عجين شده است و سرنوشت جنبش انقلابى در کردستان عميقا با پراتيک کومه له پيوند دارد. اين پديده کم سابقه اى در تاريخ کمونيسم ايران است. اما ضعف ما در زمينه سازماندهى، اينجا هم بدرجات زيادى خودنمايى ميکند. حزب ما از قبل متوجه اين اشکال بوده است و در دو سال گذشته گامهاى بسيار مثبتى در جهت تحکيم پايه هاى تشکيلاتى سازمان کردستان حزب در ميان کارگران و متحد کردن کارگران در حزب برداشته شده است. اما هنوز فاصله وجه سياسى و رهبرى کننده کومه له در کردستان، با وجه سازمان دهنده و متحدکننده آن زياد است. يک نکته درباره تشکيلات کردستان حزب نبايد از قلم بيفتد و آن انسجام سياسى و مبارزاتى قوى اين تشکيلات است. کمتر سازمان سياسى اى از آزمونى نظير آنچه کومه له در چند سال گذشته ازسرگذرانده است، اينچنين استوار و سربلند بيرون آمده است. وقتى به فشار نظامى جمهورى اسلامى فکر ميکنيم که با جنگ طلبى حزب دموکرات تکميل ميشود؛ وقتى به موج تبليغات تحريک آميز و تنگ نظرانه حزب دموکرات در يکسال و نيم گذشته فکر ميکنيم که حاصل آن جز تفرقه افکنى در ميان زحمتکشان و دلسردکردن آنان از مبارزه نميتواند باشد، آنوقت به درجه استحکام و استوارى حزب ما در کردستان پى ميبريم. کنگره دوم حزب و پس از آن کنگره کومه له گواه اين بود که اين دوره خطير بيش از پيش به آبديده شدن حزب ما در کردستان، تقويت انسجام درونى آن، بارآمدن کادرها و افزايش آگاهى و وحدت حزبى منجر شده است. بهرحال در مجموع و با توجه به شرايط موجود، تشکيلات کردستان حزب موفق ترين بخش حزب بوده است.
25
گزارش همچنين به تشکيلات خارج کشور ما پرداخت. ابتدا مقدماتى درباره پروسه ايجاد کميته خارج کشور ويک کاسه شدن فعاليت حزب در خارج گفته شد و سپس به رئوس مشکلات ما اشاره شد. مهمترين نقص ما در اين زمينه، که باعث کم بودن انسجام تشکيلات خارج ما و کمبود کارآيى عملى آن است، فقدان يک درک روشن و بيان شده از اهداف و اصول فعاليت ما در اين عرصه بوده است، اين کارى است که پس از کنگره در دستور فورى کميته مرکزى و دفتر سياسى قرار داشته است. در گزارش فعاليت هاى حزب همچنين به مساله کادرسازى، فعاليت بين المللى و مساله رهبرى هم اشاره شده بود که من فقط در مورد اين آخرى چند جمله اى ميگويم و اگر لازم دانستيد در قسمت هاى بعدى صحبت درباره هرکدام از موضوعات بيشتر توضيح خواهم داد. سبک کار رهبرى ما آنطور که بايد نبوده به اعتقاد ما، عليرغم تلاشى که شده است، رهبرى ما هنوز بيش از حد به موقعيت مدير سازمانى در حزب تنزل پيداميکند و برخى وظايف اصلى خود را بويژه از نظر ترسيم مستمر افق مبارزاتى حزب، پرداختن به معضلات پايه اى جنبش مارکسيستى و درافتادن با موانع نظرى پيشروى کمونيسم، آنطور که بايد و شايد انجام نميدهد. تاکيد کنگره بر اين بود که اين وضعيت بايد هرچه سريعتر بهبود پيداکند و کميته مرکزى جديد هم اين امر را با جديت دنبال ميکند.
26
يکى از محورهاى مهم اين گزارش تحليل آن عواملى بود که مانع پيشروى سريع تر و مطلوب ما در عرصه هاى مختلف کار تشکيلاتى است. موفقيت ها و عدم موفقيت هاى ما صرفا نميتواند بر مبناى اراده ما، يا خواست و پشتکار ما بررسى بشود. ما بايد توجه کنيم که کمونيسم کارگرى در ايران يک حرکت خلاف جريان است، يعنى خلاف سنت ها و گرايش هاى عملى موجود در اپوزيسيون و در چپ سنتى. آوانتوريسم يک سنت است و کار پرحوصله در ميان کارگران خلاف سنت موجود. کليشه پردازى و آکادميسم در ترويج يک سنت است، بيان ساده و روشن منافع طبقاتى خلاف سنت موجود. سکتاريسم، در برخورد به طبقه کارگر يک سنت قديمى چپ خرده بورژواست و منافع کل طبقه را ديدن و براى وحدت کل طبقه کار کردن، خلاف اين سنت موجود است. اين سنت ها و گرايشات پايه اجتماعى و طبقاتى دارند و بطور مستمر بازتوليد ميشوند، و از آنجا که حزب کمونيست با ديوار چين از جامعه جدا نشده است، به درون حزب نيز حمل ميشوند. ما بايد متوجه باشيم که بخش مهمى از دشوارى ها در کار عملى حزب ناشى از وجود اين گرايشات بازدارنده است که بطور خودبخودى و مادام که سنت پيشرو در اين يا آن عرصه فعاليت معنى نشده و تثبيت نشده، به بقاء خود ادامه ميدهد. از همينجاست که گزارش کميته مرکزى بر اهميت نقد پايه اى اين گرايشات بازدارنده و اين سنت هاى عقب مانده براى بهبود فعاليت عملى حزب بطور جدى تاکيد ميگذارد.
27
در بررسى عملکرد هاى حزب، گزارش کميته مرکزى عامدانه وارد جزئيات نشد. اما کنگره تمايل نشان داد که بحث ها را در وجوه مختلف دقيق تز کند و با تفصيل بيشترى به عرصه هاى گوناگون فعاليت ما بپردازد. مجموعا بحث هاى ارزنده و راهگشايى از جانب رفقاى حاضر در کنگره در اين زمينه ها مطرح شد.
28
گزارش سياسى و گزارش مکمل آن درباره اوضاع جنبش در کردستان و فعاليت هاى کومه له، بحث نسبتا جامع و مستقلى بود که درجاى خود بايد به تفصيل بيشترى به مضمون آن پرداخت. اين گزارش با نگاهى اجمالى به اوضاع اقتصادى، سياسى و فرهنگى کنونى در ايران آغاز شد. مساله بحران اقتصادى و فلاکتى که دامنگير ميليونها انسان زحمتکش شده است، اختناق و بى حقوقى مطلق مردم، ستمکشى و تحقير زنان، جنگ و مصائب و عواقب آن، بالاگرفتن دامنه نارضايتى ها در ميان مردم از جمهورى اسلامى، تداوم لشگرکشى رژيم به کردستان، اوضاع اقتصادى وخيم جمهورى اسلامى، اختلافات درونى حاکميت و ناکاميهاى سياسى و ديپلوماتيک حکومت و جريان پان اسلاميسم، اينها رئوس نکاتى بود که در مقدمه بحث مورد اشاره قرار گرفت. مجموعا اين مشاهدات بر اوضاع بى ثبات جمهورى اسلامى و پتانسيل هاى موجود براى بالا گرفتن سريع بحران سياسى و مبارزات اعتراضى در کشور دلالت ميکند. گزارش سپس وارد بحث مفصل ترى در مورد خصوصيات اصلى اوضاع سياسى موجود شد، و مشخصا به اين نکات پرداخت اول، وضعيت جمهورى اسلامى، که در اين بخش به نقش ضدانقلابى رژيم در ايران و منطقه و سير آتى تغيير شکل و جايگزينى آن پرداخته شد. در همين رابطه به جايگاه جنگ براى رژيم و تاثيرات اشکال مختلف ادامه يا ختم جنگ بر سرنوشت آن اشاره شد. بحث پان اسلاميسم به عنوان يک آلترناتيو ضدانقلاب امپرياليسم در منطقه جايگاه مهمى در اين مبحث داشت، بويژه با توجه به بحران حکومتى امپرياليسم در کشور هاى تحت سلطه و بى اعتبارى و ناتوانى اشکال سنتى تر حکومت هاى بورژوايى در اين کشورها، نظير دولت هاى ناسيوناليست، حکومت هاى نظامى و غيره، آينده حکومت اسلامى و پان اسلاميسم بطورکلى به پذيرش اين شکل دولتى بعنوان يک آلترناتيو قابل اتکاء براى امپرياليسم دارد. ناتوانى پان اسلاميسم در به کرسى نشاندن خود به عنوان يک چنين آلترناتيوى نقش زيادى در بى ثباتى مزمن جمهورى اسلامى داشته است.
29
نکته بعد وضعيت اپوزيسيون بورژوايى رژيم بود. اينجا بطور مشخص تر به سلطنت طلبان و مجاهدين و شوراى ملى مقاومت پرداخته شد. رقابت اين دوجريان در اپوزيسيون بورژوايى براى براى مجاب کردن امپرياليسم غرب به کارآيى و توانايى شان براى تحويل گرفتن دولت سرمايه دارى در ايران بحث شد و اينکه هرکدام چه خاصيت ويژه اى براى سرمايه و امپرياليسم در ايران دارند.
30
بخش بعدى گزارش يک بررسى از اوضاع جنبش کارگرى بود. در اين گزارش با اشاره به آمار و مشاهدات مربوط به اعتراضات کارگرى در يکسال و نيم گذشته جمعبندى اى از روندها، مطالبات و نقاط ضعف و قدرت جنبش کارگرى ارائه شد. تحرک جديدى در جنبش کارگرى به چشم ميخورد که اگرچه هنوز به سطح سال ٥٨ نرسيده، اما از سالهاى ٦٠ تا ٦٣ بمراتب بيشتر است. اين جنبش اساسا تدافعى است و عمدتا پراکنده است، يعنى تشکل پايدار مبارزاتى اى درکار نيست و باوجودى که مطالبات کارگرى در اعتراضات مختلف در موارد زيادى مشابه است، اما جنبش اعتراضى هماهنگ و همزمان نيست. وزنه مطالبات اقتصادى طبيعتا در شرايط کنونى در بين مطالبات کارگرى بيشتر است. اعتراضاتى که خصلت سياسى به معنى خاص کلمه داشته باشد کمتر مشاهده ميشود. يک نکته جالب توجه، که گواه شکل گيرى نسل جديدى در سطح رهبرى کارگران است، اينست که شکل اعتصاب در اعتراضات کارگرى برجسته بوده است و همينطور تعداد اعتصاباتى که قدرى بلند مدت تر بوده اند بيشتر شده. اين به اين معناست که درجه اى از سازمانيافتگى و کار نقشه مند در اعتراضات کارگرى بوجود آمده که تنها ميتواند حاصل دخالت فعال تر عنصر پيشرو درميان کارگران باشد. اين نکته بسيار مثبتى است.
31
بهرحال مشاهدات ما از جنبش کارگرى حاکى از تحرک روزافزون اين جنبش و نقش اساسى آن در مرکز مبارزات توده اى عليه جمهورى اسلامى است. نکته اى که در گزارش بود و لازم است اينجا هم يادآورى بشود مساله بيکارسازى هاى وسيع از طريق بسته شدن واحدهاى توليدى است. اين جلوه اى از بحران اقتصادى عميق جمهورى اسلامى است که در اولين سالهاى پس از استقرارش يکى از ادعاهايش مبنى بر اينکه دارد سر جاى خود محکم ميشود اين بود که توليد را تاحد ٤٠-٥٠ درصد ظرفيت توليدى بالا برده است. عواقب اين بيکارسازى ها براى طبقه کارگر هشداردهنده است، چه از لحاظ اقتصادى که فشار بسيار شاقى را به کارگران وارد خواهد کرد و چه از لحاظ سياسى، که بر سير قدرت گيرى و بالندگى جنبش کارگرى تاثيرات منفى خواهد گذاشت. کنگره، حزب را به ضرورت حياتى مبارزه در جهت خنثى کردن اين سياست ها متوجه کرد. اين بخش گزارش با رهنمودهاى عمومى اى به حزب در رابطه با کار در درون طبقه، و نحوه دخالت در مبارزات جارى کارگرى، پايان يافت.
32
آخرين بخش گزارش، البته اگر از قسمت مربوط به کردستان بگذريم که بعدا ارائه شد، بحثى مربوط به موقعيت "چپ" در ايران بود. ارزيابى ما اينست که جنبش چپ در ايران پس از انقلاب ٥٧، يعنى از سالهاى ٦٠-٦١ به بعد، وارد دوره جديدى از حيات خود شده. آرايش و قطب بندى قديمى در اين جنبش ميان جريانات رويزيونيست، سوسياليسم خرده بورژوايى و مارکسيسم کارگرى و انقلابى، بهم ريخته و توازن قوا و موقعيت جديدى بوجودآمده. سوسياليسم خرده بورژوايى، پوپوليسم، عملا راه انحطاط و تجزيه را در پيش گرفت و نفوذ خود را حتى در بين روشنفکران از دست داد. تناقضات اين سوسيياليسم با منافع و مصالح جنبش کارگرى مشخص شد. به همين ترتيب آن جريانات اصلى اى که محل تغذيه اين نوع سوسياليسم بودند، يعنى مشخصا قطب بندى هاى مائوئيستى و جرياناتى که تحت تاثير چين و آلبانى بودند، بطور واقعى منقرض شدند و اندک ربط خود را به جامعه واقعى و طبقه کارگر واقعى از دست دادند. در مقابل، از يکطرف ما شاهد نوعى تجديد آرايش در خط رويزيونيسم مدرن روسى در ايران هستيم که عليرغم ورشکستگى سياسى حزب توده و اکثريت، توانست از آنجا که يک بلوک جهانى است، هويت سياسى و پراتيک تشکيلاتى خودش را حفظ کند. اين قطب بخشى از طيف پوپوليستى را، بويژه بخش مهمى از طيف فدايى را بخود جذب کرد. امروز ما شاهد نشانه هايى از حرکت وحدت جويانه اين طيف و انسجام خط سياسى آن هستيم. نمونه زنده اين روند، راه کارگر است که دارد آخرين بارقه هاى پوپوليسم دوران جوانى اش را از دست ميدهد تا بطور جدى در مرکز اين طيف جاى خود را پيدا کند. آينده اينها در گرو اينست که بتوانند ضمن حفظ اصول اعتقادات رويزيونيستى خود، ضمن تعلق بين المللى خود به اردوگاه رويزيونيسم مدرن، به نحوى خاطره عملکرد حزب توده و اکثريت را از ذهن توده هاى وسيع مردم پاک کنند و نوعى رهبرى جديد در مقابل حزب توده و اکثريت در اين طيف شکل بدهند. بهرحال اينها يک جريان ماندنى و صاحب سنت هستند از پشتيبانى بين المللى تمام اردوگاه رويزيونيسم مدرن در سطح بين المللى برخوردارند. يک جريان و طيف ديگر که در حال رشد و گسترش نوعى سوسياليسم بورژوايى و ليبرال است که البته هنوز پايه هاى عقيدتى و نظرى خود را چندان محکم نکرده است. به نوعى تجربه چپ نو در اروپاى غربى، با بيست سال تاخير، دارد در درون چپ ايران اتفاق مى افتد. درست در شرايطى همان چپ نو اروپا، که در زمان شکل گيرى خود بسيار اصيل تر و جدى تر از همتاى ايرانى امروز خود بود، دارد بصورت رجعت به سوسيال دموکراسى، اوروکمونيسم، و يا حتى در موارد زيادى به آنتى کمونيسم، پروسه انقراض خود را طى ميکند، ايده هاى اين جريان عمدتا بخاطر تبعيدشدن بخش مهمى از روشنفکران چپ ايران به اروپا ، تازه دارد وارد تفکر چپ ايران ميشود. تفاوت اينجاست که اين چپ نو در ايران فاقد آن پايه اجتماعى و ضروريات تاريخى است که در اروپاى دو دهه قبل وجود داشت و لذا بعيد است اين جريان حتى در تاريخ سوسياليسم روشنفکرى در ايران اثر جدى اى از خود باقى بگذارد. بخصوص که بنظر ميرسد انحطاط فکرى اين جريانات از هم اکنون آغاز شده و راه بيست و چندساله چپ نو در اروپا، در مورد ايران در ظرف دوسه سال پيموده شده است. گزارش سياسى در بخش آخر خود اشاراتى به رئوس وظايف تاکتيکى حزب داشت، که اساسا تاکيدى مجدد بر تاکتيک هاى تاکنونى ما و اصل دخالت گرى فعال در مبارزات جارى کارگرى و در سرنوشت قدرت سياسى در شرايط اعتلاى جنبش توده اى و عمق يابى بحران سياسى رژيم بود. اهميت برخورد فعال تر به پان اسلاميسم و جريانات اسلامى و پان اسلاميستى در ايران و در منطقه اينجا هم مورد تاکيد قرار گرفت.
33
گزارش سياسى تکميلى درباره کردستان و کومه له، مجموعه اى از يک تحليل سياسى و ارزيابى کار تشکيلاتى در خطوط کلى بود. ابتدا تصوير زنده و ملموسى از زندگى زحمتکشان در کردستان زير سرنيزه هاى جمهورى اسلامى داده شد. از فقرى که در چندساله اخير دامن کردستان را گرفته، از استثمار بى حدوحسابى که در جريان است و از ادامه مقاومت توده زحمتکشان دربرابر اين اوضاع صحبت شد. به نقش کومه له در تاريخ معاصر کردستان اشاره شد و پيوندى که پراتيک کومه له با زندگى و مبارزه واقعى توده هاى وسيع کردستان يافته است. ظهور اين عنصر پيشرو و کمونيست، که در عين حال توانسته در متن مبارزه اجتماعى جاى خودش را باز کند، به يک جريانى اجتماعى تبديل بشود، يک عامل جديد در تاريخ مبارزات حق طلبانه مردم کردستان است. در گزارش به نفوذ و جايگاه سياسى کومه له در کردستان و به عدم تناسب اين با تجسم تشکيلاتى اين نفوذ بصورت وحدت يابى و سازمانيابى کارگر و زحمتکش کرد اشاره شد که قبلا هم در اين باره توضيح دادم. به تقابل منافع، ايده ها و تمايلات بورژوايى و پرولترى در کردستان امروز اشاره شد و تاکيد شد که آتيه اين جنبش در گرو به صحنه آمدن فعال و جدى عنصر پرولترى، چه در عرصه سياسى وچه در مبارزه متحد تشکيلاتى است. مناسبات کومه له و حزب دموکرات، مسائل تشکيلاتى حزب در کردستان، ارزيابى از عملکرد تشکيلات کردستان در دو سال اخير، که دوره بسيار حساس و خطيرى بوده، امور سازماندهى در عرصه هاى مختلف و مسائل متعدد ديگرى در اين گزارش بحث شد. يکى از مهم ترين بخش هاى اين گزارش تحليل موقعيت کنونى جنبش در کردستان و افق ما براى پيروزى اين جنبش بود. باز بحث مفصل تر در اين مورد را در صورت لزوم به قسمت بعد صحبت مان واگذار ميکنم. يادآورى ميکنم که اين نکات و مسائل به فاصله کوتاهى با تفصيل و دقت بسيار بيشتر در کنگره پنجم کومه له بحث شد و جمعبندى مباحثات اين کنگره در جزوه اى در ارديبهشت ماه منتشر شده است.
34
کمونيست: درباره قسمت هاى مختلف اين گزارشها سوالات بيشترى داريم که بعدا مطرح ميکنيم. اينجا براى اينکه در سطح کلى درباره همه نکات دستور جلسات کنگره صحبت شده باشد لازم است نکاتى را درباره دو موضوع باقى مانده، يعنى بحث اساسنامه حزب و موضوع انتخابات توضيح بدهيد. در مورد اساسنامه سوال ما اين است که آيا اصلاحاتى بر آن تصويب شد يا خير؟
35
منصور حکمت: اصلاحاتى تصويب نشد. در مبحث اساسنامه پيشنهادات مربوط به اصلاح برخى بندهاى اساسنامه طرح و بحث شد. کنگره تصويب کرد که با توجه به بحثهائى که مطرح شد کميته مرکزى جديد متن اصلاح شده اساسنامه را تهيه و پس از تصويب در پلنوم خود، بصورت طرح پيشنهادى در اختيار اعضاى حزب بگذارد تا پس از بحث و تبادل نظر به راى عموعى اعضا گذاشته شود.
36
کمونيست: اصلاحات پيشنهادى در چه جهت بودند؟
37
منصور حکمت: بطور کلى اصلاحات اساسى و ريشه اى مطرح نشد، يا بهرحال اصلاحات پيشنهادى مستلزم تغييردادن ساختمان و بخش اعظم اساسنامه فعلى نبود. از اين گذشته تنها در چند مورد معدود اصلاحيه ها بصورت آلترناتيو هاى روشن و مکتوب مطرح شد، و در بيشتر موارد بحث حول لزوم اصلاح بخش هايى در اين يا آن جهت صحبت شد. اصلاحات پيشنهادى کلا دو وجه داشت. اول منطبق کردن اساسنامه به تعابير دقيق تر و فکر شده ترى که ما امروز با توجه به بحث هايمان درباره سبک کار کمونيستى واصول فعاليت سازمانى حزب به آن مجهز هستيم. در مواردى لازم است بندهايى در مورد ساختمان حزب، کارکرد درونى آن، عضويت در حزب و غيره اصلاح شود. وجه دوم، روشن تر بيان کردن اصول و اساس سانتراليسم دمکراتيک براى بهتر معنى کردن ملاک هاى دمکراسى درون حزبى بود.
38
کمونيست: کنگره تعداد اعضاء کميته مرکزى را افزايش داد، علت اين امر چه بود و آيا اين با توجه به مشکلات گردآوردن يک پلنوم ٢٣ نفره، رهبرى را کند نميکند؟
39
منصور حکمت: افزايش تعداد اعضاى کميته مرکزى يکى از تصميمات بجا و مهم کنگره بود. اولا حزب کمونيست از لحاظ ابعاد تشکيلاتى اش، نسبتا وسيع است و فعاليت هاى متنوع در سطح مرکزى حزب بايد انجام بگيرد که يک مرکزيت وسيع تر را ايجاب ميکند. اما اين دليل اصلى براى اين تصميم نبود، مساله مهم تر دخيل شدن تعداد بيشترى از کادرهاى حزبى در امر هدايت و رهبرى مرکزى حزب و تصميم گيرى ها اساسى در حزب بود. ما واقعا احتياج داريم به اينکه کادرهاى بيشترى در حيات سياسى حزب در بالاترين سطح دخالت کنند. اين حزب را تقويت ميکند، به حزب ما ثبات و استوارى ميدهد و بعلاوه يک نسل از کادرهاى حزب را از طريق کار در کميته مرکزى براى دوره هاى آتى در مبارزه حزب، دوره هايى که بدليل شرايط سياسى و اجتماعى دامنه فعاليت حزب در مدت کوتاهى گسترش زياد خواهد يافت، پرورش ميدهد. يک نکته مهم در گسترش کميته مرکزى، که بنظر من اثرات دراز مدت ترى از لحاظ تثبيت سنت هاى کمونيستى خواهد داشت، اينست که عضويت در کميته مرکزى به يک امر ملموس و به اصطلاح "زمينى" در حزب تبديل ميشود. به يک عرصه فعاليت تبديل ميشود و نه يک "جايگاه عالى" تشکيلاتى. عرصه فعاليتى که هر کادر حزبى بايد اولا خود را براى انجام وظيفه در آن آماده کرده باشد و ثانيا ورود به آن، همچنانکه خروج از آن، يک امر طبيعى و روتين در حزب است، که از نيازها و سياست هاى حزب در دوره هاى مختلف ناشى ميشود و از طريق يک پروسه دموکراتيک، يعنى انتخابات در کنگره، صورت ميگيرد. اينکه در حزب ما صفى از کاردهاى حزبى وجود داشته باشد که هر کدام دوره اى تجربه کار در مرکزيت را داشته باشند به حزب اعتماد به نفس و قدرت عمل ميدهد.
40
در مورد قسمت دوم سوالتان بايد بگويم که مشکلات فنى در گردآوردن اعضاى کميته مرکزى براى پلنوم ها همواره وجود داشته و حل آن هم هيچوقت ساده نبوده. اما بخاطر يک پيشرفت سياسى در سبک کار حزب ما حاضريم دشوارى هاى فنى بيش از اين راهم تحمل کنيم. از لحاظ سرعت عمل در رهبرى، تصور ما اينست که در فاصله دو پلنوم دفتر سياسى بايد بتواند بر طبق مصوبات کنگره و پلنوم ها اين نقش را بر عهده بگيرد. اتفاقا آنچه که اجازه خواهد داد دفتر سياسى با استحکام و اعتماد به نفس بيشترى تصميم بگيرد اين است که جمع وسيعى از کادرهاى برجسته حزب منظما بعنوان کميته مرکزى به کارش نظارت خواهند کرد و نواقص کار را خواهند ديد.
41
کمونيست: اسناد و مباحثات کنگره به چه صورتى انتشار پيدا خواهد کرد و کلا مباحثات کنگره به چه صورت در سطح علنى انعکاس پيدا ميکند؟
42
منصور حکمت: کنگره تصويب کرد که کميته مرکزى جديد حول محور گزارش هاى کميته مرکزى به حزب و با توجه به مجموعه مباحثاتى که در کنگره شد، ايده ها و مباحثات اصلى در کنگره را بصورت يک جزوه جداگانه منتشر کند. اين تا آنجا که به اسناد کنگره بر ميگردد. اما مساله اساسى ما بيش از ارائه گزارش مستند از کنگره و مباحثات آن، انتقال ايده هاى کنگره و بسط دادن جهت گيرى هاى مورد نظر کنگره در سطح علنى است. کار روى اسناد را در دست داريم و اميدواريم زودتر تمام بشود، هرچند که بيش از آنچه تصور ميکرديم وقت ميگيرد، بخصوص که قصد ما صرفا پياده کردن نوار صحبت هاى اين يا آن سخنران و چاپ آن نيست، بلکه ارائه ترکيبى از مباحث و سخنرانى هاست که بدرستى انعکاس مباحثات کنگره باشد. اما براى طرح و پيگيرى جهت گيرى هاى کنگره نبايد و نميتوان منتظر اسناد کنگره شد و يا حتى خود را به آن محدود کرد. انعکاس مباحثات کنگره قبل از هر چيز در اقداماتى است که پس از کنگره در عرصه هاى مختلف فعاليت در دستور ما قرار ميگيرد. به اين معنى اين بازتاب را بايد در نشريات حزب، در تبليغات ما، در مباحثات نظرى اى که طرح ميکنيم، در جهت گيرى هاى سازمانى حزب و غيره ديد. دفتر سياسى پس از کنگره کار فشرده اى را روى برخى مسائل نظرى و عملى که در اولويت قرار داشتند، با توجه به افقى که کنگره جلوى ما قرار داده، آغاز کرده که اميدواريم به تدريج ماحصل اين کار بتواند در حزب در سطح علنى طرح بشود. در مورد مضمون بحث هاى کنگره هم سعى خواهيم کرد ضمن چاپ خود اسناد کنگره، از طرق ديگر، از جمله از نوع همين گفتگوها، مباحث را براى فعالين و هواداران حزب و براى کل جنبش کارگرى ايران طرح بکنيم.
43
کمونيست: معمولا کنگره ها و ساير تجمع هاى سياسى ما، نظير پلنوم ها و غيره، چه آگاهانه و چه عملا، جايگاه خاصى پيدا ميکنند و با امور معينى تداعى ميشوند. براى مثال کنگره سوم کومه له عموما با تصويب برنامه حزب کمونيست و شروع پروسه عملى تشکيل حزب تداعى ميشود، کنگره اول اتحاد مبارزان کمونيست با مباحثات سبک کار کمونيستى، کنگره موسس با نفس تاسيس حزب و غيره. آيا کنگره دوم حزب هم چنين خصوصيت ويژه اى را داشت و اگر داشت اين خصوصيت چه بود؟ در يک کلمه آيا کنگره دوم اهميت ويژه اى، بيش از اهميت عمومى اش بعنوان يک کنگره روتين حزبى، داشت يا خير؟
44
منصور حکمت: اتفاقا بخشى از سوالى که مطرح کرديد در صحبت افتتاحيه کنگره توسط رفيق عبداﷲ مهتدى طرح شد. همانطور که اشاره کرديد، اهميت کنگره چيزى است که بايد در سير عملى مبارزه و پس از آنکه تاثيرات کار کنگره بر فعاليت ما معلوم و محسوس شد، قضاوت بشود. اما بهر حال برخى خصوصيات ويژه اين کنگره از پيش قابل پيش بينى بود. نفس اينکه اين اولين کنگره روتين حزب بود خود به نوعى براى حزب ما داراى اهميت خاصى بود. کنگره موسس، يعنى اولين کنگره حزب، نسبت به خود حزب پديده اى خارجى بود. اين کنگره، ترکيب آن و مسائل آن از بسترهاى مبارزاتى اى ما قبل بوجود آمدن حزب مايه ميگرفت. اما کنگره دوم کنگره خود حزب بود. دو سال و نيم پراتيک مشترک، هويت حزبى مشترک و افق مبارزاتى مشترک پشتوانه اين کنگره بود. کنگره خود بر سر ارزيابى اين پراتيک واحد بود. به يک معنى اين کنگره "پيش از تاريخ" حزب را بطور رسمى تمام ميکرد و تاريخ جارى حزب را آغاز مينمود. بعنوان يک نمونه ساده، کميته مرکزى جديد حزب اولين کميته مرکزى است که توسط پروسه اساسنامه اى خّود حزب انتخاب شده است . کميته مرکزى سابق خود همراه با حزب "پايه گذارى" شده بود. بنابراين اهميت کنگره دوم در وهله اول اين بود که حزب را از چيزى که "بايد بشود"، چيزى که بايد تازه شکل بگيرد، بطور رسمى به چيزى که "هست"، بطور عينى وجود دارد، تبديل ميکرد. اين واقعيت در جوانب مختلف کار کنگره مشهود بود. در روحيه نمايندگان، در لحن مباحثات و در سير استدلالات که در آن دائما به تجربه مشترک حزبى و تلاش مشترک دوسال و نيمه براى رفع موانع پيشروى استناد ميشد.
45
در فاصله دو کنگره ما قادر شديم ساختمان يک حزب سياسى را بنياد بگذاريم، کميته هاى آن را سازمان بدهيم، ارگانهاى تبليغى اش را ايجاد کنيم، فعاليت حزبى در عرصه هاى گوناگون از شهرهاى ايران تا خارج کشور را بر طبق نقشه عمل هاى فکرشده به جريان بياندازيم، و در يک کلمه بجاى نيت و عزم کنگره موسس، يک حزب واقعى را، با اندام و پيکره اش، با ساختمان تشکيلاتى و کارکرد روتين سياسى اش بوجود بياوريم. من اينجا از مشکلات متعددى در کار حزب صحبت کردم. اما اين به هيچوجه نبايد کار عظيمى را که در فاصله دو کنگره صورت گرفته است کمرنگ کند. اين همواره يک خصوصيت جريان ما و حزب ما بوده است که انتظاراتش را همراه با و حتى با شتاب بيشترى از دستاوردها و پيشروى هاى مادى اش رشد ميدهد. فاصله توقعات ما با واقعيت ما منشاء نيروى خلاقه اى است که حزب ما تا امروز به آن متکى بوده. کنگره دوم اين اهميت را داشت که از يک طرف اين دستاورد هاى عملى را تثبيت ميکرد و رسميت مى بخشيد و از طرف ديگر حزب را متوجه آن موانع مادى اى ميکرد که انقلاب کارگرى بطور عينى با آن روبروست.
46
اما درباره اهميت سياسى کنگره دوم، من فقط ميتوانم با توجه به بحث هايى که در کنگره طرح شده است، استنباط خودم را بيان کنم، بويژه اينکه اين مساله که اين مباحثات تا چه درجه به پراتيک مادى تبديل خواهد شد و بر دنياى خارج از حزب تاثير خواهد گذاشت، چيرى است که کاملا بستگى به فعاليت عملى انسانهايى دارد که در جهت تحقق اهداف اين کنگره تلاش ميکنند. خصوصيت ويژه اين کنگره نگرش ابژکتيو و زنده آن به مسائل بود، که خود بنظر من نشانه اى از بلوغ سياسى حزب ما و کادرهاى حزب ما بود. بنظر من اين کنگره توانست رابطه واقعى حزب با جامعه و جهان خارج از حزب را بدرستى و با واقع بينى تمام تحليل کند. اوضاع طبقه کارگر و موقعيت انقلاب کارگرى چيست و حزب ما در اين ميان چه جايگاه واقعى داشته است و ميتواند داشته باشد. کدام پروسه هاى عينى و واقعى، در جامعه بيرون از ذهن توسط حزب ما به پيش رانده شده است و يا ميتواند و بايد به پيش رانده شود. ديدن موانع واقعى يک مبارزه نشانه اى از بلوغ سياسى است. اين مقدمه اى بر رفع واقعى اين موانع با فعاليت انقلابى است. در دنيايى که محافل سوسياليستى کم نفوذ روشنفکران، فارغ از موقعيت عينى اى که طبقه کارگر در برابر بورژوازى در جامعه يافته است، فارغ از هر بررسى روندهاى واقعى اجتماعى، حزب و سازمان ظفرنمون و طراز نوين و "خودکفاى" خود را دارند و با کليشه ها و عبارت پردازى هاى انقلابى دنياى خود را پر ميکنند، معطوف شدن يک حزب کمونيستى به ديدن و سنجيدن اندازه واقعى موانع انقلاب کارگرى بنظر من دستاورد ارزنده ايست. چرا طبقه کارگر چه در مقياس جهانى و چه در ايران اين چنين متفرق است؟ چرا صحنه سياست در ايران در چندين دهه اخير ملک طلق احزاب بورژوايى و خرده بورژوايى بوده؟ چرا کمونيسم متشکل در زبان، تبليغ، عمل و وجود سازمانى خود از طبقه کارگر جدا افتاده است؟ چرا اعتراضات جارى کارگرى متحدانه، نيست؟ چه چيز مانع پيوند عملى کمونيسم با رهبران عملى جنبش کارگرى است؟ جنبش در کردستان را چگونه پيروز کنيم؟ علل تفرقه جريانات مارکسيست انقلابى در سطح جهانى و عدم کارآيى تاکنونى آنها در قبال رويزيونيسم و نيز مسائل اجتماعى معاصر چيست؟ حزب ما کجاى تاريخ معاصر خويش است و بطور واقعى کدام صفحه از تاريخ جنبش کارگرى و کمونيستى با پراتيک ما ورق خورده است؟ چه بايد بکنيم تا دو سال بعد تناسب قواى واقعى در جامعه هرچه بيشتر به نفع کارگران و به نفع اتحاد و تشکل آنان و پيوند آنان با مبارزه کمونيستى تغيير يافته باشد؟ اين ها سوالاتى بود که اين کنگره از دل بحث هاى گوناگون در مقابل خود گذاشت، و بنظر من با هوشيارى و واقع بينى اى که شايسته يک جمع فشرده از کادرهاى کمونيست مجرب است به آنها پاسخ داد.
47
لازم است در حاشيه به همين عنصر تجربه در کنگره اشاره کوتاهى بکنيم. يکى از برجستگى هاى کنگره دوم انبوه تجربه اى بود که در مباحثات نمايندگان منعکس بود. انسان گويى در ميان جمع متخصصين نشسته است. کسانى که از مسائل سرسرى نمى گذشتند، کسانى که هر کلمه، هر استدلال و هر پيشنهادشان بار عملى ملموس و زنده اى داشت و به دنيايى تجربه مبارزاتى متکى بود. بنظر من اين وجه ديگرى از سيماى کادرهاى کمونيست بود که تا کنون عمدتا با شور انقلابى، فداکارى و حقانيت اعتقاداتشان مشخص ميشدند. اينبار اين خصوصيات بطور جدى با تجربه مبارزاتى درهم آميخته بود. وقتى قبل از تشکيل حزب بحث کادرها و نقش محورى آنها را در شکل گيرى يک حزب کمونيست انقلابى طرح ميکرديم، دورادور يک چنين تصويرى را در ذهن داشتيم، اما در کنگره دوم اين کادرها ديگر بطور واقعى گردآمده بودند. اين اميد و اعتماد به پيروزى و پيشروى حزب کمونيست را صد چندان ميکند. ما راه طولانى و پر افت و خيزى را در پيش داريم، اما بنظر من تا امروز کمتر جريان کمونيستى براى پيمودن اين راه مانند ما مجهز بوده است.
|