وحدت کمونيستى و جنگ داخلى در کردستان ليبراليسم چپ کجا ايستاد؟
2
يکى از قربانيان جنگ حزب دمکرات عليه حزب ما در کردســتان، سازمان وحدت کمونيستى بود. شايد در وهله اول اين حرف قدرى عجيب بنظر برســـــــــد، بخصوص که وحدت کمونيستى نه در کردسـتان فعاليتى دارد، نه آمد و شدى ميـکند و نه امکانات فنىاى دارد که در گيرودار جنگ مورد مخاطره قرار بگيرد. از اين مهمتر، تمام عالم را شـــــــــــاهد گرفته است که در عرصه اظهار نظر فاصله خود را از دو طرف درگير حفظ کرده. پس ديگر چرا قربانى؟
3
واقعيت اينست که مسائل مهمتر اين جنگ چنان ذهن انسانهاى جدى سياسى را به خود معطوف داشت که در ابتداى امر شايد کسى متوجه اين امر نشد که چگونه طوفان جنگ برگ انجير اين دوستان را نيز با خود برد. برخى، شايد از سر خيرخواهى يا مسالمت جوئى، مى گويند که ما در «تله» جنگ با حزب دمکرات افتاديم. وحدت کمونيسـتى اما اگر در تلهاى افتاد، تله موضعگيرى در قبال اين جنگ بود. اينان که از آبان تا اسفند ٦٣ هيچ نگفته بودند و لذا بهر تقدير عيب و هنر خود را در انظار نهفته نگهداشته بودند، در اسفند ماه ٦٣ بالاخره موضع گرفتند. موضع گرفتند تا على الظاهر بيطرفانه به هر دو طرف بتازند، اما صرفاّ توانستند به هر کس که سوادى براى خواندن و سرى براى انديشيدن دارد يکبار ديگر بفهمانند که اعلام بيطرفى ليبرال جماعت در جدال طبقــــاتى، اعلام رياکارانه جانبدارى از طبقه حاکم است. مقاله وحدت کمونيستى در انديشه رهائى شماره ٣ و٤ در واقعيـت امر دفاعيهاى در دوازده هزار کلمه از حزب دمکرات و عملکرد اين حزب در کردستان بود. اين ادعا نامهاى عليه دمکراتيسم، عليه ايستادگى در برابر قلدر منشى بورژوازى، عليه مقاومت در برابر آنتى کمونيسم و عليه پافشـــارى بر حقوق پايهاى زحمتکشان بود. اعلاميه اى که اگر در محتوى چيزى بيشتر از بدترين نمونههاى تبليغات حزب دمکرات عليه کومهله نداشت، در فرم و در لحن، براستى در تخطئه مبارزه برحق کمونيستهـا در کردستان و در ارائه واژگونه حقايق اين مبارزه، ميتوانست براى حزب دمکرات آموزنده باشد. هر چنـد رفقاى انجمن هواداران حزب کمونيست در فرانسه بلافاصله پس از انتشار انديشه رهائى طى اعلاميه کوتاهى پاسخ درخور آن را در محل دادند و رفيق شعيب زکريايى نيز در نشريه پيشرو به تفصيل به آن پرداختـــــــه است، بى فايده نيست اگر ما هم اينجا به اختصار روى چند محور اين مقاله مکثى بکنيم.
4
١- «انسان گرائى» يا ضديت با رهائى واقعى انسان
5
يکى از محور هاى اصلى اين مقاله، اومانيسم سانتىمانتال ، غيرسياسى و لاجرم سطحى و دروغينى است که از تمام سطور اين نوشته بيرون ميزند. وحدت کمونيستـى بجاى آنکه صريحا وارد بحث حقانيت يا عدم حقانيت هر يک از طرفين در اين جنگ، علل سياسى و طبقـاتى آن و مسائل گرهى آن بشود، با خود جنگ، با خود تقابل قهر آميز دو نيرو، مرز بندى ميکند. الفاظى نظير «فاجعه»، «رعشه برانگيز»، «شيوه ضدانسانى» ، «کشتار»، «وحشيگرى» و امثالهم در اين مقاله موج ميزند. اين نحوهاى است که حضرات از مقاومت مسلحانه کومهله در برابر سياست جنگ طلبانه حزب دمکرات و توطئه هاى پى در پى آن سخن ميگويند. اما علت اين توحش چيست؟ بنظر وحدت کمونيستى:
ـــ اينگونه تهاجمات وحشيانه نه «مبارزه براى دمکــــــراســــى» و نه «مبارزه پرولتاريا عليه بورژوازى» بلکه نمايشگر يک بينش عقب مانده، بقاياى تفکر خانخانى و قبيلهاى... است. (صفحه ٣٦)
فعلا بوى تند شوينيسم پدرسالارانه ملت بالا دست را که اينطور با سخــاوت از اين جملات بيرون ميزند فراموش کنيد. تبديل شدن ناگهانى «کردستان سنگر آزادى» را به سرزمين «قبايل» و «تهاجمات وحشيانه» اين «قبايل» عقب مانده به يکديگر را نشنيده بگيريد، بحث اصلى عاليجنابان برسر تخطئه هر نوع مبارزه قهرآميز از جانب طبقات فرودست عليه طبقات حاکم است. اينجا مبارزه «پائينىها»، «پرولتاريا عليه بورژوازى»، مبارزه براى دمکراسى، است که دارد با مهر «توحش» تخطئه و تکفير ميشــــود. اين را خود حزب دمکرات نميتواند مستقيما بگويد، چرا که خود دست بر ماشه دارد و شليک ميکند، اين حمله بديع به ايستادگى براى کسب و تثبيت حقوق زحمتکشان را تنها يک «بى طرف» ميان حق و ناحق، يک اومانيست سانتىمانتال، ميتواند انجام بدهد. سئوال ميکنيم: آيا در تمــــــــام طول مدت پس از انقلاب، که در عين حال مصادف با سير توطئههاى مسلحانه حزب دمکرات بر عليه کومهله بوده است، وحدت کمونيستـــى نشانى از توحش قبايل مورد بحث خود نيافته بود؟ آيا همان ٢٥ آبان سال ٦٣ (اگر نخواهيم وحدت کمونيستى را به سياحت تمام اين ٦ سال ببريم) ايجاب نميکرد که مخالفان «وحشيگرى» زبان باز کنند؟! چگونه است که تنها بعد از ٦ بهمن و آشکار شدن اين واقعيت که کارگران و زحمتکشان کردستان و حزب کمونيست در برابر توحش طبقاتى نمايندگان سياسى بورژوازى درکردستان دست روى دست نميگذارند و قاطعانه و قهرآميز مقاومت ميکنند، حضرات به صرافت مرزبندى با «آتش و خون» افتاده اند؟! اين خاصيت ذاتى ليبرال است که خشونت را تنها آنجائى متوجه ميشود که از پائين به بالا اعمال ميشود. آنجا که مقاومت عليه خشونت بورژوائى شکل قهرآميز پيدا ميکند. در طول چندين سال مداوما در يک توطئه پس از ديگرى پيشمرگان کومهله و زحمتکشان هوادار کومهله در اين و آن روستاى کردستان توسط حزب دمکرات بخون کشيده شدهاند. امثال وحدت کمونيستى صم بکم نظاره کردند. حزب دمکرات در پلنوم رسمىاش اعلام ميدارد که عکس العمل مسلحانه کومهله در برابر اين تعرضات را با يک جنگ سراسرى پاسخ ميدهند، امثال وحدت کمونيستى نظاره ميکنند. در ٢٥ آبان ٦٣ در اورامان حزب دمکرات با يک طرح از پيشى به کومهله حمله ميکند و جمعى از بهترين فرزندان زحمتکشــــان، جمعى از بهترين کمونيستهاى ايران را به قتل ميرساند. آقايان نظاره ميکنند. تنهـــــا، بله تنها، پس از آنکه اين اعلام جنگ دو فاکتوى حزب دمکرات ازکومهله پاسخ ميگيرد، قلم هاى اينان مى جنبد تا «خشونت» و «توحش» ناشى از «تفکر خانخانى» در کردستان را محکوم کنند! اين همان روشــى اســت که ليبراليسم هميشه بکار ميبرد، پريروز در ايران در قبال قيام، ديروز در مقابل مبارزات «وحشيانه» معـــــدنچيان انگلستان، و امروز در برابر «توحش» سياهان در آفريقاى جنوبى. وحدت کمونيستى با موضعگيرى بمـــوقع و پرمـحتواى خود تعلــق طبقـــــاتى واقعى خود را شناساند. وحدت کمونيستى قربانى موضعگيرى خود شد.
8
اين اومانيســــم واقعى نيست. اين تقــــديس «جـــان عزيز» انسـان مجرد، براى تحقير حيات و مبارزه واقعى انسانهاى واقعى است. تنها کسى که مبارزه قهرآميز را بطور کلى محکوم کند ميتواند موضعى نظير وحدت کمونيستى داشته باشد، و گرنه هر کس اين را ميفهمد که با فشنگ مشقى و کليات آثار وحدت کمونيستى نميتوان جواب کمين و شبيخون حزب دمکرات را داد. يا شايد هم بشود، گوش کنيد:
«رفقا! کمونيسم شعار نيست ايـدهآل است. واژه تو خالى نيست، ارزش است. کمونيستها آدمکهاى مصنوعى، سربازان سربى نيستنــد. قبل از هر چيز انسانند و مبارزهشان، قبل از هرچيز، بخاطر انسان است و تعالى ارزشهاى انسانى» (صفحه ٣٧)
اما چگونه ميتوان مبارزه براى «انســان» و «تعالى ارزشهــــاى انسانى» را به سرانجام رساند اگر هر جا که اين مبارزه کمونيستها را، کارگران را وادار به اعمــال قهر (در مقاومت يا تعرض) ميکند، واعظى با لباس سفيد و چهره نورانى بر بالکن تاريخ ظاهر شود و با اين کلمـــــــــات توخالى «توحـــش»شــان را محکوم کند؟ اين عبارات جايگاه انسان در تفکر مارکسيستى را به ابتذال ميکشد. براى اينها کمونيســـــــــم «ايدهآل و ارزش» است، وفادارى به اين ايدهآلها و ارزشها در عمل، جنگيدن و خون دادن براى آنهـــا، در هم کوبيدن توطئهها و تعرضات مسلحانه بورژوازى عليه اين ايدهآلها، ديگر تمام «استالينيسم» محسوب ميشود.
11
تمام انساندوستى پيگير مارکسيسم در اين است که در مقابل وراجى هاى لطيف اومانيسم بورژوائى در باره انسان مجرد وجــــــــان و حرمت مجرد او، انسان واقعى و جان و حرمت واقعى او قرار ميدهد. انسانها بايد با تغيير جامعهء «وحشى» طبقاتى به نيروى مبارزه خود اين «ارزشهاى والا» را در جامعه مستقر کنند. جان انسان عزيز است. اما انسانهاى واقعى در جامعه موجود به طبقات اجتماعى متضادى تقسيم شده اند، اقليتى از اين جامعه استثمارگر و سرکوبگر و اکثريت عظيمى تحت استثمار و سرکوبند. اينان هر روزه جان و توانشان وحشيانه به يغمــــــــــا ميرود، اعتراضشان و مقاومتشان وحشيانه سرکوب ميشود. اينان بايد انقلاب کنند و در انقلاب بجنگند تا«ايـــدهآلها و ارزشهـــاى انســـــانى» تحقق يابد. در اين مبارزه بايد بارها در مقاطع گوناگون دست به اسلحه ببرند. قطعا خون ريخته ميشود. اما اينان براى خونريزى نيامدهاند. اگر وحدت کمونيستى بورژوازى را متقاعد کند که بورژوا نباشد، دست از منــــــافع خود بکشد و به زبان خوش کوتاه بيايد، شايد موئى از سر کسى کم نشود. اما در عالم واقعى بورژوازى خود معمـــــار خشونت طبقاتى است. توحش طبقاتى شــکل متعارف وجود اين جامعه و شرط انقياد ستمکشان است. در مقابل اين توحش نميتوان «گونه ديگر را برگرداند»، بايد به آن خاتمه داد. رهائى واقعى انسان در يک مبارزه و نبرد واقعى بدست ميـــآيد؛ حاصـــل يک پروســـه «ارشاد» در مورد آرمانها و ارزشها نيست. اگر پا به ميدان گذاشتن و آمادگى براى فداکارى دراين مبارزه شرط انقلابى ناميده شدن انسان است، تخطئه نکردن وانکار نکردن ضرورت اين مبارزه وچشم باز کردن و ديدن آن آنجا که بطور واقعى جريان دارد، حداقل ملاک برخوردار بودن از هر نوع شرف انسانى است.
12
انسان دوست واقعى کسى است که به مبارزه واقعى و جارى براى رهائى انسان پشت نکند. دراين مبارزه به دفعات کار به خشونت ميکشــــد. قربانيــان اين خشونت، حتى در صف نيروهاى بورژوازى بهرحال «انسان»اند، اما آنکس که اين قربانيان را گواه ميگيرد تا طبقات فرودست و نيروهاى انقلاب را به تمکين در برابر سرکوب و خفقان و استثمار بورژوازى فرا بخواند، انســــان دوست نيست، توجيهگر بردگى انسان است.
13
وحدت کمونيستى احتمالا اين حرفها را در باره «مبارزه پرولتاريا عليه بورژوازى» بطور کلى ميپذيرد. اما مگر جنگ داخلى امروز در کردستان چنين مبارزه ايست؟ خير اين جدال خوانين است. حاصل «حاکميت طلبهاى حقيرانه» است. وحدت کمونيستى مجبـور است واقعيت را اينگونه واژگونه جلوه بدهد. براستى براى محکوم کردن کومهله در اين جنگ بايد هم دست به جعل تاريخ زد. اينها مبارزه قهر آميز «پرولتاريا عليه بورژوازى» را ميپذيرند، اما مشروط بر آنکه پرولتاريا و مبارزه اش در لابلاى صفحات کتب مارکس باقى بماند. مبارزه واقعى براى اينان هميشه کنــــام «قبايل»، «انحصارگران» و «استالينيست» هاست. پرولتاريائى که در حديث آمده است کجا و اين «مردمان شهرستــــانى» در کردستان عقب افتاده کجا. مردمانى که حتى يک کلمه آلمانى هم بلد نيستند و حتى يک فيلم از آيزنشتاين هم نديدهاند! خير، اينجا جنگ پرولتاريا و بورژوازى، جنگ کمونيسم و آنتى کمونيسم، جنگ دمکراسى و استبـــدادگرى بورژوازى نيست، آنچه هست «طايفه»اى از افراد است که به اشتباه، از سر جهل، به تحريک «رهبران متفرعن پرولتاريا»، هنگام جان باختن فرياد زنده باد سوسياليسم سر ميدهند و با سرود انترناسيونال به سنــگرها ميروند! براى اينها هرکس بنام کمونيسم انضباط بپذيرد، متشکل شود و به اعتقادات خود عمل کند، «سربــاز سربى» است. «آدمک مصنوعى» است .
14
عواطف رقيقه و انســـاندوستى سطحــى وحدت کمونيستى ضميمه و زائده تئورى «قبائل» و انکار وجود مبارزه طبقاتى در کردستان است. تنها به اين شکل ميتوان مبارزه قهرآميز براى آزادى را تخطئه کرد و در خلوت خود را هم کمونيست ناميد. هر آنکس که در کمونيست ناميدن خود اندکى صداقت داشته باشد ميداند که امروز در کردستــان کومهله و دمکرات چه افقهـــاى سيــاسى، چه اهداف و چه «ايدهآلها و ارزش»هاى متفاوتى را نمــــايندگى ميکننـــد. کومهله بخشـى از يک حزب کمونيستى است. يک نيروى کمونيست در کردستان و ضامن هر خصــــلت انقلابىاى است که اين جنبش امروز از خود بروز ميــدهــد. اعم از اينکه «کمونيست» مورد بحث ما با اين حزب کمونيست و با اين کومهله از لحاظ نظرى اختلاف داشته باشد يا نه، اينرا ميفهمد که اگر جريانى بطور بالفعل در اين جنبش واقعى وجود دارد که از لغو مالکيت خصوصى، از آزادى و حقوق انسانى توده زحمتکش، از برابرى زن و مرد، از رهائى انسان از چنگال خـــرافات مذهبى و سنن عقب مانده، از موجوديت و حرمت و رفاه زحمتکشان، از آزادى بيان، تشکل، اجتماعـــات، و در يک کلام از آرمانهاى انقلابـــى مارکسيسم دفاع ميکند اين کومهله است. هرکس اينرا ميفهمد که در کردستان «قبائل» به جان هم نيـــافتاده اند. يک ســازمان سياسى چپ، کمونيست، مستقل از «سوسياليسم» مسخ شده «اردوگاهى»، متشکل از شريفترين عناصر جامعه و فداکارترين انسانها، دارد اين اعتقادات را تبليغ و ترويج ميکند، حول اين اعتقادات زحمتکشــــان را براى تحقـــق اين اهداف سازمان ميدهد. اين جريان کومهله است. حزب دمکرات دقيقا با اين اهداف و اعتقـــــادات درافتاده است. حزب دمکرات ميکوشد تا با توسل به هزار و يک خرافه و سنت و دروغ آنتى کمونيسم را در کردستان اشاعه دهد، جلوى فعاليت احزاب سياسى در کردستان سنگ مىاندازد، در برابر زحمتکشـــــــــان دست به ارعاب و سرکوب ميزند، با حکومت جلاد مرکزى بورژوازى بر سر سرنوشت اين جنبش وارد معـــــامله ميشود و رقابت و جدال خود را با اين بورژوازى مرکزى وثيقه حمله به کارگر و زحمتکش کرد و حقوق او قرار ميدهد. هرکس ميـــــداند که کومهله صــادر کننده بيانيه حقوق پايهاى زحمتکشان و حزب دمکرات يک سد مقاومت در برابر اين حقـــوق است. اين مسائل واقعى اين جنگ جارى است. نه فقط به اين معنى که جنگ بر اين مبنا آغاز شده است، بلکه به اين معنا که جنـــگ بر سر تحقـــــق اين اهداف تاثير ميگذارد. حال چه کسى ميتواند خود را کمونيست بنامد و با آن مقاله سر از «انديشه رهــــــائى(!)» درآورد؟ چه کسـى ميتواند به کردستان امروز، ولو صرفأ بعنوان يک ناظر آگاه شرافتمند، بنگرد و نفهــــــمد که در اين جنــگ ضمن حفظ نظرات و اعتقادات خودش، بايد کنار چه نيرويى بايستد و کدام «توحش» را محکـــــوم کند. و بالاخره چـه کسى ميتواند «انديشه رهائى» را بخواند و در آن استيصال و ورشکستگى سياسى يک سازمان مدعى کمونيـــسم را نبيند؟ وحدت کمونيستى نه تنها دمکرات نيست، بلکه حتى اگر دمکراسى در خانهاش را هــم بزند، او آنــرا «بجا نمياورد».
15
آقايان، در کردستان امروز جنگ ميان کومهله و حزب دمکرات بر سر «ارزشها و ايدهآلهــاى انسانى» در گير شده است. اختلافات فرقهاىتان، مرزبندى نظرىتان، تشويش و پارانوياى ضد استالـــــينى تان هرچه هست، اينجا محل موضعگيرى عملى و سياسى بر سر انسان است و متاسفانه شما و امثال شما در اين آزمون تعيين کننده بشدت مردود شدهايد.
16
٢- «کدام پرولتاريا، کدام بورژوازى؟!»
17
انکار وجود طبقــــــــــات در يک جامعه به معناى يک «موضع بيطرفانه» در قبال طبقات در عرصه مبارزه طبقاتى نيست، بلکه دال بر يــــک جانبدارى تمام عيار به نفع بورژوازى است. اين کارگرانند که در برملا شدن خصلت طبقاتى جامعه، وجود عينى طبقات و تضادهاى طبقاتى ذينفعند و اين بورژوازى است که منکر تقسيم جامعه به «پرولتاريا و بورژوازى» است و استثمار پرولتاريا توسط بورژوازى را کتمان ميکند. وحدت کمونيستـــى در بيطرفى خود به همين درجه پيگير است. به زعم آقايان جدال کومهله و دمکرات نميتواند بر سر منافع طبقاتى پرولتاريا و بورژوازى باشد، چرا که اين پديدهها در کردستان وجود ندارد! اينها حاصل ذهن خيالباف «کومهله و امک و حزب کمونيستشان» است:
«(کومه له ميگويد) «حزب دمکرات نه يک حزب جنبش ملى بلکه حزب بورژوازى درجنبش ملى است(؟!) حزب دمکرات يعنى «بورژوازى»، «بر عليه کارگران انقلابى در کردستان دست به تهاجــم مسلحانه ميزند» چرا که از «رشـــــد پرولتــــاريا در کردستان» به «هراس» افتاده است» (صفحه ٣٦، تمام گيومهها و علامت هاى سئوال و تعجب از وحدت کمونيستى است).
19
«... برخوردهاى شعارگونه «حزب کمونيست» به مقولاتى چون پرولتاريا و در اينجــا «رشدپرولتاريا در کردستان» بقدرى چشمگير است که حتى انجمن دانشجويان دمکرات نيز نميتواند آنها را مــورد تمسخر قرار ندهد. در اعلاميه «انجمن دانشجــويان دمکرات کردستان ايران، پاريس» تحت عنوان «پيرامـــون اعلام جنگ طبقاتى کومهله»... در رابطه با عبارات ذکر شده به نکتــــه جالبى اشـــــــــاره ميشود: «... پرسش اينست که پرولتارياى کردستان با ايجاد کارخانجات جمهورى اسلامى يا موسسات ايجاد شده توسط کومهله رشد کرده است؟!» (صفحه ٣١)
20
«کومهله از زمــــانى که بـزير پرچم «حزب کمونيست» امکى و «رهبران» متفرعن «پرولتاريا» رفته يکسره مسخ شده، قابل شناســـــــائى نيست. کومهله که اکنون بقول عبدالله مهتدى... خود را «مظهر قاطعيت و سازش ناپذيرى پرولتارياى انقلابى» ميداند مجبور است که همه جا بدنبال «بورژوازى» و «بورژواها» بگردد». (صفحه ٤٥)
21
«کومهله بايک فرض خيالى («پرولتارياى انقلابى» خواندن خود) حرکت کرد و به يک فرض خيالى ديگر («بورژوازى» خواندن حزب دمکرات) رسيد. در نتيجه تعرض مسلحانه «بورژوازى» را با «مظهر قاطعيت و سازش ناپذيرى پرولتارياى انقلابى»، با شدت پاسخ داد. بنابراين، با اين خيالبافىها، راه ديگرى جز «تعرض قاطع و شديد به بورژوازى» و ادب کردن و پشيمان کردن آن پيش پاى خود ننهاد و خود را در يک دور تسلسل باطل گرفتار کرد» (صفحه ٤٦)
22
«ادب کردن و پشيمان کردن «بورژوازى» يعنى حزب دمکرات، بهر چيز شباهت داشت بجز برخورد مسئولانه يک سازمان سياسى که گويا نماينده «پرولتارياى انقلابى» يا اصلاً خود «پرولتارياى انقلابى ايران» است و «حزب کمونيست ايران» را، آن هم در کردستان عقب مانده، در جائى که بورژوازى و پرولتاريا به مفهوم واقعى اين دو اصطلاح وجود ندارد در ميان «صداى مرغ و خروس» و غيره (اشاره به يک سخنرانى در کنگره ا.م.ک) تشکيل داده است» (صفحه ٤٢)
اگر کسى دنبال «توحـــش» ميگردد بايد آنــرا در اين جمــلات جستجو کند، نه در گلولهاى که پيشمرگ کومهله در دفاع از خود و آرمانهاى طبقه خود شليک ميکند. زيرا انکار وجود يک طبقه، يا يک ملت و يا يک اقليت و لذا ستمى که بر آنان ميرود، اساس نظرى سرکوب عملى آنها و مبارزه آنهاست. در ترکيه براى سرکوب ملت کرد اصلاً وجود اين ملت را از لحاظ قانونى منکر شدهاند. همانطورى که براى سرکوب سياهان بايد وجود تبعيض نژادى انکار شود، براى ســـــرکوب زنـــان بايد وجود تبعيضات جنسى انــــــکار شود، براى سرکوب حق تعيين سرنوشت، بايد وجود ستم ملى و ملت تحت ستم انکار شود، بهمين ترتيب سرکوب طبقه کارگر در جامعــــــه بورژوازيــــى بدون انــــکار موجـــوديت اين طبقه، بمثابه يک طبقه معين و متمايز و وجود استثمار بورژوايى، به شيوه مطلوب طبقه حاکم امکان پذير نيست. تمام جنگ طلبى حزب دمکرات عليه ما بر مبناى اين مطالبه توجيه ميشودکه کومهله اين حزب را حزب «بورژوازى» نخواند، و دست از ايده وجود طبقات متخاصم، يعنى پرولتاريا و بورژوازى، در کردستان بردارد اين بطور مشخص حتى «شرط» حزب دمکرات براى پايان جنگ است، وحدت کمونيستى اينجا صادقانه با حــزب دمکرات همدردى ميکند و به بلندگوى اين رياکارى سياسى و پرده پوشى طبقاتى بورژوازى در ايران بطور کلى و در کردستان بطور اخص تبديل ميشود.
24
در کردستان بسيارى چيزها وجود ندارد. در کردستان کارخانجات بزرگ با دودکشهاى رفيعى که حسرتاش بدل حزب دمـــــــکرات، انجمن دانشجـــويان هوادارش در پاريس و انجمن هوادارانش در «انديشه رهائى» مانده است، وجود ندارد. در کردستـــــان مترو، اتوبان و فروشگاههاى زنجيرهاى با درهاى تمام اتوماتيک وجود ندارد. در کردستان پلهاى معلق، سدهاى عظيم و بلوکهاى آپارتمانى سيصد مترى وجود ندارد. در کردستان کافه هاى شيک در کنار بلوارهاى مدرن که بتوان در آن نشست و در باره محتويات آخرين نشريات چپ نو گپ زد وجود ندارد. در کردستان اما، سرمايهدارى وجود دارد با همه کراهتش، با تمام استثمار و ظلم و جـــــور و اجحـــافش، با نماينــدگان سياسىاش و با طبقه کارگرى که از بام تا شام عرق ميريزد، ثروت ميسازد و هر روز بيشتر از روز قبل پابه ميدان مبارزه براى رهائىاش ميگذارد. کردستان بخشى از يک کشور سرمايهدارى است. دور اقتصاد آن حصار نکشيدهاند. پرولتارياى کردستان بخشى از پرولتارياى ايران است. در تمام خود سرزمين کردستــــان نيز کار مزدى شيوه غالب اشتغال و روش اصلى در هر نوع توليد جدى ثروت مادى است. توليد و فروش کاپيتاليستى کالا روش غالب توليد و توزيع است. کردستان سرزمين سرمايه تجارى، ربائى و نيز کارگاههاى کوچک و متوسط، کورهپزخانهها، شرکتهاى ساختمانى، و کارگران مزدى مهاجر است که مادران و پدران روستائىشان را با فروش نيروى کارشان در گوشـــههاى ديــگر ايران سرمــايهدارى زنــده نــگاه ميـدارند، در کردستان کار هست، مزد هست، استثمار هست، کارگر و بورژوا هم هست. آنکس که منکر وجود حاکميت سرمايهدارى بر حيات صدها هزار زحمتکش کرد است، آنکس که منکر استثمار بورژوائى توده وسيــع کارگران مــزدى در کردستــان و منکر وجود طبقه کارگر در اين سرزمين است، منکر نفس حيات در کردستان است، اعم از حيات اقتصادى، سياسى و فرهنگى. شايد اين سرمايهدارى باب دل حزب دمکرات و «انديشه رهائى» نباشد. اما سرمايهدارى است. کارگران از هيچکس حکم انحلال موجوديت اجتماعىشان را نمىپذيرند. نه حزب دمکرات و نه روشنفــکر «اروپا-محورى» که جهان سرمايهدارى را در متروپل صنعتى و امپرياليست آن شناخته است و تقديس ميکند، نميتواند وجود طبقه ما در کردستان را منکر شود و لــذا جنــايت بورژوازى عليه طبقه ما و مقاومت در برابر آنرا «جنگ قبايل» بخواند. سرمايهدارى در کردستــــان آن چيـــــزى است که امروزه بخـــــش بسيـار وسيعى از کارگران جهان با آن روبرويند. کسى که منکر حاکميت سرمايهدارى در کردستــان (و لابد قطعاًً استانهاى متعدد نظير آن در ايران) است، ديگر به دشوارى، و آنهم درميان شليک خنده حضار، ميتواند مدعى شود که «ازقديم گفته بوديم ايران سرمايهدارى است» و «از قديم گفته بوديم انقلاب ايران، سوسياليستى است». ارزش تمــــام ادعــــاهاى اينــــان همين است. مبــــــارزه واقعى طبقاتى خود بهترين افشاگر هواداران دروغين «انقلاب سوسياليستى» است. چرا که هوادارى از اين انقلاب در ايران در قدم اول مستلزم پذيرش موجوديت عينى طبقه کارگر است.
25
بگذاريد بپرسيم: ايران و کردستـــان امروز چقدر از چين کومينتانک در ٦٠ سال قبل «کمتر» سرمايهدارى است؟ در صد کارگران مزدى در کردستان چقدر از در صد پرولتاريا در روسيه ١٩١٧ «کمتر» است؟ تکنولوژى که مورد استفاده است چقـــدر از اين موارد «عقب ماندهتر» است. نفوذ سرمايه دارى به روستاهاى کردستان چقدر «کمتر» از نفوذ سرمايهدارى در روستاهاى روسيه در سال ١٩٠٠ است؟ آيا وحدت کمونيستى حاضر است نظر خود را در باره وجود و عدم وجود «پرولتاريا و بورژوازى» در اين کشورها و «خيالبافى» هاى لنين و همه مارکسيستهاى ديگر در ابتداى اين قرن بنويسد و چاپ کند؟
26
اينکه وحدت کمونيستى با اعـــــــــــلاميه هـوادارانش در انجمن هواداران حزب دمکرات در پاريس همنوا ميشود، ابـــــداًً جـــاى تعجب ندارد. اگر جز اين بود مايه تعجب بود. اين هر دو بر مواضع بورژوازى در کردستان ايستــاده اند، و در اولين گام، دقيقاًً از آنجا که سرمايهدارى در کردستان به آن درجه رشـــــد يافته است که تـــــوده هاى وسيع معناى دقيق «بورژوا» و «سرمايه دار» را لمس کنند، بايد خصلت بورژوائى حزب دمکرات را کتمـــان کنند. بايد به کارگر مزدى در کردستان رو کنند و بگويند «تو به مثابه يک طبقه وجود ندارى، توسط بورژوازى استثمار نميشوى، مايه مشقات تو، فقر تو و سرکوبى که بر تو اعمال ميشود، بورژوازى نيست». کارگر کرد گوئى بايد دوبار تقاص عقب ماندگى سرمايهدارى درکردستان را بدهد، يکبار در توليد و در اســارت تکنيک عقب افتاده و کار شاق و يکبار در دادگاه روشنفکران بورژوا که دقيقاًً با استناد به همين عقب ماندگى هويت طبقاتى او را انکار ميکنند. اينکه چرا سرمايه در کردستان به کارخانههاى «کافى» مجهز نيست مشکل طبقاتى حزب دمکرات است. وحدت کمونيستى روشنفکر همان طبقه است و همان آمال صنعتى را دارد. او حاضر نيست سرمايهدارى را با نمونه عقب ماندهاش در کردستان «بدنام» کند. با کتمان خصلت سرمايهدارانه مشقات موجود کارگر کرد، نسبت به سرمايهدارى توهم پراکنى ميکند. طبقه بورژوا را در قبال مناسبات اقتصادى موجود در کردستان، در قبال استثمار و ستم موجود، همچنانکه در قبال جنگ ضدکارگرى و ضدکمونيستى امروزش، تبرئه ميکند. معضل ما رشد سرمايهدارى در کردستان نيست. رفاه و رشد اقتصادى در کردستان را کارگران با انقلابشان عليه سرمايه به ارمغان خواهند آورد. طبقه کارگر مزدى در کردستان بمثابه جزئى از طبقه کارگر ايران، آن درجه موجوديت يافته است که به رهبر تحول اجتماعى و انقلاب بدل شود. تنها کسى که اين را بپذيرد ميتواند براى شرکت در اين انقلاب تلاش کند، آنکس که منکر اين واقعيت است، بنا به تعريف به اين انقلاب نيز شانه بالا انداخته است.
27
بهر حال اگر در کردستان سرمايهدارى و پرولتاريا و بورژوازى وجود ندارد و اگر ميتوان کردستان را مجزا از کل پيکر اقتصادى ايران بررسى کرد، آنگاه خود وحدت کمونيستى چه حکمى راجع به اين جامعه ميدهد؟ آيا اصولا در کردستان جامعه وجود دارد؟! آيا اين جامعه زنده است، يعنى توليد و توزيع و مصرف ميکند؟ در اين صورت چه مناسبات توليــدىاى برقرار است؟ اگر پرولتاريا و بورژوازى به «معنى درست اين اصطلاحات» وجود ندارد، کدام طبقات اجتمــاعى به «معنى درست کلمه» وجود دارند؟ اصطکاک و تقابل منافع طبقاتى ميان کدام طبقات وجود دارد؟ و بالاخره ابوشاهين در مبارزه کنار کدام طبقه جان خود را فدا کرد؟ مشکل ما اينست که وحدت کمونيستى و امثال وحدت کمونيستى، حتــــى حــــاضر نيستند وجـــود هرنوع طبقات اجتماعى در کردستان را به رسميت بشناسند. اگر در نوشتههاى وحدت کمونيستى بگرديد هيچ چيز دراين مورد نمىيابيد. ظاهرا کردستان سرزمينى است که عدهاى در آن با لباس و زبان کردى «بسر ميبرند» و گاه بى جهت به جنگ هم ميروند و «جنبشى» را - که هنـــــــــوز معلـــوم نيست در متن چه جامعهاى و با کدام نيــــروهاى محـــرکه طبقـــاتى جريان دارد و اصولا وحدت کمونيستى به چه اعتبار رضايت داده است آن را «انقلابى» بنامد!
28
٣- عينى گرائى عاميانه يا عوامفريبى عامدانه؟
29
تبليغات حزب دمــــکرات بويژه در اولين ماههاى پس ازجنگ بىنهايت مبتذل و مملو از دروغها و افترائات محيرالعقول و کم سابقه بود. حزب دمکرات نياز داشت که سياست جنگ سراسرى خود را بويژه به آن بخش از صفوف خود که مايل به جنگ باکومهله نبود بقبولاند. حزب دمکرات ناگزير بود اقدامات و توطئه هاى نظامى و قساوتآميز خود عليه کومهله و هواداران کومهله را در انظار مردم کردستان بنحوى توجيه کند. اين جزئى از سياست ورشکسته بسيج حزب دمکرات در ماههاى اول بود. در اين تبليغات از «جنايات» کومهله سخن ميــرفت، عليه رهبران و کادرهاى حزب کمونيست لجن پراکنى ميشد، واقعيات جنگ چه از لحاظ سيـــاسى و چـه از لحاظ نظامى واژگونه و بىنهايت تحريف ميشد. ابتذال اين تحريفات به حدى بود که نه فقط بردى در ميان تــوده مردم نداشت بلکــه انزجار آنان را برانگيخت و بسرعت حزب دمکرات را در انزوا قرار داد. مشاورين عــاقلتر از وحدت کمـــونيستى حزب دمکرات به عبث بودن جعليات و افترائات اين حزب پى بردند و بتـــــدريج لحن سراپــــــــــا غير سياسى و سراپا دشنام تبليغات حزب دمکرات اندکى تعديل شد، در مقابل ما مداوما ماهيت سيـــــاسى مسائل موجود و منافع درگير در اين جنگ را توضيح داديم، کومهله، عليرغم زنندگى تبليغات تهوع آور حزب دمکرات، قادر شد تا طى يک پروسه با کار مستمر تبليغى تصوير روشنى از جنگ موجود در برابر توده مردم کردستان قرار دهد. تصويرى که سير وقايع امروز کاملا بر حقانيت و صحت آن مهر تائيد زده است.
30
نويسنده وحدت کمونيستى (آقاى بهمن آذرى) تمام مقاله خود را برهمين خزعبلات تبليغاتى حزب دمکرات بنا نموده است. تمام «فاکت»هاى آذرى در مورد «جنايات و فجايع» ما رسما و با ذکر ماخذ از تبليغات حزب دمکرات اخذ شده است. بر مبناى اينگونه «اسناد» است که وجــــدان انساندوست ايشان آزرده شده است. زبان ايشان را در تخطئه کومهله اين «فاکت»ها گشوده است و بر مبناى اينگونه اسناد است که ايشان بخود اجازه دادهاند که اتهاماتى به حزب کمونيست ايران بزننــد که حتى شايسته نقل کردن نيز نيستند. اگر فرقى ميان تبليغات حزب دمکرات با اتهـــــامات وحدت کمونيستى وجود دارد تنها در اينست که اين دومى به اتکا قوه تخيل خود، به آن رنگ و لعـــــابى ملودراماتيک و سينمائى ميزند. آنچه را که حزب دمکرات نتوانسته است بفروشد، جناب آذرى در بستهبندى جديد مجدا عرضه ميکند. حزب دمکرات رياکارانه کومهله را به قتل مردم بيگناه متهم ميکند، وحدت کمونيستى مىافزايد:
«آيا هنگام شليک طپانچه و يا مسلسل يک لحظه به قيافههاى قربانيان خود نگاه کرديد که ببينيد چه چيزشان به «بورژواها» مى ماند (صفحه ٤٥)
32
«اعمال حزب دمکرات و کومه له » آيا در اســــاس با آنـچه رژيم جنايتکار اسلامى مثلا در قارنا و ايندرقــــــاش کرده است چه تفاوتى دارد. آنها اسيران و مجروحان را با قمه و ساطور کشتهاند شما با طپانچه و مسلسل (صفحه ٣٩)
براستى که کلمـــــات قـــادر به توصيف اين درجه بىپرينسيبى سياسى و بىمسئوليتى اخلاقى نيست. آيا وحدت کمونيستى حقيقت را نميداند؟ چراميداند، خوب هم ميداند و ميداند که ديگران نيز ميدانند. اما او تصميم سيــــاسى خود را قبل از «فاکت»ها گرفته است، و لذا نميتواند از خير دروغپردازىها و جعلياتى که حتى کودکان روستائى در کردستان آنرا به مسخره ميگيرند بگذرد. آقـــــــاى آذرى بايد به هر قيمت موضع سياسى خود را به چيزى «مستند» کند. لـــذا روشى ابداع ميکند. «کومهله اين را تکذيب نکرده است». اين ترجيعبندى است که جنـــــــاب نويسنــــده پس از هر نقل قول از حزب دمـــکرات عليه کومهله مينويسد تا اتهامات بعدى و زنندهتر خود را زمينه سازى کرده باشد. جنــاب آذرى در عين اينکه جعليات يکبار جويده شده حزب دمکرات را به خورد خوانندگان خود ميدهد، اين توهم را نيز دارد که گويا ميتواند عمل خود را نيز نزد کومهله توجيه کند:
در مقاله حاضر ما به کرات عبارت «که مـــــــــورد تکذيب (حزب دمکرات يا کومهله) قرار نگرفته» را به کار برده ايم و اين امر بر اســــاس بخشى از مطالب چاپ شده توسط اين دو سازمان است که بدست ما رسيده... ما عبــارت فوق را در مقاله عملا" بيشتر در مورد کومهله بکار گرفته ايم تا حزب دمکرات. ظاهر قضيه ممکن است چنين جلوه کند که از ادعــــاهــــاى حزب دمکرات بيشتر «حمايت» شده است (ما نيز ديديم که اساس و «باطن قضيه» چگونه است، و چگونه خود شما بر اين ادعاها افزوده ايد). در واقع امر چيز ديگرى است. حزب دمکرات با تجربه سياسى و آشنائى به کاربرد مبارزه تبليغاتى استادانه وارد عمـــل ميشود (شرم!) و با استفاده از شگردهاى تبــليغاتى چه بسا حقيقت را (به نحو کمابيش قانع کننده اى) دگرگون جلوه دهد و يا دروغ را راست بنماياند.
35
قضيه وقتى تاسف بارتر ميشودکه طرف مقابل -کومهله- به خاطر فقدان تجربه سياسى و برخوردهاى کودکانه، بجاى پرداختن به ادعـــاى حزب دمـکرات و نشان دادن نادرستى آن خود را با خيالبافىها و ارائه شعارهاى پوچ و بى محتوى، دل خوش ميدارد، و در نتيجه حزب را در اين صحنه مشخص تبليغـــاتى عملا يکهتاز ميگــــذارد. ... اين امر قدر مسلم کار بررسى، تحقيق، قضاوت و جستجوى حقيقت را دشوار ميسازد. (صفحه ٢٨)
«انديشه رهائى» خود گواه زنده اين واقعيت است که حزب دمکرات در صحنه دروغ پردازى عليه کومهله يکه تاز نماند، بلکه از جــانب ساير نيروهاى طبقه خود حمـــايت شد. و از جمـــــله توسط روشنفــکرانى که در «جستجوى حقيقت» بســــادگى با جعليــات حزب دمکرات «کم و بيش» قانع شدند، و خود به بلندگوى تکرار همان جعليـــات با صداى نخراشيدهتر و لحن زنندهتر تبديل شدند. روشنفکرانى که ميپندارند اين توجيه براى حمايت «ظاهرى و باطنى»شان از حزب دمکرات کسى را ميفريبد. وحدت کمونيستى به اين بهانه که دشنامها وجعليات حزب دمکرات عليه کومهله «مورد تکذيب قرار نگرفته است» نه فقط صفحات متعدد نشريه خود را به تکرار آن اختصاص ميدهد، بلکه با بنا کردن کل استدلال و موضع گيرى خود بر تبليغات حزب دمکرات، بر آن صحه ميگذارد. آيا سقوط سياسى بيش از اين ممکن است؟
37
«تکذيب» لجن پراکنىهاى حزب دمکرات عليه کومهله، نظيــر موارد مشابه از جانب جمهورى اسلامى و امروز وحدت کمونيستى، هرگز ضرورت نداشته است. بيــــان مستقل حقايق کارى بوده است که ما همواره کردهايم. براى مردم زحمتکش و شرافتمند کردستــــــان و سراسر ايران اين به انــدازه کافى گويا و مجاب کننده بوده است. وحدت کمونيستى با توجيه ژورناليستى خود تنها دست خود را بــاز ميکند و جانبدارى سياسى اش را افشا ميکند. وحدت کمونيستى با اين روش خود را بعنوان جريانى که در تخطئه و تحريف مرز نميشناسد به کل چپ ايران مى شناساند.
38
آيا توسل آقاى آذرى به شيوه «تکذيب نکرده است» را بايد به حساب تربيت اروپائى و طبقه متوسط احتمالى ايشان و بى خبرى سياسى ايشان گذاشت؟ آيا بايد اينرا ناشى از بى اطلاعى محضشان از کردستان قبل از ٢٥ آبان دانست؟ آيا اين دال بر «عينى گرائى» عاميــــانه ايشــــــــان است؟ خير، هيچکدام، اين عوامفريبى عامدانه است. عمل وحدت کمونيستى ناشى از يک تصميم آگاهانه براى قلب حقايق درخدمت موضعگيرى سياسى بورژوا- ليبرالى است. اين «شگرد استادانه»اى است که آقاى آذرى بکار ميبرد و ميخواهد به ما هم «بياموزد»، شگرد قديمى ژورناليسم ليبرال اروپاست. شگردى آگـــاهـــــانه براى تخطئه و سرپوش گذاشتن بر حقيقت. سخن گفتن در باره اعتصابات کارگرى با استناد به «بيـــــــانيههاى دو طرف»، سخن گفتن در باره انقلابات با استناد به «بيانيه هاى دو طرف»، سخن گفتن در باره ايرلند، آفريقاى جنوبى، ويتنام، فلسطين و نيکاراگوئه، با استنادبه «بيانيه هاى دوطرف». اين يک تجـــاهل عامدانه است. گم کردن عامدانه حقيقت در لابلاى بيانيهها و تکذيب نامههاى «دوطرف» است. اين باصطـــلاح «عينى گرائى» همان روشى است که افکار عمومى اروپا را در جو بى تفاوتى سياسى و عدم جـــانبدارى ميان ارتجاع و انقلاب فرو برده است. «عينى گرائى»اى که محـــــــــــور کارکرد روزمره رسانه هاى دولتى و غير دولتى بورژوائى در اروپاى غربى و آمريکــــاست. اين ابزار شکل گيرى آن «اکثريت خاموش» در کشورهاى اروپائى است که سال پس از سال احزاب بورژوائى را با راى «آزاد» مردم به پارلمان و دولت ميفرستد. اين مايه فخر بورژوازى ليبرال و سلاح برنده در جنگ اطلاعاتى بورژوازى با طبقه کارگر است.
39
«ابژکتيويسم و توازن» ژورنــــــــاليسم ليبرال ابزار نهفتن و نگفتن حقايق در دست کسانى که اين حقايق را ميدانند. وحدت کمونيستى دست به ميراث جهـــــانى طبقه خويش ميبرد و امروز همين ابزار مستعــمل و همين روش پوسيده و لورفته را عليه ما بکار ميگيرد. اما زيادى دير شده است، اين روش بيش از حد افشا شده است. کسى که بخواهد در جنگ ما و حزب دمکرات «حقيقت را بيابد» باندازه کافى مشاهدات و تجربه تاريخى زنده، اسنـــــاد سياسى و برنامهاى و تاکتيکى و بيانيههاى روشن در اختيار دارد تا به تکذيبنامه احتياج نداشته باشد. استنــــــاد به تبليغـــات حزب دمکرات عليه کومهله، آنهم با اين توجيه ناشيانه، تنها ميتواند نيت واقعى فرد را آشکار کند. همين و بس.
40
و بالاخره معلوم نيست وحدت کمونيستى تا کى مى خواهد در مکان مفسر جــا خوش کند. اينکه ژورناليسم بدنبال «گزارش حقايق» باشد را ميتوان پذيرفت. اما در مورد نيروهـــاى سيــاسى سخن بر سر موضعگيرى سياسى در خود ماجراست و نه «قضاوت» پس از آن. ما از شما نمى پرسيم چرا در همان ٢٥ آبان، قبل از هر بيانيه و تکذيب نامهاى، خود را در تقابل با سياست هاى ضد دمکراتيک حزب دمــکرات و در کنار کومهله نيافتيد. اين توقع بيجائى از شماست. سئوال اينست که چگونه خود را يک ســـازمان سياسى در ايران نام گذاشتهايد وقتى در موضعگيرى ميان کومهله و دمکرات، آنهم پس از ٦ سال موجوديت علنى و گسترده اين سازمانها، هنوز براى تشخيص «چه بايد کرد»تان به تکذيب نامه و اطلاعيه هاى «دوطرف» نياز داريد و ٤ ماه طول ميکشد تا تازه، نه مبارزه، بلکه «قضاوت» کنيد!
41
مقاله وحدت کمونيستى در باره جنگ داخلى در کردستــان افشــاگر ليبراليسم چپ در عمل است. براى اين جريان مارکسيسم عملى، مارکسيسم متشکل، مارکسيسمى که شعــارهاى خود و تحليلهـايش را جدى بگيرد و لذا آماده باشد تا به نيروى خود به آن جامه عمل بپوشد، با لقب «استالينيست»، «دگم»، «خيالباف»، «چپرو» و نظائر آن مزين ميشود. اين مارکسيسم، ليبراليسم چپ را ميترساند. اينان تمام تاريخ رويزيونيسم و عملکرد رويزيونيستى را گواه ميگيرند تا عمل مارکسيستى را امروز تخطئه کنند. انتخابات، اسـاسنامه، انضبـاط، رهبرى، حزب، انترناسيونال همه اينها را در گيومه قرار ميدهند. بايد از «پرولتـاريا و بورژوازى» سخن گفت، اما در جهان مادى اين اقشار را سراغ نکرد. بايد از انقلاب سخن گفت، اما دست خود را به آن نيالود. بايد از آزادى و مبارزه براى آزادى سخن گفت، اما براى کسب آن، و يا براى مقاومت در برابر دشمنان آن «زور» بکار نبرد. بايد از حقوق و حرمت «انســــان» سخن گفت اما انسانهائى که عملا حرمت خود و حقوق خود را با ايستادگى حفظ ميکنند به تمکين و اجتناب از تشنج فرا خواند.
42
براى اينها مبارزه واقعى همواره «ناپاکيزه»تر، «نازل»تر و «غيراصولى»تر از آنست که بتوان در آن شرکت کرد، تا چه رسد به اينکه اين مبارزه واقعى را با کلماتى توصيف کرد که شايسته جهان پاک و پاکيزه تئورى ناب است.
43
وحدت کمونيستى قطعــــــا به نکات و سئوالاتى که در اين نوشته طرح کرديم فکر کرده است. اما واقعيت ناگزيرش ميکند در اين مقطع، در اين جنگ معين ميــان ما و حزب دمکرات، دست از راديکاليسم بکشد و عملا نيروى اجتماعى راديکال واقعا موجود دراين صحنه را تخطئه کند. ليبراليسم ضد استبدادى بهر حال تا حد معينى ميتواند راديکاليزه شود و راديکال بماند. نيـــــــــازهاى مبارزه عليه استبـــداد حد نهائى اين راديکاليسم است. بزعم اينان پولاريزاسيون طبقاتى در سيـــاستها، برنامه ها و اهداف نيروهــاى اين مبارزه، و نيز در صف مردم، اين جنبش همگانى ضد استبدادى، اين «جبهه دمکراتيک» را مخدوش ميکند. از اينرو وحدت کمونيستى که در قبال مجاهدين حداکثر ظاهر يک «اپوزيسيون اعليحضرت»، يک منتقد مودب و دلسوز را بخود ميگيرد، در مواجهه با کمونيستها و کارگرانى که که بر هويت طبقاتيشان، بر مطالبات ويژهشان و بر اختلافات اســـاسىشـــــان با اپوزيسيون بورژوازى پا فشــــــارى ميکنند، در مواجهه با کمونيستها و کارگرانى که خود را «پرولتر» بنامند و بخواهند «حزب» و «انترناسيونال» درست کنند، ناگهان مشت نحيفش را گره ميکند و با ژست و بيانى که ابدا با آن اتيکت و ادب متعارف و روزمره تاکنونىاش جور درنمىآيد، تکليف خود را قاطعانه روشن ميکند. منشا سيل تحريفات، زخم زبانها و عبارات زنندهاى که مقالات انديشه رهائى عليه ما انباشته است، اينست.
44
لحن و عبارات وحدت کمونيستى کمترين اهميت را براى ما دارد. آنچه چپ ايران و کارگر ايرانى بايد بداند اينست که در مقطع حســـــــاسى که امر دمکراسى و رهائى در کردستان بطور جدى به استقامت و ايستادگى قاطع کمونيستها و زحمتکشــــــان کردستان در برابر تعرضات و توطئه هاى نظامى حزب دمکرات گره خورده، اين جريان خود را در جبهه بوژوازى يافت.
45
منصور حکمت
آبانماه ١٣٦٤
hekmat.public-archive.net #0530fa.html
|
|